هدف پرس نوشت: مهندس دین محمدپور که دارای مهندسی در رشته معدن از خارج از کشور است و قبل از ورود به معدن دهبید در معادن دیگر کار کرده بود، می گوید زمانی که وارد معدن دهبید شد جوان بود و از آن موقع تا مدتی پیش یعنی در حدود سی سال، مدیریت این معدن را برعهده داشته است تا اینکه مدتی قبل بازنشسته شد و اخیرا به علت ابتلا به بیماری در حال درمان است. متن گفت و گو به شرح زیر است:
** از اینکه به رغم نامساعد بودن حالتان تقاضای ما را برای این مصاحبه پذیرفتید تشکر می کنیم.
خواهش می کنم. بله من در شرایطی انجام این مصاحبه را قبول کردم که همینطور که ملاحظه می کنید حالم خوب نیست و روزهای سختی را می گذرانم لکن احساس وظیفه کردم که برای روشن شدن حقایق باید تا هنوز نفس دارم مطالبی را بازگو کنم چون شاید افراد معدودی به اندازه من از سابقه و جزئیات این معدن و فعالیتهای شرکت وابسته به موسسه توانبخشی اطلاعات داشته باشند که برخی هم به رحمت خدا رفته اند و احساس کردم باید این ناگفته ها را بگویم تا حقیقت ثبت و برای اهل فن روشن شود . حال من طوری است و در شرایط و موقعیتی هستم که هیچ انگیزه ای جز گفتن حقیقت در این مصاحبه ندارم اما در این سالها در دو سه نوبت دروغ پردازی هایی شده است که ممکن است برخی را به اشتباه انداخته باشد و من به جهت ادای دین به این مردم احساس کردم برای قضاوت صحیح آنها وظیفه شرعی و اخلاقی دارم اطلاعات خودم را بازگو کنم.
** لطفا درباره شروع فعالیت خود در معدن دهبید برای ما بگویید:
در ابتدای دهه 70 ، زمانی که موسسه توانبخشی ولیعصر(عج) تازه تاسیس شده بود و اولین مراکز خود برای کودکان ناتوان ذهنی و فلج مغزی را دایر کرده بود هر چند وقت یکبار خیرین از گروه ها و اقشار مختلف با محوریت مرحوم حضرت آیه الله امامی کاشانی که فرزند معلولی داشتند گرد هم می آمدند تا مبالغی برای ادامه فعالیت و توسعه مراکز توانبخشی جمع آوری گردد. من در یکی دو تا از آن جلسات حاضر بودم. برخی از این شخصیتها خودشان هم دارای فرزند یا خویشاوند دارای معلولیت بودند و انگیزه زیادی برای این فعالیت داشتند مثلا مرحوم صیاد شیرازی را به خاطر دارم که فعال بودند. تقاضای آنها از آقای امامی این بود که چون ایشان خودشان درد خانواده های دارای معلول را لمس کرده اند و حرفشان در کشور خریدار دارد یک کاری برای این بچه ها انجام دهند. خیلی از خانواده ها و مردم عادی هم به ایشان پناه آورده بودند. عده ای دیگر از بازاریان و غیره هم از روی ارادتی که به آقای امامی داشتند و خیر بودند حمایت می کردند. مثلا آقای سیدعلا میرمحمدصادقی و آقای شفیعی و آقای مهندس بهرامن را هم به خاطر دارم. خیلی افراد دیگر هم بودند. در یکی از این جلسات تعدادی از شخصیتهای حاضر پیشنهاد کردند که تلاش شود وجوه جذب شده به جای آنکه مستقیما به مصرف هزینه های جاری برسد در جایی سرمایه گذاری شود که مولد باشد و ادامه فعالیتهای موسسه و توسعه اش را تضمین کند و لازم نشود آن جور جلسات هرچند وقت برای جمع آوری پول تکرار شود. برخی از افراد حاضر در آن جمع پیشنهاد سرمایه گذاری در بخش معدن دادند که تا چند وقت در چند جلسه پیگیری می شد.
در آن زمان معادن و اساسا معدنکاری در کشور شرایط متفاوتی داشتند. بسیاری از معادن پس از انقلاب به جهاد سازندگی واگذار شده بودند که در آن زمان تازه همه را به وزارت نوپای معادن و فلزات واگذار کرده بودند. سیاست وزارتخانه این بود که مطابق قانون اساسی فقط معادن بزرگ در اختیار دولت بماند و مابقی را به مردم واگذار کند که در آن زمان مطابق قانون معادن آن موقع ، پروانه های بهره برداری فقط به تعاونی ها واگذار می شد. یکی از ساختارهایی که وزارت معادن و فلزات برای واگذاری معادن ایجاد کرده بود یک شرکت بود به نام شرکت توفیران که بخشی از معادن را به آن داده بودند تا آنها را واگذار کند و به نظرم خودش هم در آخر کار بعد از واگذاری ها منحل شد. در آن زمان در شرایط خاصی که کشور داشت معدنکاران زیادی وجود نداشتند و افراد زیادی به سرمایه گذاری در این بخش علاقه نشان نمی دادند اما وزارتخانه مصمم به واگذاری و فعال سازی معادن کشور بود. تیم آقای مهندس بهرامن و گروهی که با ایشان بودند امکانات و تجربه خوبی داشتند و شاید سه چهار تا معدن را گرفته بودند و ظاهرا توافقی هم روی معدن دهبید با شرکت توفیران کرده بودند اما در آن شرایط تصمیم گرفتند که منافع این معدن را به توانبخشی بدهند ولی معادن دیگری فکر کنم مثلا معدن چینی نیریز فارس را خودشان داشتند. این معدن دهبید را هم می توانستند برای خودشان داشته باشند ولی ترجیح دادند به عنوان کار خیر به توانبخشی معلولین اختصاص بدهند برای همین آمدند یک شرکت تعاونی مستقل تاسیس کردند و از من هم دعوت کردند و قرار شد که اگر چه سهامداران خصوصی داشت ولی سهامداران افراد معتمدی باشند که سهم شخصی مطالبه نکنند و معدن و منافع آن را به حمایت از موسسه توانبخشی اختصاص دهند و پروانه بهره برداری به نام آن تعاونی ما صادر شد. معدن دهبید دو تپه اصلی دارد. یک تپه داشت به نام انگورک که توسط جهاد سازندگی و پیمانکار آن در سالهای قبل از آن مقداری بهره برداری شده بود و یک تپه هم بود که اسمش را چاه مرغی می گفتند که بکر بود و ظاهرا تازه توفیران و ایشان و تیمشان شروع به اکتشاف کرده بودند و آنچه که امروز به نام معدن دهبید شهرت دارد همین تپه چاه مرغی است. همینطور که آقای مهندس بهرامن در مصاحبه اخیرشان گفته اند، ایشان و شرکایشان تصمیم گرفتند منافع این معدن شان را در اختیار توانبخشی قرار دهند لذا با حضور عده ای از افراد مورد اعتماد، یک شرکت تعاونی تاسیس شد که هفت سهامدار داشت از جمله آقای مهندس بهرامن و مرحوم آقای شفیعی و خود من که در واقع پروانه بهره برداری معدن دهبید متعلق به شرکت تعاونی متعلق به ما با هفت سهامدار خصوصی شد و تا سالها بعد هم سهام شرکت به نام ما بود ولی ما اخلاقا متعهد بودیم که این سهام و سود آن متعلق به موسسه توانبخشی باشد و این امر را هم در صورتجلسه هایمان ثبت کردیم و هم در نام گذاری شرکت به آن توجه کردیم اما بعد از آنکه در اواخر دهه هفتاد پروانه را تمدید کردیم و قانون معادن تغییر کرد و امکان صدور پروانه بهره برداری معدن به نام شرکت های سهامی هم فراهم آمده بود، در اوایل دهه هشتاد سهام خود را به شرکت سهامی تازه تاسیس که متعلق به موسسه توانبخشی بود منتقل کردیم ولی تا آن زمان اساسا موسسه توانبخشی قانونا مالکیتی بر شرکت تعاونی و پروانه بهره برداری نداشت هر چند که به خواست خود ما نظارت داشت و آن را متولی خود می دانستیم و برای تامین هزینه هایمان هم پشتیبان کار بود.
همه اطرافیان می دانستند که این معدن به نام ما است ولی سهام مان را برای توانبخشی در نظر گرفته ایم هرچند ممکن بود برای کسانی که اطلاعات کافی نداشتند جور دیگری فکر کرده باشند. در همان سالهای آخر دهه هفتاد یا اوایل دهه هشتاد وقتی می خواستیم که پروانه را به نام شرکت تازه تاسیس متعلق به موسسه توانبخشی منتقل کنیم خاطرم هست که موسس فقید موسسه توانبخشی یعنی آیه الله امامی کاشانی از ما سوال کردند که آیا حقوق دولت توسط آن شرکت تعاونی کاملا پرداخت و تسویه شده است؟ ایشان بر این امر خیلی دقت داشتند که همه چیز شفاف و به تعبیر خودشان پاکیزه باشد. شنیده بودیم که گاهی ایشان برخی هدایا را حتی برای کارهای خیر قبول نمی کردند مگر آنکه از صحت و پاکیزگی مال هدیه دهنده اطمینان داشته باشند و اگر لازم می شد تحقیق می کردند و چند مورد را هم که شبهات ایشان برطرف نشده بود هدیه را رد کرده بودند. در اوایل دهه هشتاد برای انتقال پروانه معدن هم با این احتیاط هایی که در مسائل مالی داشتند خودشان مستقیما با رئیس وقت سازمان بازرسی کل کشور که در آن زمان مرحوم رئیسی بودند و ظاهرا رابطه استاد و شاگردی داشتند تماس گرفتند و مشورت کردند و از ایشان خواسته بودند که فردی را مامور کنند که به وزارت معادن برود و موضوع را بررسی کنند و خاطرشان جمع شود که همه چیز شفاف و پاکیزه است تا اجازه دهند پروانه معدن به نام شرکت وابسته به توانبخشی شود. مرحوم رئیسی به خواست ایشان دستور بررسی داده بودند و گزارشی دریافت کرده بودند و بعد از مدتی به آقای امامی فرموده بودند که معامله بطور صحیح انجام شده ولی چون شما به احتیاط عمل می کنید ، در موقع واگذاری معدن به آن شرکت تعاونی بهای برخی اقلام به میانگین قیمت دفتری و قیمت روز محاسبه شده است که اگر چه روشی بوده است که در آن زمان در واگذاری بعضی معادن دیگر هم اعمال شده بود ولی با دقتی که آقای امامی دارند اگر توانبخشی قبول کند بهتر است مابه التفاوت مبلغ پرداختی با قیمت روز ، دوباره به نرخ جدید روز محاسبه شده به حساب دولت پرداخت شود با اینکه خود دولت روی این ادعایی نکرده بود و ما پروانه را یک بار دیگر هم تمدید کرده بودیم. ما روی این امر حرف داشتیم و آن را قبول نداشتیم و قابل اعتراض می دانستیم و مطمئن بودیم که پرداخت آن لزومی ندارد چون معامله بطور قطعی و مشابه خیلی از معادن انجام شده بود و اگر معدن متعلق به سهامداران خصوصی بود پر داخت نمی شد لکن مرحوم آقای امامی رحمت الله علیه اجازه اعتراض به ما ندادند و فرمودند که بطور کامل همانطور که در گزارش ادعا شده است مابه التفاوت که به نرخ روز آن زمان درآمده بود عینا پرداخت شود که تقبل کردند که خود موسسه پرداخت نماید لذا موسسه توانبخشی به دستور ایشان بطور کامل به ما پرداخت کرد و ما هم به شرکت توفیران مراجعه کردیم و با مدیران تصفیه شرکت ملاقات کردیم و گفتیم می خواهیم این مابه التفاوت را بدهیم و دادیم و آنها هم تشکر کردند. سازمان بازرسی هم از این موضوع تشکر کرد و طی نامه ای که مرحوم رئیسی به مرحوم امامی کاشانی دادند و نسخه آن نزد ما هست اعلام کردند که هیچگونه حساب و موضوعی نسبت به این پروانه وجود ندارد و تازه بعد از آن بود که آقای امامی کاشانی اجازه دادند که پروانه معدن از شرکت تعاونی ما به شرکت تازه تاسیس متعلق به موسسه توانبخشی منتقل گردد. ایشان اینقدر در این مسائل سخت گیر و محتاط بودند. بنابراین معتقدم آنچه توسط یک آقایی به نام عباس پالیزدار راجع به واگذاری معدن دهبید گفته شده بود بی اساس و خلاف واقعیت بود. البته فکر می کنم مردم با شناختی که از آقای امامی داشتند می دانستند این حرفها به ایشان نمی چسبد و لذا شما دیدید که ایشان در انتخابات خبرگان بالاترین رای را داشتند و نماز جمعه هایشان و مراسم های ایشان در ماه رمضان و محرم چقدر شلوغ می شد و کلا شخصیت محبوبی بودند.
** در این زمینه شکایت صورت گرفت؟
چرا در همان سالها شکایت شده بود. البته آقای امامی خیلی تمایلی به شکایت نداشتند و به اصرار برخی اطرافیان که به نظرم از شاگردانشان بودند شکایت کردند و محکومیتی هم صادر شد ولی وقتی خبر پشیمانی به گوش مرحوم امامی کاشانی رسید ایشان رضایت داد. شهادت می دهم که ریالی از سود این معدن نه به ایشان و نه به هیچ شخصی از اطرافیان ایشان نرسید و تمام منافع آن به موسسه توانبخشی رسید و اگر شما تلاشهایی را که در کاهش رنج این بچه ها و خانواده هایشان صورت گرفته و می گیرد ببینید و گزارش تهیه کنید خواهید دید که ایشان چه کار بزرگی را بدون سر و صدا و بدون تبلیغات در کمال خلوص نیت صورت داده اند. من گزارشهای کارهای توانبخشی را گاهی خوانده ام و یا گاهی ویدیوهای آنها را دیده ام. لطفا برای مردم گزارشی از خدمات و فعالیتهای این موسسه در اقصی نقاط کشور از روستاهای سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی گرفته تا کهگیلیویه و بویر احمد و از مراکزی که در چند شهر دایر کرده اند و بیمارستان ها و کلینیک های جدیدی که در تهران و استان فارس در حال ساخت دارند یک گزارش تهیه کنید یا با مدیران موسسه توانبخشی مصاحبه کنید خودشان بهتر بلدند برایتان بگویند. آقای امامی خودشان اصلا علاقه ای به تبلیغ این خدمات نداشتند و در یک مجلسی گفتند که ما برای کودکانی خدمت می کنیم که زبان تشکر ندارند و این یک توفیق برای ما است که بتوانیم اخلاصمان را راحت تر حفظ کنیم.
ادامه گفتگو را در گزارش دوم بخوانید.
انتهای پیام


نظرات