• یکشنبه / ۲۶ فروردین ۱۳۹۷ / ۱۱:۵۰
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 97012608720
  • خبرنگار : 71451

درسی از آبکش شدن خودروی بیت‌المال

درسی از آبکش شدن خودروی بیت‌المال

پشت یک تپه خودروایستاد و پیاده شدیم. نگاهی به اطراف ماشین کردیم.همه جایش را ترکش‌ها سوراخ سوراخ کرده بودند به جز شیشه‌ها و لاستیک‌ها. با خنده به آقا سید گفتم: «این بود بیت‌المال، بیت‌المال گفتنت! ببین تمام ماشین رو آبکش کردن.»

به گزارش ایسنا، داوود پاداشی از رزمندگان لشکر۱۰ سیدالشهدا(ع) خاطره‌ای پیرامون عملیات «والفجر۱» که  فروردین ماه سال ۱۳۶۲ در منطقه شمال فکه اجرا شد روایت ‌می‌کند:روز دوم این عملیات همراه شهیدحاج سیدمحمد زینال‌حسینی که معاون گردان تخریب بود به سمت خط مقدم راه افتادیم. سید محمد پشت فرمان خودرو نشسته بود و به سمت تپه‌هایی که  روز گذشته فتح شده بود حرکت می‌کردیم.


بعد از رودخانه «دوییرج» در دید کامل دشمن گرفتیم و آتش دشمن آغاز شد. انگار دشمن هرچه آتش داشت روی سر ما می‌ریخت. توقع این بود که با این همه آتش، آقا سید محمد که پشت فرمان بود عکس‌العملی نشان بدهد و سرعت ماشین را زیاد کند. اما انگار نه انگار که اطراف ما مثل باران خمپاره می‌بارد. خیلی خونسرد رانندگی می‌کرد. حسابی ترسیده بودم ولی چون یک خورده ادعای نترسی‌ام می‌شد به روی خودم نیاوردم.


اما دیدم نمی‌شود. آرام به آقا سید گفتم: «سیدجان یه خورده گازش بده. مثل اینکه عراقی‌ها از ما خوششون نمیاد.» سید هم با خون سردی گفت: «این همه چاله چوله جلومونه نمی‌بینی. ماشین برای بیت‌الماله. جلوبندیش داغون می‌شه.» این و گفت و برای اینکه به من روحیه بده  شروع کرد به زمزمه یک نوحه. احساس کردم سرعت ماشین برعکس، آرامتر شد.

به آن نقطه‌ای که قرار بود برسیم، رسیدیم و پشت یک تپه خودروایستاد و پیاده شدیم. نگاهی به اطراف ماشین کردیم. همه جایش را ترکش‌ها سوراخ سوراخ کرده بودند به جز شیشه‌ها و لاستیک‌ها. با خنده به آقا سید گفتم: «این بود بیت المال، بیت‌المال گفتنت! ببین تمام ماشین رو آبکش کردن.»

در مسیر برنگشت هرکاری کرد دیگه با آقاسید به عقب نیامدم. به او گفتم: «آقا سید حفظ جون واجبه» و من با یک موتور برگشتم و او هم قبل از رسیدن به پل رودخانه «دوییرج» چند تا خمپاره کنار موتور خورد و ترکشی هم نصیب چشم من شد و زخمی شدم. آنجا بود که فهمیدم درکنار خونسردی و شجاعت شهید حاج سیدمحمد زینال‌الحسینی چه ایمان و توکل به خدایی وجود داشت که این حرف  شهید نوریان فرمانده  گردان تخریب لشکر۱۰ را گفت که «این ترکش‌ها فقط مأموریتشان سوراخ کردن ماشین بود تا خدا نخواهد حتی به سمت تو هم نزدیک نمی‌شه. با خدا معامله کردی پس به معامله با خدا احترام بزار و ایمان و اعتماد داشته باش.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha