• پنجشنبه / ۱۶ شهریور ۱۴۰۲ / ۱۰:۵۰
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 1402061610194
  • خبرنگار : 71091

به بهانه تولد خالق «سفر به چزابه»

ملاقلی‌پور و روایتی از لحظه «جان دادن»ش

ملاقلی‌پور و روایتی از لحظه «جان دادن»ش

«من از کسانی هستم که یک بار جان دادم و در لحظه جان دادن به یاد بچه‌ها و تمام وابستگی‌هایم بودم و در آن دوره مرگ موقت، سراسر کودکی‌ و زندگی‌ام مرور شد. چرا هیچ گاه لحظه‌هایی را که در خاطرات رزمندگان و شهیدان درباره‌ی عشق وجود دارد مطرح نمی‌شود؟»

رسول ملاقلی‌پور ۲۲ سال قبل در گفت‌وگویی با ایسنا حرف‌های صریحی زده است که به مناسبت ۱۷ شهریور ماه، سالروز تولدش بخشی از آن را بازنشر می‌کنیم.

کارگردان «بلمی به سوی ساحل» معتقد بود: تعصب نداشتن در فیلم ساختن بسیار مهم است. ولی اکثر مسؤولان فرهنگی ما نتوانسته‌اند این تعصب را از خود دور کنند و تنها با دیدگاه سودجویانه و متعصبانه ، سینمای جنگی را که می‌توانست سراسر دنیا را تسخیر کند، از بین برده‌اند.

او این اظهارات را در سالروز ساخت نخستین فیلم داستانی جنگی خود «سقای تشنه لب» با ایسنا مطرح کرده بود که بخشی‌های از آن را می‌خوانیم.

** به عنوان یک کارگردان از دیدن فیلمهای جنگی‌مان شرمم می‌آید، بویژه از این نظر که زمانی که می‌خواستیم به حقیقت نزدیک شویم مجبور بودیم مارپیچ بزنیم. در فیلمهای ما، هیچگاه، یک بسیجی ، رزمنده و ارتشی نباید درباره‌ی علاقه به خانواده‌اش سخنی بگوید! او یک تسبیح ‌دارد و پیوسته در حال عبادت خداست و در آخر اشهد می‌گوید، گلوله می‌خورد و تمام.

** در جایی که اسپیلبرگ در فیلم «نجات سرباز رایان» آن همه تکنولوژی برای اعتقادات و هدفش خرج می‌کند، بعض از مسؤولان ما گلوله‌ی طلایی و خودزنی یک رزمنده در فیلم «هیوا» را حاشا می‌کنند و برخی از افراد به خاطر آن در خیابانها برای من عربده کشی می‌کنند. آنچه در پرده‌ی سینما به نمایش در آمده ، یک در میلیون آن حقیقت است.

**خود من، هنگامی که برای یافتن هویت خودم به جبهه رفتم ، فردی بودم که حتی از تاریکی می‌ترسیدم. در آبادان بود که صدای سوت خمپاره را شناختم و به عنوان خبرنگاری که نه حق نوشتن داشت، نه حق عکاسی، با هزار پشیمانی از ثبت‌نکردن واقعه‌های بین راه ماهشهر، تصاویر نخستین مستند جنگی‌ام را گرفتم. من همچنین خلاف تکذیب‌های دیگران در مورد حضور زن در جنگ، آن را در عکسهایم ثبت کردم.

**دیده‌های من، دیده‌های تلخی بود، هرگز نفهمیدم چرا از ورود انبوه جوان‌هایی که عاشقانه برای دفاع از سقوط خرمشهر داوطلب شده بودند، به این شهر جلوگیری کردند؟ و از سوی دیگر، جوانهای اندکی که در داخل شهر بودند به تنهایی مجبور شدند که در برابر عراقیها ـ با آن همه تکنولوژی ـ مبارزه کنند. در کشور ما هیچ کس تحمل دیدن تصویر یک رزمنده‌ی ترسو ایرانی را ندارد و همه نیروهای عراقی را از دم ‌احمق می‌پندارند اگر اینگونه می‌بود که ۶ میلیون عراقی در برابر لشکر ۲۰ میلیونی ایرانی نمی‌بایست تاب مقاومت می‌داشتند جدا از آن ، شهدایی که هنوز هم اجسادشان پیدامی‌شود را چه بگوییم.

** ای کاش تعریفی را که به جوانان ما از جنگ می‌دهند، هیچ گاه گفته نشود و یا اجازه دهند خود جبهه رفته‌ها تعریف کنند. اگر جنگ یک دفاع مقدس و خوبی بود ، ویرانگر و خشن هم بود.

** ما از واقعیت‌های جنگ تحمیلی دوریم، چون واقعیت‌های مستند ما خیلی تحریف شده است. فیلمهای جنگی ما آنچنان از واقعیت دورست که حتی کسانی که پیشینه‌ی جنگی دارند از آن استقبال نمی‌کنند و آن را هیچ و پوچ می‌دانند.

** شهدای ما با این که در لحظه آخر حسابشان را با خودشان روشن می‌کردند، آیا هیچ وابستگی و عشقی در دنیا نداشتند و همه‌ی شهداهای ما از خانواده گریخته و تنها به فکر شهادت در راه خدا بودند؟

**من از کسانی هستم که یک بار جان دادم، و در لحظه جان دادن به یاد بچه‌ها و تمام وابستگی‌هایم بودم و در آن دوره مرگ موقت، سراسر کودکی‌ و زندگی‌ام مرور شد. چرا هیچ گاه لحظه‌هایی را که در خاطرات رزمندگان و شهیدان درباره‌ی عشق وجود دارد مطرح نمی‌شود؟

** رمئو و ژولیت، لیلی و مجنون در برابر عشق‌هایی که در بین رزمندگان و خانواده‌هایشان بود هیچ است. هنگامی که بدن خونین امام حسین(ع) در قتلگاه افتاده بود، لشگریان یزید برای این که بدانند او زنده است یا شهید، به اهل‌بیت‌اش حمله کردند، آن گاه بود که حسین (ع) ، چون رعد به سوی آنها یورش برد و به سمت خانواده‌اش شتافت، حال باید گفت، آن حضرت هیچ وابستگی نداشتند؟

رسول ملاقلی پور ۱۵ اسفند ماه سال ۱۳۸۵ در سن پنجاه و یک سالگی، با سینما خداحافظی کرد و از دنیا رفت.

«شاه کوچک» را در سال ۶۱ با حسین منزه که به قول خودش «اگر با مرحوم منزه آشنا نمی‌شدم نه عکاس خوب، نه مستندساز جنگ و نه اصلا فیلم‌ساز می‌شدم.» ساخت و «سقای تشنه لب» ۶۲، «نینوا» ۶۳، «بلمی به سوی ساحل» ۶۴ ، «پرواز در شب» ۶۵ ، «افق» ۶۶ ، «مجنون» ۶۸، «خسوف» ۷۰، «نجات یافتگان» و «سفر به چزابه» ۷۴ ، «کمکم کن» ۷۶ ، «هیوا» ۷۷ ، «نسل سوخته» ۷۸ ، «قارچ سمی» ۸۰، «مزرعه پدری» ۸۲ و «میم مثل مادر» را ساخت و همزمان با اکران آخرین ساخته‌ی سینمایی‌اش «میم‌مثل مادر» در ایسنا گفته بود: «از نسل ما گذشته است که نگاهی دیگر و متفاوت به جنگ ارایه کنیم که از جنس نگاه نسل امروز باشد. نسل ما قدرت ریسک و توانای ریسک را از دست داده‌ است، ولی اگر یک فرد جوان یک سینماگر جوان با استعداد پیدا شود، می‌تواند با خلاقیت‌های که دارد از ادبیات جنگ به بهترین شکل استفاده کند.»

او در آخرین مصاحبه‌هایش می‌گفت: «من همان آدم گذشته هستم، اما محتاط‌ تر شده‌ام. یک واقعیت این است که ملاقلی پور در سینما سرکوب شد، نه از جانب ممیزی ارشاد بلکه متاسفانه از جانب منتقدین بی‌سواد این اتفاق افتاد. وقتی منتقدین بی‌سواد مواردی را به فیلم نسبت دادند طبیعتا مسوولین فرهنگی نسبت به کارهای من حساسیت پیدا کردند.

هر چه ساختم و نوشتم آنها فکر کردند، منظورم مساله دیگری است. مثلا در دورانی که فیلمهای «سفر به چزابه» ، «نسل سوخته» و.... را ساختم بسیاری از این فیلم‌های من را برخی منتقدین بی‌سواد به مسخره گرفتند. ولی الان نقد همان آدمها را در رابطه با «میم مثل مادر» می‌خوانم و می‌بینم از آن فیلمهای قبلی‌ام همچون «نسل سوخته» و «هیوا» به عنون آثاری زیبا و شاعرانه یاد می‌کنند، در حالیکه این فیلم‌ها را در زمان اکران قبول نداشتند.»

ملاقلی‌پور همچنین در نامه‌ای تحت‌ عنوان «خداحافظ سینما» که در پی حذف دو صحنه از فیلم «مزرعه پدری» در سال ۸۳ در اختیار ایسنا گذاشته بود، نوشته:« چه حاصل از اینکه کی بودم و چه‌ کردم؟ منتی هم نیست و صد البته که طلبکار هم نیستم حرف من بماند با تاریخ.

روزگاری نه چندان دور به گوشه‌ای از این دیار عشق و میراث تعرضی شده بود. جوانانی بودند، مردانی بزرگ، زمینی بودند و روحشان آسمانی، دوربین عکاسی و سوپرهشت من شرمنده بود از معرفتشان. هر چند کوتاه ولی مردانه زیستن را دیدم و بی‌دلیل نیست که هر روز دورتر و تنهاتر شدم. جرم من ساختن «پرواز در شب» و دعوت «سفر به چزابه» برای دیدن «نجات‌یافتگان» و ملاقات با بانوی عشق خانم «هیوا» بود.

البته این جرم کمی نبود همزمان با نمایش تحقیرشان کردند و درگوشی و علنی نجوا کردند ، برو، فراموش کن، و این زمانه را آنطور که ما میگوییم ببین. از نگاه مجنون، «نسل سوخته» را نبین. در همان خوابگردی بمان تا خوابگرد را نسازی، مگر نمی‌بینی با «مزرعه پدری» این سرزمین پدریت چه می‌کنیم؟ اگر راه پیروزی فرهنگی عده‌ای در گرو این است که من دیگر فیلم نسازم، به همه دوستداران و ارزش پیشگان و همراهان این قافله مژده‌ می‌دهم که این پیروزی گوارای‌تان باد. رسول ملاقلی‌پور دیگر فیلمی نخواهد ساخت تا ...

زهی خجسته زمانی که یار باز آید بکام غمزدگان غمگسار بازآید

به پیش خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار باز آید»

انتهای پیام 

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha