• یکشنبه / ۲۳ خرداد ۱۳۹۵ / ۰۱:۰۴
  • دسته‌بندی: سایر ورزش‌ها
  • کد خبر: 95031713070
  • خبرنگار : 71552

از صعود به قله توچال تا ایستادن بر بام دنیا

اولین بانوی فاتح اورست‌ و لوتسه در ایسنا: هیچوقت حمایت نشدم

اولین بانوی فاتح اورست‌ و لوتسه در ایسنا: هیچوقت حمایت نشدم

اولین بانوی کوهنورد ایرانی که توانسته است چندین‌‌بار به صورت مستقل قله‌های هشت‌هزاری را صعود کند، درباره‌ی صعود‌ها و خاطراتش و همچنین از عدم حمایت‌ از بانوان کوهنورد سخن گفت. او که از صعود‌ به قله توچال در تهران به بام دنیا رسیده است می‌گوید کوهنوردی را تفننی آغاز کرده است.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، كوهنوردی تنها ورزشی است كه انسان را با طبیعت مانوس كرده و بر روی جسم و روان انسان تاثیری عمیق و ژرف می‌نهد. كوهنوردی تنها ورزشی است كه سكوی مدال ندارد، چرا كه زندگی سكو و مدال ندارد. تنها ورزشی است كه افراد در زمان بروز مشكلات تعویض نمی‌گردند. كسی برای رسیدن به مقصد عجله نمی‌كند و دیگران را به جای نمی‌گذارد. همه با هم و در كنار هم در تلاش هستند تا یك برنامه به خوبی به پایان رسد و در زمان سختی ها همه در كنار هم هستند تنها ورزشی است كه زنانه و مردانه ندارد ولی اکثرا به ظاهر آن را مردانه تلقی می كنند.

پروانه کاظمی تنها بانوی ایرانی است که توانسته است مستقل چندین قله‌ی هشت هزار متری را صعود کند، همچنین او تنها بانوی جهان است که توانسته است با صعود همزمان دو قله اورست و لوتسه رکورد جهانی را کسب کند. با وجودی که برای یک بانو این‌ها افتخارات بسیار بزرگی است، اما جالب است بدانیم که، تا حال هیچ کس در ایران نخواسته است اسپانسری او را قبول کند! تنها افتخاراتش برای ایران است.

پروانه کاظمی با حضور در خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، درمورد افتخاراتش و خاطرات خوب و بد دوران کوهنوردی‌اش سخن گفت که در ادامه می‌خوانید:

ورزش را خیلی دیر و با بدمینتون آغاز کردم

" بعد از این که در دانشگاه صنعتی شریف در رشته ریاضی در مقطع کارشناسی فارغ‌التحصیل شدم، ورزش را شروع کردم. رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ورزشی زیادی را تجربه کردم، تا این که رشته مورد علاقه‌ام که بدمینتون بود را پیدا کردم. هشت سال بدمینتون را حر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای کار کردم و در این رشته به موفقیت‌هایی رسیدم. مربی، داور و بازیکن لیگ دسته یک در این رشته بودم ولی به دلیل مشکلاتی که در آن زمان جامعه بدمینتون بانوان داشت و جو بسیار عصبی بر آن حاکم بود، احساس کردم با وجود این که خیلی به بدمینتون علاقه دارم ولی آرامشی را که باید در ورزش به آن رسید، ندارم. تنش، استرس و اضطراب حاصل هربار تمرین و رقابت در این رشته بود که سبب شد برخلاف میل درونی این رشته را برای همیشه در سال 84 رها کنم. هنوز بعد از گذشت سال‌های زیاد معتقدم بدمینتون یکی از سنگین‌ترین ورزش‌هاست هرچند که دیگر از آن زمان حتی به راکت بدمینتون دست هم نزدم."

 

در سال 84 تفننی کوهنوردی را شروع کردم

"کوهنوردی را تفننی و برای تمدد اعصاب شروع کردم، فقط به این دلیل که راه فراری باشد برای دور شدن از رشته‌ی مورد علاقه‌ام و در جایی قرار گیرم تا به یک آرامش برسم و بتوانم بهتر تصمیم بگیرم. ولی وقتی به سراغ کوه‌پیمایی رفتم، متوجه شدم واقعا به همان چیزی که می‌خواستم رسیده ام. یک محیط آرام که جز خودت و طبیعت کسی در آن نیست و هر کاری که دل بخواهد می‌توانی انجام دهی. در کوه برخلاف بدمینتون مسابقه و ر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بتی وجود نداشت و کسی تو را به چارچوب و قالب خاصی اجبار نمی‌کرد و هرکجا می‌خواستی می‌توانستی راه خود را جدا کنی. این دقیقا همان چیزی بود که من به دنبال آن بودم. کوهنوردی را به صورت کوه‌گردی در 35 سالگی شروع کردم. خیلی دیر شده بود و دوستان کوهنوردی که اکنون با آن‌ها در تماس هستم تعجب می‌کنند که من اینقدر دیر شروع کرده‌ام ولی بسیار موفق شده‌ام. چون کوهنوردان معروف معمولا  کوهنوردی را از سنین شش تا هفت سالگی و در نهایت نوجوانی شروع می کنند."

 

 

اولین قله که صعود کردم توچال بود

"من مربی بودم، بدنسازی و دویدن را همیشه در برنامه‌ی تمرینی خود داشتم، بنابراین از آمادگی جسمانی خوبی برخوردار بودم و به خاطر این سابقه‌ی ورزشی بدنم آماده بود. کسانی که تازه کوه را شروع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند در اولین بار با بدن درد مواجه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، ولی من چون آمادگی جسمانی خوبی داشتم در کوه از همان ابتدا حال بسیار خوبی داشتم و هیچ فشاری در کوه به من وارد نمی‌شد و فقط لذت می بردم. چند سالی همین‌طور تفریحی و برای آرامش خودم به کوه می‌رفتم. هرچند سنگین کار می‌کردم و به خود فشار می آوردم، ولی اصلا به فکر این که قرار باشد قله خاصی را صعود کنم یا هدف خاصی داشته باشه نبودم. اصلا به حر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای کار کردن فکر نمی کردم و اولین قله ای که صعود کردم توچال بود. همین طور اتفاقی کوه را بالا می رفتم و با یک کوهنورد دیگر صحبت می‌کردم، ناگهان همنوردم گفت به قله رسیده‌ایم. خیلی اتفاقی به اولین قله رسیدم."

دومین قله ای که صعود  کردم دماوند بود

 "یکی از دوستان قدیمی به من گفت قرار است با یک گروه  به قله دماوند صعود کنند. من هیجان زده شدم و به نظرم کار جالبی می‌آمد. بنابراین خواستم در کنار گروه باشم، هماهنگی ها صورت گرفت و من با این گروه به دماوند رفتم. اصلا هیچ لوازم کوهنوردی درستی نداشتم، چون شناخت لازم از این رشته را نداشتم. لوازم خیلی معمولی و غیراستاندارد به‌ همراه داشتم، اتفاقا هوا خراب شد. کولاک وحشتناکی بود. هرچند این صعود با سختی‌های خاص خود همراه بود ولی واقعا شیرینی آن صعود را هنوز هم به خاطر دارم. خیلی لذت بخش، خیلی اتفاقی و خیلی شانسی بدون هیچ آمادگی و تجهیزات مناسب به قله دماوند صعود کردم. آن قدر شرایط بد بود که اگر الان  کسی بخواهد با آن شرایط به قله ای صعود کند، تنها به او خواهم گفت حق ندارد! چون کار بسیار خطرناکی است. فقط این را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانم بگویم که وقتی از دماوند برگشتم دیدگاهم راجع‌‌‌‌ به کوهنوردی عوض شد و تازه فهمیده کوهنوردی چیست."

 

صعود بلند اولم موستاق آتا بود

"سال ۸۷ بود که دوستانم پیشنهاد دادند که کوهنوردی را با عضویت در یک باشگاهی ادامه دهم و عضو یک باشگاه شوم  تا بتوانم آموزش‌های کلاسیک را نیز بگذرانم. بنابراین من به باشگاه اسپیلت معرفی شدم و دوره‌هایی را گذارندم و حکم مربیگری نیز گرفتم. باشگاه در سال 89 یک برنامه برون مرزی گذاشت، صعود به یک قله در غرب چین به نام "موستاق آتا" که به پدر کوه های یخی معروف است و ارتفاع آن 7546 متر بود. از آن باشگاه من با دو نفر دیگر از اعضای باشگاه به این قله رفتیم، اما هیچ کدام تجربه‌ی بالاتر از 5600 که دماوند بود را نداشتیم. بدون هیچ تجربه ای سه نفری عازم این کوه شدیم. آن صعود شرایط خاصی داشت، ما با هوای بدی مواجه شدیم و باید با آن شرایط سریع قله را صعود می کردیم، بنابراین مراحل هم‌هوایی را نتوانستیم درست طی کنیم ولی با این وجود باز هم خوشبختانه هر سه نفر موفق شدیم قله موستاق آتا را صعود کنیم. آنجا بود که من برای اولین بار توان خود را سنجیدم و حس کردم شرایط خیلی خوبی در ارتفاع بالا داشتم. بدون هم‌هوایی خیلی راحت صعود کردم و سر قله هم حال خیلی خوبی داشتم. در آنجا بود که به فکر صعود هشت هزار تایی‌ها افتادم. یکی از مربیان ایرانی که تجربه صعود هشت هزار تایی‌ها را داشت در آنجا به من گفت که پتانسیل‌‌‌‌‌‌ و توان هشت هزار تایی را خواهم داشت و این خیلی برایم جالب شد و خواستم خودم را محک بزنم ببینم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانم یا نه."

 

صعود 8 هزاری را تجربه کردم

"در بهار ۱۳۹۰یک تیم یازده نفر قصد صعود به قله ماناسلو (بخشی از هیمالیا) به ارتفاع 8156 متر را داشت، من هم به عنوان یک عضو آزاد در کنار آن ها برای صعود این قله راهی نپال شدم. آن یازده نفر آقا و بیشتر آن‌ها پسران جوانی بودن که دارای کلی سابقه و تمرین بودند. همچنین کلی مراحل و اردوهایی را پشت سرگذاشته  بودند و من یک تازه کار و آماتور در بین آن‌ها بودم. اما من در این گروه اولین نفری بودم که به قله رسیدم و خیلی هم سر حال بودم و شرایط خیلی خوبی داشتم. هرچند که صعود تلخی شد و یکی از دوستان را که بسیار جوان هم بود به علت بیماری ارتفاع از دست دادیم. ولی خب در آن صعود متوجه شدم که توان لازم را دارم. همچنین وقتی خودم را با دیگران مقایسه کردم دیدم باوجودی که سنم از سایرین بیشتر و تجربه‌ام کمتر است و دیر هم کوهنوردی را آغاز کرده‌ام ولی چیزی نسبت به سایرین کم ندارم و حتی شاید در صعود آماده تر هم بودم."

 

 در صعود تیمی فهمیدم ما در کوهنوردی کار تیمی نداریم!

"در این گروه خیلی مشکلات داشتیم، به دلیل عدم فرهنگ کار تیمی مشکلات زیادی را در طول سفر سپری کردیم. بعد از آن صعود تیمی تصمیم گرفتم اگر می‌خواهم آن آرامشی که به خاطرش به کوه آمدم را حفظ کنم و آن‌را از دست ندهم و به وضعیت بدمینتون دچار نشوم چاره‌ای نیست جز آن‌که انفرادی کوهنوردی را ادامه دهم. این صعود تیمی اولین و آخرین صعود جدی من همراه تیم شد."

 

آمادابلام، صعود بعدی من

" در پاییز 90 به قله آمادابلام که ارتفاع آن 6856 متر و در نپال و بسیار زیباست رفتم. صعود این قله کار بسیار سختی است. صعود به آمادابلام از لحاظ فنی کاری دشوار است که مستلزم مهارت در سنگنوردی و یخنوردی است و در اغلب مسیر نیازمند طناب ثابت است. صعود این قله معمولا 10‌ روز تا دو هفته به طول می‌انجامد ولی من بدون هم هوایی و با دست بخیه زده در سه روز صعود کردم. باوجودی که من بخیه دستم را از همه پنهان کردم، حتی شرپایی که با من بود نفهمید که دست من بخیه دارد و من با این دست کلی بار نیز حمل می‌کردم، هرکسی که آنجا بود به من گفت تو دیوانه‌ای! اما از دیدگاه من این سختی‌ها باعث لذت در کوهنوردی می شود و سبب می‌شود که با وجود همه مشکلات و شرایط دشوار ذهن ماندگار شود. من با این دست بخیه زده یک صعود تکنیکال را برای اولین بار و به تنهایی در یک کشور دیگر آن‌ هم در سه روز انجام دادم و این بسیار برایم ارزشمند بود."

 

 

ثبت رکورد جهانی برای صعود همزمان اورست و لوتسه

"در بهار 91 برای صعود اورست و لوتسه اقدام کردم اما اسپانسری هم پیدا نکردم و هیچ کس حاضر نشد از من حمایتی کند. من به 45 هزار دلار برای فتح این دو قله نیاز داشتم. در نهایت من با هزینه شخصی به اورست و لوتسه رفتم. تنها شرط صعود این قله‌ها این نیست که شما یک کوهنورد خوبی باشید یا برنامه‌ریزی خوبی داشته باشید بلکه صعود هیمالیا درصد زیادی با شانس در ارتباط است مثل پارسال که در نپال زلزله شد و شرایط صعود امکان‌پذیر نبود. ولی من خوشبختانه در سال اول هم اورست و هم لوتسه را همزمان و خیلی زودتر از کوهنوردان با تجربه‌ی دیگر صعود کردم. من اولین بانو  در جهان بودم که این دو قله را در یک فصل و در یک هفته صعود کرد. در سال 91 هم توانستم به عنوان اولین نفر بین صعودکنندگان به قله‌ اورست برسم. این افتخار بزرگی بود و در آن زمان همه‌ی خبرگزاری‌ها رکورد من‌ را اعلام کردند، ولی در ایران برای دانستن صحت این موضوع استعلام گرفتند که مطمئن شوند واقعا صعود کرده‌ام یا نه؟ هرچند این اتفاق برای من اهمیتی نداشت و با افتخار وقتی به قله اورست رسیدم گفتم یک زن ایرانی هستم و خوشحالم که شاید توانستم توان و مهارت بانوان ایرانی را به سایر کشورها بشناسانم و فکر آن‌ها را راجع به زنان ایرانی تغییر دهم."

هدف بعدی‌ام صعود به سومین قله بلند دنیا بود

"در سال92 "کانگچن جونگا" سومین قله بلند دنیا با ارتفاع 8586 متر که قله‌ی بسیار سختی بود را هدف قرار دادم. فکر می‌کردم با داشتن یک رکورد جهانی و به عنوان اولین بانویی که این رکورد را دارد حتما اسپانسری پیدا خواهم کرد. اما باز هم هیچ کس در ایران از من حمایت نکرد. فقط برخی شرکت‌های خارجی کمی نسبت به من لطف داشتند، شرکت‌هایی از آلمان و اسپانیا و فرانسه برخورد خیلی خوب و صمیمی با من برقرار کردند و من هم هنوز نه تنها به عنوان اسپانسر بلکه به عنوان یک دوست با این شرکت ها در ارتباط هستم. این دوستی ادامه خواهد داشت حتی اگر دیگر از من حمایت نکنند، چون در زمانی که در کشورم کسی حاضر نشد از من حمایت کند آنها از من حمایت ویژه‌ کردند. البته این اتفاق در ایران بیشتر مخصوص بانوان است، درصورتی که آقایان کم‌وبیش حمایت می‌شوند. دلیل این موضوع شاید این باشد که برخلاف اینکه گفته می‌شود کوهنوردی ورزش روشن فکرهاست اما بانوان کوهنورد را قبول ندارند."

"در آخرین لحظه‌ی صعود به این قله تصمیم گرفتم بدون رسیدن به قله بازگردم. از بابت گرفتن این تصمیم خیلی خوشحالم. معتقد نیستم وقتی رفتی به هر قیمتی باید صعود کنی. تجربیاتی که از این برنامه و صعود نکردنم کسب کردم از همه آن تجربیات قبلی بهتر بود و اصلاً ناراحت نیستم و به آن افتخار نیز می‌کنم. در ایران معمولا این رسم است که هر کسی رفت به هر قیمتی به قله برسد که این درست نیست. به هرحال سه بار برای صعود به "کانچن جونگا" تلاش کردم؛ دو بار اول به دلیل حرکت آهسته تیم با کمبود زمان مواجه شدم و  نتوانستم صعود کنم، اما بار سوم به دلیل اینکه عفونت گلو گرفتم برگشتم. به هرحال متاسفانه نتوانستم  این قله را صعود کنم.

"مهری زرافشان" اولین بانوی کوهنورد

" 60-70 سال قبل مهری زرافشان اولین زن ایرانی بود که توانست اولین صعود زمستان  را بر روی قله دماوند و از گرده آلمانی های علم کوه به نام خود ثبت کند. این درحالی است که در آن زمان بانوان اروپایی حق عضویت در باشگاه کوهنوردی را نداشتند. 60 سال پیش در ایران این‌گونه فرهنگی حاکم بوده است ولی اکنون جای پیشرفت به طرز خیلی وحشتناکی پسرفت داشتیم."

 

صعود دوست داشتنی‌ام به ماکالو

"در بهار امسال به ماکالو که در شرق کوه اورست قرار دارد و ارتفاع آن 8462 متر است صعود کردم. من یک کار مهم و اصلی در این صعود هشت هزاری خود انجام دادم. خیلی‌ از کوهنودان که به قله‌های هشت هزاری‌ صعود می‌کنند پشت شرپاها حرکت می‌کنند. شرپاها برف کوبی می‌کنند و فضا را برای کوهنوردان آماده می‌کنند تا کوهنوردان با طناب ثابت پشت آن‌ها حرکت کنند. اما من در این صعود نه طناب ثابت و نه مسیر آماده و برف‌کوبی شده داشتم. من به همراه یک شرپا مسیر را باز می‌کردیم و جلو می‌رفتیم و راه را برای دیگران باز می‌کردیم. طوری بود که وقتی به پایین کوه رسیدیم خیلی از کوهنوردان خارجی‌ با تعجب می‌گفتند تو هم شرپا شده بودی و راه را برای ما باز کردی! این موضوع برایم خیلی لذت‌بخش بود و اگر حتی به قله هم نمی‌رسیدم باز هم لذت زیادی از این سفر می‌بردم. چون توانسته بودم خود را محک بزنم و نتیجه یک سال تمرین را بگیرم. یکسال هر هفته تنها به کوه رفتم و به خود فشار می‌آوردم برای چنین مواقعی و وقتی از آن نتیجه گرفتم خوشحال ‌شدم."

در ماکالو برای صعود بدون کپسول اکسیژن تلاش کردم

"برنامه‌ام امسال در ماکالو صعود بدون اکسیژن بود و فکر می‌کردم که بتوانم. تا ارتفاع 7600متری (کمپ 4) نیز بدون کپسول اکسیژن رفتم. در کمپ 4 کمی استراحت کردم و دوباره باز هم بدون کپسول اکسیژن به راه افتادم. مقداری که بالاتر رفتم و به ارتفاع 7700 که رسیدم، کمی منطقی‌تر فکر کردم. من همیشه هم تا جایی صعود می‌کنم که مغزم بتواند تصمیم درست بگیرد، بنابراین همین‌طور که داشتم به بالا می‌رفتم، احساس کردم هوا فوق العاده سرد است. بیس کمپ ماکالو در ارتفاع 5700 متری است و ارتفاع آن مقداری از قله دماوند هم بالاتر است. آن بیس کمپ به سرما معروف است."

" با وجودی که خیلی لباس پوشیده بودم اما باز هم احساس شدید سرما می‌کردم. باید با آن‌همه پوشاک در حال حرکت بدن گرم شود ولی باز هم سرد بود و  داشتم یخ می‌زدم. به این فکر کردم که ارزش دارد که بدون اکسیژن صعود کنم باوجودی که ممکن است به یخ‌زدگی دست و پایم منجر شود؟ افراد زیادی به من گفته بودند که احتمال یخ زدگی زیاد است بنابراین با خود سبک سنگین کردم، از آنجایی که آدمی هستم که کم ریسک می‌کنم، تصمیم گرفتم برای ادامه از کپسول اکسیژن استفاده کنم. ولی درجه‌ی آن‌را روی خیلی کم گذاشتم. درجه یک که پایین‌ترین درجه است را انتخاب کردم(درجه ای که معمولا در هنگام خواب و استراحت از آن استفاده می‌شود) و با آن قله را صعود کردم. هرچند که وقتی به پایین کوه رسیدم ناراحت شدم و حس کردم می‌توانستم بدون اکسیژن نیز صعود کنم، شاید ترسیدم. با وجودی که صعود بدون اکسیژن خطرات خاص خود را دارد و اینکه در هر صعود بدون اکسیژن تعدادی از سلول های مغز آسیب می‌بیند و قابل برگشت هم نیست ولی هنوز فکر می‌کنم می‌توانستم. مطمئنا صعود بعدی را بدون کپسول اکسیژن تجربه خواهم کرد."

خاطرات تلخ صعودها

"خاطرات تلخ در کوهنوردی بیشتر به از دست دادن دوستان و همنوردان برمی‌گردد. اولین خاطره تلخ من از دست دادن "بهرام جعفری" است؛ کسی که با او کوهنوردی را شروع و اولین صعودم به دماوند را با او تجربه کرده بودم. خیلی مهم است که هر کار و علاقه‌ی خود را با چه شخصی شروع می‌کنید. ممکن است با همه عشقی که به آن کار داشته باشید، ولی با آن شخص از علاقه‌ی خود زده شوید. این شخص آنقدر در کوهنوردی مشوق خوبی برای من و دیگران بود که هر کس که به کوه می‌آمد به کوه جذب می‌شد. ولی خیلی زود این دوست بزرگ را از دست دادم. این حادثه اثر خیلی بدی به من گذاشت. این موضوع برای من قابل فهم نبود و نمی‌توانستم درک کنم که در کوه، یک حادثه یا اشتباه کوچک سبب از دست دادن شخصی می‌شود. این سبب شد که مغز و بدن من شش ماه تقریبا فلج شود. در این مدت تا شیرپلا نیز نمی‌توانستم بروم. خیلی ناراحت و متاثر بودم و کل بدنم درد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. اما بعد از شش ماه با دوستان  تصمیم گرفتیم که کار او را ادامه دهیم.  بعد از آن حادثه‌های زیاد دیگری را دیدم، همین امسال در ماکالو که بودم دو  شرپا به سادگی جان خود را از دست دادند و خیلی از دست و پاهای کوهنوردان یخ زد که منجر به قطع انگشتان دست و پایشان شد. این‌ها بدترین چیزهایی است که ممکن است اتفاق بیفتد. ولی هیچ وقت این حادثه‌ها باعث نشد که از کوه رفتن زده شوم."

 

 

ارتفاع جایی است که آدم‌ها ذات خود را نشان می‌دهند

"من کوهستان را خیلی دوست دارم، چون در کوه آدم‌ها شخصیت واقعی شان هستند. انسان‌ها وقتی درشرایط سخت قرار دارند خیلی واقعی‌تر هستند و اگر در آن شرایط سخت به دیگران کمک کنند معلوم می‌شود که انسان خوبی هستند و اگر هم خودخواه باشند که خود واقعی را به نمایش می‌گذارند. آدم‌ها مختلف‌اند و کوه این خاصیت را دارد که ذات انسان‌ها را نشان دهد. آدم‌هایی که خوب هستند خوبی‌های خود را بروز می‌دهند و آدم‌های بد نیز بدی‌های خود را بروز خواهند داد. در شهر، آدم‌ها می‌توانند راحت‌تر خود را مخفی کنند. می‌توانند نقاب‌های خود را حفظ کنند. ولی در کوه اینطور نیست، گاهی در کوه اتفاق‌هایی افتاده و رفتارهایی را از دوستانی دیدم که اصلا انتظار آن را نداشتم و همچنین بالعکس بودند آدم‌هایی که نمی‌شناختم و برای بار اول آن‌ها را می‌دیدم اما آنقدر خوبی در وجودشان بوده‌ است و آنقدر وجودشان پر از انرژی مثبت و مهربانی بوده که نزدیک‌ترین دوستان من شده‌اند و فکر می‌کنم این دوستی‌ها همیشه پایدار هم می‌ماند. اما باید دانست که اگر انسان در کوه ذره‌ای غرور داشته باشد زمین می‌خورد. کوه و طبیعت آنقدر عظمت دارد که در آن همه هیچ هستند، فقط قدرت و طبیعت آن‌جا حاکم است. انعکاس رفتار در کوه خیلی سریع است و امکان ندارد در کوه مغرور باشی و موفق شوی."

خاطرات خوش صعودهایم

"در این سفرها با آدم‌های خوبی و با کوهنوردان بزرگی همراه شدم و یکی از خاطرات خوب من در ماکالو بود که با یک بانوی ایتالیایی که کوهنورد معروفی است آشنا شدم. او را بر روی کوه دیدم و از دیدن آدم بزرگ و معرفی چون او شوکه شدم. با هم صحبت کردیم و او اسم من را پرسید، به او معنی اسم خودم (پروانه) را به انگلیسی به او گفتم و از هم گذشتیم. در یک مسیر سخت در حرکت بودیم، روزی که صعود می‌کردیم من جلوتر بودم، زیر قله دوباره به هم رسیدیم. من دوباره از دیدنش حوشحال شدم و اینبار به من گفت راستی من معنی اسمم را به تو نگفته ام، معنی اسم من برف است. صحبت های صمیمانه‌ای بین ما رد و بدل شد. دیدن او در آن صعود و صحبت‌هایمان از بهترین خاطره های من در ماکالو است."

سخت‌ترین و خطرناک‌ترین حادثه

"سخت‌ترین حادثه برای من در ایران و در علم کوه اتفاق افتاد که نزدیک بود جان خود را از دست بدهم و  چند ثانیه با مرگ فاصله داشتم. تنها بودم و روی یخچال سر خوردم، آن موقع دانش خیلی کمی از کوهنوردی داشتم. در حال تراورز کردن یک یخچال (گذر از یخچال) بودم که سر خوردم و با سرعت به پایین می‌رفتم که اگر خود را مهار نمی‌کردم به ته دره سقوط می‌کردم و جان خود را از دست می‌دادم. این یکی از خطرناک‌ترین اتفاق زندگی کوهنوردی‌ام بود. همچنین در هیمالیا هم اتفاقات خطرناک زیادی را تجربه کرده‌ام. مثلا در آمادابلام  جایی زیر پایم خالی شد و دوهزار متر زیر پاهام خالی بود. اما خوشبختانه به طناب ثابت وصل بودم. هرچند که همیشه طناب‌ها قدیمی است و امکان پاره شدنشان وجود دارد ولی خوشبختانه  شانس با من یار بود یا در کانچن جونگا در حالی که بیمار و تنها بودم در شکاف یخی افتادم."

زلزله‌ی نپال تلخ‌ترین حادثه

"پارسال که در نپال زلزله آمد من در ماکالو بودم. جزو اولین نفرات بودم که به بیس کمپ رسیدم. خیلی زودتر از بقیه کار را شروع کرده بودم و به کمپ 1 رسیدم. کمپ را برقرار و برای استراحت به پایین برگشتم، که زلزله رخ داد. شانس آوردیم همه در بیس کمپ بودیم اتفاقی برای ما نیفتاد و کمپ ما خراب نشد. ولی خبر رسید که حجم ویرانی در نپال خیلی زیاد بوده است. این حادثه سبب شده بود که حتی تماس‌های ماهواره‌ای نیز مختل شود و این خیلی وحشتناک بود که نمی‌دانستیم چه کسی زنده و چه کسی مرده است. اینکه یک نفر در کوه بر اساس یک اشتباه در جلوی چشمانت سقوط می‌کند و می‌میرد یک بحث است، ولی اینکه در کمپ نشسته‌ای و زلزله می‌آید و دیگر هیچ اطلاعی از سایر دوستانت نداری خیلی وحشتناک است. در این زلزله حدود ۹ هزار نفر در شهرها و روستاهای نپال و همچنین چندین کوهنورد جان خود را از دست دادند و این فاجعه‌ی وحشتناکی در نپال بود. همه کوهنوردان و طبعا من نیز، از این حادثه شدیدا متاثر و متالم بودیم. اما امسال که دوباره به ماکالو برگشتم وضعیت بهتر شده بود و دیدم نپال در حال بازسازی است که آرامش گرفتم."

 

 

در ایران اصلا حمایت نشدم

"در بیس کمپ کوه آمادابلام بودم. از سنگاپور یک تیم آمده بود، این‌ تیم حدود 20 اسپانسر مختلف داشت. آن‌ها با این همه حمایت نتوانستند حتی این قله را صعود کنند. من با حسرت به آن‌ها نگاه می‌کردم که این‌همه اسپانسر دارند. آن‌ها از من پرسیدند تو اسپانسر داری؟ و من در پاسخ گفتم نه. آن‌ها تعجب کردند که مگر می‌شود اولین زنی باشی که از کشورت به این قله آمده‌ای ولی حمایت نمی‌شوی؟ آن‌ها فکر کردند شاید من مشکلی دارم. درست بود من اولین زن ایرانی بودم که به آمادابلام رفته بودم، پیش از من تنها دو مرد ایرانی این قله را صعود کرده بودند. من برای صعود هیچ قله ای حمایت نشده‌ام. به هر قله‌ای که می خواستم صعود کنم تمسخر شدم ولی حمایت ندیدم. هر جایی که می‌رفتم برای حمایت و اسپانسری، جالب بود که وقت ملاقات می دادند و بعد می‌خندیدند که عجب حالی داری که می‌خواهی صعود کنی. رسما من‌ را برای صعودهایم به سخره می‌گرفتند. در اولین صعودم به هشت‌هزاری ها به من گفتن جای زن‌ها 7هزار متر است و زن‌ها در 8 هزارمتری‌ها جایی ندارند، که البته این حرف‌ها برای خودشان محترم بود و من برای این حرف‌ها هیچ اهمیتی قائل نمی‌شدم."

"من برای جذب اسپانسر برای صعود اورست و لوتسه، هم به سازمان‌ها و شرکت‌های دولتی و هم شرکت‌ها و سازمان‌های خصوصی رفتم، هر جایی که به ذهنم می‌رسید رفتم، چون اورست از لحاظ هزینه برنامه سنگینی است. من می‌خواستم اورست و لوتسه را با هم صعود کنم که تا حالا هیچ خانمی در هیچ جای جهان این دو قله را با هم صعود نکرده‌ بود. هزینه‌های صعود این دو قله وحشتناک بود. ولی در عوض یک رکورد جهانی بود اما کسی حاضر نبود این حمایت را قبول کند."

"در این‌ سال ها برای حمایت دوبار به کمیته ملی المپیک نیز رفتم که نتیجه‌ای نداشت، همچنین معاون سابق بانوان وزارت ورزش (در چهار سال قبل) هم  برای امثال من وقت نداشتند و مرا به حضور نپذیرفتند. یا همیشه در سفر به سر می‌بردند. معاون کنونی بانوان وزارت ورزش هم که حتما بارها نام من و موفقیت مرا از رسانه‌ها شنیده است ولی تاکنون حتی یک تماس تلفنی با من نگرفته‌ است."

"از آخرین سفر (ماکالو) که نیز برگشتم فقط از فدراسیون کوهنوردی نایب رییس بانوان به استقبالم آمد، اما خوب است بدانید که تعداد زیادی از دوستانم از شهرهای خیلی دور مثل شیراز و مشهد به استقبالم آمدند که بسیار برایم ارزشمند است."

هدف آینده

"من همیشه برنامه‌های زیادی در ذهن دارم. همین حالا که اینجا نشسته‌ام برنامه‌های زیادی از ذهنم می‌گذرد. من از همین حالا برای پاییز و بهارم برنامه‌هایی دارم، ولی این‌ها مستلزم شرایط مالی است. باید ببینم چه زمانی شرایط مالی برای صعود‌هایم فراهم می‌شود."

تمرینات و آماده سازی در ایران

"من آمادگی خوبی دارم و تمرین‌های سختی می‌کنم. تمرینات بدنسازی را در خانه انجام می‌دهم و سال‌های سال است بر روی تردمیل می‌دوم. هرچند که تردمیل من استاندارد نیست و سبب آسیب‌هایی در زانوهایم شده است ولی چاره‌ای جز این نیست. در ایران حتی قهرمان‌های ما در باشگاه‌ها اجازه ورزش بر روی وسایل استاندارد را ندارند و امکانات ایران برای قهرمانان نیست، برای کسانی است که می‌خواهند پول دهند و یا شاید وقت گذرانی کنند. در زمستان به توچال می‌روم چون شرایط برای رفتن به سایر کوه‌ها  آسان نیست، البته مسیری را طی می‌کنم که می‌توانم به تنهایی برفکوبی کنم و آن را بپیمایم. در زمستان برای تمرین شرایط سخت به تنهایی دماوند را نیز صعود کرده ام. خوشبختانه در اطراف تهران موقعیت بسیار خوبی برای کوهنوردی است که تنها 30 دقیقه با خودرو می توانی به کوه‌های مختلفی برسی که در هیچ جا این طور نیست."

 

دنیای شرپاها

"به عقیده‌ی من شرپا، همنورد من است و لزوما باربر من نیست و من در حمل بار با او شریک می‌شوم. اما به نظر می‌رسد شرپاها در قدیم افرادی بودند که همراه کوهنوردان فقط برای حمل‌ بار می‌رفتند. آن‌‌ها به عنوان شغل به این کار نگاه می‌کردند. اوایل برای من سوال بود که مثلا یک شرپا که 5 بار اورست را صعود کرده چرا حتی یک خاطره خوش از این صعودها ندارد و چرا حتی ذره‌ای لذت نمی‌برد و حتی از این کار متنفر است؟ درصد زیادی از شرپاها همین تفکرات را دارند و تا جایی که بتوانند از زیر کار فرار می‌کنند، چون می‌دانند این شغل بسیار خطرناک است. حتی گاهی برخی از آن‌ها حاضر می‌شوند در آشپزخانه‌های بیس کمپ‌ها برای به آرامش رسیدن خانواده‌های خود آشپزی کنند، و یک شغل ایمن‌تر داشته باشند تا اینکه برای صعود قله‌ها در کنار کوهنوردان خطراتی را متحمل  شوند."

"اکنون شرایط شرپاها تغییر کرده است و نسل جدید شرپاها به این خودباوری رسیده اند که کوهنوردان قدری هستند. آن‌ها در اواخر چند صعود زیبا انجام دادند تا توانایی‌های خود را بروز دهند و بگویند شرپاها چه افراد توانمندی هستند و سعی دارند توانایی خود را  با گذراندن دوره‌های خاص قوی کنند و کم کم تغییراتی در این شغل ایجاد کنند. شرپاها سطوح مختلف دارند و تفاوت‌ها هم در اخلاق و هم در تکنیک آن‌ها وجود دارد که باعث تغییر در میزان درآمد شرپاها می‌شود و براساس این تغییرات رده‌بندی می‌شوند و پول می‌گیرند. حقوق شرپاها بر اساس سطح توانایی‌هایشان از 2 هزار دلار تا 12 هزار دلار و یا بیشتر برای هر صعود متغییر است، برخی از آن‌ها آن‌قدر توانایی دارند که از همین حالا تا پنج سال بعد وقتشان پر است، اما برخی آنقدر ضعیف‌اند که برای یک بار صعود به سختی کار پیدا خواهند کرد."

 

انتظارم از مسئولین تلاش برای جذب اسپانسر است

"من انتظار خاصی از مسئولان ندارم. انتظار ندارم مثلا فدراسیون هزینه سفر من را تامین نماید. تنها انتظار من از مسئولان این است که آن‌ها راحت می‌توانند زمینه‌ی جذب اسپانسر را فراهم کنند. اگر آن‌ها بخواهند، به سادگی  می‌توانند زمینه جذب اسپانسر را برای من فراهم کنند."

 

گفتگو از خبرنگار ایسنا، معصومه عبدالجوادی

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۵-۰۳-۲۳ ۰۲:۴۸

درود بر بانوی کوهنورد گرامی و دوست داشتنی با آرزوی موفقیت

avatar
۱۳۹۵-۰۳-۲۳ ۰۴:۱۲

سرکار خانم پروانه کاظمی! مردم ایران به شما افتخار می کنند. شما بسیار ستودنی و قابل احترام هستید. کاش به جوان تر ها نیز آموزش بدهید. سپاس بابت این گفت و گو.

avatar
۱۳۹۵-۰۳-۲۳ ۰۸:۴۳

سلام عالی بود افرین به این بانوی با همت و پرتلاش

avatar
۱۳۹۵-۰۳-۲۳ ۰۹:۳۶

چقدر دردناک....سالانه میلیاردها تومن پول صرف فوتبال میشود و اخرش هم عرضه ندارن بین 4تا تیم آسیایی قهرمان بشن...جهان سوم دقیقا همینجاست نه جای دیگه...متاسفم

avatar
۱۳۹۵-۰۳-۲۳ ۱۰:۴۳

اکه کسی میخواهد شیر زنی را ببیند باید بیاد توررو ببینه دورود برتو دخـــــــــــــتـــــــر ایرانـــــــــــــــــــی.

avatar
۱۳۹۵-۰۳-۲۳ ۱۲:۳۱

مسوؤلين ما و اسپانسرهاى كشور ما در سيستمى از ارزشها فكر ميكنند كه شما در ان امتياز نمي‌آوريد . نگران نباشيد ، عيب از شما نيست . به خدا توكل كنيد و به كار بينظير خود ادامه بدهيد . ان‌شاءالله موفقيتهاى بزرگترى را از شما بشنويم.

avatar
۱۳۹۵-۰۳-۲۳ ۲۲:۲۸

درود بر شما بانوی پرتوان و افتخارآفرین.... به امید اینکه قدرتون رو بیشتر بدونن.... باآرزوی صعود شما به تمام هشت هزار متری ها

avatar
۱۳۹۵-۰۳-۲۴ ۱۱:۴۱

شما رو باید پرستید با این همه همت و غیرت افرین بر شما پول ندارم والا با جون و دل اسپانسرت میشدم تو شخص لایقی هستی

avatar
۱۳۹۵-۰۴-۰۳ ۱۶:۴۰

من هر چه بگم کم گفتم از جسارت، قدرت، توانایی مگه میشه آدم به یک همچین افتخاری برسد ولی تمام فاکتور های یک انسان کامل رو نداشته باشه من که افتخار میکنم