به گزارش ایسنا، بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه در مناظرهای با عنوان «قدرت نظامی یا دموکراسی» که باحضور صادق زیباکلام استاد فلسفه در دانشگاه شاهد برگزار شد، اظهار کرد: سطحی شدن مباحث و خلط فلسفه و فلسفه سیاسی با سیاست روزمره، آسیب جدی به فهم اجتماعی وارد کرده است. این دو حوزه با یکدیگر ارتباط دارند اما یکی نیستند. وظیفه روشنفکر و مصلح اجتماعی کمک به جامعه برای بهتر اندیشیدن و بهتر فهمیدن است، نه گیج کردن یا فریب افکار عمومی.
وی با اشاره به ضرورت تفکیک دو سطح بحث افزود: یک سطح، بحث از دموکراسی در حوزه فلسفه سیاسی است و سطح دیگر، بحث سیاسی و بررسی دموکراسی در ارتباط با شرایط امروز ایران است. این دو سطح به هم مرتبطاند اما یکسان نیستند و هر کدام روش خاص خود را برای گفتوگو میطلبند. گلهمندی من از بسیاری از کنشگران سیاسی و اجتماعی این است که به این تفکیک توجه نمیکنند.
این استاد فلسفه ادامه داد: ابتدا وارد بحث در سطح سیاسی میشوم و سپس به سطح متافیزیکی و فلسفی خواهم پرداخت. عنوان این مناظره یعنی تقابل قدرت نظامی یا دموکراسی نیز از اساس محل نقد است، چراکه میان این دو تعارض ذاتی وجود ندارد و پایگاه مردمی و شرایط عینی کشورها در این زمینه نقش تعیینکننده دارد.
عبدالکریمی با اشاره به پیشینه تاریخی دموکراسی در جهان گفت: دموکراسی قدمتی همسنگ تاریخ فلسفه یونان دارد و مباحث افلاطون و ارسطو در این زمینه شناختهشده است. بحث امروز اما نه درباره ایده مطلق دموکراسی، بلکه درباره سوءاستفاده قدرتهای بزرگ از مفاهیمی چون دموکراسی، حقوق بشر و مبارزه با تروریسم بهعنوان یک گفتمان سیاسی است.
وی تصریح کرد: در روزگار کنونی، این مفاهیم بهطور ابزاری از سوی قدرتهای بزرگ و رژیم صهیونیستی مورد سوءاستفاده قرار میگیرند و غفلت از این واقعیت، سادهانگارانه است. پرسش اصلی من از مدافعان این گفتمان آن است که آیا به وجود چنین سوءاستفادهای اذعان دارند یا خیر و آیا پذیرش این واقعیت به معنای مخالفت با اصل دموکراسی تلقی میشود؟
عبدالکریمی اولویتبندی مسائل را موضوعی کلیدی دانست و گفت: پرسش اساسی این است که در شرایطی که یک کشور با تهدیدات موجودیتی، فشار قدرتهای اتمی و خطرات امنیتی مواجه است، آیا دموکراسی میتواند مسأله اصلی باشد؟ آیا در کشوری که زیر فشار قدرتهای استعماری قرار دارد، امکان تحقق دموکراسی به شکل واقعی وجود دارد؟
وی تأکید کرد: مسأله من مخالفت با دموکراسی نیست، بلکه نقد تفسیر رایج روشنفکران از این مفهوم است. همانگونه که مخالفت با یک جریان سیاسی مدعی عدالت، به معنای مخالفت با اصل عدالت نیست، مخالفت با تفسیرهای رایج از دموکراسی نیز به معنای نفی دموکراسی در حوزه فلسفه سیاسی تلقی نمیشود.
عبدالکریمی از جمله دلایل مخالفت خود را درک غیرتاریخی، انتزاعی و غیرساختاری از دموکراسی، نادیده گرفتن پیوند آن با فرماسیون اجتماعی خاص غرب و تقلیل این مفهوم به یک امر صرفاً اخلاقی و روانشناختی برشمرد و گفت: تاکنون هیچ روشنفکری بهطور جدی به این پرسشها پاسخ نداده و وارد گفتوگوی نظری با من نشده است.
این استاد فلسفه با طرح این پرسش که در جوامعی فاقد جامعه مدنی به معنای هگلی و مارکسی، دموکراسی چگونه قابل تحقق است، افزود: در جوامعی که طبقات اجتماعی به شکل تاریخی شکل نگرفتهاند یا ساختارهای قبیلهای حاکم است، رأی مردم چگونه در ساختار سیاسی نهادینه و توسط چه نیروی تاریخی حفاظت میشود؟
وی با انتقاد از دوگانهسازی رایج در میان برخی روشنفکران گفت: از نظر این جریان، هر کس منتقد دموکراسی باشد، الزاماً طرفدار استبداد است. این نوع ثنویتاندیشی، ایدئولوژیک و مانع تفکر فلسفی است.
عبدالکریمی در جمعبندی سخنان خود تأکید کرد: جامعه، حاکمیت و روشنفکران با بحرانهای عمیق و چندلایه مواجهاند. تشدید شکاف دولت و ملت از سوی برخی نخبگان، امنیت ملی را به خطر میاندازد. راهحل، تقویت انسجام ملی، درک واقعبینانه تهدیدات ژئوپلیتیکی، حفظ استقلال و تمامیت ارضی و حرکت به سوی توسعه پایدار است. توسعه سیاسی، نتیجه یک جامعه قدرتمند است نه پیششرط آن.
این استاد فلسفه با اشاره به تفاوت تجربه دموکراسی در ایران و کشورهای آسیایی هم اظهار کرد: تجربه دموکراسی در ایران به دلیل پیوند پیچیده میان استقلالطلبی، هویت دینی، موقعیت ژئوپلیتیکی و تجربههای انقلابی، اساساً با الگوهای آسیایی متفاوت و غیرقابل قیاس مستقیم است.
انتهای پیام


نظرات