• چهارشنبه / ۲ اسفند ۱۴۰۲ / ۱۶:۰۸
  • دسته‌بندی: هویت
  • کد خبر: 1402120201395
  • خبرنگار : 71958

پژوهشگر تاریخ سیاسی معاصر در گفت و گو با ایسنا:

بنیان‌های اساسی هویت ایرانی چیست؟

بنیان‌های اساسی هویت ایرانی چیست؟

‌روح‌الله جلالی، مدرس و پژوهشگر تاریخ سیاسی معاصر گفت:صفویان اولین سلسله‎‌ای‌ بودند که پس از ورود اسلام به ایران توانستند با تشکیل دولت متمرکز و قدرتمند، هویتی مبتنی بر مذهب تشیع را برایایرانیان ایجاد کنند. نهصد سال پیشینه و اعلام رسمی صفویه، مذهب تشیع با مولفه‌های خاص خودش را به یکی از بنیان‌های اساسی هویت ایرانیان مبدل ساخت.

به گزارش ایسنا، پرسش هویت از بنیادی ترین پرسش‌ها در حیات فردی و جمعی نوع انسانی بوده و هست. افراد و اجتماعات، با پرسش از هویت از سطوح خرد تاکلان، تصویری از آنچه هستند یا آنچه تصور می‌کنند که باید باشند ارائه می‌دهند اهمیت این تصویر که نتیجه فرایند پیچیده هویت یابی و هویت شناسی است، در این است که در سطح فردی هویت نقطه آغازین ورود به دنیای اجتماعی نقطه و در سطح جمعی محوری بقا، تداوم و بالندگی در میان دیگر اجتماعات است.

هویت بازنمایی ویژگیها،امتیازات، کاستی‌ها توانایی‌ها و وجوه تمایز از دیگران است. اما نه افراد و نه اجتماعات حیثیت‌های بسیط و تغییر ناپذیری نیستند. بنابراین هویت ها نیز همواره در حال شدن و تغییرند و این تغییر امروزه بیش از هر زمان دیگر و در ابعادی گسترده تر در حال وقوع است البته عوامل این تغییر متنوع اند؛ نوآوری ها و پیشرفتهای شگرف و فناوریهایمختلف ، از جمله فناوری اطلاعات سرعت گرفتن فرایندهایی چون شهری شدن و در سطحی بزرگتر جهانی شدن در تغییر این هویتها مؤثرند.

پیامد چنین فرایندهایی این است که امروزه بیش از هر زمان دیگری ضرورت آگاهی از ابعاد هویتی خود در تمایز با دیگران چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی و به خصوص در انوع ملی آن احساس می‌شود و جامعه امروز ایران نیز از این فرایند به دور نیست هویت یابی در عصری که در آن هویتهای مختلف با هم در تبادل و گاه تعارض قرار می‌گیرند. از اهمیتی اساسی برخوردار است بر این اساس خبرگزاری ایسنا در راستای اهداف خود و به دلیل جایگاه و نقش ویژه ای که هویت ملی در همبستگی و وفاق اجتماعی و ملی دارد، اقدام بـه پرونده ای با موضوع هویت کرده است. برای واکاوی هویت با دکتر ‌روح‌الله جلالی، مدرس و پژوهشگر تاریخ سیاسی معاصر گفت‌وگویی کردیم که در ذیل می آید.

لطف کنید در آغاز گفت و گو تعریفی از هویت بفرمایید؟

به صورت خلاصه خصوصیاتی که موجب وجه تمایز است، یا پاسخ به سوال من کیستم؟ یا من چه نقشی دارم؟ مثلا من یک پدر هستم یک معلم، یک ایرانی، یک انسان معتقد و... اما معنای واقعی‌تر هویت این است که یک سری خصائص ژنتیکی، اقلیمی، تاریخی، مذهبی، سنتی، شخصیتی، اجتماعی و... در ما وجوه متمایز و البته وجوه متشابه به وجود می‌آورد که این‌ها می‌شود هویت فردی و اجتماعی من و ما. در واقع، هویت معناساز است.

عوامل هویت‌ساز ایران اسلامی چیست؟ فرایند هویت‌سازی در دوره صفوی چگونه آغاز شد و چه سرانجامی پیدا کرد؟

ما در هویت ایرانی با یک درهم آمیختگی مواجهیم. از یک طرف، ارزش‌ها و احکام و سنت‌ها و اعیاد اسلامی و زبان عربی و از طرف دیگر سرزمین، زبان فارسی، آداب و رسوم و اعیاد ایرانی، تاریخ مشترک و امثال اینها عوامل هویت‌ساز در ایران هستند.

معتقدم این عوامل یک هویت سازگارِ غنی و مترقی ساخته، چیزی متبلور در تاریخ هجری شمسی! که به شرط آلوده نشدن به آسیب‌های داخلی و خارجی، همواره قابلیت ایجاد یک هویت برتر را داشته است. اما در رابطه با صفویه. خیلی از مورخین معتقد هستند که وقتی از تاریخ معاصر حرف می‌زنیم باید از موثرترین تحول هویتی ملی نزدیک به دوران خود سخن بگوییم. لذا برخی تاریخ معاصر را به دوران مشروطه و ظهور جنبش‌های مدرنیته در ایران بر می‌گردانند. برخی هم به اینکه کل دوران قاجار دارای چنین اهمیتی است معطوف هستند. اما بسیاری از مورخین معتقدند که تاریخ معاصر ایرانیان باید از دوران صفویه بررسی شود. در واقع مهترین تحولات عصر حاضر ایرانیان، ناشی از تحولات صفویه است.

شما چه اعتقادی دارید؟

نادیده گرفتن صفویه را نه‌تنها یک خلا بزرگ در بررسی تاریخ معاصر، بلکه تحقیر تاریخ و هویت ایرانیان می‌دانم.

به چه دلیل؟

پیش از اینکه بگویم چرا صفویه نقش مهمی در هویت ما داشته، توجه به این نکته را حائز اهمیت می‌دانم که وقتی در پاسخ به این پرسش که هویت تاریخی من چیست، صرفا دوران رو به انحطاط و عقب‌مانده و ذلیل قاجار و پهلوی مورد واکاوی قرار بگیرد، با یک تحقیر و خودناباوری تاریخی مواجه خواهیم شد. با یک پیشینه ما چقدر کوچکیم! چرا دشمن ما همیشه برنده بوده است؟ آیا در دوران معاصر، ایرانیان چیزی به اسم شکوه واقعی تمدنی و هویتی در عرصه داخلی و خارجی هم داشته‌اند؟ درحالیکه صفویه که البته به شدت با مذهب هم آمیخته بود و اگرچه نظام اسلامی به معنای مورد نظر فقها نبود اما فقها در آن نقش قابل توجهی داشتند، یک دولت قدرتمند و مترقی است. همین امروز وقتی ایرانیان در مقابل توریست‌ها می‌خواهند هویت تمدنی خود را به رخ بکشند، جدی‌ترین عرصه را در آثار دوران صفویه و تابعین آنها مانند زندیه در اصفهان و شیراز می‌بینند.

صفویان بیش از دو قرن سلطنت و حکومت کردند. یکی از مولفه‌های جدی هویت ملی در حدود سرزمینی شکل می‌گیرد. صفویان اولین سلسله‎ایبودند که پس از ورود اسلام به ایران توانستند با تشکیل دولت متمرکز و قدرتمند، هویتی مبتنی بر مذهب تشیع را برایایرانیان ایجاد کنند. نهصد سال پیشینه و اعلام رسمی صفویه، مذهب تشیع با مولفه‌های خاص خودش را به یکی از بنیان‌های اساسی هویت ایرانیان مبدل ساخت. تشیع به دنبال خود وجوه تمایز و مشابهت طبقه‌ای قابل توجهی داشت. مرجعیت و فقاهت، اتصال به مکتب اهل بیت علیهم‌السلام و فرهنگ عاشورایی، اهمیت علم و عدالت با تعریف اسلامی و ده‌ها مولفه دیگر، مسائلی بود که تا همین امروز برای شناخت هویت ایرانیان و حتی پی‌بینی رفتار آنان جدی‌ترین عامل است. علاوه بر این صفویان با رشد سریع مولفه‌های قدرت، علم و صنعت و تجارت، شخصیت ایرانیان را متحول کردند. یعنی این عامل تشیع، اجین شد با توسعه و ترقی. لذا در هویت‌سازی نتیجه‌ای قابل اعتنا ایجاد کرد.

نخستین رویایی‌ها و  برخورد جامعه ایران با غرب را بر فرهنگ و هویت ملی ایرانیان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به نظر شما اصلاحات جدید از چه زمانی شروع شد و چه تغییرات هویتی در کشور برجای گذاشت؟

دوران نزدیک به مشروطه خیلی این رویارویی آشکار می‌شود و اوج می‌گیرد. اما یکی از بلاهایی که سر یک ملت می‌آید، ابتذال در هویت و ایجاد بحران هویت است. خیلی بحث عجیب و تکان‌دهنده‌ای است. واقعا نمی‌شود از این بحث عبور کرد که هویت من ایرانی در مقابل هویت اوی غربی چه بلاهایی را در دوران قاجار و پهلوی تحمل کرد. مطهری یک تعبیر عجیبی دارد. می‌گوید استسباع. یعنی مثل حیوانی و شکاری که از فرط خودباختگی و ترس، خود را تسلیم شکارچی می‌کند، ما ایرانیان در مقابل غرب این چنین شدیم.

در واقع آغاز رویارویی و برخورد ما با غربی‌ها به حدی از بی‌تعادلی بود که ایرانیان را دچار استسباع در هویت کرد. تقی‌زاده که گفت باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم و بعدا هم از این حرف ابراز ندامت کرد، نماد واضحی از این استسباع است.

غرب به دلایل متعدد رو به ترقی بود و در تکنولوژی و علم با شتاب جلو می‌رفت و کشورهای منطقه ما به دلایل متعدد رو به انحطاط. ایرانیانی که مظاهر غربی را می‌دیدند با یک عدم اعتماد به نفس هویتی با هویت غربی مواجه می‌شدند. چیزی نداشتند و با دیدن مظاهر تمدنی غرب و با مطالعه چند کتاب از غربی‌ها به شدت خود را می‌باختند. حق هم داشتند. باور کنید با یک کت و شلوار و جلیقه و کراوات یا پاپیون، یک پیپ گوشه دهان، موهای روغن‌زده و کفش براق چرم و البته یاد گرفتن کمی زبان فرنگی، تصور می‌کردند تبدیل به افلاطون شده‌اند و وقتی در ایران راه می‌روند، میان مشتی عوام بدبخت بی‌خبر سیر می‌کنند که هیچ هویت قابل دفاعی ندارند. البته که غربی‌ها هم کندذهن نبودند و از این فرصت تاریخی ابدا چشم‌پوشی نکردند و به سامان‌دهی چنین فرصتی پرداختند که ایجاد فراموش‌خانه‌ها بخشی از این پروسه بود.

حالا ما در این دوران با چند طیف مواجه شدیم. گروهی که با اصرار در سنت آن هم با تفسیر خود گیر کرده بود، گروهی که دلداده هویت غربی بود، گروهی که یک پا در این طرف و یک پا در آن طرف داشت و گروهی که معتقد بود باید با حفظ هویت خود، از دست‌آوردهای بشری بهره برد. باز میان همین طیف‌ها تفاسیر متعددی وجود داشت. نزاع این گروه‌ها نمودهای فراوانی در تاریخ سیاسی معاصر ایران داشت که یک نمونه آن نوع مواجهه بسیار متفاوت چهره‌های ملی و مذهبی با ماجرای جنبش مشروطه است.

گفتمان هویت در دوره پهلوی اول و دوم چگونه طراحی ‌و اجرا شد؟ مبانی فرهنگی و سیاسی این گفتمان را چه عناصری تشکیل می‌داد؟ و از بعد آسیب شناسی؛ دشواری‌ها و نارسایی‌ها این گفتمان چه بود؟

نام هویت دوران پهلوی را، هویتسردرگم می‌گذارم. گفتمان تضاد! هویت که سردرگم باشد، سقوط حتمی است. شما اگر هویت خود را درست نسازید محکوم به سقوط هستید. یک پدر باید هویت خود را مثل یک پدر تعریف کند وگرنه قطعا خانواده را متلاشی می‌کند.خود پهلوی هویتش معلوم نبود و دقیقا هویت‌سازی آنان نیز تحت تأثیر مجهول بودن هویت خودشان، یک اتفاق پر از تضاد بود. گفتیم هویت به وجه تمایز و تشابه من پاسخ می‌دهد. به من کیستم و چه نقشی دارم. پهلوی، پیشینه و پدر و مادر و اصالت که نداشت. تکلیف دین و مذهبش هم نه‌تنها مشخص نبود بلکه یک کفر و ایمان توأمانی مبتذل داشت. یک پایش در سنت و احیای پادشاهی و کوروش کبیر بود و پای دیگرش در مدرنیته غربی و تبدیل ایران به یک کشور غربی. رضاخان در دوران سرداسپهی و قزاقی، روز عاشورا گِل به سرش می‌زد و در جلوی دسته قزاق‌ها حرکت می‌کرد و بعد به دنبال کندن ریشه مذهب و سنت بود. رضاخان به شدت محصور فراماسون‌ها و انگوفیل‌هایی مانند فروغی و امثال اوست که هویت ایرانی را تا می‌تواند تکان دهد. خودش چندان هویت‌ساز و مستقل نیست. فکر نکنم اصلا توان این را داشت که بفهمد چگونه باید با این مسائل روبه رو شود. بالاتر از همه اینها، هم رضاخان و هم محمدرضا، هویت سیاسی خود را هم متزلزل و وابسته می‌دیدند. پادشاهی من یا پادشاهی تحت حمایت من؟ به نظرم هیچ پادشاهی در تاریخ ایران تا این حد بحران هویتی نداشت.

محمدرضا شرایط آشفته‌تری از پدرش داشت. دوست داشت هویت خود را مترقی و غیرچماقی تعریف کند اما نشد. از طرفی دنبال رأی زنان و انقلاب سفید بود و از طرف دیگر اختناق سنگین و نظام تک‌حزبی. اوج این سردرگمی و ابتذال هویتی در تغییر تقویم و تاریخ ایرانیان یه یک تاریخ جعلی و مضحک شاهنشاهی بود. ایرانی‌جماعت عمری خود را با تاریخ هجرت پیامبرش می‌شناخت، الان باید یک تاریخ احتمالی در مورد یک سلسله پادشاهی را مبدأ خود قرار می‌داد. محمدرضاشاه خود را نیرو و مأمور خدا می‌دانست و طبق خاطرات ثریا وی نظرکرده حضرت عباس بود.

 کلا شما یک گفتمان با دال مرکزی درست در این زمینه پیدا نمی‌کنید. این ابتذال در هویت، روی همه را به نظام پهلوی باز کرده بود. در واقع نظام پهلوی پدر و پسر بیشتر روی هویت‌زدایی از ملت ایران کار کرد و با همین اشتباه تاریخی موجب سقوط خود شد. عناصر هویت ایرانیان، ریشه‌دار و قدرتمند بود و پهلوی فکر می‌کرد با زور چماق یا نشان دادن آبنبات می‌شود این هویت را بازیچه قرار داد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha