• سه‌شنبه / ۱۴ تیر ۱۳۸۴ / ۱۲:۲۶
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8404-05012
  • خبرنگار : 71133

تاريخچه ي شفاهي سينما از زبان پروانه معصومي /2/

تاريخچه ي شفاهي سينما 
از زبان پروانه معصومي /2/
... *دوران كم‌كاري به گزارش ايسنا پروانه معصومي در ادامه افزود:در مقطعي پيشنهاداتي كه به من مي‌شد خيلي مناسب نبود. بعد از تورنج خيلي به من پيشنهاد شد كه عينا مثل تورنج بود تورنج راجع‌به نقش‌هاي قالي بود و فيلم ديگر راجع‌به رنگ قالي بود و من گفتم يك بار اين نقش را بازي كردم حالا يكدفعه ديگر هم بايد اين كار را بكنم؟ خوب آدم يك بار يك تجربه را انجام مي‌دهد دو بار كه نمي‌شود. دلم مي‌خواهد وقتي نقش را بازي مي‌كنم حتي اگر كوتاه باشد اما به چشم بيايد، مثل ناخدا خورشيد،‌جمعا شايد بيش از 5 دقيقه در اين فيلم حضور نداشته باشم ولي همان به چشم مي‌آيد. دوست ندارم در فيلم‌ها زن پاي سماور باشم و فقط چايي بريزم و بگذارم جلوي اين و آن. *سريال امام علي‌(ع) آقاي ميرباقري براي نقش زن مالك‌اشتر در سريال امام علي‌(ع) با من صحبت كردند و آخرين نفري بودم كه به اين مجموعه اضافه شدم. من آن نقش را با ديدگاه‌هايي كه آقاي ميرباقري داشتند دوست داشتم تصويربرداري اين سريال همزمان شد با پاره شدن تاندون پايم و متاسفانه پاي من در گچ بود و تلفني اين موضوع را به اطلاع آقاي ميرباقري رساندم و شايد ايشان باور نكرده بودند و آمدند منزل و ديدند كه واقعا پايم در گچ است به هر حال بعد از 6 هفته از دكتر خواستم پاي من را باز كند و ايشان هم سفارش كردند كه به پايم فشار نيايد كه احتمال دارد به جراحي بيفتد. تقريبا كار تمام شده بود كه من به سريال امام علي(ع) پيوستم و از همان روز اول هم سوار اسب شدم. كفش مچ‌دار پوشيده بودم و درد زيادي را تحمل مي‌كردم حدود 6-7 ساعت هم روي اسب بودم و هر موقع كه مي‌گفتند بيا پايين به تصوراينكه براي بالا آمدن فشار زيادي به پايم وارد شود از اسب پياده نمي شدم بالاخره وقتي خواستم پايين بيايم ديدم درد ندارم و خيلي خوشحال شدم اما متوجه نبود كه پايم سر شده است و وقتي پايم را زمين گذاشتم دوباره پيچ خورد و وضعيتم خيلي ناجور شد. خانم شيرازي شب‌ها با ماساژ كمك مي‌كردند تا ورم پايم بخوابد تا بتوانم ادامه دهم. به هر حال صحنه مرگ مالك رسيد و خيلي برايم سكون داشت. برخلاف فيلم گلهاي داوودي كه معتقد بودم زن هيج عكس‌العملي نشان نمي‌دهد اما فكر مي‌كنم در مرگ مالك بايد تمام آن سبزه‌ها را مي‌كند. بعد كه نشسته اين صحنه را گرفتيم به آقاي ميرباقري گفتم نمي‌توانم به اوج هيجاني كه اين مرگ در من ايجاد كرده برسم ايشان هم گفتند بايد آنقدر بدوي تا خسته شوي و به زمين بخوري و بعد از زمين خوردنت مردم شهر قلزما را نفرين مي‌كني. گفت اما با اين پا نمي‌تواني اين كار را انجام دهي به هر حال دو چوب آوردند و دو طرف پاي من گذاشتند و محكم آن را بانداژ كردند و گفتم حالا مي‌توانم بدوم. مي‌توانستم بدوم اما درد داشتم و آن اشكي كه مي‌ريختم از دردي بود كه مي‌كشيدم ولي در عين حال دوست داشتم كه اين صحنه همين‌طوري بازي شود جايي هم كه زمين خوردم ديگر نفسم بريده بود از زور درد به زمين افتادم كه اتفاقا همان مكان مشخص شده بود من آن صحنه سريال را خيلي دوست دارم و با جان و دل آن را بازي كردم. به اعتقاد من ايفاي يك نقش مذهبي عشق و ايمان مي‌خواهد در اين كار همه با ايمان خاصي بازي مي‌كردند و از طرفي بازتاب عشق و ايماني كه ميرباقري به فيلمنامه امام علي (ع) داشت خيلي عالي به بازيگرها انتقال پيدا كرده بود وقتي كار پخش شد من در سوريه بودم و خيلي برايم جالب بود كه وقتي مردم آنجا من را مي‌ديدند از امام علي (ع) نام مي‌بردند اين مجموعه از طريق ماهواره پخش مي‌شد و مردم سوريه با ديدن اين سريال مرا شناخته بودند. همكاري با آقاي ميرباقري در فيلم مسافر ري هم ادامه پيدا كرد كه آن نقش كوتاه را هم خيلي دوست دارم. *ساير سريالها مدت‌ها بود كه در سينما كار نمي‌كردم يا دوست نداشتم و يا نقشي پيشنهاد نمي‌شد . ايستگاه آخر را با اقاي عسگري‌نسب كار كردم من ايشان را ساليان سال مي‌شناختم و شايد بتوان گفت تنها سريالي بود كه قصه‌اش را نخواندم و جلوي دوربين رفتم چون مي‌دانستم ايشان كار بدي نخواهند ساخت اين سريال ممكن است كه كار درخشاني نباشد ولي كار بدي هم نيست تمام پلان‌ها و سكانس‌هاي اين سريال براي من كلاس درس بود و من از آقاي عسگري‌نسب خيلي چيزها ياد گرفتم البته يك بار به ايشان گفتم قرارنبود از من يك زن پاي سماور بسازيد من همه‌اش نشستم پاي سماور و دارم چايي مي‌ريزم كه ايشان گفتند: مگر كلا چند دفعه اين كار را كردي؟ پليس جوان هم يك سريال 26 قسمتي بود كه قصه بدي نداشت واز استخوان‌بندي خوبي بهره مي برد اما به شرطي كه چيزهايي از آن حذف مي‌شد وقتي هم كه با آقاي سيروس مقدم صحبت مي‌كرديم اگر چيزي درست بود تصحيح مي‌كرد و از كار راضي بودم ولي بعد كه كار پخش شد فقط موفق به ديدن چند قسمت آن شدم اما يك روز جلوي تلويزيون بودم و ديدم نوشته قسمت سي و سوم، يكدفعه جا خوردم چطور ممكن است يك سريال 26 قسمتي 32 قسمت بشود با يكي از دست‌اندركاران سريال تماس گرفتم و گفتم من براي 26 قسمت قرارداد امضا كردم اما الان مي‌بينم 33 قسمت است. ايشان گفتند بعضي قسمت‌ها از 45 دقيقه‌ به 36 دققه كاهش پيدا كرده و به خاطر همين قسمت‌ها بيشتر شده است. اين سريال در 44 قسمت پخش شد و تمام صحنه‌هايي را كه گرفته بودند به كار اضافه كردند و سريال كلاف پيچيده‌اي شده بود. من براي انتخاب كاري اول مي‌آيم و جاي كار بازيگري را مي‌سنجم در اين مجموعه هم لحظه هايي بود كه بازيگر دوست داشت كه آنها را انجام دهد. اما در پخش ريتم آن به حدي كند شده بود كه وقتي شروع مي‌شد مردم مي‌گفتند واي باز پليس جوان بارها هم توي روستاي محل زندگيم به من مي‌گفتند خانم بالاخره اين سريال كي تمام مي‌شود؟ خود من معتقد هستم سريال هميشه بايد طوري باشد كه وقتي تمام شود مردم بگويند حيف كاش باز ادامه داشت اين حيف قشنگ‌تر از آن است كه بگويند آخي راحت شديم بالاخره تمام شد. البته اين را هم بگويم من با آقاي مقدم مشكلي نداشتم و طولاني شدن سريال ربطي به ايشان نداشت اين برمي‌گردد به تهيه‌كننده كه حيف‌شان آمده بود راش هاي اضافه را دور بريزند و آنها را هم در كار استفاده كردند. همكاري من با آقاي مقدم در سريال دريايي‌ها هم ادامه داشت و نقش كاملا متفاوتي را نسبت به پليس جوان داشتم اما اين سريال را هم در موقع پخش نديدم. * مرحوم مهدي فتحي مرحوم فتحي اولين كار سينمايي‌شان تحفه‌ها بود كه نقش پدر من را بازي مي‌كردند من ايشان را خيلي دوست داشتم و بازي‌شان را ستايش مي‌كردم و معتقدم هر نقشي را كه بازي مي‌كردند يك تازگي به آن نقش مي‌دادند و اين شايد به دليل آن چشم‌هاي فوق‌العاده جذابي بود كه داشتند و اين براي يك بازيگر شانس است كه چشمهاي زيبايي داشته باشد آن هم چشم‌هاي آقاي فتحي كه همه چيز را مي‌توانستند با آن بيان كنند. در سريال سركار استوار هم من نقش همسر ايشان را بازي مي‌كردم و آنجا متوجه شدم ايشان آقاي فتحي تحفه‌ها نيستند و نسبت به سيزده سالي كه از سال 65 مي‌گذشت خيلي شكسته شده بودند و يك بار هم سر اين سريال زمين خوردند. به دليل ارتباط خانوادگي كه داشتيم تلفني گاهي با ايشان صحبت مي‌كردم تا اينكه بعد از مدت‌ها سرسريال دريايي‌ها آقاي فتحي را ديدم و متوجه شدم واقعا حالشان خيلي بد است راه رفتنشان مشكل بود و جمله‌ها يادشان نمي‌ماند اما هيچ چيزي از مريضيشان نمي‌گفتند به نظر من خيلي از بازيگر‌ها هستند كه دوست ندارند كسي بيماريشان را بداند. * ناصر تقوايي بعد از فيلم ناخدا خورشيد هميشه آرزو داشتم دوباره با ايشان كار كنم. آقاي تقوايي جزوكساني هستند كه وقتي گروه كاري شان را تشكيل مي‌دهند مي‌بينيد كه همه چيز سر جاي خودش است براي فيلم رومي و زنگي با ايشان قرارداد داشتم و قرار بود نقش يك زن ارمني را بازي كنم وتقريبا همه ديالوگ‌ها را هم بايد به زبان ارمني مي‌گفتم. يك معلم ارمني هم قرار بود اين زبان را به من ياد بدهد. آقاي تقوايي به شوخي مي‌گفتند من تا حالا نتوانستم پوست سر تو را بكنم و در اين كار مي‌دانم با تو چه كار كنم كه متاسفانه اين فيلم ساخته نشد. *آخرين كارها سريال چهل سرباز به كارگرداني آقاي نوري‌زاده در حال آماده شدن براي پخش است من در اين سريال دردو نقش بازي مي‌كنم در دوره‌اي همسر فردوسي هستم زماني كه فردوسي به قزوين كوچ مي‌كند و پسرش مي‌ميرد در دوره‌اي هم با اسطوره‌هايي مثل اسفنديار و رستم همبازي هستم. يك بازيگر هميشه دوست دارد كارگردان بازيش را بشناسد. آقاي نوري‌زاد هم به خوبي بازي را مي‌فهميدند و فضاي خوبي بر اين كار حاكم بود. سريال سيزده قسمتي وعده ديدار هم كه چندي پيش فيلمش اكران شد از من آماده است كه هنوز پخش نشده است. * بازيگران زن سينماي قبل از انقلاب ما بايد ببينيم آن جامعه و آن زمان از زنها چه مي‌خواسته و اصلا نمي‌توانيم بگوييم كه اينها بازيگران بدي بوده‌اند، من فيلمي از يكي از بازيگران زن معروف آن زمان بنام رقاصه ديدم و فكر مي‌كردم اگر يك كارگردان خوب پشت سر اين قصه بود اين فيلم هم مي‌توانست فيلم خوبي باشد و هم ايشان خيلي خوب بازي مي‌كردند آن زمان آن چيزها را مي‌خواست كما اينكه الان مردم آن را نمي‌توانند بپذيرند. من شنيده‌ بودم فيلم‌هايي كه كار نمي‌كرده رقص و آواز وسطش مي‌گذاشتند و فيلم فروش مي‌كرد و بازيگران زن بيشتر براي جلب گيشه مورد توجه بودند. الان هم متاسفانه در سينماي مان زنان آن جايگاهي كه بايد داشته باشند ندارند. *وضعيت امروز سينما متاسفانه فيلمهاي الان يا گيشه‌اي هستند يا جشنواره‌اي من نمي‌دانم چرا الان به اينجا رسيده‌ايم. خيلي از فيلم‌هاي شبيه به هم ساخته مي‌شوند و فقط اسم و بازيگر عوض مي‌شوند . نمي‌دانم هزينه سرسام‌آور سينما و عدم بازگشت سرمايه است كه به اينجا رسيده‌ايم يا چيز ديگر. الان همه هدف‌ها رفته به آنجايي كه همه دوان‌دوان خودمان را برسانيم تا جايزه بگيريم و همه به دنبال جشنواره‌ها راه افتاده‌اند فيلمي ساخته مي‌شود به اسم گال به كارگرداني آقاي جليلي و من كه اهل سينما رفتن نيستم دو بار اين فيلم را مي‌بينم و تا دو هفته هم بغضي در گلويم است كه رهايم نمي‌كند. ايشان فكر نمي‌كنم فيلمشان را براي جشنواره ساخته‌اند خواستند حرفي بزنند و زدند. اين كافي است اما اينكه جشنواره‌اي رفت و جايزه‌اي گرفت يا نه هيچ كدام اينها را نمي‌دانم. ما يك مدت سينماي خيلي خوبي داشتيم در دهه 60 و 70 سينما ما خيلي غني بود و الان افت كرده‌ايم و خلاء‌هايي است كه بايد پر شود. * نيكي كريمي ما درسالهاي اخير بازيگران خانم خيلي خوبي داشتيم ولي يكي از بازيگراني كه به نظر من سير صعودي زيادي را طي كرد خانم كريمي بودند. ايشان بازيگر فوق‌العاده خوبي هستند و به آنجا رسيده‌اند كه چهره‌ برايشان مهم نيست. من نمي‌گويم زيبايي چهره اصلا اهميتي ندارد وقتي بازيگري نقش اول را دارد اين قدرت را بايد داشته باشد كه دو ساعت بيننده را نگه دارد ولي وقتي بد بازي كند شما چهره زيبايش را نمي‌بيند همانطور كه آن بازيگر اگر خوب بازي كند حتي اگر در لحظاتي هم مميك صورتش هم بد شود شما ديگر او را زشت نمي‌بينيد و بازي خوبش را مي‌بينيد خانم كريمي به اينجا رسيده و من بازي‌هاي خوبي از ايشان ديده‌ام. * زندگي در روستا من در يكي از روستاهاي صومعه‌سرا واقع در محدوده رشت و ماسوله زندگي مي‌كنم شايد تا سه سال كه آنجا زندگي مي‌كردم هيچ كس نمي‌دانست من كي هستم تا پليس جوان پخش شد و همه فهميدند من بازيگر هستم. در اين روستا همه به فكر زندگي هستند من از دود و دم تهران فرار كردم و آنجا در آسايش هستم و با مردم درستي سر و كار دارم. آنجا پر از سوژه‌هاي فيلمسازي است بچه‌هاي سر پل فيلمي هست كه هر روز آنرا مي‌بينم از ساعت 2 بعدازظهر تا غروب آفتاب بچه‌هايي كه مدرسه‌شان تعطيل شده و هيچ جايي ندارند جز اينكه بالاي پل بايستند و رودخانه را نگاه كنند گاهي هم سنگي به رودخانه پرتاب كنند و يا گرمشان مي شود به آب مي روند اين فيلمي است كه هر روز مي‌بينم و خسته نمي‌شوم و تكراري نيست.جايزه هم از هيچ جا نبرده و به هيچ جشنواره‌اي هم نمي‌رود. 8 ، 9 سال است كه با اين بچه‌ها زندگي مي‌كنم و از بودن با آنها لذت مي‌برم. * عاشقي و تجربه كارگرداني مستند را هميشه دوست داشته‌ام مستندي كه انسانيت در آن حضور داشته باشد و صرفا به طبيعت بي‌جان نپردازد. سال گذشته هم اولين فيلم خودم را در اين حوزه بنام عاشقي ساختم اين فيلم مستندي در 29 دقيقه روايت شخصي بنام عاشقي نگهباني در تخت‌سليمان است و بيشتر به نظريات و جهان‌بيني اين فرد راجع‌به تخت سليمان مي‌پردازد. عاشقي را من به همراه رضا قوام‌پور از تصويربرداران شبكه باران دو نفري كار كرديم و تدوين كار را هم خانم ژيلا ايپكچي انجام داده و موسيقي فيلم هم انتخابي توسط ايپكچي و حسين مهدوي تهيه شده است و الان هم امتياز كار را به‌ آقاي ميرعلايي واگذار كردم تا بعد از گذاشتن زيرنويس فيلم را به خارج از كشور ارسال كنند. اين فيلم چندي پيش جايزه بهترين كارگرداني را در بخش معنويت و انسان سومين جشنواره جهاني فيلم كوتاه كسب كرد. كار مستندسازي را ادامه خواهم داد و در واقع مي‌دانم از آن چه مي‌خواهم اما كار داستاني نه و ممكن است از پس آن برنيايم. ×سفر به شوشتر آخرين فيلم سينمايي كه بازي كردم سفر به شوشتر به كارگرداني آقاي راعي بود كه در 20 ارديبهشت ماه تمام شد . در اين فيلم نقشي كاملا متفاوت با كارهاي قبلي ام داشته ام كه تجربه خيلي خوبي بود .اين نقش را در ابتدا براي يك مرد در نظر گرفته بودند در سينماي ما هم نقش هايي كه جنبه پر رنگي دارد متعلق به آقايان است .آقاي راعي پاي اين نقش ايستادند تا يك زن آنرا ايفا كند .مي توانم بگويم بعد ار مدت ها نقش فوق العاده خاصي در سينما بازي كردم. * چشمان پدر اين فيلم يك اثر مستند - داستاني به تهيه‌كنندگي احمد ميرعلايي است كه به مشكلات زندگي يك جانباز جنگ تحميلي مي‌پردازد. قصد دارم اين فيلم را با نگاهي معصومانه به جنگ بسازم. در چشمان پدر به نوجواناني خواهم پرداخت كه در زمان جنگ با شور و شوق وصف نشدني به جبهه‌هاي جنگ رفتند و عده‌اي از آنها شهيد شده‌اند يا با از دست دادن قسمتي از وجود خويش شهيد زنده لقب گرفته‌اند الان سالها از جنگ مي‌گذرد و عده‌اي از اين جانبازان تشكيل خانواده داده‌اند و صاحب فرزنداني هستند كه از جنگ چيز زيادي نمي‌دانند اما شاهدان اين جنگ در اين خانواده‌ها حضور دارند و فرزندان به دلايلي پدران خود را از چشم ديگران پنهان مي‌كنند قصدم از ساخت اين اثر اين است كه فرزندان جانبازان دوران جنگ تحميلي به وجود پدرانشان افتخار كنند. نه اينكه خجالت بكشند و آنها را از ديد ديگران پنهان سازند چنين سوژه‌اي يك واقعيت محض است و امروز در جامعه وجود دارد و دوست دارم ديگران را در حس خودم شريك كنم.فيلم من به نوعي حق شناسي نسبت به جانبازان است.اين روزها هم به دنبال دختربچه اي براي ايفاي نقش اصلي اين فيلم هستم. * جا مانده از صحبتهاي پروانه معصومي - وقتي در فيلمي كار مي‌كنم بعد از پايان هرگز به صحنه يا سر مونتاژ آن نمي‌روم و معتقدم آن چيزي كه بر عهده من بوده انجام دادم و تمام شده. - در فيلم‌هاي ناخدا خورشيد، جهزيه براي رباب و طوبي نقش زنان جنوبي را بازي كردم. - با توجه به فرم چهره‌ام براي بازي در نقش زنان روستايي مشكل دارم. - بازيگرها هميشه بايد به دنبال پولشان بدوند و با التماس و گردن كج آنرا بگيرند خيلي كم مي‌شود كه غير از اين رخ دهد. -تنها فرزندم يك پسر35ساله است كه در رشته معماري از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصيل شده و با ما زندگي مي كند. - منتقدين ما متاسفانه انتقاد درست و سازنده نمي‌كنند. - خودم را در آن حد نمي‌دانم كه استادي باشم كه بتوانم بازيگر تربيت كنم. - جوانان ما جواني نمي‌كنند و جواني‌شان پشت ماشين نشستن شده است ما بايد ببينيم خلاء كجاست و از كجا بايد پر شود. - فيلم طوبي را خيلي دوست داشتم و معتقدم كار خيلي خوبي بود و شايد خود من روي قصه‌اش خيلي موثر بودم اين فيلم مي‌توانست طور ديگري باشد ولي حضور من باعث شد كه قصه شكل ديگري بگيرد - فيلم خارج از محدوده، اولين كار خانم بني‌اعتماد بود و من هم اولين تجربه‌ام با يك كارگردان خانم بود و احساس كردم آدم با يك كارگردان خانم چقدر مي‌تواند راحت باشد. - من ناخواسته وارد بازيگري شدم ولي هدفمند آن را ادامه دادم و سعي كردم يك خانم بازيگر مورد احترام مردم باشد و اميدوارم به هدفم رسيده باشم . - يك بازيگر خيلي زحمت مي‌كشد تا يك نقش را خلق كند و يك احساس فوق‌العاده عميق و شفاف لازم است تا نقش جلوي دوربين زنده شود. گفت وگو از: ايسنا - مسعود نجفي انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha