• دوشنبه / ۲۴ شهریور ۱۳۹۹ / ۱۶:۱۲
  • دسته‌بندی: قزوین
  • کد خبر: 99062418449
  • منبع : نمایندگی قزوین

#کتاب_یار

معرفی کتاب «زندگی من» اثر آنتوان چخوف

معرفی کتاب «زندگی من» اثر آنتوان چخوف

ایسنا/قزوین «زندگی من» نوشته آنتوان چخوف است که در سال ۹۶ توسط انتشارات «اسوه» منتشر شده است.

دوشنبه‌ها با اهالی کتاب قرار همنشینی داریم تا تلخی روزگار کرونا را با کتاب شیرین کنیم که به فرموده حضرت حافظ: دو یار زیرک و از باده کهن دومنی/ فراغتی و کتابی و گوشه چمنی.

دوشنبه‌ها با پویش #کتاب_یار میهمان صفحات شما در فضای مجازی هستیم. این هفته کتاب «زندگی من» نوشته آنتوان چخوف توسط سیدعبدالعظیم موسوی، از پیشکسوتان رسانه‌ای استان قزوین و مدیرمسئول روزنامه ولایت قزوین معرفی می‌شود.

معرفی شناسنامه‌ای کتاب

نسخه‌ای از کتاب «زندگی من» نوشته آنتوان چخوف که ترجمه فرشته افسری است و توسط نشر اسوه در سال ۱۳۹۶ منتشر شده است.

این کتاب درباره...

یک داستان بلند درباره زندگی میسیل؛ جوانی که نمی‌خواهد راه پدر را برود و کار فکری کند. پدرش معمار، متمول و خرده بورژواست اما میسیل علاقمند به کارگری است.

این کتاب را بخوانید چون...

نویسنده در این کتاب تاریخ تحول جامعه سرمایه‌داری به مارکسیسم در روسیه را به تصویر کشیده است.

این کتاب را توصیه می‌کنم به...

این کتاب را به جوانانی توصیه می‌کنم که نمی‌خواهند راه پدرانشان را بروند و در واقع به دنبال تحول فکری خودشان هستند.

این کتاب به ما کمک می‌کند که...

این کتاب روایتی به غایت زیبا و متأثر از تغییرات اجتماعی در روسیه است. در این کتاب نویسنده که از زبان اول شخص سخن می‌گوید، از مواضع مظلومانه میسیل شخصیت اصلی داستان، حمایت می‌کند؛ البته پایان غمباری در داستان وجود دارد. چخوف در این کتاب نتیجه محتوم یک تغییر نسل در روسیه را به نمایش می‌گذارد و از همان زمان خیلی سربسته پایان کمونیزم را پیش‌بینی می‌کند.

این پاراگراف از کتاب را خیلی پسندیدم...

«...دلم برای دوبچینا نمی‌سوخت. دلم برای عشقم که گویی پاییزش از راه می‌رسید می‌سوخت. چه شادی عظیمی است که کسی را دوست بداری و او نیز دوستت بدارد و چقدر وحشتناک است که حس کنی در حال سقوط از آن برج بلند هستی!
ماشا روز بعد حوالی عصر از شهر برگشت. او از چیزی ناراضی بود ولی در موردش حرفی نزد. فقط پرسید: چرا همه پنجره‌ها بسته‌اند؟ این‌طوری آدم خفه می‌شود. من هم دو تا از پنجره‌ها را باز کردم. هیچکدام اشتها نداشتیم. اما نشستیم و شام خوردیم.
همسرم گفت: برو دست‌هایت را بشوی. بوی بتونه می‌دهی. او مجلات مصور جدیدی از شهر آورده بود ...» ص ۱۰۱۸

از یک تا ۵ به این کتاب ۵ ستاره می‌دهم

البته یک جوان اگر این کتاب را بخواند نباید افسرده شود و دقیق و آگاهانه آن را به پایان برساند.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha