مردی که نان سادگی‌اش را ‌خورد

بیایید کمی ساده فکر کنیم که برای تقابل با این زندگی، کاری به جز سادگی نمی‌توان انجام داد یا به قول آقای حافظ که امروز هم روزش است: این دنیای «ساده بسیار نقش» اصلاً بیایید مهدی آذر یزدی را همان سقف ساده بسیار نقش بدانیم.

به گزارش ایسنا، در یادداشتی در روزنامه ایران به بهانه هفته کودک و پاسداشت مهدی آذریزدی نویسنده کودکان و به قلم بهاءالدین مرشدی، داستان‌نویس، آمده است: «​​​​​​​استادی داشتیم که وقتی درس می‌داد فکر می‌کردید واقعاً با چه درس ساده‌ای روبه‌رو هستید و وقتی به کتاب رجوع می‌کردید می‌دیدید چقدر مباحث کتاب سخت است. یک استاد هم داشتیم که وقتی حرف می‌زد نمی‌فهمیدیم چه می‌گوید و وقتی کتاب می‌خواندیم می‌فهمیدیم بالاخره چه اتفاقی افتاده است؟ استاد اول استاد ساده‌کردن امر پیچیده بود و استاد دوم هم استاد پیچیده‌کردن هر امری بود.

حالا این مثالی که آوردم به کجای مهدی آذریزدی برمی‌خورد؟ درست در کاری که استاد اول انجام می‌داد. مهدی آذریزدی درست همان استاد اول است، او استاد ساده‌کردن امر پیچیده است وقتی پا به ادبیات کهن می‌گذارد و «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» شکل می‌گیرد. مایی که در دهه پنجاه یا دهه شصت، کودکی‌مان گذشته است، معدود کتاب‌های دوره کودکی‌مان را از خاطر نبرده‌ایم. یکی از پررنگ‌ترین این کتاب‌ها همین کتابی است که نام بردم. کتابی با جلدی ساده و محتوایی ساده‌تر. آن‌وقت‌ها که بچه بودم و خواندن و نوشتن بلد شده بودم همه جلدهای این کتاب را داشتم. شاید نخستین کتاب چندجلدی‌ بود که در آن سال‌ها داشتم. یک‌جوری آدم با داشتن این کتاب در بچگی مجموعه‌دار می‌شد.

این مثل را حتماً شنیده‌اید که می‌گوید: فلانی چوب سادگی‌اش را می‌خورد اما این جمله را باید برای مهدی آذر یزدی این طور تغییر داد و نوشت: مهدی آذر یزدی نان سادگی‌اش را می‌خورد. همان وقتی که با «کلیله و دمنه» مواجه می‌شود و با خودش فکر می‌کند چطور می‌شود این کتاب را برای بچه‌ها خواندنی کرد و همان کتاب معروفش را می‌نویسد. اینطور است که مهدی آذر یزدی شکل می‌گیرد.

بعضی وقت‌ها اصلاً قرار نیست شما مسأله مهمی در زندگی‌تان حل کنید همین که حرف‌ها را ساده بیان کنید مسأله حل است و شما آدم معروفی هستید. اگر سری به زندگی و حرف‌هایش بزنید، می‌بینید همین سادگی در زندگی‌اش جریان دارد. قیافه‌اش نرمی و سادگی و لطافت و حس خوب در خودش دارد. حرف‌زدنش هم همین‌طور است و دل‌تان می‌خواهد پای حرف‌هایش بمانید، این است که چنین آدم ساده و بی‌آلایشی می‌شود یکی از جاودانه‌های ادبیات کودک و نوجوان ایران. اصلاً او یک برند است در میان این سبک از ادبیات. بعید می‌دانم نویسنده دیگری را به این قدرت در میان نویسنده‌های ایرانی داشته باشیم.

در همان بچگی زیاد سروکارم با کتاب‌های کودک نبود. شاید در آن سال‌ها تنها کتاب «ماهی سیاه کوچولو»ی صمد بهرنگی را خوانده باشم و همین مجموعه آذر یزدی. اما همان وقت‌ها کتاب‌های پیچیده علی شریعتی برای آن سن را جمع می‌کردم آن هم با نسخه اصل و چاپ اول‌ها و آن آرم حسینیه ارشاد که روی جلد کتاب‌ها بود و هیچ چیز از آنها سردرنمی‌آوردم. بعدها هم البته هیچ از این کتاب‌ها نفهمیدم. فقط یک چیز را فهمیدم که این قصه است که آدمی را نجات می‌دهد.

سری بزنیم به نقال‌ها و پرده‌خوان‌ها. ما ایرانی‌ها همیشه با سنت نقالی روبه‌رو بوده‌ایم. اصلاً چه کسی در دنیا وجود دارد که قصه‌شنیدن دوست نداشته باشد؟ همه‌مان دل‌مان می‌خواهد یکی برایمان قصه بگوید. همه اینها را نوشتم که بگویم سنت نقالی در ایران همان ساده‌کردن امر پیچیده است. همان کاری که نقال‌ها با داستان‌های شاهنامه انجام می‌دهند و آنها را در محافل اجرا می‌کردند. حالا بیایید کمی ساده فکر کنیم که برای تقابل با این زندگی، کاری به جز سادگی نمی‌توان انجام داد یا به قول آقای حافظ که امروز هم روزش است: این دنیای «ساده بسیار نقش» اصلاً بیایید مهدی آذر یزدی را همان سقف ساده بسیار نقش بدانیم.»

انتهای پیام

  • چهارشنبه/ ۲۰ مهر ۱۴۰۱ / ۱۵:۲۲
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1401072010748
  • خبرنگار :

برچسب‌ها