عبدالمهدی: رژیم صهیونیستی معلول نظام سلطه و تمدن غرب است

نخست‌وزیر سابق عراق در مقاله‌ای نوشت امپراتوری سلطه و تمدن آن «علت» و رژیم صهیونیستی «معلول» است. پیشرفت و زوال آنها یکی است و پیروزی بزرگ اجتناب‌ناپذیر و دور از دسترس نیست.

به گزارش ایسنا، عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر سابق عراق، در مقاله‌ای برای شبکه المیادین، ضمن تأکید بر حتمی بودن پیروزی مقاومت در برابر اشغالگری، خاطرنشان کرد که تمدن غربی و رژیم صهیونیستی در یک محیط مشترک رشد کرده‌اند و سرنوشت آنها به هم گره خورده است.

وی همچنین تأکید کرد: «جانفشانی‌های بزرگی که ملت‌های ما ارائه می‌دهند، به معنای پیروزی دشمن نیست، بلکه بهایی طبیعی است که همه ملت‌هایی که با اشغالگری و استعمار مبارزه کرده‌اند، پرداخته‌اند. هرچه ویرانی و کشتار بیشتر شود، به معنای گسترش دامنه مقاومت، افزایش قدرت و حتمی بودن پیروزی آن است.»

عبدالمهدی در ادامه افزود: «آنچه مقاومت و طوفان الاقصی انجام داده‌اند، یک اقدام استراتژیک، قهرمانانه و استثنایی است که توازن و سیاست‌ها را نه تنها در فلسطین و منطقه، بلکه در سراسر جهان تغییر داده است.»

عبدالمهدی تصریح کرد که قدرت و ضعف صهیونیسم نه در رژیم صهیونیستی، بلکه در آمریکا و اروپا نهفته است. اگر واقعیت‌ها نشان‌دهنده زوال ساختاری و وجودی در این مراکز، یعنی در منابع اصلی و ساختارهای تغذیه‌کننده و حمایتگرانه‌ای است که این رژیم را ایجاد کرده و آن را به عنوان خط مقدم برای محافظت از منافع خود قرار داده‌اند، این به معنای قطع بند ناف این رژیم و تبدیل آن از یک جنین زنده که گونه مادر را حفظ و تکثیر می‌کند، به حالتی خواهد شد که ممکن است کشنده باشد؛ از این رو اهمیت نظارت و پیگیری مداوم بر مبانی تمدن غرب و پیامدهای آن آشکار می‌شود.

وی همچنین گفت: «ویرانی و فداکاری‌های بزرگی که ملت‌ها و مقاومت ما ارائه می‌دهند، به معنای پیروزی دشمن نیست، بلکه بهایی طبیعی است که همه ملت‌هایی که با اشغالگری و استعمار مبارزه کرده‌اند، پرداخته‌اند. هرچه ویرانی و کشتار بیشتر شود، به معنای گسترش مقاومت، قدرت و حتمی بودن پیروزی آن است. اشتباه برخی این است که معیارهای سود و زیان را در ترازو قرار می‌دهند، گویی جنگ بین دو دولت  یا دو ارتش است، نه بین یک دولت و ارتش از یک سو، و مقاومت و ملت از سوی دیگر.»

نخست‌وزیر سابق عراق ادامه داد مادامی که دشمن نتواند به اهدافی که برای جنگ خود تعیین کرده است دست یابد و مادامی که مقاومت مردم و نیروهای مقاومت ادامه دارد، نتیجه مانند نتیجه هر جنگ آزادی‌بخشی خواهد بود که توسط مردم انجام می‌شود، یعنی پیروزی. اغراق بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در پیروز نشان دادن خود، بر خلاف نظر اکثر فرماندهان نظامی و سیاسی در نظام خود، تنها پوششی بر عجز و ناتوانی اوست. او به ترور، حملات هوایی، جوسازی و تبلیغات و پروژه‌های سیاسی متوسل می‌شود.

وی افزود این شیوه‌ای است که هر تاجری هنگام مشاهده افول شرکتش در پیش می‌گیرد؛ او در ادعاهای سود اغراق می‌کند. به همین ترتیب، کشورها و ارتش‌ها نیز هنگامی که نیروهایشان در جبهه‌های جنگ، علیرغم تصاویر پیروزی در تلویزیون، در حال فروپاشی هستند، اینگونه عمل می‌کنند. این فریب برای مدتی ادامه خواهد یافت، سپس خود را آشکار خواهد کرد. اگر این رژیم و کسانی که از آن حمایت می‌کنند، به زوال ساختاری و تاریخی آن نپردازند، ضعف و زوال، ویژگی این رژیم در زمان کنونی و در مراحل آینده، خواهد بود. این زوال با زوال کل سیستم غربی که این رژیم را ایجاد کرده و همچنان از آن حمایت و آن را پرورش می‌دهد، همراه است؛ بنابراین، بحث در مورد وضعیت این رژیم بدون بحث در مورد وضعیت نظام سلطه، تمدن غرب یا نظام استعماری به طور کلی، نادرست است.

عبدالمهدی اظهار داشت: ما به خاطر خودِ تاریخ به کاوش در آن نخواهیم پرداخت، بلکه هدفمان درک مبانی پیروزی غرب بر سایر ملت‌ها و توانایی آن در تثبیت خود در قلب منطقه‌ ماست. سپس، زوال آن و پیامدهای مستقیم آن زوال را برای خودمان بررسی خواهیم کرد. تمدن غرب نتیجه ترکیبی از ساختارهای سازمانی، حقوقی، علمی، انسانی، فردگرایانه، جهان‌شمول، برتری‌طلبانه و خودمحورانه است که به غرب قدرتی بی‌نظیر در مقایسه با هر تمدن دیگری بخشیده است. این تناقضات در درون ساختاری یکپارچه- عقلانیت و سهل‌انگاری، دین و سکولاریسم، قانون و قانون جنگل، خودمحوری و شمول، نظم عمومی و فردگرایی، نظم داخلی و تجاوزات و بی‌قانونی خارجی و سایر تناقض‌ها- همان چیزی است که سکولاریسم غرب را به سکولاریسم رژیم صهیونیستی در پایان قرن نوزدهم و تأسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ تبدیل کرد.

وی افزود: از نظر ما، می‌توانیم توسعه تمدن غرب را از طریق دو عامل داخلی و خارجی ببینیم:

عوامل داخلی: این عوامل ترکیبی از میراث تاریخی مفاهیم، ​​​​اعمال، سنت‌ها و نظام‌های آتن و روم و ادغام آنها با مسیحیت در قرن چهارم هجری (قرن دهم میلادی) هستند.

عوامل خارجی: استعمار، تصرف سرزمین‌های دیگران و اسکان در آنها، پایه‌های سرمایه‌داری را بنا نهاد، نه برعکس. آنچه غرب در اختیار داشت و اجازه توسعه آن را داشت، چیزی جدید بود، چیزی که هیچ ملت دیگری نداشت. این دوره به عنوان قرون وسطی یا قرون تاریک شناخته می‌شود. آنچه آن را احیا کرد، تحولات درون مسیحیت بود، علاوه بر نقشی که مسلمانان در حفظ میراث اروپایی و بعدها انتقال آن به آنها ایفا کردند.

وی افزود نظام سلطه، تمرکز خود را به سمت شمال، به عنوان استعاره‌ای برای کنترل، تغییر داده است. از علم و فناوری برای ارائه این امر به عنوان امری طبیعی، بی‌طرف و فنی استفاده کرده است. این امر به برنامه‌ریزی ذهنی اجازه می‌دهد تا به طور مستقل به نفع برتری خود عمل کند.

غارت مستقیم: از قرن شانزدهم، معادن نقره و طلای قاره آمریکا به اسپانیا و پرتغال این امکان را داد که «انقلاب قیمتی» را در اروپا آغاز کنند و ثروتی را به این قاره سرازیر کنند که هرگز از طریق هیچ ابزار داخلی قابل دستیابی نبود. این امر همچنین ارزش پول سایر کشورها را کاهش داد و به اروپا تسلط مالی بی‌سابقه‌ای بخشید. علاوه بر این، غارت مستقیم منابع سایر مردم و نیروی کار رایگان ارائه شده از طریق برده‌داری - انتقال میلیون‌ها آفریقایی به قاره آمریکا - به ارزش تولید شکر، پنبه، تنباکو و سایر کالاها توسط آنها کمک کرد که طبق استانداردهای امروزی، تریلیون‌ها دلار تخمین زده می‌شود.

غارت غیرمستقیم: سیستم‌ها و ساختارهای غیرمستقیم نتایجی به بار آورده‌اند که از سود حاصل از غارت مستقیم برای غرب پیشی می‌گیرد. اکنون هرگونه تعامل بین غرب وسایر جهان مستلزم انتقال ثروت، حقوق و سرمایه به مراکز کنترل جهانی است. مستعمرات مجبور شدند در مواد اولیه و کالاهای تک‌کالایی (پنبه، پشم، الماس، لاستیک، ادویه، روغن و غیره) تخصص پیدا کنند که با قیمت‌های نسبتاً پایین فروخته می‌شدند، در حالی که سایر محصولات، به ویژه کالاهای تولیدی، با قیمت‌های بالا از کشورهای ثروتمند وارد می‌شدند.

طوفان الاقصی شکنندگی نظام بین‌المللی و به‌ویژه شکنندگی رژیم صهیونیستی را آشکار کرد. صرف نظر از اینکه اقدامات نسل‌کشی، تخریب زیرساخت‌ها و کشتار مردم - کودکان، زنان و سالمندان – تا چه اندازه وحشیانه باشد، این امر ناتوانی رژیم صهیونیستی و حامیان آن را در آزادسازی اسرا در نوار غزه، که تقریباً ۳۶۰ کیلومتر مربع را در بر می‌گیرد، برای پایان دادن به اشغالگری و حفظ کنترل و نابودی مقاومت، تونل‌ها، نیروهای مبارز و پایگاه مردمی آن نشان می‌دهد. همین امر در مورد لبنان، یمن، عراق و جنگ علیه جمهوری اسلامی نیز صدق می‌کند.

تمام مردم جهان علیه آنها قیام کردند، توازن‌های قدرت تغییر کرد و ایالات متحده و رژیم صهیونیستی خود را در انزوای خفقان‌آوری یافتند که توسط همان دادگاه‌هایی که توسط نظام بین‌المللی برای محاکمه مقامات کشورهای به اصطلاح جهان سوم تأسیس شده بود، به اتهام نسل‌کشی و جنایات جنگی تحت تعقیب قرار گرفتند.

درگیری‌ها در سطح داخلی نیازمند توافقاتی است که خود طرف‌های درگیر نمی‌توانند به آن دست یابند و مداخله قدرت‌های منطقه‌ای توانمندتر را می‌طلبد. این امر، به عنوان مثال، در سوریه و نقش مصر، ترکیه، عربستان سعودی، روسیه و ایران مشهود است. به طور مشابه، در منطقه وسیع‌تر، نقش کشورهای آن در مقابله با برنامه‌های رژیم صهیونیستی بسیار مهم است.

رژیم صهیونیستی، مانند متحدانش، به سوءاستفاده از ضعف نظام‌های اطراف و اعتقادات متحجرانه آنها که مبتنی بر واقعیت‌های گذشته و موازنه‌های قدرت قبلی است، ادامه خواهد داد. این امر به آن اجازه می‌دهد تا به اقدامات شنیع خود ادامه دهد، برتری هوایی را حفظ کند، جاسوسی و دستکاری رسانه‌ای انجام دهد، اقدام به ترور کند و هرگونه قانون عرفی، اخلاقی یا بین‌المللی را به جز قوانین، پروژه‌ها و تلاش‌های خود برای تحمیل شروطش (عدم وجود کشور فلسطینی، «اسرائیل بزرگ»، جاه‌طلبی‌ها و کنترل بر منطقه، مرزهای امن تحمیلی یکجانبه و غیره) نادیده بگیرد.

بنابراین، هیچ ترسی برای مقاومت، سلاح‌های آن یا محیط آن وجود ندارد. اشغالگری، تجاوز و وحشیگری گسترده همچنان توجیهی برای وجود مقاومت و گسترش آن، تشدید مواضع و فعالیت‌هایش خواهد بود و آن را قادر می‌سازد تا از سطح سازمان‌ها و گروه‌ها به سطح فراگیر مردمی و حتی به سطوح رسمی منتقل شود.

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۴ آذر ۱۴۰۴ / ۱۶:۳۴
  • دسته‌بندی: گزارش و تحلیل
  • کد خبر: 1404092416185
  • خبرنگار : 71588