/الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت/ عليرضا پيروزمند: نظمبخشي به حركت عمومي كشور نيازمند اين الگوست
براي هر نظامي، دستيابي به الگوي پيشرفت متناسب با شرايط بومي، از اساسيترين ملزومات پيشروي به سمت اهداف و آرمانهايش بهشمار ميرود؛ امري كه از دغدغههاي مهم رهبر معظم انقلاب است. نشست «انديشههاي راهبردي» كه اولين موضوع آن «الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت» بود، مؤيد همين مطلب است. حجتالاسلام پيروزمند، از جمله مدعوين اين نشست بود كه به علت ضيق وقت نتوانست به بيان نظرات خود بپردازد. به گزارش گروه دريافت خبرخبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي نقطه نظرات پيروزمند عضو هيات علمي فرهنگستان علوم اسلامي قم درباره الگوي پيشرفت و ملزومات آن را با عنوان «تعاون نخبگاني» منتشر كرده است كه در زير ميآيد. به نظر شما پرداختن به الگوي پيشرفت اسلامي ـ ايراني در مقطع فعلي چه ضرورتهايي دارد؟ اهميت اين موضوع به سبب گسترهي وسيع و آثار و نتايجي است كه از دستيابي به الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت در پرداختن به ديگر موضوعات پديد ميآيد، زيرا الگوي پيشرفت عبارت از آن چهارچوب منطقي و نرمافزاري است كه مجموعهي مسائل راهبردي و حتي غير راهبردي نظام را با آن تعيين ميكنند. به عبارت ديگر، بر اساس الگوي پيشرفت مشخص ميكنند كه به هر يك از موضوعات كلان اجتماعي بايد چه مقدار و با چه منظوري اهميت داد و در هر يك از آنها چه مؤلفههايي را با چه فرايندي تغيير داد. بنابراين براي بسياري از اسناد بالادستي كه هماكنون در نظام جمهوري اسلامي مورد اهتمام قرار گرفته، آن سند بالادستي كه مجموعهي اين سندها را هماهنگ ميكند، الگوي پيشرفت است. اسنادي مثل «نقشهي جامع علمي كشور»، «نقشهي مهندسي فرهنگي كشور»، «سند تحول آموزش و پرورش»، «سند راهبردي جامعهي اطلاعاتي»، «سند استراتژي توسعهي صنعتي»، مواردي هستند كه در عين پوشش دادن دامنهاي از موضوعات مهم، به دليل اينكه هركدامشان يك جنبهاي از مسائل جامعه را مورد توجه قرار ميدهند، احتياج است كه مجموعهي اينها در يك ظرف واحد به هماهنگي برسند. آن ظرف واحدي كه امكان ارتباط هماهنگ اين اسناد را با هم و بر اساس يك هدف واحد فراهم ميكند، «الگوي ايراني ـ اسلامي پيشرفت» نام دارد. ميتوانيم بگوييم كه نظمبخشي به حركت عمومي كشور به سمت تعالي، به الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت احتياج دارد. حركتهاي بعضاً كور يا آزمونوخطايي كه در گذشته، حتي در تنظيم راهبردها و تصميمگيريهاي كلان اتفاق افتاده است، به فقدان همين مسأله برميگردد. افزون بر اين، ماندگاري و جوشش فرهنگ انقلاب اسلامي از راه دستيابي و اجراي الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت ضمانت مييابد. البته پرداختن به اين مسأله به اين معني نيست كه بلافاصله به نتيجه خواهيم رسيد. علت كمتوجهي به اين مسأله در سه دههي گذشته چه بوده است؟ نخستين دليل را بايد در شرايط عيني و سياسي داخلي و نيز مسائلي جستوجو كرد كه بين ايران و ديگر كشورها اتفاق افتاده است. دليل دوم هم به عوامل انديشهاي بازميگردد. در گام نخست بهطور طبيعي براي اينكه انقلاب خودش را تثبيت كند و بر مسائل روزمرهي خود فائق آيد، مجبور بوده كه انرژي عظيمي را صرف كند؛ از كودتاها تا جنگ تحميلي تا منازعات سياسي كه وجود داشته و مسائل بينالمللي كه بوده و هنوز هم البته هست. تبديل شدن انقلاب به جريان و وضعيت باثباتي كه طمع كشورهاي استكباري از براندازي آن برداشته شود، زمان ميبرده و طبيعتاً انرژي كشور، خصوصاً مسئولان اصلي و شخص رهبري را به خودش مشغول ميكرد. اما اكنون كشور با حمايت مردم و تلاش مسئولان به ثباتي دست يافته كه ميتواند خودش را از وضعيت روزمرهگي خارج كند و افقهاي دورتري را در چنين سطوحي از مديريت در نظر بگيرد. مسألهي دومي كه وجود داشته و آن را نبايد ساده انگاشت، اين است كه توفيق در جهت پيشبرد چنين مسائلي در قدم اول محتاج به فهم موضوع است و در قدم دوم به تفاهم پيرامون آنچه بايد اتفاق بيفتد. پس از آن نيز به پايهگذاري يك همكاري احتياج دارد كه اسم آن را ميتوان «تعاون نخبگاني» گذاشت. تعاون نخبگاني هنگامي شكل ميگيرد كه پيش از آن، «تفاهم نخبگاني» اتفاق افتاده باشد. يعني عموم نخگبان در رشتههاي خودشان و در بحث الگوي پيشرفت، به اين باور عمومي رسيده باشند كه اولاً بايد در الگوي پيشرفت تغيير اساسي ايجاد كرد و ثانياً اينكه ميتوان اين كار را انجام داد. براي اينكه در اين مسأله شاهد تفاهم و پذيرش بين اذهاني باشيم، بايد ابتدا ضرورت و امكان و چيستي الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت فهم شده باشد. در اين جهت سيطرهي ادبيات توسعهي غرب - چه از نظر علمي و چه از نظر عملي - بر عموم كشورهاي در حال توسعه و از جمله ايران، يك مانع بزرگ علمي و فرهنگي براي پرداختن به اين موضوع و ايجاد يك حركت رو به جلو بوده است. بخش مهمي از نخبگان جامعه، تحت تأثير ادبيات غالب در دنيا، يا معتقد بودند كه الگوي توسعه امري است جهاني و فراگير كه مخصوص يك كشور خاص نيست. حداكثر تغييري هم كه در آن اتفاق ميافتد، تطبيق برنامههاي توسعه با وضعيت كشورها است. يعني صرفاً برنامهي توسعه متناسب با موقعيت جغرافيايي، امكانات و نيروي انساني متفاوت ميشود، اما الگوي توسعه امري است جهاني و فراگير. اگر كساني هم احياناً بر اين باور بودند كه الگوي توسعه ميتواند بومي باشد، بومي كردن به معني تناسب با وضعيت جغرافيايي، وضعيت جمعيتي و اقليمي كشور بوده است. مثلاً كشوري نفت دارد، ولي كشور ديگر ندارد. پس هر كشوري بايد الگوي توسعهي متناسب با وجود يا عدم وجود يك سرمايهي طبيعي يا يك سرمايهي انساني را براي خودش پايهگذاري كند. وجود و تأثير جدي اين دو جريان فكري در موضوع الگوي پيشرفت باعث شده كه نخبگان ما از امكان و ضرورت پرداختن به الگوي پيشرفت اسلامي - ايراني غفلت كنند. البته اين به معني آن نيست كه در طول اين ساليان، مسأله كاملاً متروك شده و نخبگان حوزوي و دانشگاهي به اين موضوع نپرداختهاند، بلكه پرداختن همان عدهي قليل، سرمايهاي است تا حركت آينده قويتر دنبال شود. البته گسترش اين بحث احتياج به فراگير شدن و مورد توجه قرار گرفتن به صورت يك حركت ملي دارد؛ حركتي كه توسط رهبر انقلاب مورد اهتمام قرار گرفته است. حال كه نظام اسلامي ميخواهد به اين عرصه وارد شود، چه مواردي ممكن است بر سر اين راه مانع و دشواري ايجاد كند؟ بنده به ذكر موانع مفهومي اكتفا ميكنم. نخستين مانع، كمتوجهي به ماهيت بين رشتهاي مفهوم پيشرفت است. پرداختن به الگوي پيشرفت ماهيت بين رشتهاي دارد و به يك رشتهي خاص اختصاص ندارد. البته در رشتههاي متداول دانشگاهي، رشتههايي مثل «اقتصاد توسعه» به صورت نزديكتري به اين موضوع ميپردازد، اما با توجه به ضرورت نگاه بومي به بحث پيشرفت، طبيعي است كه اين موضوع ابعادي فراتر از اقتصاد خواهد داشت و حتي در پيشرفت مورد نظر ما محوريت با فرهنگ اسلامي خواهد بود. بنابراين بايد بتوانيم از محصول رشتههاي مختلف استفاده كنيم. مانع دوم، كمتوجهي به درهمتنيدگي ابعاد مختلف پيشرفت جامعه است. اگر يك بخش از پيشرفت جامعه به اقتصاد مربوط باشد، بايد بتوانيم در همهي اركان اقتصاد كه دنبال ميكنيم، فرهنگ و سياست را نيز دنبال كنيم. اين درهمتنيدگي بين سياست، فرهنگ و اقتصاد و ابعاد مختلف پيشرفت، پديدهاي اساسي است. توجه به اين درهمتنيدگي در طراحي الگوي پيشرفت از پيچيدگيهايي است كه كار را دشوار ميكند. مشكل بعدي اين است كه دستيابي به الگوي پيشرفت صرفاً با تأليف و كنار هم قرار گرفتن رشتههاي مختلف علمي به دست نميآيد. متخصصان موضوعات اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و ... هر كدام بايد پاسخگوي بخشي از سؤالات مربوط به الگوي پيشرفت باشند، اما يك وجه پيوندي بايد بين اينها وجود داشته باشد كه اين خود دانش متناسبي را ميطلبد. پرداختن به اين موضوع و چگونگي تركيبسازي دانشهاي مختلف و تولد الگوي پيشرفت از دل آنها مرحلهي ديگري است كه بر دشواري كار خواهد افزود. كمبود ديگر، ارتقاي ظرفيت معارف اسلامي در موضوع جامعهپردازي است كه حوزههاي علميه عهدهدار آن هستند. يكي از دغدغههايي كه در اين زمينه وجود دارد، كاربرد عملياتي ارزشها و اصول اسلامي در طراحي اين الگو است. اين مهم چگونه واقع ميشود؟ تعيّن يافتن مفاهيم اسلامي در زندگي مردم به اين است كه بتوانيم بر اساس اين بنيانها و مفاهيم، الگوي پيشرفت را طراحي كنيم. اگر بتوانيم متغيرها و شاخصهاي پيشرفت را مبتني بر مباني اسلامي پايهگذاري كنيم، آن وقت ميتوانيم شاهد دستيابي به الگوي پيشرفت اسلامي باشيم. بايد بتوانيم فرهنگ حاكم بر پيشرفت را تغيير دهيم. آنگاه مبتني بر تحولي كه در فرهنگ حاكم بر پيشرفت صورت ميگيرد، بايد الگوي پيشرفت را متحول كنيم. سپس مبتني بر تحولي كه در الگوي پيشرفت واقع ميشود، مهندسي اجتماعي يا به تعبير ديگر، نظامهاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي مبتني بر اين الگو محقق خواهد شد. در ادامه بايد بر اساس مهندسي اجتماعي، برنامههاي پيشرفت را طراحي كنيم تا پس از آن برسيم به برنامههاي پنجساله و يكسالهاي كه معمول است. اگر توانستيم اين مراحل را به صورت قاعدهمند در جريان برنامهها لحاظ كنيم و امتداد آن را تا برنامههاي سالانه ادامه دهيم، آن وقت ميتوانيم نسبتاً اطمينان داشته باشيم كه اين بنيانها در زندگي عيني مردم جريان پيدا كرده است. اگر بخواهيم اين موضوع را نزديكتر به عينيت مطرح كنيم، بايد بگوييم كه برنامه متشكل است از هدفگذاري، سياستگذاري و تخصيص منابع مبتني بر تشخيص وضعيت و امكانسنجي از شرايط داخلي و بينالمللي. مثلاً كل اين مسائل با دو گونه فرضيهي «ارتباط دنيا و آخرت» و «عدم ارتباط بين دنيا و آخرت» هم از نظر محتوا، هم از نظر جهتگيري و هم از نظر امكانسنجي و مقدورسنجي و ... وضعيت متفاوتي پيدا ميكند. وقتي يك برنامهريز، آحاد جامعهي تحت برنامه را اينگونه در نظر بگيرد كه در تصميمگيري زندگي فرديشان مبتني بر فرهنگ پيوستگي دنيا و آخرت عمل ميكنند و نتيجهي اعمال و رفتارشان را فقط در دنيا جستوجو نميكنند، يكي از ثمراتش اين ميشود كه نگاه او به سرمايهي اجتماعي تفاوت خواهد كرد. يعني ديگر به انسان به عنوان عنصري نگاه نميكند كه بايد مصرفش كرد و بايد به وسيلهي او مقاصد ارباب زر و زور را تأمين كرد. اين نگاه نتيجهي جدا ديدن دنيا و آخرت است و طبيعتاً تلاش ميكند كه سرمايهي انساني را تبديل به سرمايهي اجتماعي كند و اين سرمايهي اجتماعي را نيز تبديل كند به قدرت و ثروت براي يك اقليت خاص. پس اگر ارتباط بين دنيا و آخرت برقرار شود، طبيعي است كه يك حركت كاملاً متفاوت شكل خواهد گرفت. الگوي پيشرفتي كه خروجي اينگونه نشستها خواهد بود، چه تفاوتي با سند چشمانداز نظام خواهد داشت؟ اولاً چشمانداز عمدتاً ناظر به تعيين اهداف است، منتها الگوي پيشرفت منحصر به تعيين هدف نيست. ثانياً توجه سند چشمانداز معطوف به يك مقطع بيست ساله است. ضمن اينكه چشمانداز معمولاً براي رسيدن به اهداف قابل وصول است؛ بر خلاف الگوي پيشرفت كه دورنگرتر است. ثالثاً صرفنظر از اينكه هر دانشي متناسب با مرور زمان ميتواند دستخوش تغييرات شود، اما الگوي پيشرفت به يك معني امري فرازماني است. اگر از قاعدهي عمومي تغيير دانش صرف نظر كنيم، موضوع مورد توجه در الگوي پيشرفت پايهريزي چهارچوبي است كه متناسب با وضعيت كشور، با محوريت مختصات فرهنگي و با رعايت مختصات بومي ميخواهد چهارچوب و زيربناي حركت عمومي كشور را تا آيندهاي دور پايهگذاري كند. رابعاً الگوي پيشرفت به حركت به سمت اهداف چشمانداز منطق ميدهد، اولويتبندي ميدهد، متغير معين ميكند، شاخص معين ميكند و به اين ترتيب امكان حركت به سمت آن اهداف را فراهم ميكند. به عنوان يكي از مدعوين نخستين نشست «انديشههاي راهبردي»، ورود رهبر انقلاب به اين عرصه را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ ورود رهبر انقلاب به موضوعات راهبردي و از جمله موضوع الگوي پيشرفت، از طرفي فرصتي را فراروي نخبگان قرار داده است. از طرف ديگر نيز هشداري است به جامعهي نخبگان كشور. فرصت است به دليل اينكه دانش و اقتدار رهبري پشتوانهي ايجاد يك حركت علمي فراگير و مستمر قرار گرفته كه ميتواند خيزش علمي جديدي را پايهريزي كند تا نسلهاي آينده بتوانند از ثمرات اين حركت علمي بهرهمند شوند. اما هشدار است به دليل اينكه تلويحاً ناظر بر كمكاري گذشتهي نخبگان جامعه است. اگر همهي اشخاص حقيقي و حقوقي رسالت خود را آنچنان كه بايد ايفا ميكردند، شايد ضرورتي نداشت كه رهبري خودشان مستقيماً وارد اين عرصه و صحنه شوند. صرف نظر از اتفاقي كه در گذشته رخ داده است، مهمتر از آن اتفاقي است كه در آينده رخ خواهد داد. اگر با وجود اين سرمايهگذاري رهبري، نخبگان جامعه حركت شايستهاي را در اين باره انجام ندهند و خداي نكرده در اين موضوع فرصتسوزي كنند، طبيعتاً عذري براي پاسخگويي به نسلهاي آينده و در پيشگاه الهي نخواهند داشت. اميداوريم كه اين حركت با حمايت رهبري و عزم جدي نخبگان جامعه به ثمرات چشمگيري نائل آيد؛ اگرچه تعجيل در اين امور روا نيست. انتهاي پيام