به گزارش ایسنا، دوم بهمن ماه سال 65 بود که رژیم بعث عراق در اقدامی ناجوانمردانه اقدام به بمباران منطقه غیرنظامی در شهر زنجان کرد. در اثر بمباران رژیم بعثی در بهمنماه 65 در استان زنجان، یک مدرسه دخترانه به نام نواب صفوی در شهرستان زنجان واقع در کوچه بینش (مرکز استان) مورد حمله هوایی قرار گرفت.
این حمله در ساعت 12.30 ظهر روز دوم بهمنماه سال 65 رخ داد و دو فروند هواپیمای میگ، مدرسه راهنمایی دخترانه نواب صفوی را مورد هدف قرار دادند. این مدرسه راهنمایی، جنب دبستانهای پسرانه دیانت و دخترانه ادب قرار داشت که 70 تن به شهادت رسیدند.
لیلا شهبازی، یکی از مجروحان آن واقعه است که آن روز را اینگونه روایت میکند: خاطرات بمباران نمیتواند شباهتی به خاطرات رزمندگان و کسانی که در جبهههای جنگ حضور داشتند، باشد. بمباران برای ما در لحظه اتفاق افتاد. بهمن 65 من دانشآموز مقطع دوم راهنمایی بودم. یادم هست در راه مدرسه بودم، دیر کرده بودم، در نتیجه برای رسیدن به مدرسه عجله کردم.
در مسیر یکی از دوستان مدرسهام را دیدم که دلیل عجله من را پرسید که هنوز خیلی زود است، چون شیفت صبح تعطیل نشده است. به پیشنهاد او همراه هم به دنبال یکی دیگر از دوستانمان رفتیم، اگر در آن روز با همان سرعت به مدرسه میرفتم شاید سرنوشت متفاوتی در انتظارم بود.
در مقابل درب مدرسه ایستاده بودم که بر بالای مدرسه هواپیماهایی را که در ارتفاع پایینی پرواز میکردند، دیدم به طوری که خلبان دیده میشد. با سن کمی که داشتیم، قادر به تشخیص هواپیمای ایرانی با عراقی نبودیم، در نتیجه در آن لحظه برای خلبان دست تکان دادیم. هواپیما چند بار روی مدرسه به پرواز درآمد که یک آن مدرسهمان روی هوا رفت، موج انفجار به قدری شدید بود که من را از مقابل دربِ مدرسه به فاصله دورتری پرتاب کرد.
به دلیل نزدیک شدن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، سرود «الله الله» را در مدرسه تمرین میکردیم تا مهیای ایام دههفجر باشیم اما در آن روز همه دوستانم در آن گروه سرود به شهادت رسیدند. سالها بعد از آن حادثه تلخ، وقتی دوستانمان را دیدم هر کدام سرنوشت خود را به نوعی تعریف میکردند. یکی از مجروحان آن حمله هوایی در سردخانه آماده دفن بود که متوجه زنده بودنش میشوند.
بعد از گذشت بیش از 30 سال از آن اتفاق، هنوز هم ناخود آگاه دوم بهمن حس غریبی به من دست میدهد و نمیتوانم این روز را فراموش کنم. اتفاقی بود که اثرات عمیقی در زندگی هر یک از ما، شاهدان این اتفاق گذاشت. یکی از دوستانم که ترکش از وسط ریهاش رد شده بود، امروز نیز پس از گذشت چند سال یکی از ترکشها در کنار قلبش جا خوش کرده و از نظر پزشکی بسیار خطرناک و مخاطرهآمیز است. بمباران مدرسهمان در دوم بهمن سال 65 هرگز از خاطرم نخواهد رفت، زیرا این حادثه تلخ اثری ناگوار بر روی زندگی تکتک دانشآموزان این مدرسه از خود بر جای گذاشت.
عصمت صدرمحمدی، مدیر مدرسه نواب صفوی در سال 65 بود که وی نیز به روایت این اتفاق پرداخته و در پاسخ به این سئوال که دوم بهمن 65 چگونه در ذهن شما ماندگار شده است، میگوید: بهمن ماه در مدرسه نواب صفوی بین دو شیفت بودم. زنگ مدرسه را زدیم که دانشآموزان به کلاسها بروند. در آن زمان مدرسه نواب صفوی در دو شیفت فعال بود و من هم در شیفت صبح خدمت میکردم.
در آن روز برای اینکه بچههای خودم را نیز برای رفتن به مدرسه آماده کنم به خانه برگشتم تا پس از رفتن بچهها، مجددا به محل کارم بازگردم. در مدرسه بودم که یک دفعه بمباران شد. تعدادی از دانشآموزان در حیاط مدرسه و تعدادی هم بیرون از مدرسه بودند، بمب به آزمایشگاه مدرسه اصابت کرده بود ولی اگر به کلاسها یا سالن مدرسه اصابت میکرد 100 یا 150 نفر از دانشآموزان شهید و مجروح میشدند.
مدرسه نواب صفوی، آزمایشگاه خیلی بزرگ و مجهزی داشت. این آزمایشگاه در آن زمان به عنوان مرکز آزمایشگاه مدارس به حساب میآمد. آزمایشگاه مدرسه کلا از بین رفته بود و دود سیاه، کل محوطه را پر کرده بود. چهره دانشآموزان را دود سیاه گرفته بود، در نتیجه اصلاً شناخته نمیشدند. در بمباران دوم بهمنماه سال 65 از مدرسه نواب صفوی 8 نفر از دانشآموزان به شهادت رسیدند که از این تعداد تنها یک نفر در کلاس حضور داشت و مابقی در حیاط یا محوطه بیرون مدرسه حضور داشتند.
یکی از دانشآموزان حین تا کردن چادر در حیاط مدرسه و دیگری هنگام تکیه زدن بر دیوار آزمایشگاه بودند که به شهادت رسیدند. اکرم فراهانی، دانشآموز مدرسه نواب صفوی بود که در آن زمان به شهادت رسید اما هرگز پیکرش پیدا نشد. طبق آمار و لیستی که حین عیادت از مجروحان در بیمارستان یادداشت کرده بودم، تعداد مجروحان 21 نفر و شهدا 8 نفر بودند که در مدرسه نواب صفوی حضور داشتند.
طی بمباران دوم بهمنماه در زنجان، مدرسه و کلاسها از بین رفته بودند و پس از دو هفته دانشآموزان مدرسه نواب صفوی را به مدرسه جلیلخانی واقع در دروازه رشت انتقال دادند. مدتی در این مدرسه مستقر شدیم، مدرسه جلیلخانی در دو طبقه ساخته شده بود که در مواقع بمباران و کشیدن آژیر خطر دانشآموزان به سختی از طبقه دوم به محلی که به عنوان پناهگاه در مدرسه درست کرده بودند، میرساندند و معمولاً حین پایین آمدن از پلهها زخمی میشدند، مشکلات زیادی داشتیم، ولی باید با این شرایط کنار میآمدیم. با همکاری معاونان و معلمان مدرسه، محصلان را جابهجا میکردیم.
یکی از خاطرات خیلی تلخی که بعد از بمباران به خاطر دارم، این بود که بعد از انتقال به مدرسه جلیلخانی، یکی از مادران شهدای مدرسه نواب صفوی به دفتر مدرسه آمده و به من حملهور شد که من را مقصر شهادت فرزندش خطاب کرد. من شرایط مادر شهید را درک میکردم. چون بچههای خودم هم یکی از ناحیه صورت و دیگری از ناحیه پا زخمی شده بودند و به دلیل نزدیکی به کوچه بینش، منزل ما هم تخریب شده بود.
من نیز این درد را داشتم و 8 نفری که شهید شدند مثل بچههای خود ما بودند. پس میتوانستیم شرایط مادر را درک کنیم و در نهایت من و مادر شهید یکدیگر را در آغوش کشیدیم و گریه کردیم. دستش را بوسیدم و دلداری دادم و گفتم که حق با شما است، من هم حال شما را دارم، بچهام زخمی و خانهام خراب شده است.
آن دوران، مادرم با من دعوا میکرد که تو چرا مدیریت مدرسه را قبول کردی؟ خودت 3 بچه داری. در زمان بمباران همسرم برای ادامه تحصیل به انگلیس رفته بود و ما هم در آستانه رفتن بودیم، تمام مسئولیت خانه و خانواده بر عهده من بود اما پس از تخریب خانه به دلیل بمباران به خانه مادرم رفتیم.
انتهای پیام
مریم احمدی ـ خبرنگار ایسنا (منطقه زنجان)
دبیر: شیده ناعمی
نظرات