• پنجشنبه / ۴ دی ۱۴۰۴ / ۱۸:۲۰
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 1404100402656
  • خبرنگار : 71342

آل پاچینو در «سالومه» به مثابه اقتدار ظاهر می‌شود

آل پاچینو در «سالومه» به مثابه اقتدار ظاهر می‌شود

پنجاه و دومین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلم‌تئاترهای شاخص، با نمایش فیلم‌تئاتر «سالومه» (۲۰۱۳) به کارگردانی آل پاچینو، نخستین برنامه از بسته‌ «گفتمان اقتدار؛ بازخوانی قدرت» عصر چهارشنبه ۳ دی ۱۴۰۴ در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

به گزارش ایسنا طبق گزارش رسیده، پس از نمایش این فیلم‌تئاتر که با همکاری مشترک انجمن منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران برگزار شد، دکتر محمد نجاری (استاد دانشگاه و منتقد تئاتر و سینما) به تحلیل و بررسی آن پرداخت.
در ابتدای نشست نجاری گفت: در اناجیل مسیحی (به‌ویژه انجیل مرقس)، یحیی (یُوحَنای تعمیددهنده) به‌صراحت ازدواج پادشاه با زن برادرش را نکوهش می‌کند و زن سر یحیی را طلب می‌کند و یحیی، شهید می‌شود. این روایت، سرچشمه‌ بسیاری از داستان‌های اسلامیِ بعدی بوده است. اما اسکار وایلد روایت انجیل را بازنویسی نمی‌کند؛ او آن را بر ضد خودش تفسیر می‌کند. در جهان وایلد، خطرناک‌ترین چیز «حقیقت‌گویی» نیست؛ ناتوانی قدرت در مهار تفسیرِ بدن و میل است و بازآفرینی مدرن اسکار وایلد / آل پاچینو وارد میدان گفتمان قدرت، بدن، میل و تفسیر می‌شود که بر اساس نظریه‌های گفتمان اقتدار مثل آرای فوکو می‌توان این اثر را بازخوانی کرد.
نجاری برای نقد این اثر بر مبنای نظریه‌های گفتمان قدرت، به بررسی شخصیت‌های اثر پرداخت و گفت: سالومه، سوژه‌ای است که از جایگاهش فراتر می‌رود؛ او نه «زن اغواگرِ کلیشه‌ای» است و نه قهرمان رهایی‌بخش، بلکه نقطه‌ بحرانِ نظام اقتدار است؛ جایی که قدرت، میل و تفسیر به هم گره می‌خورند. بنابراین خطر سالومه در اغواگری‌اش نیست؛ در این است که می‌خواهد «انتخاب کند» او می‌خواهد انحصار معنا را بشکند.
نجاری در ادامه به شخصیت هرود آنتیپاس، پادشاه، پرداخت و گفت: شاه دائماً نگران نگاه دیگران است و از منظر گفتمان قدرت، اقتداری که نیازمند دیده‌شدن است، دیگر اقتدار نیست؛ نمایش است. در روایت پاچینو از هرود آنتیپاس، شاه زیاد حرف می‌زند توضیح می‌دهد، توجیه می‌کند التماس می‌کند و این برعکس منطق اقتدار است چون اقتدار واقعی نیاز به توضیح ندارد. بنابراین زبان شاه، زبان فرمان نیست، زبان اضطراب است و قدرت شاه از انضباط تهی شده و به سطح «قدرت واکنشی» سقوط کرده است. او دیده می‌شود اما جدی گرفته نمی‌شود.

این منتقد اضافه کرد: شاه در این اثر، نه حاکم مقتدر است و نه هیولای شر، بلکه مدیری است که کنترل را از دست داده، او فرمان نمی‌دهد، چون کسی دیگر فرمان او را باور ندارد؛ می‌کشد، چون دیگر نمی‌تواند معنا بسازد و این پیام اصلی او است: خطرناک‌ترین قدرت، قدرتی است که هنوز ابزار دارد اما دیگر مشروعیت ندارد.
 نجاری در ادامه به تحلیل شخصیت هرودیاس (ملکه و مادر سالومه) پرداخت و افزود: در روایت انجیل، هرودیاس، کینه‌جو، مستقیم و روشن، محرّک اصلی قتل یحیی است؛ اما در روایت وایلد/ پاچینو، هرودیاس کم‌سروصدا، محاسبه‌گر و کنترل‌گر است، او نه می‌رقصد، نه اغوا می‌کند، نه فریاد می‌زند، او نماینده‌ قدرتی است که نیاز به نمایش ندارد چون قواعد را از پیش نوشته است. بر خلاف سالومه که ناپایدار و برهم زننده نظم است، هرودیاس، سرد، حسابگر و محافظ نظم است و به همین دلیل است که خطرناک‌تر از سالومه است، چون دیده نمی‌شود. او با یحیی نزاع گفتمانی دارد و حذف یحیی برای او «انتقام» نیست، یک ضرورت سیاسی است.

این مدرس دانشگاه در ادامه به شخصیت یحیی پرداخت و گفت: ما در مواجهه با یحیی، با شخصیتی روبه‌رو می‌شویم که بی‌قدرت‌ترینِ صحنه است، اما در عین حال مرکزِ بحران قدرت. یحیی نه با کنش، بلکه با «امتناع» عمل می‌کند. او نه وارد مذاکره می‌شود، نه اغوا می‌پذیرد، نه حتی میل را به رسمیت می‌شناسد، او به شاه بی‌اعتناست، به سالومه نگاه نمی‌کند و به نظم درباری پاسخ نمی‌دهد؛ از منظر گفتمان قدرت، خطرناک‌ترین سوژه کسی نیست که مخالفت کند، بلکه کسی است که قواعد بازی را بی‌اعتبار می‌کند و یحیی دقیقاً چنین سوژه‌ای است. یحیی سخن می‌گوید، اما نه برای اقناع ونه برای قدرت‌گیری؛ گفتار او خطابه و فرمان و خواهش نیست بلکه نوعی گفتار نابِ داورانه است و در منطق قدرت این گفتار، «دانش–قدرت» تولید نمی‌کند بلکه دانش علیه قدرت است، دانشی که حاضر نیست در نهاد مستقر شود و به همین دلیل شاه نمی‌تواند او را بخرد،  سالومه نمی‌تواند او را تصاحب کند و در اعماق چاه هم که باشد در بالاترین نقطه است.
این منتقد تئاتر و سینما در ادامه افزود: پس از شخصیت‌های اصلی وارد لایه‌ای می‌شویم که معمولاً نادیده گرفته می‌شود، اما از نظر گفتمان اقتدار حیاتی است: اینجا با ریزسازه‌های قدرت روبه‌رو هستیم؛ کسانی که نه تصمیم می‌گیرند و نه معنا می‌سازند، اما بدون آن‌ها قدرت اصلاً عمل نمی‌کند. ما در این اثر با یک جلاد مواجهیم؛ اما نه جلادی خشمگین یا کینه‌جو، بلکه با نوعی خشونت بی‌چاره. این شخصیت نه مسئول است و نه تصمیم‌گیر؛ فقط مجری دستور است. 
این منتقد تئاتر با تأکید بر نقش چنین شخصیت‌هایی در تاریخ گفت: بسیاری از حکومت‌های دیکتاتوری با همین افراد دوام آورده‌اند؛ کسانی که کاملاً در خدمت سیستم‌ هستند و هر دستوری که برسد، آن را به بهترین شکل اجرا می‌کنند. در تاریخ جهانگشا می‌خوانیم: آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند. این‌ها نیز همان ریزپردازنده‌های قدرت‌اند.
نجاری در ادامه به یکی از شخصیت‌های حاشیه‌ای اثر اشاره کرد و گفت: نعمان سوری، یکی از ضعیف‌ترین اما در عین حال زیباترین شخصیت‌های این اثر است. او عاشق سالومه است، نگاه می‌کند، درک می‌کند، اما دخالت نمی‌کند. نُعمان نماینده تماشاگر درون صحنه است؛ کسی که میل دارد اما قدرت مداخله ندارد. خودکشی نُعمان فقط از سر عشق نیست؛ از ناتوانی در تغییر موقعیت است. 
او سپس به نقش جمع اشاره کرد و افزود: سربازان و درباریان، یک جمع بی‌صدا هستند؛ نه اعتراض می‌کنند و نه حمایت. فقط حضور دارند. اما همین حضور، مشروعیت‌بخش است. سکوت آن‌ها یعنی نظم برقرار است. گفتمان اقتدار دقیقاً در همین سکوت جمعی عمل می‌کند. یکی از کارکردهای اصلی این شخصیت‌ها عادی‌سازی امر هولناک است؛ وقتی سر بریده آورده می‌شود و اطرافیان شوکه نمی‌شوند یا فقط نجوا می‌کنند، قدرت موفق شده است فاجعه را به رویدادی معمولی تبدیل کند.

محمد نجاری با بیان اینکه اجرای آل پاچینو از «سالومه» اسکار وایلد را نباید یک اقتباس صرف بدانیم، افزود: این اجرا را باید یک کنش تفسیری درباره اقتدار بخوانیم. ما با اثری مواجهیم که اجرا را به میدان قدرت تبدیل می‌کند. آل پاچینو در این اثر فقط نقش شاه را بازی نمی‌کند؛ او خودِ اقتدار تفسیر را به موضوع تبدیل می‌کند. یعنی هم‌زمان بازیگر، کارگردان، مفسر و شاهد است. این چندپارگی نشان می‌دهد که اقتدار از ذهن به اجرا منتقل می‌شود، از شخصیت به بدن بازیگر می‌رسد و از روایت به یک فرایند تبدیل می‌شود.
این منتقد تئاتر با اشاره به منطق قدرت گفت: در منطق فوکویی، قدرت در آنچه گفته می‌شود عمل نمی‌کند، بلکه در این عمل می‌کند که چه کسی حق گفتن دارد. نخستین کاری که آل پاچینو انجام می‌دهد، شکستن توهم صحنه است. او با افشای سازوکار اقتدار، مرز میان تمرین، اجرا، گفت‌وگو و فیلم را برمی‌دارد و مدام این مرزها را می‌شکند.
نجاری تأکید کرد: آل پاچینو در اینجا اقتدار را به‌مثابه امری غیرطبیعی، متزلزل و برساخته نشان می‌دهد. او با خلق پادشاهی عصبی، فرسوده و لرزان، اقتدار را نمایش نمی‌دهد؛ بلکه آن را افشا می‌کند. در تئاتر کلاسیک معمولاً شاه را نمایش می‌دهیم، اما در این‌جا، او شاه را به عنوان مردی که نقش شاه را بازی می‌کند، نشان می‌دهد.
نجاری به یکی از ویژگی‌های مهم کارگردانی آل پاچینو اشاره کرد و گفت: یکی از ویژگی‌های مهم شیوه کارگردانی آل پاچینو در این اثر، تمرکز وسواس‌گونه بر نگاه است؛ نگاه به‌عنوان ابزار قدرت. او با چیدمان نگاه‌ها، تفاوت میان نگاه‌کردن، دیده‌شدن و نادیده‌گرفتن را برجسته می‌کند و از دل همین نگاه‌ها، سازوکار اقتدار را برای ما عیان می‌سازد.

او با ارایه توضیحاتی دراره دیگر ویژگی‌های این اجرا افزود: خودِ فیلم، فراتر از روایت، یک قدرت مستقل است؛ قدرتی که درباره قدرت فکر می‌کند. فیلم آل پاچینو افشای اقتدار به‌مثابه اجراست و پیام نهایی اثر این است که خطرناک‌ترین نوع قدرت، قدرتی است که هنوز می‌تواند روایت خودش را جاری و مسلط نگه دارد؛ چون در چنین وضعیتی، مخالفان، چه درون دستگاه و چه بیرون آن، یکی‌یکی حذف می‌شوند.
 نجاری ادامه داد: یحیی حذف می‌شود، سالومه حذف می شود، نعمان حذف می شود، اما روایت موجود باقی می‌ماند. این روایتِ باقی‌مانده، روایت شاه و همسرش است؛ همان‌ها که کنار هم ایستاده‌اند و هم با آرامش کامل فرمان حذف را صادر می‌کنند.
او ادامه داد: خودِ آل پاچینو در این اثر، به‌مثابه یک سوژه اقتدار ظاهر می‌شود. او فقط کارگردان یا بازیگر نیست؛ آگاهانه از اقتدار ستاره‌بودن خودش استفاده می‌کند، آن را مرئی می‌کند و بعد فرسوده‌بودنش را نشان می‌دهد. این کاری است که پیش‌تر در ریچارد سوم هم انجام داده بود.
او تأکید کرد: در این اثر، قدرت یک امر عمودیِ بالا به پایین نیست؛ بلکه امری شکننده، نمایشی و مذاکره‌ای است. همین‌جاست که با اثری چندبعدی مواجه می‌شویم؛ اثری که هم دانش سیاسی می‌دهد، هم دانش زیبایی‌شناسی و هم دانش فلسفی. مهم‌تر از همه، به ما یاد می‌دهد اقتباس چگونه می‌تواند عمل کند.
نجاری در جمع‌بندی نهایی گفت: «سالومه» آل پاچینو اقتباسی است که متن را حفظ می‌کند، اما اقتدار را بازنویسی می‌کند. این اجرا به ما نشان می‌دهد قدرت امروز دیگر فقط با سر بریدن عمل نمی‌کند؛ بلکه با پنهان‌ماندن ساز و کارهایش زنده است. امروز هرکدام از ما یک رسانه‌ایم. دیگر نمی‌شود با یک روایت خطی، با یک روزنامه یا یک تریبون واحد، معنا را تثبیت کرد. فاصله گرفتن از این روایت‌های یک‌دست، نخستین گام برای فهم و نقد اقتدار است.

آل پاچینو در «سالومه» به مثابه اقتدار ظاهر می‌شود

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha