• شنبه / ۶ آبان ۱۴۰۲ / ۱۰:۰۴
  • دسته‌بندی: خراسان رضوی
  • کد خبر: 1402080603840
  • خبرنگار : 50093

به مناسبت گرامیداشت شهدای غزه و وفات حضرت معصومه(س)

نشست شعر «عهد حضور» در مشهد برگزار شد

نشست شعر «عهد حضور» در مشهد برگزار شد
عکس تزئینی است

ایسنا/خراسان رضوی ششمین نشست شعر عهد حضور به مناسبت ایام وفات حضرت فاطمه معصومه(س) و بزرگداشت شهدای غزه و مقاومت اسلامی در منطقه در مشهد برگزار شد.

این نشست ادبی که به همت انجمن ادبی دعبل خزاعی و هیات پناهندگان حضرت ابوالفضل(ع) و هیات مجاورین امام رضا(ع) در محل حسینیه پناهندگان ابوالفضل(ع) روز گذشته برگزار شد.

شاعران خراسانی در این نشست به آخرین سروده‌های خود پرداختند و با اشعار زیبایی که درباره حضرت فاطمه معصومه(س) و بزرگداشت شهدای مظلوم غزه و شهدای مقاومت در لبنان و مناطق دیگر فلسطین ارائه کردند با خون شهیدان پیمان بستند که هرگز یاد و خاطره شهدا را فراموش نکنند.

در این مراسم سید مسلم موسوی، روح‌الله راوی نیا، علی عدالتی مجد، حسین سیدبر، رضا کرمی کرمانشاهی، محمد مهدی ناصری، علی‌اصغر شکفته، مهدی فروندی عاکف، محمدجواد منوچهری، رضا قربانی و محمد زارعی به شعرخوانی پرداختند که تعدادی از اشعار خوانده به شرح ذیل است:

مرا به غزه ی آواره در وطن بفرستید

به سوگواری گل های پاره تن بفرستید

جواب نسل کشی را نمی شود به زبان داد

رها کنید جهان را و  خط شکن بفرستید

نشانه رفته به قلب حرام زاده‌ی صهیون

هزار موشک سجیل نقطه زن بفرستید

به فتح خیبر دیگر تمام حیدریون را

بسیج کرده به پیکار اهرمن بفرستید

و ای اهالی غرق سکوت اگر شرفی هست

برای مردم غزه فقط کفن بفرستید...

شاعر: محمدجواد منوچهری

می‌رفت از این خاک، سبکبار بدایار

گفتند که عاشق شده اینبار بدایار

آشفته و سرگشته‌ی دیدار خدا بود

آشفته و دلبسته‌ی ایثار بدایار

یک بار هم از شوق شهادت نهراسید

از مرگ خود انگار نه انگار بدایار

پای دلش از جنگ نلرزید زمانی

در همهمه‌ی ترکش پیکار بدایار

از بهر نگهداری هر قطعه‌ی این خاک

گلگون شده پیراهن بسیار بدایار

نزدیک چهل سال گذشت و نسرودیم

جز نام تو را آی بدایار بدایار...

دیدند که در نامه‌ی خونین شهادت

امضا زده انگار سپیدار "بدایار "

شاعر: حسین سیدبر

زیارت دعوتی از جانب اوست

گرامی فرصتی از جانب اوست

زیارت دعوتی از حضرت دوست

اجازه ، رخصتی از جانب اوست

زیارت یعنی آن که یاد ما اوست

فراهم خلوتی از جانب اوست

زیارت گفتگویی عاشقانه

دمی همصحبتی از جانب اوست

زیارت خاک بوسی درگه دوست

غباری ، تربتی از جانب اوست

زیارت لحظه‌ی دیدار یارست

عنایت، نعمتی از جانب اوست

شاعر: سلمان کرمی

ای مقام تو ، به نزد حق بلند

ای پناه بی پناه و مستمند

ای تمام شیعیان را تو شفیع

ای نشان قبر پنهان بیقع

عمه‌ی ساداتی و باب المراد

که رضا(ع) ، معصومه(س) نام تو نهاد

زاده‌ی معصوم و هم معصومه‌ای

که نشان مادر مظلومه‌ای

هرکه هستی می کنی حاجت روا

می‌دهی تو پاسخ هر بینوا

ذره‌ای وصف تو بی بی کی توان

کی تو می گنجی تو در لفظ و بیان

حضرت معصومه جانم سوختی

عاشقی را تو، به من آموختی

دختر موسی بن جعفر سیده

بی‌پناهی در پناهت آمده

حضرت معصومه‌ی والا مقام

بر تو و بر خاندان تو سلام

گرچه قبر حضرت زهرا گم است

جلوه گاهش لیک در شهر قم است

سوز بیت النور و این احوال زار

که رضا نادیده و در احتضار

بانوی قم بی رضا جان می دهد

جان خود در راه ایمان می دهد

حضرت بی بی فدایی ات منم

عاشق این آشنایی ات منم

حضرت معصومه راهم می‌دهی

در جوار خود پناهم می‌دهی

السلام ای لطف تو بس بیکران

حضرت معصومه(س) ای جان جهان

شاعر: سلمان کرمی کرمانشاهی

لاله رخا باش تا ملال سرآید

نوبت طنازی هلال برآید

باغ شکوفد از آفتاب جمالی

میوه دهد با وفاق و شادگر آید

صبح بر آید چنان به عزم تماشا

کز منشش خاک را به میل زر آید

وقت تماشای آفتاب رسد باز

بگذرد این شام و صبح بر اثر آید

باده بجوش و خروش و منتظراستد

تا که رود شمس و نوبت قمر آید

غرق تباهی‌است گر چه این شب مظلَم

آخر این قصه نوبت سحر آید

چهره چنان وانمایی‌اش به تکاثر

مثل گلی کز محاق شعله بر آید

فصل خوشی هست و باد آنکه بماناد

آنچه از این مبتلابه در نظر آید

آنچه پسندند در وقوف تماشا

جمله به رخسارگان و چشم تر آید

حالِ خوشی بهتر از سماع درختان

نیست در این قریه بازمان اگر آید

معتکفانیم ، روز و شب به تمنا

تا که از این رهگذار ، رهگذر آید

چشم به در دوخته نگاه به هر سو

تا که مگر آن نگار از سفر آید

مانده به در انتظار چشم خلایق

تا ز ره آن نامدار نامور آید

حصن ولایش به خلق رخ بنماید

زی خلایق امام و راهبر آید

ماه به سر بر کشد حجاب ز خجلت

چهره‌ی ماهش چو از حجاب درآید

رود کلامش شود هرآینه جاری

شاخه‌ی خشکیده ریشه را، ثمر آید

شعر چه گویم به مدح زهد فروشان

کز اثرش داغ و درد بر جگرآید

شعر سرایم برای حضرت خورشید

تا مگر این خامشی به شعله گراید

دستمریزاد ، شاعری که همه عمر

مدحت آن مقتدای را بسراید

یارب از این خاندان جدا مکنادم

گرچه قیامت به هول و پر خطر آید

شاعر: محمد مهدی ناصری

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha