/گزارش/

شکوه مادری در سکوت هیدج؛ دلتنگی پشت پنجره‌های روشن

در دل خانه سالمندان هیدج، میان اتاق‌های مرتب و راهروهای روشن، مادرانی زندگی می‌کنند که سال‌ها ستون خانواده بوده‌اند؛ زنانی که امروز با همه‌ آرامش محیط، دلتنگی حضور فرزندان را در سکوتی سنگین با خود حمل می‌کنند.

در دل مجموعه‌ گردشگری و آرام در شهر هیدج، ساختمانی شکیل و چشم‌نواز قد برافراشته است؛ ساختمانی که در نگاه نخست، آرامش و نظم را به ذهن متبادر می‌کند، اما کافی است چند قدم در راهروهای روشن و اتاق‌های مرتب آن پیش بروید تا بفهمید پشت این ظاهر آراسته، چه حجم عظیمی از دلتنگی، خاطرات و صبوری جریان دارد.

خانه سالمندان هیدج، امروز خانه‌ مادرانی است که روزگاری ستون خانواده، مایه‌ امنیت خانه و تکیه‌گاه فرزندان‌شان بوده‌اند؛ مادرانی که یک عمر با دست‌های پینه‌بسته اما دل‌هایی پرمهر، زندگی ساخته‌اند و اکنون سال‌های پایانی عمر خود را در اتاق‌هایی سپری می‌کنند که هرچند تمیز و منظم است، جای خالی آغوش فرزند را پر نمی‌کند.

صبح‌های این خانه، با صدای آرام پرستاران و گفت‌وگوی کوتاه مادران آغاز می‌شود. بیشترشان چهره‌هایی مهربان و چشم‌هایی خسته دارند؛ چشم‌هایی که وقتی از گذشته می‌گویند، برق می‌زند و جان دوباره می‌گیرد.

در کنار پنجره سالن اصلی، مادری نشسته است که شال خاکستری رنگی بر سر دارد. وقتی نام فرزندانش برده می‌شود، لبخند کمرنگی بر صورتش می‌نشیند و می‌گوید: من همیشه دعا می‌کنم خوشبخت باشند. همین که بدانم حالشان خوب است، برای من کافیست. اما در لحن آرامش، چیزی از جنس آرزوهای ناتمام موج می‌زند؛ شاید آرزوی یک دیدار، یک تماس یا حتی شنیدن یک جمله‌ ساده: «مامان، دلم برات تنگ شده.

در اتاقی دیگر، مادری ۸۰ ساله روی صندلی چوبی نشسته و با دقت نخ و سوزن در دست گرفته است. پیراهن کوچکی می‌دوزد که هیچ‌گاه قرار نیست کسی بپوشد. وقتی علت را می‌پرسم، آهسته می‌گوید: عادت کردم. یه عمر برای بچه‌هایم دوخته‌ام، حالا دستم بیکار نمی‌ماند. لحظه‌ای بعد، زیر لب اضافه می‌کند: ای کاش یکی‌ از آنها امروز زنگ بزند.

پرستاران می‌گویند: این مادر هر روز بعد از ناهار کنار تلفن می‌نشیند، شاید به امید صدایی آشنا.

با وجود این دلتنگی‌ها، فضای خانه سالمندان هیدج پر از احترام و نظم است. مدیریت مجموعه تلاش کرده است تا محیط، هم از نظر نگهداری و هم از نظر امکانات رفاهی، در سطح مناسبی باشد. با این‌حال، هیچ دیواری هرقدر شکیل توان پنهان‌کردن غم غربت مادران را ندارد. آنها آمده‌اند تا آرام باشند، اما آرامش مادری بدون حضور فرزند همیشه نیمه‌تمام است.

در سالن کنار پنجره که منظره‌ای دلنوازی می‌کند مادری که عصا به دست دارد، می‌گوید: ما شکایتی نداریم. اینجا همه چیز خوب، مرتب و سر وقت است. ولی آدم مادر که می‌شود دلش یه چیز دیگر می‌خواهد. مادر بودن یعنی دل‌نگرانی همیشگی. ما هنوز هم نگران بچه‌هایمان هستیم، حتی وقتی خودشان پیر شده‌اند.شاید همین جمله، خلاصه‌ای باشد از معنای مادر؛ انسانی که حتی در کهنسالی، مرکز جهانش فرزندان‌اند.

با نزدیک شدن روز مادر، کارکنان خانه سالمندان مشغول آماده‌سازی مراسمی کوچک و صمیمی هستند. مسئولان، خیرین و حتی گاهی مردم عادی برای سرکشی به سالمندان می‌آیند اما مهم‌تر از همه، مادران امید بسته‌اند به اینکه شاید این روز، برخی از فرزندانشان برای دیدارشان پا به این مجموعه بگذارند.

یکی از مادران که صدایش هنوز قوت جوانی را دارد، می‌گوید: می‌دانی؟ روز مادر که می‌شود، آدم بیشتر یاد گذشته می‌افتد. دلم می‌خواهد فقط چند دقیقه بچه‌هایم را ببینم. حتی از پشت در. فقط بدانم یادشان هست مادری هم دارند.

در عبور از راهروها، دیوارهایی دیده می‌شود که تلاش کرده‌اند با عکس‌ها، تابلوهای طبیعت و رنگ‌هایی روشن، فضای خانه را شادتر کنند. اما حقیقت این است که شادیِ این خانه، هر چقدر هم ساختگی یا برنامه‌ریزی‌شده باشد، تنها با حضور خانواده کامل می‌شود.

مادرانی که تمام زندگی‌شان را بی‌هیچ توقعی وقف فرزندان‌شان کرده‌اند، امروز بیش از هر زمان دیگری به همان محبت بی‌قید و شرط نیاز دارند؛ محبتی که نه هزینه دارد، نه مراسم می‌خواهد؛ فقط اندکی وقت، اندکی توجه، و اندکی یادآوری.

روز مادر، تنها یک مناسبت تقویمی نیست؛ یادآور مسئولیتی انسانی و اخلاقی است. این روز فرصتی است برای اینکه هر یک از ما به یاد بیاوریم ریشه‌ آرامش، موفقیت و حتی بودن‌مان در مهر مادری است. اگر امروز مادرانی در خانه سالمندان هیدج چشم‌انتظار مانده‌اند، شاید بخشی از این انتظار، نتیجه شتاب زندگی ماست؛ شتابی که گاهی عزیزترین انسان‌های عمرمان را در حاشیه قرار می‌دهد.

در پایان این گزارش، تنها یک جمله از زبان یکی از مادران بازنشسته‌ زندگی، کافی است تا عمق این حقیقت را یادآوری کند ما از بچه‌هایمان چیزی نمی‌خواهیم، فقط می‌خواهیم بدانند هنوز هستیم.

روز مادر، فرصتی است برای شنیدن همین «هنوز». برای بازگشتن، هرچند کوتاه، به آغوشی که تمام عمر پناه ما بوده است.

انتهای پیام

  • پنجشنبه/ ۲۰ آذر ۱۴۰۴ / ۱۰:۴۷
  • دسته‌بندی: زنجان
  • کد خبر: 1404092013277
  • خبرنگار : 50163