• چهارشنبه / ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ / ۱۴:۳۸
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1402031007125
  • خبرنگار : 50624

واکاوی فلسفه علم در پرتو «حکمت خالده»

واکاوی فلسفه علم در پرتو «حکمت خالده»

ایسنا/اصفهان حکمت خالده پس از انقلاب صنعتی و علمی در اروپا شکل گرفت به دنبال بازگشت به اصول انسانی است. حکمت خالده مهم‌ترین نقدها را به جهان مدرن وارد کرده و طبق نظریه شناخت افلاطون که بخشی از حکمت خالده را تشکیل می‌دهد و تمام ادیان نیز آن را تأیید می‌کنند، انسان به‌صورت بالقوه استعداد شناخت عالم را دارد و این دانش پیش از تولد در درون انسان نهادینه‌شده و پس از تولد آن علوم و آموزه‌ها را به یاد می‌آورد.

در یکی دیگر از سلسله نشست‌های فصل سخن در روز گذشته (۹ خردادماه) کتاب «فلسفه علم در پرتو حکمت خالده» با حضور نویسندگان این اثر، محمود بینای مطلق و علی‌رضا کریمی زیارانی و  همچنین علیرضا فرهنگ، مدرس خانه حکمت اصفهان در کتاب‌فروشی اردیبهشت جهاد دانشگاهی موردبررسی و گفتگو قرار گرفت.

در ابتدای این نشست علیرضا فرهنگ، مدرس خانه حکمت اصفهان اظهار کرد: نویسندگان کتاب «فلسفه علم در پرتو حکمت خالده» آقایان محمود بینای مطلق و علیرضا کریمی زیارانی هستند. دکتر محمود بینای مطلق، پس از تکمیل تحصیلات عالیه با تأسیس دانشگاه صنعتی اصفهان در سال 1356، به این مرکز علمی آموزشی دعوت شد و به ایران بازگشت. او علاوه بر تدریس ریاضیات، تاریخ علم و فلسفه علم را نیز تدریس کرد و در واقع این کتاب ماحصل کلاس‌های تاریخ و فلسفه علم ایشان است؛ آقای دکتر کریمی نیز استاد دانشگاه کلارکسون در نیویورک و از شاگردان آقای دکتر بینای مطلق بوده­اند. ترجمه این کتاب توسط آقای علیرضا ابراهیم‌زاده انجام شده است. اصل کتاب به زبان انگلیسی نوشته و منتشرشده و ترجمه فارسی، چهارمین ترجمه این کتاب پس از ترجمه­های فرانسه، اسپانیولی و پرتغالی است. 

او در توضیح ‌عنوان کتاب افزود: «حکمت خالده» نمایانگر نوعی خاص از نگرش به حقیقت است؛ حکمت خالده با عناوین دیگری همچون جاویدان خرد و حکمت جاویدان نیز شناخته می‌شود. نشر کتاب توسط انتشارات حکمت و در مجموعه حکمت جاویدان انجام شده است؛ این کتاب بیست و دومین کتاب در این مجموعه است.

این مدرس ادیان و عرفان در مورد پیدایش و باورهای حکمت خالده توضیح داد: بعد از انقلاب علمی و صنعتی در غرب، احساس نیاز به بازگشت به اصول اولیه و فطری در برخی از انسان­های حقیقت­جوی غربی ایجاد شد که منجر به ظهور این نگرش گردید. اصولی که در حکمت خالده وجود دارد متناظر با «سنت الله» در قرآن است. قرآن صراحتاً اعلام می‌کند که در سنت الهی هیچ تبدیلی نیست (لن تجد لسنت الله تبدیلا: الاحزاب 62). اهالی حکمت خالده معتقدند این سنن الهی غیرقابل تبدیل در ذات همه ادیان موجودند و تا انسان بوده و هست این اصول پابرجاست. این اصول اساس و زیربنای ارتباط انسان با ذات حقیقت و خداوند هستند.

واکاوی فلسفه علم در پرتو «حکمت خالده»

فرهنگ ادامه داد: دیدگاه حکمت خالده این است که هر دینی در باطن خویش از این اصول بهره­مند است و اگر این حقیقت پذیرفته شود آنگاه باید اذعان کرد که هیچ پیشرفتی در اساس دین صورت نمی‌گیرد. پس اگر صور دینی، نظیر آداب  و مناسک تغییر می‌کنند به الزامات و شرایط فرهنگی و زمانی اقوام مخاطب وحی است اما اصول همواره ثابت­اند. عدالت خداوند الزام می­دارد که حقیقت دین را به همه ابناء بشر به طور کامل ارائه کند. از این منظر چنین نیست که ادیان بعدی کامل‌تر از ادیان قبلی باشند و بتوانند مدعی ارائه حقیقت بیشتری شوند. از همینجا به سادگی می­توان فهمید که «وحدت درونی ادیان» یکی از باورهای جدی در حکمت خالده است. نگرش اصحاب حکمت خالده به حقیقت نگرشی ذات‌گرا است و از این رو با عرفان ادیان تقارب دارد.

او ادامه داد: اگر چه مرکز ثقل توجه حکمت خالده بر باطن ادیان است، اما این را از نظر دور نمی­دارد که انسان در جهان صورتها زندگی می‌کند و روح او از درون محدود به صورت­های‌ جسمانی و نفسانی و از بیرون در جهان ماده محصور است. از آنجا که نقطه آغاز حرکت انسان، جهان صور است بنابراین تشخیص صورت‌های درست برای انسان دارای اهمیتی حیاتی است؛ به همین دلیل اصحاب حکمت خالده بر درستی یا ارتدوکسی صورت و تناسب ظاهر با باطن تأکید دارند و از این حیث دیدگاه­های مهمی در زمینه فلسفه و حکمت هنر، که حوزۀ تجلی صور است، دارند و صاحب یکی از مکاتب مهم و مطرح هنری در دنیای امروز هستند.

این مدرس خانه حکمت اصفهان، مستقیم‌ترین و مستدل­ترین نقدها بر افراط‌گری در علم تجربی مدرن را از جانب حکمت خالده دانست و گفت: از آنجا که نگرش حکمت خالده در واکنش به دور شدن از اصول فطری پس از انقلاب علمی و صنعتی رخ داد، نقد علم­گرایی و روحیه‌ی علم‌زده جدید سرلوحه آموزه­های اهالی حکمت خالده است و مستقیم‌ترین و مستدل­ترین نقدها بر افراط‌گرایی در علم، از طرف اصحاب حکمت خالده در حوزه­های مختلف علمی به ویژه روانشناسی، زیست‌شناسی تکاملی و فلسفه مطرح‌شده است.

واکاوی فلسفه علم در پرتو «حکمت خالده»

در ادامه این جلسه علیرضا کریمی زیارانی، یکی از نویسندگان کتاب «فلسفه علم در پرتو حکمت خالده» بیان کرد: آقای دکتر محمود بینای مطلق درس فلسفه علم را برای سالیان متمادی در دانشگاه صنعتی اصفهان ارائه می‌کردند و همان درس‌ها مبنای تألیف این کتاب است. کلاس‌های درس آقای دکتر بینا نقطه عطفی برای بازگشت به دیانت و معنویت حقیقی برای بسیاری از شاگردان ایشان، از جمله بنده، بود و بسیاری از شاگردان ایشان خواستار تألیف کتابی دربردارنده مطالب دروس فلسفه علم ایشان بودند. درباره اینکه چرا کتاب به زبان انگلیسی به رشته تحریر درآمد، اول باید بگویم که عمده فعالیت‌های علمی‌ من در کشورهای انگلیسی زبان اتفاق افتاد و لذا طبیعتاً نگارش به زبان انگلیسی برایم اسان‌تر بود. علاوه بر این، فکر کردیم که استفاده از زبان انگلیسی می‌تواند خوانندگان بیشتری را، به ویژه در غرب، مورد خطاب قرار دهد؛ البته خوشحالیم که کتاب به زبان فارسی رسا و شیوا هم به در دسترس علاقمندان فارسی زبان قرار گرفته است.

وی پس از این مقدمات گفت که چون در این فرصت امکان شرح همه مضامین مطروحه در کتاب نیست، یک موضوع به عنوان نمونه‌ای محتوایی از مضامین کتاب در اینجا ارائه می‌شود، و این موضوع «شناخت‌شناسی» است. او در توضیح افزود: موضوع کتاب فلسفه علم است و اساساً علم یا شناخت مستلزم شناسنده یا سوژه‌ای است که می‌شناسد و ابژه یا موضوع شناختی که قرار است شناخته شود؛ بنابراین به‌صورت جدا ناپذیر از مفهوم علم، موضوع ماهیت شناسنده و ماهیت موضوع شناخت را داریم. ماهیت شناسنده، قوای شناخت در انسان، که به انسان امکان شناخت را می‌دهد موضوع مبحث شناخت‌شناسی است.‌ موضوع مکمل، به دست آوردن شناختی کلی از موضوع شناخت‌، موضوع مبحث هستی‌شناسی است.

کریمی زیارانی اضافه کرد: شناخت‌شناسی افلاطون در غرب باستان، شاید منسجم‌ترین و دقیق‌ترین نظریه شناخت باشد و همانطور که خواهیم دید در انطباق کامل با پیش‌فرض‌های شناختی تمام ادیان و سنن راستین است. موضوع شناخت‌شناسی شناخت ماهیت شناسنده است و به این می‌پردازد که چه قوایی در انسان امکان شناخت را فراهم می‌کند و این شناخت چگونه اتفاق می‌افتد.

این پژوهشگر و نویسنده، پایین‌ترین قوه شناخت در انسان را ادراک حسی از طریق حواس دانست و گفت: انسان در ادراک حسی با حیوانات مشترک است. اما انسان، در تباین با سایر موجودات، دارای قوه استدلال، نطق و منطق است. این دو مرتبه از قوای شناخت در انسان یعنی ادراک حسی و تفکر استدلالی به‌ندرت مورد تردید است. علوم جدید یا به‌صورت صریح وجود این دو قوه را تأیید می‌کنند یا تلویحاً آن را مفروض می‌دارند. به نظر افلاطون و ادیان الهی انسان دارای قوه برتری از شناخت نیز هست که «عقل کلی» نام دارد که همچنین منبع مراتب پایین‌تر قوای شناخت است. این مرتبه بالاتر بیشتر از دو مرتبه پایین‌تر مورد تردید و انکار قرار می‌گیرد و لذا در اینجا مورد بحث ماست.

او با اشاره به رساله منون، اثری از افلاطون، گفت: در رساله منون این ادعای سوفسطاییان مطرح می‌شود که پرس‌وجو بی‌فایده و آموختن ناممکن است، چون انسان یا موضوع آموختن را می‌شناسد که در این صورت پرسشگری بیهوده است، یا نمی‌شناسد که در این صورت نمی‌تواند چیزی را که نمی‌شناسد بیابد گویی هیچ حالتی بین جهل محض و دانش محض وجود ندارد. سقراط می‌گوید حالتی بین این دو وجود دارد و آن این است که انسان ابژه جست‌وجو را می‌داند، اما آن را فراموش کرده است. از این نظریه تحت عنوان یادآوری افلاطونی یاد می‌شود.

او در ادامه تصریح کرد: بر اساس نظریه شناخت افلاطون دانش از حقایق بنیادین در روح انسان طبع شده است. انسان دانش از حقایق بنیادین را پیش از تولد کسب کرده است و با دیدن پرتوهای این حقایق در این عالم، آن‌ها را به یاد می‌آورد.

کریمی در مورد موضوع رساله فایدون نیز توضیح داد: فایدون در مورد نامیرایی نفس است. در این مبحث، ابتدا مطرح می‌شود که تولد ما جز یک خواب و یک فراموشی نیست و آموختن به یاد آوردنِ دانشی است که در زندگی‌ای پیشین کسب‌ شده است؛ و چون انسان زندگی پیشینی داشته است، زندگی‌اش قائم به تجسد زمینی در این دوره زندگی نیست و لذا با از میان رفتن قالب زمینی زندگی‌اش پایان نمی‌یابد، و به این ترتیب نامیرایی نفس اثبات می‌شود. در گفت‌وگوی فایدون، سقراط دلیل عمیق‌تری را نیز مطرح می‌کند؛ او می‌گوید انسان دارای نفسی نامیرا است زیرا واجد ایده‌های جاویدان همچون حقیقت، خیر و زیبایی است که پیش و پس از حدوث و نابودی عالم و پیش از تولد و پس از مرگ خودش، ابدی و پابرجاست و به همین دلیل انسان جوهری جاویدان در درون خود دارد. برای مثال برابری فی‌نفسه را در نظر بگیرید.: در عالم محسوسات هیچ‌ دو چیز کاملاً برابر نیستند اما ما از بدو تولد تاکنون مفهوم برابری مطلق را داشته‌ایم. مشخص است که این مفهوم را در اثر تجربه کسب نکرده‌ایم و به صورت درون‌زادی داشته‌ایم. پس انسان واجد حقایق بنیادی و جاویدان است و بر این اساس او نفسی نامیرا دارد.

کریمی سپس در پاسخ به این سؤال که آیا منطقاً نظریه یادآوری افلاطونی قابل‌اثبات است یا خیر، گفت: پاسخ این است که هر حقیقتی منطقاً قابل‌اثبات نیست. منطق و تفکر استدلالی همه‌چیز را نمی‌تواند اثبات کند و منطق مدعی حقیقت تام نیست. اینجا سؤال مطرح می‌شود که ما چگونه از درستی آموزه‌ها اطمینان داشته باشیم؟ در جواب باید گفت که باید دید که آیا آموزه‌ مورد بحث دارای انسجام منطقی است یا خیر و اگر دارای انسجام منطقی باشد و علاوه بر این قدرت تبیین‌کنندگی کافی را داشته باشد، عقلا مجوزی برای عدم پذیرش آن نداریم.

این پژوهشگر فلسفه علم در توضیح محدودیت‌های ذاتی منطق گفت که هیچ دستگاه منطقی در خلأ بنا نمی‌شود بلکه پیش‌فرض‌هایی دارد که در بیرون از منطق باید پذیرفته شوند: مفاهیم اولیه‌ای که تعریف ناپذیرند، اصول موضوعه‌ای که مفروض گرفته می‌شوند و قاعده استنتاجی که درست فرض می‌شود. استدلال‌ورزی به‌تنهایی به حقیقت نمی‌رسد زیرا انسان در مواجه با حقیقت نمی‌تواند آن را بشناسد مگر اینکه ذات آن حقیقت را پیشاپیش در درون خود داشته باشد. ما دارای قوه تفکر استدلالی هستیم که محدود است. اما اینکه ما به این محدودیت آگاهیم نشان می‌دهد که ما به منبعی نامحدود دسترسی داریم که به تفکر استدلالی اشراف دارد: بارقه‌ای از خداوند در درون انسان قرار داده‌ شده است و از طریق آن است که او  می‌تواند مفهوم مطلق را فهم کند. به قول مایستر اکهارت عارف مسیحی «چیزی در نفس هست که خلق نشده و خلق ناشدنی است و این عقل کلی است».

کریمی در توضیح مفهوم «عقل کلی» افزود: اساساً اینکه انسان‌ها می‌توانند باهم سخن بگویند و حرف هم را بفهمند نشان می‌دهد عقل «کلی» است. هر نظریه‌ای برای اینکه برای دیگران قابل پذیرش باشد وجود عقل کلی را مفروض دیده است حتی اگر آن نظریه دقیقاً انکار عقل کلی باشد. عقل کلی را نمی‌شود منطقاً اثبات کرد اما اگر منطقی باشیم نمی‌توانیم آن را انکار کنیم. خود منطق بر عقل کلی استوار است؛ جزئی از چیزی نمی‌تواند کل آن چیز را اثبات کند. عقل کلی همچون نوری گذرنده از منشور در پهنه ذهن تجزیه می‌شود و قوای مختلف ذهن را به ما می‌دهد که عقل جزوی یکی از آن مؤلفه‌هاست و علاوه بر آن انسان صاحب شهود، تخیل و حافظه نیز هست که همه این قوای ذهنی فروغ خود را از آن نور اصلی که عقل کلی است می‌گیرند.

او با بیان اینکه نظریات معارض زیادی در تلاش برای رد یادآوری افلاطون آمده است به توضیح نگرش دکارت پرداخت و گفت: دکارت وجود مفاهیم درون‌زادی در انسان را انکار نکرده است اما آن‌ها را عملاً به استدلال تقلیل داده است. همانطور که گفتیم خود استدلال مجوزی برای این کار به دست نمی‌دهد.

این مدرس فلسفه در مورد آرای هیوم و کانت به‌عنوان معارضان نظریه افلاطون نیز گفت: هیوم که از طرفداران تجربه‌گرایی است می‌گوید برخلاف افلاطون چیزی به نام مفاهیم درون‌زادی وجود ندارد و همه دانش در اثر تجربه کسب می‌شود. او برای مثال می‌گوید علیت را در اثر تجربه کسب کرده‌ایم. وقتی دو رویداد را همواره با هم می‌بینیم، به‌صورت روان‌شناختی شرطی شده‌ایم و یکی را علت دیگری می‌دانیم. در بطلان نظر هیوم باید گفت که او درواقع علتِ علیت را توضیح می‌دهد؛ بنابراین او باید علیت را پذیرفته باشد که علت آن را سعی کند توضیح دهد؛ بنابراین ردیه او دچار تناقض منطقی است.

نویسنده کتاب «فلسفه علم در پرتو حکمت خالده» اضافه کرد: کانت می‌گوید انسان در زمان و مکان و به شکل خاصی چیزها را تجربه می‌کند؛ اما هیچ راهی برای فهمیدن اینکه آیا برداشت‌هایش از واقعیت ابژکتیو برخوردار است یا نه ندارد؛ به‌عبارت‌ دیگر انسان در سوبژکتیویته خود محبوس است. حال، اگر انسان قادر به فهم هیچ‌چیز به‌صورت ابژکتیو نیست، چطور کانت می‌تواند به خود این حقیقت ابژکتیو که انسانها در سوبژکتیویته خود محبوس هستند آگاه شود؟ اینجا نیز به تناقض منطقی می‌رسیم. به طور کلی هرجایی عقل کلی انکار شود به تناقض منطقی می‌رسیم.

کریمی با بیان اینکه در حوزه روان‌شناسی نیز افرادی حرف‌های مشابه کانت را بیان کرده‌اند، تصریح کرد: برای مثال یونگ می‌گوید نفس یا قوه دماغی موضوع علم روان‌شناسی است و به‌اجبار، سوژه آن نیز است؛ یعنی چیزی بالاتر از قوه دماغی در نفس انسان وجود ندارد که شاهد و شناسنده نفس باشد و از این واقعیت نیز گریزی نیست. درواقع عقل کلی را انکار می‌کند. ما در اینجا نیز  این ادعا که انسان در سوبژکتیویته خود محبوس است را می‌بینیم. تناقض او این است که گویی خود یونگ از این محدودیت که انسانها در نفس خود محبوس‌اند گریخته تا این حقیقت را به ما اطلاع دهد. افلاطون همه انسانها را به‌صورت بالقوه واجد تمام حقایق بنیادی می‌داند که همان ادعای پیامبران است اما یونگ و کانت ادعایی بیش از پیامبری دارند چون خود را واجد حقیقتی می‌دانند که دیگران انرا ندارند.

او خاطرنشان کرد: نظریه شناخت افلاطون با وجود اینکه برای رد آن تلاش‌های زیادی صورت گرفته است همچنان به قوت پابرجاست؛ البته باید در نظر داشت که امتناع از پذیرش یک حقیقت الزاماً به معنی رد کردن آن نیست. هر آزمون دقیق و بی‌غرضی مؤید نظریه شناخت افلاطونی است. برای مثال مطالعات دقیق چامسکی به او می‌گوید که اساساً انسان اصول زبان را در درون خود به‌صورت درون‌زادی دارد.

این مدرس دانشگاه با ورود به مبحث شناخت‌شناسی ادیان اظهار کرد: در پیام همه ادیان که ما را به‌سوی حقایق درون‌زادی فرامی‌خوانند این نکته به صورت تلویحی وجود دارد که انسان واجد حقایق درون‌زادی است. اگر حقایق را در درون خود نداشتیم نمی‌توانستیم حقیقت ادیان را تصدیق کنیم. البته ادیان مختلف با درجات مختلفی از صراحت شناخت‌شناسی خود را مطرح می‌کنند. برای مثال ابتدا به اسلام اشاره می‌شود که هم برای ما آشناتر است و هم شناخت‌شناسی نسبتاً مفصلی دارد.

کریمی با اشاره به آیات ۳۰ و ۳۱ سوره بقره که در آن رویدادهای پیش از آفرینش تشریح می‌شود، گفت: خدا نیت خود را از آفرینش انسان خلق جانشین در زمین برای خود می‌داند. خلیفه باید تا حد امکان مشابه مستخلف‌عنه و لذا بر صورت الهی باشد. قرآن می‌گوید که به آدم پیش از تجسد زمینی او تمام اسماء را تعلیم داده است. آدم برخلاف موجودات پیرامونی تمام اسماء را دریافت کرد تا شأن خلیفه بودن را داشته باشد. آموختن اسماء پیش از تجلی بر زمین رخ‌داده است و این یعنی حقایق بنیادی بر روح انسان طبع شده است.

او ادامه داد: در آیه ۱۷۲ سوره اعراف نیز آمده است که «و به یاد آر هنگامی‌که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذرّیّه آن‌ها را برگرفت و آن‌ها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی، ما گواهی می‌دهیم.» ذریه نمایانگر بالقوگی است، یعنی آنچه پیش از تجسد زمینی انسان اتفاق افتاده است؛ بنابراین وضعیت انسان را مقدم بر وضعیت تجسد زمینی او نشان می‌دهد. اینکه همه ذریه فرزندان آدم شهادت دادند نیز بیانی سمبولیک از این است که حقیقت بنیادین بر روح انسان طبع شده است. از اینرو قرآن از «شناخت خدا» صحبت نمی‌کند بلکه از «به یاد آوردن خداوند» سخن می‌گوید و وضعیت هبوط یافته انسان را به «فراموشی و غفلت» تعبیر می‌کند.

این پژوهشگر فلسفه علم با اشاره به آیه ۵۳ سوره فصلت بیان کرد: خداوند می‌گوید «ما آیات خود را بر آنها در آفاق و در نفس‌هایشان روشن می‌گردانیم تا برایشان آشکار شود که او حق است»؛ بنابراین حقایق در عالم بیرون و در درون نفس انسان وجود دارند و انسان با شناخت آنها می‌تواند به حقیقت پی ببرد. می‌بینیم مجدداً نظریه شناخت افلاطون تأیید می‌شود.

او در تکمیل سخنان خود ادامه داد: عرفا نیز نظریه شناخت افلاطون را تأیید می‌کنند. برای مثال مولانا می‌فرماید «ما همه اجزای آدم بوده‌ایم / در بهشت آن لحن‌ها بشنوده‌ایم / گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی / یادمان آمد از آن‌ها چیزکی». یعنی ما در وضعیت هبوط دچار فراموشی شده‌ایم اما آموزه‌ها به‌صورت بالقوه در درون ما هست و می‌توانیم مجدداً به یاد بیاوریم.

این مدرس فلسفه علاوه بر عرفا گفتار اولیا را نیز موید همین نظریه شناخت دانست و گفت: در خطبه ۲۲۲ نهج‌البلاغه، امام علی (ع) درباره ذاکران خدا، که ایشان آنها را «نشانه‌های خدا و چراغ‌های روشنایی در تاریکی» می‌نامند، می‌فرمایند: «بندگانی هستند که خداوند در فکرهایشان با آن‌ها زمزمه و در ذات عقلهایشان مستقیماً با آن‌ها صحبت می‌کند». دو مرتبه فهم در این فرمایش مندرج است‌. در مرتبه فکر، نجوا و گفت‌وگوی غیرمستقیم مطرح شده است و در مرتبه عقل به گفت‌وگوی مستقیم در عقل (کلی) اشاره‌ شده است.

کریمی با اشاره به آموزه‌های حکمی و سنتی مطرح کرد: در تمام آموزه‌های حکمی همین حقیقت دیده می‌شود. تمثیل فیل در تاریکی یکی از این نمونه‌هاست. جزءبه‌جزء دیدن اجزاء بدن فیل به تمثیل کارکرد تفکر استدلالی را نشان می‌دهد در حالیکه دیدن به یک باره فیل در روشنایی تمثیل کارکرد عقل کلی است‌.

او با بیان اینکه تمام ادیان معتقدند دین حقیقی بر مبنای حقایق بنیادی است که در فطرت انسان به ودیعه گذاشته‌شده است، خاطرنشان کرد: در سوره روم آیه ۳۰ آمده است که خداوند می‌فرماید «روی خود را به‌سوی دین حنیف‌وار بگردان؛ فطرت الهی‌ای که خدا انسان را بر اساس آن آفریده و هیچ تغییری نمی‌پذیرد». قرآن در ادامه آیه بازگشت به فطرت را «دین قیم» می‌خواند. خداوند در ادامه نیز می‌گوید اغلب مردم به این دین قیم که بر اساس فطرت الهی است التفات نمی‌کنند. مولانا می‌گوید «آنجا که الست آمد ارواح بلی گفتند / این مذهب و ملت‌ها می‌دان که نبود آنجا». در اصل همه ادیان راستین بر مبنای حقیقت درون‌زادی انسان هستند و به یک حقیقت گواهی داده‌اند.

او با اشاره به نظریه شناخت در مسیحیت تصریح کرد: حضرت مسیح می‌فرماید «ملکوت خداوند در درون شماست». یا جای دیگری می‌فرماید «گوینده شما نیستید بلکه روح پدر شما در شما گوینده است.» این عبارات مؤید وجود روح الهی در ضمیر انسانی است. گریگوری پالاماس که یکی از قدیسان مسیحی است نیز می‌گوید «انسان، این عالم بزرگ‌تر در مقیاسی کوچک [عالم صغیر در برابر عالم کبیر]، زبده‌ای است از هر آنچه در وحدت وجود دارد و او تاج آثار الهی است». این مؤید همین حقیقت است که انسان همه اسماء و حقایق را در درون خود واجد است. مایستر اکهارت می‌گوید «به‌درستی بر آنم که اگر خود را همان‌قدر عمیق که باید شناخت بشناسم شناخت کاملی از تمام مخلوقات خواهم داشت». عارف دیگری در عالم مسیحیت به نام یاکوب بومه می‌گوید «انسان به‌تنهایی در خود هر نوع موجودی را که در زمین است در بر دارد». همه این موارد مؤید این است که حقیقت واحد است و در همه ادیان به شکل‌های گوناگون خود را نشان داده است.

او در مورد نظریه شناخت در تورات بیان کرد: در تورات صریح آمده است که «خداوند انسان را به صورت خود آفرید». این بیانی است معادل با مفهوم قرآنی خلیفه خداوند بودن انسان چرا که خلیفه باید تا به سر حد امکان شبیه مستخلف‌عنه باشد تا به درستی او را نمایندگی کند. جای دیگری در سفر پیدایش در تورات می‌خوانیم: «خداوند هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند چه نام خواهد نهاد: و آنچه آدم هر ذی‌حیاتی را خواند همان نام او شد» که کاملاً منطبق بر آموزه قرآنی است.

این محقق فلسفه در پایان افزود: حکمت هرمسی مصر باستان، آیین هندو و تائو نیز همین مضامین را دارند زیرا همه ادیان راستین الهی جلوه‌هایی از دین قیم هستند که بر اساس فطرت انسانی‌اند؛ و در تعلیم شناخت‌شناسی افلاطونی و در ادیان، انسان در ژرفای وجود خود واجد تمام حقایق اساسی است و بر صورت‌ الهی آفریده‌شده است؛ و قادر به شناخت خداوند است زیرا بارقه‌ای از نور الهی را در وجود خود دارد؛ به بیان ذوالنون مصری: «شناخت حقیقی شناخت حقیقت از طریق حقیقت است، همانطور که خورشید از طریق خورشید شناخته می‌شود».

در ادامه این نشست علیرضا فرهنگ در نقد کتاب «فلسفه علم در پرتو حکمت خالده» گفت: این کتاب یکی از ‌کم نقص‌ترین کتب در نشر و محتواست. اراده نویسنده بر این بوده است که کل کاملی را ارائه کند لذا نقطه شروع در جایی است که طبعاً با پیچیدگی­های استدلالی فیلسوفان جدید مواجه است و از این رو برای خوانندۀ غیرمتخصص در فلسفه دیریاب­تر است.

او با ارائه پیشنهادهایی به نویسندگان مطرح کرد: از آنجا که مطالب این کتاب برگرفته از کلاس‌هایی است که برای دانشجویان فنی و علوم پایه که متخصص فلسفه نبوده‌اند مطرح می‌شده است امکان بازگشت به آن سادگی نخستین وجود دارد. نویسنده در بخش­های نخست از برخی مباحث به ‌سرعت عبور کرده و دانستن آنها را برای خواننده مفروض گرفته است که می‌تواند سخاوت بیشتری در حجم کتاب به خرج دهد و مباحث را با بسط و عمق بیشتری مطرح کند. همچنین می‌توان از نمودار و تصاویر استفاده شود و با کمک آنها فهم فکری و بصری را با یکدیگر همراه کرد.

این محقق دین­شناس ادامه داد: مؤلف اشاره‌کرده است که خود را به سبک نوشتاری دانشگاهی یا آکادمیک محدود نکرده است اما به‌هرحال آنچه نیاز خواننده است باید رفع شود. برخی نقل قول­ها برای متخصصین و اهالی حکمت و فلسفه شناخته شده­اند اما برای عموم ممکن است شناخته ‌شده نباشند و لازم است این نقل‌قول‌ها با منبع ذکر شوند. نویسنده برای ابا از ورود به مباحث فرعی از برخی مطالب مهم که نقش کلیدی در استدلال‌های او دارد با ذکر اشاراتی مختصر عبور کرده است؛ برای مثال قضیه ناتمامیت گودل از این‌گونه است. چنین مطالبی نیازمند ارجاع به منابعی برای مطالعه بیشتر علاقمندان دارد تا خواننده بتواند پیگیری کند. بهتر است در پیوست­های کتاب نیز لیست کامل همه منابع به‌طور یکجا وجود داشته باشد.

فرهنگ در مورد ترجمه کتاب گفت: در ترجمه کتاب دقت و وسواس زیادی به‌کار رفته و خیلی خوب است که قاموسی از ترجمه اصطلاحات کلیدی در بخش پیوست ارائه شود. به علاوه اگرچه در ترجمه کلمات، دقت قابل تقدیری شده است اما برای فهم جملات طولانی بهتر است از علائم سجاوندی بیشتری استفاده گردد تا خواننده مجبور به خوانش مکرر یک جمله برای فهم دقیق آن نشود.

در بسیاری از مطالب کتاب امکان استفاده از اشعار و منابع عرفانی آشنا برای فارسی زبانان و نیز قرآن وجود دارد که می­تواند صمیمیت بیشتری برای خوانندگان ایرانی ایجاد کند اما احتمالا به دلیل اینکه اصل کتاب به زبان انگلیسی است و برای انگلیسی‌زبان چنین ارجاعاتی غریب است در کتاب کمتر به چشم می­خورد و جا دارد که در چاپ بعدی در نظر گرفته شود.

علیرضا کریمی در پایان نشست افزود: این درست است که فصل اول کتاب کمی سخت شد لذا اگر کسی با مکاتب فلسفی آشنا نیست بهتر است از فصل دوم شروع کند و سپس بار دیگر کتاب را از ابتدا مطالعه کند.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha