• سه‌شنبه / ۱۲ دی ۱۴۰۲ / ۱۴:۴۱
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1402101208408
  • خبرنگار : 50666

بحران فرهنگی چگونه پدیدار می‌شود؟

بحران فرهنگی چگونه پدیدار می‌شود؟

ایسنا/اصفهان فلسفه فرهنگ گفتن از تاریخمندی است و گفتن از تاریخمندی به معنی گفتن از اندیشه است. اگر من می‌خواهم درباره ایران حرف بزنم، باید متوجه تاریخمندی و تاریخ اندیشه ایرانی باشم. بنابراین، وقتی از انسان ایرانی حرف می‌زنیم، باید همه ادوار تاریخی او را نیز در نظر بگیریم.

یکی دیگر از نشست‌های «هنر نزد ایرانیان است و بس نیست!» به همت «سازمان دانشجویان جهاددانشگاهی واحد اصفهان» و «کانون فیلم‌برداشت دانشگاه اصفهان» دوشنبه (۱۱ دی‌ماه) با حضور جمعی از دوستداران هنر و با هدایت و سخنرانی اردلان فاتح‌پور، نویسنده و پژوهشگر فلسفه در دفتر این سازمان برگزار شد. شرحی از این «گپ‌وگفت صمیمانه درباره هنر، هنر اصیل، و چرایی ابتذال هنرها در جامعه» در ادامۀ این نوشتار آمده است.

تقدم و تأخر هنر و فرهنگ

اردلان فاتح‌پور در ابتدای سخنانش گفت: من دربارۀ نسبت فرهنگ و هنر نظری دارم. ما وقتی در باب این دو حرف می‌زنیم، حتی در لفظ هم تقدم و تأخری قائلیم، برای نمونه می‌گوییم «وزارت فرهنگ و هنر». این تقدم و تأخرِ ظاهری و زبانی معنایی هم دارد. می‌توان به این مسئله با چند پرسش نگاه کرد:آیا فرهنگ بر هنر مقدم است؟ آیا هرچه ما از فرهنگ می‌دانیم بر هنر اثر می‌گذارد یا معکوس آن است؟ یعنی هنر است که در آغاز نمود می‌یابد و به فرهنگ تبدیل می‌شود؟

او افزود: واقعیت این است که تقدمی از هنر بر فرهنگ می‌توانیم در تاریخ اندیشه‌ها بیابیم. بری مثال، دوران رنسانس که از آن می‌گوییم، ابتدا نهضتی ادبی بود. بعد در هنر نمودار شد. و سپس در اندیشه و فلسفه جایی یافت. در نهایت از طریق فلسفه بود که به جهان فرهنگ وارد شد. فرهنگ مجموعه‌ای از آثار و هنرها و هر آن چیزی است که از گذشتگان به یادگار مانده است. بیش از ۲۰۰ تعریف از فرهنگ گفته شده. آنچه از «قدما» مانده، مطلب مهمی است که در بسیاری از تعاریف با آن‌ها روبه‌روییم. این تعریف از فرهنگ، بدان معنی است که آن را ایستا می‌دانند، یا دست‌کم چیزی را تعریف می‌کنند که تعریف‌شدنی است و یعنی ما بیرون از آن ایستاده‌ایم. هرچند گفتن این «بیرون‌ایستادن» کار راحتی نیست.

این دانش‌آموخته فلسفه توضیح داد: در دوران رنسانس یک طلب زبانی، یعنی طلب اندیشه پیش آمد. جالب است که خود زبان لاتین دو مرحله دارد؛ لاتین اولیه و لاتین میانه داریم. لاتین میانه مفاهیم و کلمات تازه‌ای هم داشت. و به واسطه هزار سالی که گذشته بود، تحولاتی نیز در اندیشه و تفکر و زندگی مردم رخ داده بود و کلماتی ایجاد شده بود. اما برای متفکران قرون ۱۴ و ۱۵ میلادی، لاتین میانه کارساز نبود. این تحول فکری شروعش به قرن ۱۲ میلادی بازمی‌گردد که از نو با ارسطو مواجه شدند و بازخوانی کردند. با فلسفه «ایرانی» هم مواجه شدند که ما آن را «اسلامی» می‌نامیم.

او با اشاره به تحولات فکری رنسانس بیان کرد: متفکران در قرون یادشده پی بردند که ما به سرچشمه‌هایی نیازمندیم. برای نمونه، می‌گفتند به لاتین اولیه برگردیم. یا به سوی اصیل‌تر از آن برویم که همان یونان باستان است. اما این مسیری راحتی نبود. طی قرن‌ها بشر از ابعاد مختلف تغییر یافته بود. بازگشت در کل امکان‌پذیر نیست.

این پژوهشگر خاطرنشان کرد: بشر قرون‌وسطی فردیت نداشت. اهل کجابودن یا زبان فرد مهم نبود. امت مسیح بودن اولویت داشت. همه اروپا خود را امت مسیح می٬دانست. زبان‌های منطقه‌ای مهم نبود. هرکس قصد داشت مطلبی بنویسد، باید به لاتین رجوع می‌کرد. بااین‌حال، تحولاتی در حال رخ‌دادن بود. پیش از آنکه دکارت بگوید «من می‌اندیشم» و یک اهل اندیشه یا سوژه شود که مرکز این عالم است، داوینچی نقاشی‌اش را عرضه کرده بود.

فاتح‌پور اضافه کرد: پیش از توجه به فرهنگ‌ها و خرده‌فرهنگ‌ها یک هنر پدیدار می‌شود. برای مثال، توجه به انسان در قالب هنرهای مختف و طی رنسانس اوج گرفته بود. فلسفه یا تفکر به معنای عامش از جزئی به کلی برود. اما هنر کلی را به جزئی وارد می‌کند. بنابراین، در پایان قرون وسطی انسان مهم می‌شود. و گویی تعریف نویی از آدم دارد.

او به یکی دیگر از تحولات و به ‌طور جزئی‌تر اشاره کرد و گفت: «دکتر فاستوس» اثر کریستوفر مارلو یکی از نشانه‌های تغییر بود. او درباره بشر حرف‌هایی زد در قرن شانزدهم میلادی که بعدها ما در قرن نوزدهم و بیستم میلادی با آن روبه‌رو می‌شویم. فاستوس همه‌چیزدان است و هم‌زمان انسانی پریشان به حسا ب می‌آید. از زندگی راضی نیست و با بحران معنا رودررو می‌شود. بر اساس همین اثر باید می‌توان گفت هنر پیشگام فلسفه است.

فدر قلمرو فرهنگ و اندیشه

این دانش‌آموخته دانشگاه اصفهان ادامه داد: ما یک هنر و یک تکنیک هنری داریم. فیلسوف و هنرمند هر دو در یافتن شریک‌اند. هنرمند از فیلسوف جلوتر است، چون زبان عامه را دارد و هم اثری به وجود می‌آورد که با عام و خاص طرف است. اما فیلسوف با خواص طرف است.

فاتح‌پور دنباله بحثش را با رابطه تاریخمندی و زمان این‌گونه پی گرفت: انسان فهمی از خود دارد که به اعتقاد برخی پیش از زبان است و این مسئله در «اشارات و تنبیهات» ابن‌سینا نیز هویداست. اما امروز می‌خواهم بگویم هر فهمی اتفاق زبانی و در زبان است. دکارت و کانت و مدرنیته همگی به دنبال یافتن نقطه‌ صفری بودند که با یقین از آن حرف بزنند و فراتر از آن چیز دیگری نخواهند. اما نقطه صفری وجود ندارد.

وی با تأمل در بحث زبان تشریح کرد: در «سوژه» مسئله زبان بسیار مهم بود و همین سوژه بنیاد علم است. متفکران قرن بیستم میلادی به ما آموختند که شروع‌کردن از نقطه صفر معنا ندارد. ما هرگز نمی‌توانیم از نقطه صفر شروع کنیم. تفکر در خلأ رخ نمی‌دهد. ما درباره هرچه حرف بزنیم قبل از آن چیزی بوده و اندیشه ما از جایی ناشی می‌شود، به این می‌گوییم تاریخمندی. تاریخمندی در زبان ظهور می‌کند. زبان همان اندیشه است. محمد معین در کتاب «مزدیسنا و ادب فارسی» که اولین پایان‌نامه تاریخ دانشگاه ایران به شمار می‌آید، می‌گوید وقتی یکی از آثار ادبی را می‌خوانیم، مثلاً حافظ، تصوراتی از آن اثر در ذهنمان ایجاد می‌شود که ریشه در «مزدیسنا» دارد.

 این محقق اشاره کرد: مواجه ما با امور مختلف از طریق تاریخمندی ممکن می‌شود. انسانی که ناآگاه باشد، شاید تصور کند که تاریخمندی من ایرانی و آلمانی فرق می‌کند و ازاین‌رو همدیگر را نمی‌توانیم بشناسیم. اما زبان و امکانات زبان یا امکانات تاریخ اندیشه در این مسیر ارتباطی به ما کمک می‌کنند. تصور نادرست از تاریخمندی به نابودی زبان یا اندیشه منتهی می‌شود. محمل اندیشه زبان است و این اندیشه امکاناتی دارد. هیچ تفکری مطلق نیست. هیچ قومی به ذات حقیقت نرسیده.

او تأکید کرد: همواره امکان‌هایی وجود دارد و امکان‌ها ما را راهنمایی می‌کنند که با دیگری ارتباط داشته باشیم. زبان فارسی امکاناتی داشت و از برخی جنبه‌ها نداشت. زبان ما چه در دوران هخامنشی و چه در عصر ساسانی با فلسفه یونانی ارتباط یافت. بین زبان ما و عربی هم ارتباطی بود. اما ما اندیشه‌ای داشتیم که سبب نشد یونانی یا عرب شویم. زبانمان با زبان فرانسوی هم ارتباط گرفت و مانند سایر زبان‌ها تأثیراتی گرفتیم. بستن «درِ» اندیشه ممکن نیست. همیشه این روابط وجود دارند. ما امور مختلف را همواره در نسبتی با خود درک می‌کنیم.

این پژوهنده افزود: ابن‌سینا در زبان فارسی و در میانه اندیشه‌های اسلامی و ایرانی و یونانی تفکر می‌کرد. افراد ایرانی مثل ابن‌سینا به عربی می‌نوشتند، اما زبانشان فارسی بود. و حتی به فارسی نیز کسی چون ابن‌سینا کتابی موسوم به «دانشنامه علایی» دارد. سهروردی هم همین گونه بود و در چنین تاریخمندی‌ای حرف می‌زد. او نیز اگر عربی می‌نوشت، نمی‌توانست ذهنش را به خوبی بازتاب دهد.

این فلسفه‌دان بیان کرد: سنت خود را در زبان پنهان می‌کند و زبان واسطه‌ای به تاریخ و هستی است. به هستی آمدن را باید یک واقعه زبانی دانست. لفظ سنت همواره ما را به یاد قدیم یا جهان کلاسیک می‌اندازد. ممکن است هرچه با واژه سنت همراه شود با تردید به آن بنگریم. سنت به یک معنا همین تاریخمندی است. اما تفاوتی هم دارد. سنت می‌تواند به محاق برود و پنهان شود. اما تاریخمندی این ویژگی‌های سنت را ندارد. سنت همان تاریخمندی در عمل محسوب می‌شود. مفهومی به نام تصلب سنت هم داریم که به همین معناست. بی‌حرکتی در سنت پیامدی دارد که همان بحران فرهنگی است. ایستادگی سنت سبب می‌شود که ما از امکانات تاریخمندی غافل شویم.

او بحثش را در ادامه چنین تبیین کرد: اندیشه ورای هر چیزی است و مثل رودی روان به سیاست، اقتصاد، نحوه ارتباط ما و ... وارد می‌شود. این جریان اندیشه در سایر حوزه‌ها همان فرهنگ است. مجموع این‌ها را عالم می‌نامیم. عالم جایی است که سیاست، علم، اخلاق، علوم انسانی، اقتصاد و... با یکدیگر ارتباطی دارند؛ برای همین می‌گوییم عالم مدرنیته، یعنی جایی که سیاست آن با اخلاق یا علوم انسانی یا هر جنبه دیگری از آن در ارتباط باشد. اگر فرهنگ در نظری کسی بی‌اهمیت باشد، علوم انسانی نیز برایش در حاشیه است.

فاتح‌پور گریزی هم به شرق‌شناسی زد و گفت: در شرق‌شناسی، دیگر اقوام و مردمان با مواد تاریخ غربی شناخته می‌شوند. برای مثال، من غربی در تاریخ خود یونان باستان، قرون‌وسطی یا روشنگری داشتم. همین را محور قرار می‌دهم و دیگران از جمله مشرق‌زمین را بر همین اساس تعریف می‌کنم. و نسبت دیگران را با تاریخ خود می‌جویم. شرق‌شناسی به جای دیگر فرهنگ‌ها نیز حرف زد.

او در بحث پایانی خویش تأکید کرد: فلسفه فرهنگ گفتن از تاریخمندی است و گفتن از تاریخمندی به معنی گفتن از اندیشه است. اگر من می‌خواهم درباره ایران حرف بزنم، باید متوجه تاریخمندی و تاریخ اندیشه ایرانی باشم. بنابراین، وقتی از انسان ایرانی حرف می‌زنیم، باید همه ادوار تاریخی او را نیز در نظر بگیریم. وقتی از بحران فرهنگی می‌گوییم، یعنی از بحران در تاریخمندی و زبان حرف می‌زنیم. و همه این‌ها یعنی در اندیشه هم بحران داریم. فرهنگ در پیوند تنگاتنگ با اندیشه است. پس نباید فقط بگوییم بحران فرهنگی ایران یعنی چه؟ در کنارش باید بپرسیم اندیشه ایرانی به چه معناست؟

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha