حماسهسراي «غزل خون» درگذشت
عباس صادقي ـ متخلص به پدرام ، غزلسراي معاصر ـ شامگاه گذشته در كرج درگذشت.
به گزارش خبرنگار ايسنا، پيكر اين شاعر معاصر فردا ـ شنبه 29 شهريورماه ـ از كرج تشيع و در زادگاهش ”وردآورد” به خاك سپرده خواهد شد.
عباس صادقي (پدرام) تيرماه گذشته در گفتوگويي با بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره شناختنامه خود گفته بود: متولد 1328 ـ فكر ميكنم 29 آذر ـ در روستاي آن روزهاي وردآور هستم، ديپلم ادبيات دارم و از كلاس پنجم يا ششم ابتدايي غزل نوشتم و در كلاس نهم، غزلهايم در مطبوعات ايران چاپ شد، كارم را بهصورت جدي از سال 49 با كمك عليرضا طبايي در قالب مثنوي و رباعي آغاز كردم.
از آثار پدرام كه در سالهاي نخستين پس از پيروزي انقلاب اسلامي از پيشروان نامدار غزل نو محسوب ميشد، ميتوان به مجموعه شعر “غزل خون“ (1358) و ”با شبنويسيها” و نيز مجموعه شعر در دست انتشار ”قلندرانه” نام برد كه از 13 سال پيش در حال انتشار است.
نمونههايي از غزلهاي او:
اعتراف
بريده باد زبانم اگر ترانه سرايم
شب شراب براي تو عاشقانه سرايم
به بارگاه خيال تو، عارفانه نشينم
در اين فضاي سيه سايه، شاعرانه سرايم؟
ز صبح حادثه بگريزم و به خلوت ديگر
شبي به شور نشينم، شبي ”شبانه” سرايم؟
به برج عاج غزل، عالمي ز شعر بسازم
به درد دل بنشينم كه دلبرانه سرايم؟
به وزن دلبر خود وزنهاي تازه بسازم؟
به شانه تا برسد زلف او ز شانه سرايم
مراست شور غزلهاي عاشقانه خونين
بر اين زمينه مراثاي اين زمانه سرايم!
به هر گلوله كه بر سينهاي شود گل سرخي
غزل،غزل، غزل خون، بدين بهانه سرايم
در اين بلوغ مصيبت، هلا نجابت شاعر
غزل چگونه در اين شهر، عاشقانه سرايم
(18 شهريور 55)
غزل خون 1
اي ساده و صميمي، از خلق گشته در خون
صورت به سر سپرده، سربسته خسته بر خون
صبح عزا رسيده است، خورشيد غم دميده است
آنسو، غروب، غمگين، اينسو دل سحر خون
تابوت گشته گردان، در گردش رفيقان
برخاسته به فرياد، هر گوشه زينقدر خون
آنسويتر، فلق را، دامن گرفته ماتم
اينسويتر، شفق را، بگرفته سر به سر خون
فرياد خون، صدا خون، تقويم لحظهها، خون
بر اين مدار خونين، تنها نشد جگر خون!
مادر به غم نشستهست، خواهر ز خود گسستهست
با دردهاي در راه، چشم و دل پدر خون!
بيرق، نماي پرچم، پرچم به جاي مرهم
بر زخم خود نشاند، بر هر سر گذر، خون
جنگل ز آتشي تند از تندر آتشين است
دريادلان كجائيد خون دارد اين خزر، خون
آنجا، بهار تنها، بشكفته در كفنها
اينجا، شكسته دلها، سربسته خسته بر خون
(21 شهريور 57)
غزل خون2
كسي نميرود از خود، به بام خونينت
كه كوچه را بشمارد، به گام خونينت
كدام خانه ز خون شهيد رنگين نيست؟
كدام لحظه ندارد، پيام خونينت؟
هلا صداي مصيبت بخوان، تمام مرا
كه تا تمام شوم در تمام خونينت
كجاست پنجهي شمشيري ابومسلم؟
كه تا جواب دهد بر سلام خونينت؟
كجاست قامت افشين كه سر زند از خشم
به سجدگاه رسد در قيام خونينت
كجاست بابك؟ - تا با سرخ جامهئي ديگر،
- نماز عشق گزارد، به جام خونينت؟
كجاست شرم حضوري كه در رهائي خلق،
- ترا بلند نخواند، به نام خونينت
سرودخواني سرهاي سرزمين سپيد
چو آفتاب زند سر، زبام خونينت
(23 شهريور 57)
غزل خون 3
فضاي حادثه دارد، هواي خونين باز
ني شسكته نوازد، نواي خونين باز
برادران مرا ميبرد به ميدان، عشق
گرفته راه گلو را، صداي خونين باز
بهار لاله، زمين را پياله خون شد
نشسته بر سر غم، سايههاي خونين باز
كبوتران سپيد، ز خون سفر كردند،
- كه پر زنند زمين را به پاي خونين!، باز
نماز عشق اگر چه شكسته ميخوانند
نشسته بر لبشان، آيههاي خونين باز
قسم به عصر! كه روزي خجسته خواهد شد،
- بخوان سرود بشارت، نداي خونين! ، باز
ببين چگونه نيستاني از صدا برخاست،
- ز شرحه شرحه شمار هجاي خونين، باز
(25 شهريور 57)
عروج
ـ براي همسرم
اي رازناك هستي نقش زنانگي
بانوي پرنياني در حجم خانگي
اي بسته تا هواي رهايي به گيسوان
ابريشم غزل، همه شعر شبانگي
اي جذبههاي ذن به تماميت تو ختم
نيلوفرانه، پيچش طعم ترانگي
با تو عروج ميكنم از خانه تا خدا
پيغمبرانه، همنفس شاعرانگي
سيرورهي صداي صميمت سخن
اشراقوارهاي است از آن بيكرانگي
در سايه صداقت تو عشق خفته است
اي رازناك هستي نقش زنانگي!
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات