• دوشنبه / ۹ بهمن ۱۴۰۲ / ۱۴:۰۸
  • دسته‌بندی: مازندران
  • کد خبر: 1402110906512
  • منبع : نمایندگی مازندران

روایت آزاده مازندرانی از دوران اسارت

روایت آزاده مازندرانی از دوران اسارت

ایسنا/مازندران یک آزاده سرافراز جنگ تحمیلی با تشریح خاطرات خود از دوران اسارت،گفت: اگر در مقابل شکنجه‌ سایرین، اعتراضی می‌کردیم محکوم به شکنجه بودیم و همه این‌ها به سبب استقامت ما و وفاداری به کشور و حضرت امام (ره) بود.

محمود جعفری کلکناری متولد اول بهمن ماه سال ۱۳۴۳ در روستای دُلمرز از توابع بخش گهرباران شهرستان میاندورود است. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه اول را در زادگاهش به اتمام رساند و دوره متوسطه دوم را در دبیرستان «عطاءالله غفاری» شهر ساری گذراند.

جعفری پس از اتمام دوران تحصیل در سال ۱۳۶۵ به خدمت سربازی اعزام شد و پس از پایان دوره آموزشی، برای گذراندن ادامه دوره خدمت وظیفه به اهواز منتقل شد.

وی در چهارم تیر ۱۳۶۷ به اسارت نیروهای بعثی درآمد و پس از تحمل ۲۶ ماه و ۵ روز و ۸ ساعت و ۳۰ دقیقه در سال ۱۳۶۹ به وطن بازگشت.

محمود جعفری کلکناری کارمند بازنشسته بانک ملت شعبه میدان بار ساری است، سه فرزند دارد و ساکن شهرستان ساری است.

همزمان با ایام تولد وی، روز پدر و نزدیک شدن به دهه فجر خبرنگار ایسنا به سراغ این آزاده رفت و شنونده خاطرات او از دوران هشت سال دفاع مقدس شد.

جعفری کلکناری، در رابطه با نخستین اعزام خود به جبهه گفت: من جزو اولین گروه از اعضای طرح «لبیک یا خمینی» شهر سورک شهرستان میاندورود بودم‌ که متأسفانه بنا به دلایلی نتوانستم به جبهه اعزام شوم.

این طرح، نخستین طرحی بود که برای سازماندهی بسیج نیروهای مردمی برای اعزام به جبهه ایجاد شده بود. پس از آن در چند مرحله برای بازسازی مناطق جنگی شهرهای سوسنگرد، بستان، حمیدیه و روستاهای تابع آنان به جنوب غرب کشور اعزام شدم.

در شهریور سال ۱۳۶۵ برای گذراندن دوره سربازی به مرکز ۰۴ بیرجند رفتم و پس از پایان دوره آموزشی، ادامه خدمت را در خط یک پدافندی، گردان ۷۶۰، تیپ۴، لشکر ۹۲ زرهی اهواز گذراندم.

در روزهای خدمت، عملیاتی در منطقه ما صورت نگرفت و من وظیفه پدافندی و خط نگهداری را برعهده داشتم.

همیشه علاقه مند به خدمت در ارتش به سبب نظم و انضباط خاص آنجا بودم و این امر برای من محقق شد.

جعفری در ادامه توضیح داد:‌ در تاریخ چهارم تیر ۱۳۶۷ پس از تک دشمن بعثی به نیروهای ما در منطقه عملیاتی جنوب جزیره مجنون «طلاییه»،  با توجه به شرایط، دستور عقب نشینی تاکتیکی از سوی فرمانده تیپ، سرهنگ لنگری زاده صادر شد، اما نیروهای بعثی از حدود ساعت ۳ بامداد تا ۴ ساعت بعد، بر سر ما آتش ریختند و تقریباً ساعت ۷ صبح به همراه ۲۴ نفر دیگر به اسارت نیروهای بعثی درآمدم.

وی بیان کرد: پس از اسیر شدن، با اتومبیلی که دشمن از ما به غنیمت گرفته بود به منطقه نظامی «کوت» واقع در استان واسط عراق منتقل شدیم. ۹ شبانه روز را بدون غذا و تنها با آشامیدن آب در آن گذراندیم.

در روز دهم اسارت، در خیابان‌های شهر بصره و پس از آن در بغداد، گردانده شدیم و در آن وضعیت واقعه اسارت حضرت زینب، امام سجاد(ع) و دیگر فرزندان و اهل بیت امام حسین (ع) برایمان تداعی و درک می‌شد. برخی از مردم این شهرها با سنگ به ما حمله کردند، برخی بر روی ما آب دهان ریختند و برخی نیز با ناسزا گفتن از ما پذیرایی کردند.

پس از این اتفاقات، ما را به اردوگاه ۱۲ استان صلاح‌الدین در چند کیلومتری تکریت بردند. استقبال از لحظه ورود ما گرفتاری در تونل وحشت بعثی‌ها و پذیرایی با کابل و باتوم‌ها بود.

محمود جعفری ادامه داد: در نخستین شب حضور ما در اردوگاه، مأموران بعثی به آسایشگاه ما وارد شدند، روبروی ما صف کشیدند و از ما خواستند بین شکنجه با کابل برق و مشت یکی را انتخاب کنیم؛ در واقعی همگی محکوم به شکنجه بودیم.

از آنجایی که ما در استخبارات بغداد طعم دردناک و وحشتناک کابل‌های برق را چشیده بودیم، قبول کردیم که با مشت‌های آنان پذیرایی شویم، اما این مشت‌ها بسیار دردناک‌تر از درد کابل‌های برق بود. بعد از آن هر شب میزبان مشت‌ها و کابل‌های برق بودیم. این وضعیت تحقیر آمیز و دردناک ما دو سه ماهی ادامه داشت.

وی در مورد وضعیت اردوگاه ۱۲ گفت: اردوگاه ۱۲ از سه بخش اصلی تشکیل شده بود. در ساختمان ۱ و ۲ حدود ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ نفر و در ساختمان سوم که به «ملحق» شهرت داشت، ۱۰۰۰ نفر از اسرا حضور داشتند. من در بخش دوم این اردوگاه اسیر بودم.

اسامی تعدادی از هم بندی‌هایم در خاطرم است. محمد جهان آرا از تهران (با فرمانده عملیات بیت المقدس تشابه اسمی دارد)، سید حسن ثانوی عباس آبادی و سلیمان آمیخته از ساری، حسن اسدی امیری از امیرکلا بابل، خسرو غریبشاه و علیرضا کردوالی از سمنان تعدادی از دوستان هم اردوگاهی من بودند.

جعفری اضافه کرد: اگر بخواهم برای شما از وضعیت بهداشت آن جا بگویم باید بگویم در حد زیر صفر! با یک بشکه ۲۲۰ لیتری آب ولرم و یک قالب صابون، ۱۵۲ نفر باید استحمام می‌کردند.

وی در خصوص تغذیه اسراء گفت: غذای اسراء هم یک قرص نان ساندویچی خمیری نیمه پخته برای صبحانه و شام و نصفِ لیوان برنج همراه با خورشت آب پز شامل گوجه، بادمجان، کدو و بامیه آب پز و گاهی اوقات آب گوشت (آب به همراه تکه کوچکی گوشت) وعده ناهارمان بود.

جعفری به وضعیت بهداشت اسرای در بند حزب بعث، اشاره کرد و گفت: به سبب نبود شرایط مناسب بهداشتی در اردوگاه بسیاری از اسراء به بیماری‌های گوناگون خصوصا گال (بیماری انگلی ناشی از هجوم گال به بدن) و اسهال خونی مبتلا می‌شدند. بسیاری از اسراء نیز بر اثر ابتلا به اسهال خونی به شهادت می‌رسیدند.

وی از نتایج شکنجه های روزهای اسارت خود بیان کرد: در یکی از روزهای اسارت، پس از شکنجه شدید و دردناک نیروهای بعثی با کابل برق سه فاز هشت رشته‌ای، کلیه‌هایم به شدت آسیب دید. به سبب شدت درد و جراحتی که دچار شدم مرا به بیمارستان الرشید صلاح‌الدین منتقل کردند. در بدو ورود به آنجا، یکی ازمأموران استخبارات با دو سیلی از من استقبال کرد!

وی افزود: پزشک معالج من یک پزشک نظامی مسیحی از کشور عراق بود. نیروهای درمانی آن جا می‌خواستند یکی از کلیه‌هایم را که بر اثر شدت جراحات اوضاع وخیمی داشت، از بدنم خارج کنند اما پس از مشورت با مأموران بعثی از این کار منصرف شدند. آن‌ها نگران این بودند که این مسئله پس از تحویل اسراء و شهدا به نیروهای کشورمان برایشان دردسر ایجاد کند.

جعفری ادامه داد: من از ابتدای دی تا بهمن سال ۱۳۶۷ به مدت یک ماه در آنجا بستری بودم اما به سبب کمبود امکانات و وخامت حالم مرا به بیمارستان بزرگ نظامی بغداد، یعنی بیمارستان «الرشید» منتقل کردند. من تا ۳۱ اردیبهشت سال بعد در بیمارستان بغداد بستری بودم و مرا پس از بهبود اوضاعم، به اردوگاه برگرداندند.

این آزاده جنگ تحمیلی بیان کرد: در طی این مدت فقط یک مرتبه دیالیز شدم و روزانه با قرص «لازکسی» و «لارژکتیک» مرا معالجه می‌کردند.

وی افزود: ناگفته نماند که پرستاران و پزشکان بیمارستان به علت حضور مأمورین استخبارات و سخت گیری‎های آنان در بیمارستان قادر نبودند با تمام توان خود اسراء را درمان کنند. هم اکنون کلیه های من وضعیت نسبتا خوبی دارند و به طور مداوم به پزشک مراجعه می‌کنم.

جعفری تصریح کرد: با این وجود هر از گاهی بخاطر آسیب های ناشی از دوران جنگ و اسارت کارم به بیمارستان می کشد؛ به طور مثال همین چند روز پیش حدود یک هفته بخاطر مشکلات ریوی که یادگار بمب های شیمیایی دوران جنگ است، بستری بودم.

محمود جعفری در رابطه با رفتار نیروهای بعثی اظهار کرد: نیروهای بعثی با کوچکترین تحرک و نافرمانی بچه‌ها، آنان را شکنجه می‌کردند. یکی از بدترین و تحقیرآمیز ترین شکنجه‌ها این بود که با لگد پاهای خود، سر اسراء را در فاضلاب توالت فرو می‌بردند. من کوچک‌ترین رأفت و دلسوزی از آنان در حق اسرای ایرانی مشاهده نکردم.

وی افزود: از میان این همه سربازان و مأموران حاضر در اردوگاه تنها یک نفر که او را «سید کریم» صدا می‌زدند اندکی کمتر خشونت به خرج می‌داد و زمان شکنجه ضربه‌های سبک‌تری به بچه‌ها زد.

این آزاده یادآور شد: در اردوگاه تبلیغات علیه نظام و حضرت امام بیش ازاندازه بود، شکنجه‌ها بسیار دردناک و وحشتناک بود و ما باید شاهد درد کشیدن و جان دادن دوستان و هموطنان مان می‌شدیم.

جعفری ادامه داد: در این وضعیت هیچ کدام از ما حق اعتراضی نداشتیم. اگر اعتراضی می‌کردیم محکوم به شکنجه بودیم و همه این‌ها به سبب استقامت ما و وفاداری به کشور و حضرت امام (ره) بود. نیروهای بعثی هم بی‌هیچ مقدمه و دلیلی اسراء را شکنجه می‌کردند.

وی اضافه کرد: با وجود همه ممنوعیت‌ها و شکنجه‌ها در ماه مبارک رمضان اکثر بچه‌ها به جز افرادی که به سبب ضعف جسمانی توانایی روزه گرفتن را نداشتند روزه‌دار بودند و وعده های غذایی ما به سحری و افطار تغییر یافته بود. اما بیش‌ترین سختگیری نیروهای بعثی در ایام ماه محرم بود. آنان نسبت به عزاداری و سوگواری بچه‌ها بسیار حساس بودند و مانع عزاداری ما می‌شدند.

جعفری ادامه داد: بچه‌های ما به نوبت پشت پنجره‌ها می‌ایستادند تا دید نیروهای بعثی را نسبت به نوحه خوان‌ها و مداحان محدود کنند و اگر قرار است شکنجه‌ای صورت گیرد، همه با هم شکنجه شویم. آنان تنها یک قرآن برای این جمع انبوه در اختیار ما قرار داده بودند.

جعفری در توضیح دیدار با مسئولان صلیب سرخ و آگاهی خانواده از وضعیتش، گفت: من جزو اسرای مفقودی بودم و در دوران اسارت هیچ خبری از خانواده نداشتم و آن ها هم از من بی خبر بودند و تنها روزی که زمان آزادی ما فرا رسید توانستیم با مسئولان صلیب سرخ دیدار کنیم، آنان اطلاعات ما را ثبت کردند و مقدمات آزادی ما فراهم شد.

وی عنوان کرد: تمام روزهای اسارت برای من خاطره است. بهترین خاطرات همه اسراء، همدلی میان بچه ها و مشاهده فداکاری و ایثار آنان بود و بدترین خاطرات ما، مشاهده ظلم بی حد و حصر و خارج از اصول انسانی و اخلاقی مامورین عراقی با اسرا و دوستانمان بود.همۀ شکنجه ها و سختی های اسارت یک طرف، آه و افسوس و حسرت دیدار پدر و مادر و حضرت امام و وطن از سوی دیگر.

وی ادامه داد: اکنون هنگامی که مرا آزاده می خوانند احساس غرور و سربلندی می کنم و پس از ۳۱ سال هنوز هم باورم نمی شود که آن روزهای سخت به پایان رسیده است و از این جهت فرزند بزرگترم را آزاده نامیدم.

جعفری در خصوص تاریخ بازگشتش به وطن بیان کرد: من در تاریخ نهم شهریور سال ۱۳۶۹ به وطن بازگشتم. استقبال بسیار گرمی از ما صورت گرفت که من اصلا انتظارش را نداشتم، ما فکر می کردیم کسی از آزادی ما خبر ندارد، پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده اشک شوق می ریختند و همه ما حال بی نظیری داشتیم.

جعفری اظهار کرد: ما شنیده بودیم که اسراء را برای زیارت امام حسین(ع) به کربلا می بردند. اما ما تا زمان آزادی جزو مفقودان بودیم و هیچ آمار و اطلاعاتی از ما در جایی ثبت نبود. همیشه آرزو داشتم رنج اسارت را با زیارت امام حسین علیه السلام کم کنم. خداروشکر می کنم که در ایام رهایی از اسارت دو بار به زیارت امام حسین (ع) رفتم و افتخار بزرگم این است که هر دو بار با همسرم که همیشه همراه و مونس من بود و با صبر زینبی خود باعث افتخار من است، به این سفر بزرگ اعزام شدم.

این آزاده جنگ تحمیلی گفت: از نظر من اسارت از بعد معنوی یعنی استقامت، مقاومت و ایمان و از بعد مادی یعنی فلاکت.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha