ششمین دورهی کتابگردی همزمان با روز پایانی بیست و هفتمین هفته کتاب، پنج شنبه سیام آبان برگزار شد. کتابگردی شش سال پیش به پیشنهاد "احمد مسجدجامعی" شروع شد؛ با فراخوانی که او هر ساله میدهد، در آن اهالی فرهنگ، رسانه، مسوولان و مردم به کتابفروشیها میروند و با خرید و مطالعه کتاب به طور نمادین به مردم نشان میدهند که مطالعه و خرید کتاب را در برنامهی خود بگنجانند. این حرکت در زمان و دورهای که خرید و مطالعه کتاب در رتبه پایینی قرار دارد، شاید بتواند شوری حداقل چند روزه برای خرید کتاب ایجاد کند و این بازارِ کم رونق را تکانی دهد.
کتابگردی در تهران با حضور نویسندگان و هنرمندان رونق بیشتری دارد. اما آیا درکرمان هم خبری بوده؟ برای پاسخ به این پرسش تصمیم گرفتم در ساعات پایانی روز پنجشنبه که با باران و برف همراه شد به چند کتاب فروشی شهر بروم و حال و هوای آنها را در این روز ببینم.
کتابفروشی "هومان" اولین جایی بود که رفتم. نزدیکهای کتابفروشی که میرسم نگاهم را تیز میکنم؛ خبری از شلوغی نیست، نزدیکتر میشوم، نه؛ حالا دیگر داخلِ کتابفروشیِ خالیام! میپرسم امروز که روز کتابگردی بود مشتری داشتید؟ «اینجا خبری نبود...» این را "حمیده وثوقنیا" گفت و من که انگار دنبال روزنهی امیدی میگشتم، پرسیدم این هفته چطور؟ «استقبالی نبود» شاید کسی نمیدانسته که روز کتابگردی بوده، این به ذهنم میرسد؛ وثوقنیا هم این را تایید میکند و میگوید: «کسی نپرسیده...»
گرانی کتاب بهانه است
«دو سه هفتهای است که فروش خیلی پایین است، هوای سرد، برف و باران هم تاثیر داشته» او اینرا میگوید و ادامه میدهد: «خیلیها گرانی کتاب را دلیل این امر میدانند اما فکر میکنم بهانه است.کسی که اهل کتاب باشد خرید میکند و اگر کتابی در بورس باشد یا جایی دربارهاش شنیده باشد اصلا به قیمتش دقت نمیکند و آنرا میخرد. این اصلا به این که کتاب خوبی باشد یا نه هم ربط ندارد»
وثوقنیا ادامه میدهد: مثلا آلبوم جدید همایون شجریان و علیرضا قربانی که به بازار آمد اصلا قیمتش را نمیپرسند فقط آنرا میخواهند؛ این نشان میدهد کتاب یا هر کالای فرهنگیِ دیگری اگر بتواند اعتماد مردم را جلب کند مردم به سمتش میآیند.
حدود ده دقیقه است که در حال صحبتیم و مشتری به فروشگاه نیامده؛ در حال رفتنم که خانمی وارد میشود «تئوری انتخاب دارید؟ ...» اینرا میگوید و من با فکر اینکه چرا استقبال اینقدر کم است از آنجا خارج میشوم.
کتابفروشی "ماهان" جای دومی است که میروم. چند نفری را در راهروهای آنجا میبینم امیدوار میشوم. به سراغ یکی از آنها میروم؛ فلسفه غرب میخواند. در اخبار هفته کتاب را شنیده اما چیزی از کتابگردی نمیداند؛ میگوید: «ماهی، دو ماهی یک بار به کتابفروشی میآیم و الان پایان نامه دارم و چون دربارهی "میشل فوکو" است بیشتر در این باره کتاب میخرم.»
مردم احساس نیاز نمیکنند
او از دلیل عدم استقبال چنین میگوید: «قیمت زیاد شده و معیشت مردم در مخاطره است برای همین زیاد علاقه به خوانش کتاب وجود ندارد. متاسفانه فرهنگ را به سمتی بردند که مردم احساس نیاز نکنند و فقط دنبال نیازهای اولیه باشند.»
دو جوان که به نظر دانشجو میآیند توجهم را جلب میکنند؛ حدسم درست است، مهندسی برق میخوانند؛ از هفته کتاب که میپرسم میگویند: «نمیدانستیم! فقط نمایشگاهی که در ارشاد بود را دیدیم»
کجا به تو یاد میدهند که کتاب بخوانی؟!
احسان میگوید: «سه ماهی یکبار به کتابفروشی میآیم» اما مهدی میگوید:«هر وقت گذرم بیفتد میآیم همین دیروز اینجا بودم؛» من انگار گمشدهای را یافتم دلیل عدم استقبال را از مهدی میپرسم؟میگوید:«کجا به تو یاد میدهند که کتاب بخوانی؟! دوازده سالی که درس خواندیم کِی به ما گفتند کتاب بخوانیم؟ فقط میگویند بشو آن چیزی که ما میخواهیم؛ وقتی آدم یاد نگیرد چه جوری کتاب بخرد و بخواند چه توقعی داریم، مشکل ریشهای است.»
"مددی" مدیر کتابفروشی ماهان نفر بعدی است که به سراغش میروم؛ «کجا اعلام کردهاند روز کتابگردی است ؟!» در تهران هر سال برگزار میشود «به ما چیزی نگفتند» هفته کتاب است؛ «بله، کرمان از این خبرا نیست اعلام میکنند ولی هیچ اتفاق خاصی نمیافتد، در کرمان حمایتِ جمعی از کتابفروشان وجود ندارد»
نباید از کتابفروشی انتظار اقتصادی داشته باشید
این کتابفروش درباره هفته کتاب میگوید: وزارت ارشاد طرح تخفیف پاییزه داشته و به هر کتابفروشی میزان مشخصی شارژ داده که شارژ ما سه روز اول تمام شد؛ در کل این طرح باعث شد استقبال بهتر باشد.
مددی ادامه میدهد: از شغلی که دارم راضی هستم؛ اما اگر انتظار اقتصادی از کتابفروشی داشته باشید بسیار اشتباه است، باید به کتاب عشق بورزی تا بتوانی این کار را ادامه دهی.
از عدم استقبال که میپرسم میگوید: «شما ببینید تعداد سوپرمارکتهای این شهر در مقایسه با کتابفروشیها چندتا است؟ اگر یک کتابفروشی تعطیل شود خیلی به چشم می آید ولی ده سوپر مارکت بزرگ هم تعطیل شود کسی نمیفهمد.»
مددی ادامه میدهد: «هیچکس به کتابفروشها توجه نمیکند؛ متاسفانه مدیریت از بالا اینجوری است؛ اگر همان شعارهایی که میدادند عملی میکردند وضع از این بهتر بود؛ مثلا همین طرح تخفیف کتاب را کاری میکردند تا کسانی که کتابخوان هستند شارژشان بیشتر میشد.»
این کتابفروش با اشاره به مشتریان کتابخوانی که دارد میگوید: «در این چند روزِ قطعی اینترنت مشتریای داشتیم که چون نتوانسته بود pdf کتاب ها دانلود کند و بخواند به کتابفروشی آمد و کتاب خرید.»
حالا دیگر به میانه گزارش رسیدهام وجود چنین افرادی من را برای ادامه گزارش و شنیدن حرفهای تازه مشتاق میکند.
هر چیز که به آگاهی مردم کمک کند از جمله: مطلب، تکس، اینترنت و فضای مجازی خوب است خیلیها دوست دارند کتاب فیزیکی را داشته باشند اما قیمتها بالاست.
در مدرسه به بچهها نمیگویند کتاب بخوان
مددی اینها را میگوید و ادامه میدهد: «در مدارسِ ما هیچ وقت معلم به بچهها نمیگوید غیر از کتاب درسی کتاب دیگری بخوان؛ فقط بچههایی به سمت کتاب میآیند که به دست پدر و مادر دیده باشند.»
او ادامه می دهد: «باید کاری کرد که مردم بیشتر وارد کتابفروشیها شوند چون وقتی کسی اینجا میآید چیزی جذبش میکند و این ممکن است طراحی جلد کتاب، عنوان کتاب یا هر چیزی باشد و این اتفاق باید بیفتد.»
یک تبلیغ راجع به کتاب خوانی نیست
شاید و قطعا در معرفی کتاب کوتاهی کردیم؛ اینرا از صحبتها فهمیدم که خود معضلی است و اگر رفع شود به رونق کتاب کمک میکند. مددی هم همین عقیده را دارد«همه تبلیغهای شهری و رسانهها راجع به مواد غذایی، پوشاک و لوازم خانگی است. یک تبلیغ راجع به کتاب و کتابخوانی نیست مگر در همین هفته کتاب که در اخبار اشارهای کوتاه میکنند»
هیچکس از مسوولین به کتابفروشی نیامد!...
مشتریان کتابفروشی ماهان بیشتر شدهاند و مددی که سرش شلوغ شده، صحبتاش را با این جمله تمام میکند«امروز سیام آبان و پایانِ هفتهیکتاب است؛ هفته تمام شد ولی هیچکس از مسوولین به کتابفروشی نیامد!... »
دختر نوجوانی که با مادرش آمده فرد دیگری است که توجهام را جلب میکند.«کلاس نهم هستم و تقریبا هر ماه یک بار به کتابفروشی میآیم» اینرا میگوید و من از علاقهمندیاش به کتاب میپرسم: «از بچگی در خانهمان کتاب و کتابخانه بوده و علاقهمند شدم؛ در مدرسهمان اصلا به کتاب و کتابخوانی اهمیت نمیدهند و فقط یکی از دوستانم مثل من علاقهمنداست.»
این حرف که در مدرسه به کتابخوانی اهمیت نمیدهیم را امروز از سه نسل متفاوت شنیدم؛ این نشان میدهد هیچوقت نخواستیم مشکل را ریشهای حل کنیم و فقط شعار دادیم.
ساعت نزدیک ده شب است و کتابفروشی "ماهور" آخرین جایی است که به آنجا میروم دو نفر را در کنار قفسهها در حال انتخاب کتاب میبینم.
"اشکان" آرایشگر است از او هم میپرسم؛ چند وقتی یک بار به کتابفروشی میآید؟« بارِ اولم است!» جوابش شوکهام میکند؛ بارِ اول؟« بله...؛» برایم جالب است بدانم چی شده برای بارِ اول آمده؛ اینرا میپرسم.«شغلم جوری است که با مردم زیاد حرف میزنم و مشتریانم گفتند این کتاب موفقیت را بگیر و بخوان من هم آمدم که بگیرم» حرفهایش برایم تازگی دارد و نمیدانم آیا آمدن به کتابفروشی را ادامه میدهد؛ در این افکارم که میگوید:« فقط همین را میخوانم» اگر خوب بود و چیزی یاد گرفتید باز هم نمیخوانید؟« نمیتوانم پیشبینی کنم ولی زیاد حوصله و وقت خواندن ندارم.» اینها را گفت و رفت؛ من ماندم و هزاران علامت سوال و تعجب که هنوز هم افرادی را داریم که پایشان را به کتابفروشی نگذاشتهاند.
مدیرِ کتابفروشی ماهور نفر بعدی است که به سراغش میروم، از فروش میپرسم«بد نبود؛ طرح تخفیفِ کتاب کمی تاثیر گذاشت» اینجا هم کسی برای کتابگردی نیامده و من دیگر مطمئن میشوم که کتابگردیای در کرمان نداشتیم؛ این کتابفروش هم معتقد است فرهنگِ کتابخوانی بین مردم جا نیفتاده است.
فضای مجازی به فروش کتاب کمک کرده
"سهرابی" که با کتابفروشیِ ماهور همکاری میکند نفر آخری است که پای صحبتش مینشینم؛ او معتقد است فضای مجازی توانسته به فروش کتاب کمک کند و میافزاید:«در فضای مجازی خیلی از کتابها مطرح میشوند که شاید معمولی باشند و یا حتی ایراداتی داشته باشند اما فروش بالایی دارند».
ادامه میدهد: «الان طوری شده که هر کتابی عنوان پرفروش میگیرد را نباید خرید؛ و این از تاثیرات تبلیغات است که کتابی را پرفروش میکند»؛ البته سهرابی معتقد است اینها برای کتابفروشی خوب است، چون باعث میشود مردم برای خرید همین کتابها به کتابفروشی بیایند و شاید علاقهمند شوند؛ از اینجا به بعد دیگر کتابفروش است که میتواند با معرفی کتاب خوب مشتری را علاقهمند و حفظ کند.
عامهپسندها دروازهی ورود مردم به کتابفروشیها شدهاند
او ادامه میدهد: «همهی کتابخوانها اول از "ابله" "داستایوفسکی" شروع نکردند، همه چیز باید پله پله باشد و باید فرهنگِ کتابخوانی جا بیفتد. در واقع فضای مجازی و کتابهای عامهِ پسند دروازهی ورود مردم به کتابفروشیها شدهاند».
سهرابی میافزاید:«بچههای دهه ۷۰ و۸۰ از طریق فضای مجازی، عالی به سمت کتاب آمدند و کاری کردند که حتی پدر و مادرهای آنها هم جذب کتاب شدند این در حالی است که دهه ۶۰ برعکس بود و پدر و مادرها بچهها را به کتابفروشی میبردند».
او بحث کردن درباره کتابها و سوالهایی که افراد درباره کتابها از همدیگر میپرسند را در فروش کتاب موثر میداند و معتقد است هرچه این بحثها بیشتر شکل بگیرد کمک بیشتری میکند.
ساعت ۱۱.۳۰ شب است و صحبتهای ما تمام شده؛ برایم جالب است که کتابفروشی تا این موقع شب باز است؛ میگوید: «کتابفروشی هم مثل دیگر صنفها و خدمات باید همیشه در دسترس باشد برای همین ما تا دیر وقت باز هستیم».
گشت و گذارِ من ازکتابفروشیها در روز کتابگردی تمام شد و شاید کسی را با عنوان کتابگرد ندیدم؛ توقعم خیلی بیشتر بود؛ اما در این اوضاع باید با چیزهایی که دیدم، دلخوش باشم که هنوز چراغ کتابخوانی روشن است و میتوانم شعلهور شدنش امیدوار باشم.اگر...
انتهای پیام
نظرات