قصه‌ها و غصه‌های خیّام بوشهر

می‌گویند وقتی کسی شعری را می‌خواند لابد معشوقه‌ای در دلش زندگی می‌کند و این صدا نه برای دیگری بلکه برای کسی است که در دل دارد...

ناخدا خدر از پیشکسوتان موسیقی و رقص‌های آئینی بوشهر است. ساز تخصصی ناخدا خدر فلوت است و در مراسم خیام‌خوانی علاوه بر آواز و رقص فلوت هم می‌نوازد.

خدر عزیززاده، فرزند عزیز عزیززاده در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا از قصه‌های مدفون در دل دریایی‌اش می‌گوید. از سفرهای اقیانوس تا نی زدن و خاطرات کودکی‌اش… شعر می‌خواند و سر می‌جنباند که مردم چه روزگار خوب و خوشی داشتند.

ناخدا خدر از سفرهایش می‌گوید؛ در سفر به هند، یادگار پدرش را از او ربوده‌اند و هنوز از این موضوع دلگیر است. او می‌گوید: ساز فلوت متعلق به مرحوم پدرم و چهار نسل قبل از من را بردند و از ما دزدیدند. چطور باید دل من خوش باشد؟ همان‌ها که دم از معرفت و مردانگی می‌زدند.

از دوره‌ی قدیم یاد می‌کند که دل‌های مردم آن روزگار خوش بود و شب‌ها در کوچه، دور همدیگر می‌نشستند. "زن‌ها عصرها جلو در حیاط می‌نشستند و با هم حرف می‌زدند. دلتنگ که می‌شدند با هم صحبت می‌کردند و از روزگار پیشین خود قصّه می‌گفتند. آن موقع برق و آب نبوده، بشکه یا مشک یا ملاسی برمی‌داشتند و از چاه سیف و انبار قوام، آب برای خوردن می‌آوردند. می‌گوید "الان ما آب لوله‌کشی داریم اما کو دل خوش؟ "

آن وقت‌ها در خانه‌ها، چاه آب شیرین بود و از چاه، آب می‌کشیدند و در حوض آبتنی می‌کردند. مردم روزگار خوب و خوشی داشتند. اگر کسی به کمک نیاز داشت او را از نگرانی درمی‌آوردند. الان مردم باید با این درآمد کم چه کنند؟ "

به خاطر سرزمینم، وجدانم و مردمم به جنگ رفتم

هشت سال جنگیده است اما توقع یک ریال کمک ندارد، چون برای رضای خدا به جنگ رفته است، نخواسته مملکتش به دست اجنبی‌ها بیفتد. از خاطرات جنگ می‌گوید و حرف‌های زمان قدیم را به خاطر می‌آورد، مادرش به او گفته "حواست باشد کسی سرزمینت را نگیرد. اگر سرزمینت را گرفتند انگار به درون خانه‌ات آمده‌اند و خانه‌ی تو را گرفته اند."

می‌گوید "به خاطر سرزمینم، وجدانم و مردمم به جنگ رفتم و اگر نرفته بودم الان خودخوری می‌کردم. الان آزادم و روحم شاد است، راحت هستم چون برای مملکتم رفتم و یک ریال هم از دولت نمی‌گیرم. "

ناخدا خدر برای ما از پدرش روایت می‌کند و از پدربزرگش که هنرمند بوده است. آن زمان در بزم‌هایی که برای افراد ثروتمند برگزار می‌شد خیام می‌خواندند. تعریف می‌کند که بچه بوده و به پدرش می‌گفته که می‌خواهم نی زدن یاد بگیرد و بخواند اما پدرش مخالفت می کرده و جواب می‌داده "اگر این کار را یاد بگیری فردا باید به جنگ ملت بروی! "

پدرم به من گفت "اصل آن را بخواهم بگویم نی حسود است" کنجکاو شدم و پرسیدم بابا نی حسود است یعنی چه؟ مگر پدرت به تو یاد نداده؟ گفت بله. مگر پدر پدرت به او یاد نداده بود، گفت بله، گفتم" خب پس چرا نمی‌گذاری من هم یاد بگیرم و هنر و کارت زیر خاک نرود. "

"خب من دوستت دارم که می‌گویم، گفت خیلی گپ گُتی (حاضرجوابی) می‌کنی، خیلی بیش از سنت صحبت می‌کنی… و من پافشاری کردم که می‌خواهم یاد بگیرم. " گفت: "فقط حق داری در مراسم سیدالشهدا بخوانی، ذکر مصیبت و نوحه، گفتم پس تو بزن تا من هم یاد بگیرم و انجام بدهم…"

پدرم اسم پدرش را زنده می‌کند و نام من را می‌گذارد خدر… چهار نسل ما نی می‌زده است. پدرم می‌گفت "اگر تو در نی زدن خوب شدی می آیند و پشتت را زمین می‌زنند، نی حسود است، گفتم بابا نی حسود نیست، فقط تنها چیزی که حسود است انسان‌ها هستند! "

" نی را دور از چشم پدرم از صندوق برمی‌داشتم و در نی هُف (فوت) می‌کردم که ببینم جریان چیست، "هف" کردیم و "هف" کردیم تا صدایش را درآوردیم، اخلاق پدرم کمی تند بود، من هم قسم خوردم که اگر به امید خدا بزرگ شدیم و به سن اینها رسیدیم با مردم مهربان باشیم، با کسی دعوا نکنیم، اما در کل اگر پدرم نبود من هم اینجا و در این جایگاه نبودم. "

مرحوم عزیز عزیززاده (پدرم) معروف به عزیز جفره‌ای، از اساتید ساز فلوت بود… هنوز هم صدای سازش و زمزمه اش در گوشم هست.»

خدر از دزدکی نی زدن در اتاق کوچکی می‌گوید که کسی از آن خبردار نمی شده تا وقتی که دستش راه افتاده. با خود واگویه می‌کرده که بقیه چطور می‌خوانند؟ دیگری چطور "شروه" می‌خواند؟ آن زمان تجهیزات و سیم و بلندگو هم نبوده. ماه رمضان می‌رفتند بالای بام و همینطور برگزار می‌شد. یکی که مشهد می‌رفته هفت روز و هفت شب برایش چاووشی می‌خوانده‌اند...

سینه‌ی عامو خدر پر از رمز و راز و ناگفته‌هاست. قصه‌های شنیدنی زیادی برای گفتن و شنیدن دارد!

از نی زدن‌های دزدکی و عشق بی پایانش حرف می‌زند و ادامه می‌دهد: "همینطور پیش رفتیم تا رسیدیم به سمت شروه و در ماه محرم و صفر شعرهای نوحه و عزای محرم را می‌خواندیم، تمام شعرهای مصیبت را از حفظ شده بودیم. حتی در زمان جنگ چند آهنگ ساختم. هشت سال رفتم و جنگیدم، چهار سال در خشکی و چهار سال هم روی آب‌های خلیج فارس… حتی در جبهه هم شعرهای خیام و "شروه" و نوحه می‌خواندم. در سنگر هم شعرهای خیام می‌خواندم و نی می‌زدم.

خلاصه می‌کند صحبت‌هایش را، و می‌گوید: "ما شروه ها را زدیم و خواندیم و مانده بود خیام‌خوانی که پدرم برای من نزد و می‌گفت تو حتماً با کسی دعوا می‌کنی و فلوت من از بین می‌رود، آخر هم رفتیم هند و فلوت را وسط راه دزدیدند و خدا می‌داند چه کسی دزدید. "

به مادرم گفتم "می‌خواهم یک کاری انجام دهم که ماندگار باشد. مادرم مرا تشویق کرد. پسرعموی پدرم خیام را طوری می‌خواند که من کیف می‌کردم، خیلی خاطره ازش دارم ولی متأسفانه پیش از انقلاب به رحمت خدا رفت. ما نیز گلیم خود را از آب کشیدیم بیرون و توانستیم بخوانیم، چه می‌شود کرد…"

پدرم وقتی می‌خواند مادر گریه می‌کرد نه اینکه با چشم‌هایش گریه کند، نه! با دلش گریه می‌کرد.

از عشق و علاقه و پیوند عمیق بوشهر با خیام می‌گوید. «خیام واقعاً حرف‌هایش را شسته می‌گفت، شعرهایش بدون سانسور بود. به همین دلیل ملت بوشهر خیام را دوست داشتند.

اهل حاشیه خلیج‌فارس همه لنج داشتند، او هم از ستاره‌ها و آسمان می‌گفت. جای ستاره‌ها را می‌دانست و همه اینها را به بوشهری‌ها آموخت. خیلی‌ها در بوشهر خیام‌پرست بودند و با شعرهای خیام همذات‌پنداری داشته و دارند.»

او با اشاره به اصل ماندگاری در موسیقی می‌گوید خیام را در کل بوشهر چه زمان گذشته و چه الان خیلی دوست دارند.

خدر معتقد است که خیام درس زندگی می‌دهد. می‌پرسم چرا بوشهری‌ها اینقدر به این موسیقی عشق می‌ورزند و با آن الفت دارند. پاسخ می‌دهد "چون ما بوشهری‌ها در اصل خونگرم هستیم، توریست‌ها می آیند و با ما ارتباط می‌گیرند، جهانگردها از فرانسه، ایتالیا و آلمان می آیند اینجا.

می‌گویند "عامو خدر" خوبی؟ ما را می‌شناسند چون دنبال کرده‌اند و علاقه دارند. خیام به من چیزهای زیادی نشان داده، او واقعاً خیلی زحمت کشید، فیزیکدان و منجم و فیلسوف بود. من از او خیلی یاد گرفتم، از خیام درس گرفتم و ستاره‌ها را فهمیدم."

ناخدا خدر عزیززاده که به خیام بوشهر معروف است با اشاره به روش آهنگ درمانی و اثر شفابخش گوش دادن به موسیقی می‌گوید. «آهنگ درمانی می‌تواند بیماری‌ها را درمان کند. با شعرهای خیام هم می‌توان درمان کرد. چند سال پیش در کنار مزار خیام خواندیم، پدر و دختری بودند که دخترک گریه می‌کرد و می‌گفت پدرم با آرامش و آسودگی خاطری که از شنیدن موسیقی و شعرهای خیام به دست آورده، از رنج بیماری‌هایش رها شده است. آن دختر پدرش را شفا یافته می‌دانست.

اگر خیام یک شعری خواند انسان باید به دنبال معنای آن برود. باید ببینی چه می‌دانسته و می‌خواسته به ما هم بگوید که نوشته: "اسرار ازل را نه تو دانی و نه من / این حل معما نه تو خوانی و نه من / هست در پس پرده گفتگوی من و تو / چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من…"

«خیام خیلی درست شعر گفته الان در شعرهایش دست برده‌اند و آنها را تحریف کرده‌اند. آن زمان شعرهای حافظ را با نی جفتی می‌خواندند اما با فلوت نه، اینها با هم فرق دارد، خیام‌خوانی چیز دیگری است و ما برای اولین بار خیام را با نی جفتی اجرا کردیم.»

ناخدا خدر اعتقاد دارد که هر کس در جهان ادعا کرد، در زندگی هیچ نمی‌شود، هر کسی که ادعا کرد زمین می‌خورد، چون عاقبت همه زیر خاک می‌روند.

چند فیلم داستانی، فیلم کوتاه و تئاتر هم بازی کرده است، اما موسیقی برایش در اولویت است. شعرهایی هم می‌نویسد و می‌دهد به پسرش تا بخواند، " مُرتی عزیززاده"، فرزند خلف ناخداست، هنرمند جوانی با یک ذهن غریب و زیبا که خوانندگی، آهنگسازی و نوازندگی می‌کند و مجموعه این هنرها و استعدادهای ذاتی موروثی‌اش را تا جای ممکن پر و بال داده و تقویت کرده است.

عامو خِدِر می‌گوید: "پسرم مرتی (مرتضی) می‌خواند، بعد گفت بابا همه سبک خودت می‌خوانند، من می‌توانم عوضش کنم؟ گفتم می‌توانی کلاسیک هم بخوانیش و من هم کمکت می‌کنم. "

"من را دعوت کردند و در نیشابور اجرا داشتیم که خیلی هم استقبال خوبی شد. در شهرهای دیگر، تهران، اصفهان، و شیراز برنامه اجرا کردیم، به ما گفتند کشورهای عربی بروید اجرا کنید گفتم من نمی‌روم.. در هندوستان هم کنسرت خیام خوانی داشتیم و آداب و فرهنگ بوشهری‌ها را نشان دادیم، اما در اروپا خیام را بیشتر می‌شناسند و می‌خواهند تا آسیا. "

"سبک‌هایی که ما داریم کسی نخوانده است، بیشتر سبک‌های کوچه بازاری را خوانده اند و الان هم می‌خوانند، مثل سبک‌های مجلسی که از قدیم بوده. من چهار سبک که مرحوم پدرم خوانده است را بلدم، در دستگاه‌های مختلف شور یا ماهور و…"

این ناخدای بوشهری از گذشته‌های دور داستان‌های زیادی دارد.

«چهار نسل قبل و از حدود سیصد سال پیش در خانه‌های قدیمی اجرا می‌کردند. آن زمانی که یک قران و ده شاهی ارزش داشت و برق هم نبود. من بچه بودم و به "محله چهار محل" می‌آمدیم و سینه می‌زدیم. فانوس در دستانمان و به این کوچه‌های قدیمی می‌آمدیم.

می‌خوانم تا هنرم زیر خاک نرود و برای آیندگان بماند

خیام بوشهر هنرمندان را مثل فرزندانش می‌داند. «پدرم به من گفت یک هنر را دنبال کن موفق و پیروز می‌شوی نه ده هنر را دنبال کنی که ندانی به کجا می روی… در قلبت یکی را دوست داشته باش، خدا را دوست داشته باش که خدا همیشه همراهت است. من همه هنرمندان را دوست دارم و هر چه بتوانم به آنها یاد می‌دهم، ادعایی هم ندارم. "

"افتخار می‌کنم که بوشهر ما این‌همه هنرمند دارد، هر جا بروی مثل بوشهر هنرمند ندارد. حالا از هر رسته ای، غذا، صدا، موسیقی، فیلم و… یکی در حلوا درست کردن هنرمند است دیگری در خواندن. اگر تو در غذایت بهترین هنرمند هستی، دیگری در صدا یا دستانش هنری را کشف کرده، اینها همه گنج است و باید کشف شود. بچه‌های بوشهر همه باید هنر داشته باشند، بوشهر شهر هنرمندان است، و بی هنر در بوشهر جایی ندارد. "

اگر از من بپرسند ناخدا چرا می‌خوانی؟ می گویم من می‌خوانم تا هنرم زیر خاک نرود و برای آیندگان بماند. "

"هنرمندی نیست که بتواند هم نی بزند و هم بخواند؛ من همزمان این کار را می‌کردم. در صدا و سیما که رفتیم بخوانیم و برنامه اجرا کنیم، دست زن نداشتیم هیچکس بلد نبود همراه ما دست بزند… بعد فیلم خواندن ما پخش شد در چهارمحل همه گفتند اینها چه کردند، بعد همه سرازیر شدند و می‌آمدند. دوستان صدا و سیما هم فیلم و مستند خیام خوانی در بوشهر را ساختند. "

خیام‌خوان بوشهری عکس جوانیش را نشانم می‌دهد و می‌گوید "در آن زمان نی می‌زدم.

"ناخدا بودم و راهپیمایی اقیانوس می‌کردم. "جاشویی" می‌رفتیم، آن موقع اسکله به این بزرگی نداشتیم، بعد که اسکله ساخته شد کشتی‌های آلمانی به اینجا می‌آمد و راه باز شد. آن موقع ما به دریا رفتیم و گفتم دنیا را برای خود ببینم و بعد برگردم. در حوزه خلیج فارس با لنج همه کشورها را رفته‌ام و چرخیده‌ام و اقیانوس‌ها را درنوردیده ام."

پیوند دریا با خیام به این خاطر است، به دلیل نجوم و ستاره‌شناسی … به خاطر آسمان!

ناخدا خدر مدعی شد که خیام از بوشهر عبور کرده و به کربلا رفته. به "شغاب" و "جلالی" هم رفته است.

"این روایات سینه به سینه گشته است و من از خودم نمی‌گویم. پدرم و پدربزرگم و پدرش گفته‌اند و ما هم آنها را حفظ کرده‌ایم. امروز اگر چیزی گفتی می‌زنند در اینترنت، اگر بود می‌گویند درست گفته و اگر نه رد می‌کنند، دیگر نمی‌گویند که این چیزها زیر خاک است..گفته نشده، ثبت نشده، سوال نگرفته‌اند، تحقیق و پرس‌وجو نکرده اند."

می‌پرسم کدام شعر خیام را از همه بیشتر دوست دارید. می‌گوید همه شعرهای خیام پندآموز هستند کدام را بگویم، شعرهای خیام همه قشنگ هستند. بعد برایمان می‌خوانَد:

جامی است که عقل آفرین میزندش

صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش

این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف

می‌سازد و باز بر زمین میزندش...

«دعا کنید که همیشه روحتان آزاد باشد همانطور که خیام می‌گوید، که هر جا دلتان می‌خواهد برود و هر جا که می‌خواهید باشد حتی پس از مرگ!

"همه چیز این جهان فلسفه دارد حتی نوشته‌های کف دست انسان‌ها هم فلسفه‌ای دارد، خواب‌های انسان‌ها و ستاره‌های آسمان هم برای خود فلسفه‌ای دارند. من کتاب‌های زیادی خوانده‌ام، اما خیام چیز دیگری است؛ کسی است که در شعرهایش دروغ نمی‌گوید."
 

می‌گوید ای مفتی شهر از تو بیدار تریم / با این همه مستی ز تو هوشیار تریم / تو خون کسان خوری و ما خون رَزان / انصاف بده؛ کدام خون‌خوارتریم؟

"آن زمان ناخداها نغمه‌های دریایی می‌خواندند، من بچه بودم. ده سالم بود که می‌رفتیم بحرین، آنجا نقطه‌ای هست به نام "یاروم" که ته زمین پیداست، اگر پنجاه متر آب باشد زیرش عین آئینه پیداست. ماهی‌ها و صدف‌ها پیداست. آنجا می رفتتد و صید مروارید می‌کردند و هنگام صید شعر و یزله دریایی می‌خواندند. "

در بوشهر حقیقت است و دروغ نیست

"برمی‌گردد به جنگ. انگار هنوز هم در تمام آن روزها و شب‌های غریبانه و تلخ و شیرین سیر می‌کند. در آن روزها شهیدان را می‌آوردند و هیچ‌کسی نبود که پشت سرشان ساز بزند، و من این کار را انجام می‌دادم. "

"الان وجدانم راحت است. اگر به جنگ رفته‌ام، به خاطر سرزمینم رفته‌ام. به خاطر فرزندانم که آینده داشته باشند و درست زندگی کنند، افتخار هم می‌کنم که این کار را کردم. به عنوان یک جانباز که شب‌ها هم خیلی اذیت می‌شوم، می‌رویم دکتر، دنبال دارو می‌رویم اما نیست. با موج انفجار میدانی که چیست، پرده‌ی گوشم از بین رفته است. سر پل بُستان و سوسنگرد، ساعت ۲ شب ترکش خوردم، کسی چه می‌داند، یک دارویی نیست که ما را درمان کند. "

"از کشورهای دیگر می‌آیند و به فرهنگ و موسیقی ما علاقه نشان می‌دهند، می‌گویند نمی‌دانیم در بوشهر چه هست که دیگر نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم از آن دل بکنیم. بوشهر طوری است که هر که آمد داخلش گرفتار می‌شود و دیگر دلشان نمی‌خواهد به شهر خودشان بروند. من گفتم در بوشهر حقیقت است، و دروغ نیست، دروغ پیدا نمی‌کنی. "

"ما هم هر چه داریم برای بوشهر است. دوست داریم برای بوشهری‌های عزیزمان سنگ تمام بگذاریم. "

می‌پرسم دیگر دوست داری کجا کنسرت داشته باشی؟ جایی که تا الان نرفته باشی. می‌گوید فرانسه دارای علم و هنر است، دلم می‌خواهد در خود فرانسه اجرا کنم، چون خارجی‌ها بیشتر به خیام علاقه نشان می‌دهند. اروپایی‌ها می‌دانند که خیام کیست و چه گفته است.

می‌خواند و زیبا هم می‌خواند...

آن شیخ که بشکست ز خامی خم می‌بنمود بساط باده‌خواران را طی

گر بهر خدا شکست پس وای به من ور بهر ریا شکست پس وای به وی...

می‌خواندم و رک به من می‌گفتند نخوان، می‌پرسیدم چرا؟ می‌گفتند تا برود زیر خاک...

گفتم مگر می‌شود، و من یاد حرف پدرم افتادم که می‌گفت آدمی حسود است.

دوست دارم در دل مردم باشم

در مورد هنرمندان می‌گوید که باید استعدادهای ما معرفی و حمایت شوند، منتها امکانات و وسایل لازم را در اختیار هنرمند قرار نمی‌دهند تا آنچه که باید به مخاطبانش بدهد. می‌گوید هنرمند ما از جیبش خرج می‌کند و حمایت هم نمی‌شود.

"من با دلم می‌خوانم. حتی برای اجرای برنامه و کنسرت هم من رایگان می‌خوانم و پولی از کسی نمی‌گیرم، چون لذتش به رایگان بودن آن است. امسال سمفونی باران را در گناوه اجرا کردیم و عوائد آن را به سیل‌زدگان کشور هدیه دادیم. دوست دارم در دل مردم باشم و فردا بگویند عامو خدر آدم درستی بود، چرا که انسان دنبال خوبی می‌رود نه بدی. "

"خیلی چیزها را در موبایلم ضبط کرده‌ام که اگر روزی سرم را بر زمین گذاشتم و از دنیا رفتم دیگران هم بدانند و نگویند فلانی چیزی باقی نگذاشت. تا اینها بماند از من، چنین آدمی نیستم که داشته‌ها و دانسته‌هایم را از دیگران پنهان بکنم.."

با صدای تأثیرگذار و حزن‌آلودش از رباعیات خیام می‌خواند:

“قومی متفکرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

می‌ترسم از آنکه بانگ آید روزی

کای بی خبران راه نه آن است و نه این”

... خیام حرفش را شُسته (رک و راست) میزد برای مردم. می‌خواهم این را بگویم که اگر خیام نبود و علم و دانش او نبود، قطب‌نما نبود، اگر خیام نبود سال و ماه و برج نبود، اگر خیام نبود الان GPS نبود، اگر خیام نبود… همین شناخت آسمان از حکیم عمر خیام است، و اگر نبود آسمان را نمی‌شناختند، چون منجم بود و ستاره‌ها در دستش بود… اما متأسفانه فضا طوری شد که همه بر علیه او برخاستند. خیام درسش عملی بود نه کتبی، نه شفاهی!

و چقدر خوب است پیوند نسل جوان با آواهای بومی و قدیمی، جالب است که این نواها می‌توانند شادی، غم، غربت و همه احساساتت را بیرون بکشد از دل و وجودت....

می‌خواند و می‌خواند و می‌خواند، و من همراه می‌شوم با خیام مهربان و خوش‌قلب بوشهری که با چشم‌های خیس از خاطرات و خوشی‌ها و ناخوشی‌های سال‌های گذشته و غربتی که در نواها نهفته می‌گوید.

بازآ بازآ هر آن که هستی بازآ

گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست

صد بار اگر توبه شکستی بازآ...

امروز، بیست و هشت اردیبهشت ماه و مصادف با سالروز تولد شاعر، ریاضی‌دان و ستاره شناس شهیر ایرانی است. حکیم عمر خیام نیشابوری، از حکماً، ریاضی‌دانان و شاعران بزرگ ایران در اواخر قرن ٥ و اوایل قرن ٦ است که طرز بیان، مسلک و فلسفه او تأثیر بسزایی در ادبیات فارسی به جای نهاده و میدان وسیعی برای جولان اندیشه دیگران فراهم کرده است.

خیام زندگی‌اش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالی که به واکاوی ریاضی موسیقی نیز پرداخته است. در جهان خیام به عنوان یک شاعر، ریاضیدان و اخترشناس شناخته شده و همچنین رباعیات او شهرت جهانی دارد.

به گزارش ایسنا، در بوشهر به خیام‌خوانی «خیامی» می‌گویند. نکته جالب این نام‌گذاری این است که در اصل به خیام، خیامی می‌گفته‌اند و بعدها به خیام شهرت یافته است. این نام‌خوانی ذهن ما را به گمانه‌زنی در مورد ریشه‌دار بودن خیام‌خوانی در بوشهر هدایت می‌کند.

ساز اصلی خیامی در بوشهر فلوت است که به همراهی دایره و ضرب نواخته می‌شود. در این میان آمیزگی خیام با یزله‌خوانی که از فرم‌های کهن موسیقی بوشهر است صبغه‌ی بومی به آن داده و به نوعی آن را با موسیقی بوشهر سازگار کرده است.

خیام‌خوانی یا رباعی‌خوانی، سبک خاص و متمایز آواز خواندن رباعی به خصوص رباعیات خیام است که ممکن است با اشعاری دیگر و همنوایی بعضی سازها همراه باشد. خیام‌خوان‌ها پس از اجرای یک یا چند رباعی به یزله‌خوانی می‌پردازند و دوباره رباعیات خیام را از سر می‌گیرند.‏

گزارش از زهره عرب، خبرنگار ایسنا بوشهر
انتهای پیام

  • شنبه/ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ / ۱۲:۴۷
  • دسته‌بندی: بوشهر
  • کد خبر: 98022814588
  • خبرنگار :