در تمام ساعتهایی که از خبر تلخ درگذشت داوود فیرحی - استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران - گذشته، این جمله ناخودآگاه و در میان تمام کسانی که تاکنون حتی یک بار او را دیدهاند در حال تکرار است؛ اتفاقی که بیش از هر زمان دیگری این سوال را به وجود میآورد که فیرحی که بود و استاد یک رشته تخصصی در یکی از دانشکدههای دانشگاه تهران چه کاری میتواند انجام دهد که به چنین جایگاهی برسد؟
از سال ۱۲۸۵ و همزمان با پیروزی انقلاب مشروطه و امضای حکم تاسیس مجلس از سوی مظفرالدین شاه، تلاقی و درگیری سه نهاد مهم تاریخی در ایران، وارد عصری جدید شد. نهاد نخست، استبداد شاهی بود که در تاریخ چند هزار ساله کشور، همواره و با چهرههای متفاوت، حیات خود را حفظ کرده بود، دوم نهاد روحانیت شیعه که به طور خاص از دوره صفویان، بدون محدودیت و تقیه، حضور خود را در شئون مختلف زندگی مردم ایران ادامه میداد و ضلع سوم و جدیدترین عضو وارد شده، جریانهای روشنفکری و متاثر از فضای غرب بودند که شاید بتوان نخستین نشانههای حیاتشان را به دوران ولایتعهدی عباسمیرزا در تبریز نسبت داد و در تهران تاسیس دارالفنون و تلاش برای تحصیل علوم غربی را تداومبخش حیات آنها دانست.
انقلاب مشروطه، محل تلاقی این سه ضلع از جامعه ایرانی بود. روشنفکران با استفاده از نظریات غربی و شناخت ابتدایی که از تاریخ کشورهای رو به توسعه پیدا کرده بودند از لزوم مشروطهشدن سلطنت در ایران گفتند و با پیروزی در گام نخست، شاه بیمار قاجار را مجبور کردند حکم به محدودشدن برخی از قدرتهای خود بدهد. در این بین اما جامعه مسلمان ایران که تحت تاثیر روحانیون سرشناس بود، با یک ابهام و سوال جدی مواجه شد: «اگر بناست قانون اساسی مشروطه بر اساس آنچه که در کشورهای غربی نوشته شده، تدوین و تصویب شود، احکام اسلام در کجای این معادله قرار خواهد گرفت؟» به عبارت دیگر، اگر مجلس مشروطه قانونی را تصویب کرد که این قانون در تضاد با احکام اسلامی بود، حکم نهایی را چه کسی خواهد داد؟ در چنین بستری بود که سرانجام اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، معروف به «اصل طراز» به تصویب رسید و در چارچوب آن بنا شد هیئتی پنجنفره از علمای شیعه، وظیفه نظارت بر قوانین مجلس را پیدا کنند.
هرچند به نظر میرسید با اضافهشدن این متمم، لااقل اختلاف نظرها میان علما و نمایندگان مجلس به راه حلی نهایی رسیده اما در عمل مشخص شد پیداکردن پاسخ برخی از سوالات در عرصه عمل، به بحثها و گمانهزنیهای فراوان احتیاج دارد؛ بحثهایی که در همان دوران، دو قطب متفاوت در میان روحانیت شیعه به وجود آورد. یک سوی ماجرا علامه نایینی قرار داشت که از پیوند دموکراسی و اسلام سخن میگفت و در بسیاری از مراحل انقلاب مشروطه با انقلابیون همنظر ماند و در طرف دیگر، شیخ فضلالله نوری ایستاده بود که برخی اصول بهتصویبرسیده در قانون اساسی مشروطه را بدعت در دین اسلام و غیرقابل مذاکره تلقی میکرد. محل ورود داوود فیرحی به مباحث اندیشه سیاسی و تاریخ سیاسی ایران، همین نقطه بود؛ جایی که با وجود گذشت بیش از ۱۰۰ سال، هنوز پاسخ بسیاری از سوالها نامشخص است و اختلاف چه میان روحانیون و چه میان روحانیون و روشنفکران ادامه دارد.
داوود فیرحی از هر نظر مناسبترین فرد برای کنکاش در این موضوع و تلاش برای پیداکردن راه حلی جدید در این مباحث بود. فیرحی در سنین جوانی با درک این موضوع مهم که برای کنکاش در این مباحث تاریخی راهی جز شناخت همزمان از هر دو حوزه علوم انسانی غربی و علوم حوزوی وجود ندارد، از ابتدای دهه ۶۰ و در شرایطی که تنها ۱۸ سال داشت، وارد حوزه علمیه زنجان شد و پس از آن با کوچ به حوزه علمیه قم، تا سال ۸۰، دروس حوزه را تا سطح خارج ادامه داد. این پشتوانه قدرتمند به فیرحی امکان آن را داد با مداقه در آثار حوزوی و متون دست اول اسلامی، شناختی کامل از این مباحث پیدا کند.
استاد فقید اندیشه سیاسی ایران و اسلام، به خوبی درک کرد که صرف شناخت از مباحث حوزوی، برای پاسخدادن به سوالات روز سپهر سیاسی ایران کافی نیست و از اینرو همزمان با دروس حوزوی، تحصیلات خود در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران را آغاز کرد. فیرحی از سال ۶۶ تا ۷۸ دانشجوی دانشگاه تهران بود و در کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری از این دانشگاه فارغالتحصیل شد تا به یکی از معدود کسانی در محیط دانشگاهی ایران تبدیل شود که شناختی همزمان از علوم سیاسی مدرن و علوم حوزوی داشت؛ شناختی که به تصریح تمام اساتیدش در سطح کمال، رشد کرده بود.
فیرحی معتقد بود فقه در تاریخ ایران، مبنایی بسیار مهم برای قانونگذاری و تبیین امور مردم و جامعه بوده و اگر بناست امروز راه حلی برای پیدا کردن سوالات اندیشه سیاسی ایران باشد، باید به فقه بازگشت و اصول موجود در آن را به بررسی گذاشت. در چنین فضایی بود که نخستین کتاب فیرحی که تز دکتری او بود با نام «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» منتشر شد؛ کتابی که هر چند نخستین اثر یک محقق تازهمتولدشده در فضای آکادمیک ایران بود اما نشان از آن داشت که فردی قدرتمند پا به این عرصه گذاشته است.
فیرحی جزء معدود افرادی بود که در فضای سیاسی ایران، پروژه فکری مشخصی داشت. او به «ایران» میاندیشید اما بر خلاف بسیاری از منادیان پروژه فکری ایران، به هیچ حزب، گروه یا نحله فکری خاصی تعلق نداشت. خاصبودن کار فیرحی نیز از دل همین عدم تعلق بیرون میآید. فیرحی معتقد بود فقه، مهمترین دانش بیرونآمده از دل فرهنگ و سنت ایران در سدههای گذشته بوده است و از دل فقه باید راهحلهای جدید را بیرون آورد.
نگاه تاریخی فیرحی به مدرنیته در غرب نیز به جمعبندی میرسید که موید فرضیه اصلی او بود. فیرحی میگفت دنیای توسعهیافته امروز غرب، در جایی حرکت خود در مسیر تجدد را آغاز کرد که گفتوگو میان سنت مسیحی و ادبیات جدید شکل گرفت. از نظر او، جان لاک، متفکر انگلیسی که بسیاری او را پدر لیبرالیسم میدانند، نه از دعوا با کلیسا که در گفتوگو با کلیسا به راهکارهای جدید رسید و به این ترتیب دنیای مدرن را نه در ضدیت با مسیحیت که باید آن را نتیجه تفکر عمیق در مسیحیت و بیرونکشیدن مقدمات دموکراتیک از دل ادبیات مسیحی دانست. فیرحی معتقد بود از دل فقه نیز میتوان به تزهای جدیدی رسید که در نتیجه آن سوالات بیپاسخ در دهههای اخیر، جوابی قابل اتکا پیدا خواهند کرد.
فیرحی با در نظر گرفتن این فرضیه کلان به سراغ طرح خود رفت و در سالهای بعد کتابهایی که نوشت و پژوهشهایی که رهبری کرد با نیمنگاهی به همین طرح کلی تدوین شدند. «فقه و سیاست در ایران معاصر»، «فقه سیاسی و فقه مشروطه» و «فقه و حکمرانی حزبی»، بخشی از کتابهایی است که او در سالهای گذشته روی آنها کار کرد.
او ارادت خاصی به میرزای نایینی داشت و معتقد بود کنکاش در اندیشه او میتواند به پیداکردن پاسخ جدید در حوزه فقه سیاسی کمک کند. کتاب ارزشمند «آستانه تجدد در شرح تنبیه الامه و تنزیه المله علامه نایینی» که جزء آخرین کارهای فیرحی بود، بازخوانی و تشریح کتابی بود که در دوره فقه مشروطه نقشی بسیار کلیدی ایفا کرد و فیرحی با کتاب خود، تلاش کرد بار دیگر توجه جامعه دانشگاهی کشور را به این کتاب جلب کند.
فیرحی در حال فراهمکردن مقدمات چینش پازل فکری خود بود که کرونا او را به کام مرگ کشاند. آنطور که بسیاری از اساتید علوم سیاسی و علوم انسانی کشور تصریح کردهاند، دانشگاه ایران از نعمت وجود او محروم شد، آن هم در زمانی که به نظر میرسید او به اوج پختگی در اندیشهاش نزدیک شده بود و درخت تفکراتی که برای آن بیش از سه دهه وقت گذاشته بود، پیش از بار دادن، از حرکت ایستاد.
جدای از اندیشه و تفکرات او که قطعا در سپهر سیاسی و آکادمیک ایران برای دورانی طولانی باقی خواهد ماند، شخصیت و منش فیرحی نیز مانند فعالیتهای علمیاش ستودنی و مثالزدنی بود. فیرحی در دوران دانشجویی از محضر اساتید بهنام ایران یعنی سیدجواد طباطبایی و حسین بشیریه بهره برد؛ اساتیدی که در سالهای بعد بنا به دلایل مختلف، دیگر در دانشگاه تهران نبودند اما او هرگز حرمت شاگردی آنان را فراموش نکرد. اوج درک او از رابطه استاد و شاگردی چند ماه قبل خود را نشان داد. سیدجواد طباطبایی در یکی از کتابهای اخیر خود به نام «ملاحظات درباره دانشگاه»، به نقد جدی فضای آکادمیک و دانشگاهی ایران پرداخت و بسیاری از مسیرهای طیشده در سالهای اخیر در حوزه علوم انسانی را به طعن و کنایه گرفت. یکی از مهمترین فصول این کتاب به اندیشه فیرحی اختصاص داشت و جواد طباطبایی در آن، با بررسی صحبتها و فرضیههای فیرحی بسیاری از انها را با قاطعیت رد کرد. طباطبایی که به زبان تند در نقد مشهور است، در حالی به سراغ فیرحی رفت که بسیاری در ایران از او به خوشنامی یاد میکردند و همین امر سبب شد این گمانهزنی به وجود آید که پاسخ شاگرد به استاد نیز بسیار جدی خواهد بود. فیرحی اما به موضعگیریهای استادش واکنش جدی نشان نداد و از این گفت که «استاد، شاگرد را چوب زده است». این شاید نشانهای برای درک ویژگیهای شخصی فیرحی بود.
او به عنوان یکی از معدود اساتید معمم در دانشگاه تهران در سالهای گذشته بارها مورد طعنه و بدگویی کسانی قرار گرفت که میگفتند علوم حوزوی را نمیتوان با دانشگاه تجمیع کرد و از اینرو راه فیرحی از ابتدا در بنبست قرار دارد. او در برابر هیچیک از این انتقادات و کنایهها پاسخی نمیداد و همین امر کلاسهای درس او را به یکی از پرطرفدارترین کلاسهای دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران تبدیل میکرد. در کلاسهای استاد، دانشجویانی با تفکرات مختلف و وابسته به گروههای فکری از طیفهای گوناگون حاضر بودند و هر جا کار به بحث و منازعه جدی میکشید، استاد با سعه صدری مثالزدنی تمام صحبتها و حتی غرهای دانشجویان را میشنید و تلاش میکرد به آنها پاسخ دهد.
پاسخ فیرحی نیز با بسیاری از اساتید همردهاش متفاوت بود. فیرحی استادی ملبس به لباس روحانیت بود اما هیچ اصراری به لزوم هدایت دانشجویان به سمت تفکراتش نداشت. در واقع او معتقد بود از دل بحث و جدل است که راه برای تفکرات جدید باز میشود و حتی در برابر نقدهایی که در مسیر کتابهایش وجود داشت نیز از این میگفت که اگر فکری درست باشد خواهد ماند و اگر نه، فراموش میشود و ورود به دعواهای غیر علمی کمکی به ماندگاری تفکراتش نمیکند.
فیرحی در طول تمام سالهای گذشته خود را از دو جریان خطرناک برای فضای دانشگاهی کشور دور نگه داشت. او با وجود تخصصی که در حوزه فقه داشت، هرگز وارد عرصههای اجرایی و سیاسی نشد و حتی در برابر پیشنهادات دانشجویانش برای نامزدشدن در انتخابات مجلس خبرگان نیز اینطور پاسخ میداد که رسالتش در دانشگاه تعریف میشود و هرگز تن به کارهای سیاسی نمیدهد.
فیرحی در عرصه علمی نیز همین موقعیت را داشت. با وجود آنکه از علوم نوین سیاسی بهره داشت و بر آنها مسلط بود، هیچگاه خود را درگیر تفکرات حزبی یا مبانی گروهی نکرد. او از سویی به دانش نظریهپردازان قرون گذشته غرب مانند لاک، هابز و روسو مسلط بود و هم در کتابهای خود از روششناسی متفکران مدرنی مانند فوکو استفاده میکرد و از سوی دیگر در عمل، خود را ذیل هیچیک از این تفکرات تعریف نمیکرد و از هر کتاب و تحقیقی تنها برای پیشبرد اهداف فکری خود بهره میبرد. این وارستگی و استقلال علمی، فیرحی را به یکی محبوبترین اساتید دانشگاه تهران بدل کرد. دفتر مشترک او با احمد نقیبزاده - استاد سابق و دوست سالهای پایانی عمرش - محل مراجعه بسیاری از دانشجویان بود و او هرگاه در دفتر کارش حضور داشت، سوالات تمام دانشجویان، صرف نظر از تفکراتشان را میپذیرفت و با حوصلهای مثالزدنی تلاش میکرد سوالات و مشکلاتشان را برطرف کند.
دور از واقعیت نیست اگر بگوییم فیرحی، «جان دانشکده حقوق و علوم سیاسی» بود. اساتید و دانشجویانی که با نظرات او به شکل قاطع مخالف بودند، همواره از منش و رفتارش به نیکی یاد میکردند و پس از مرگ ناگهانیاش موج پیامهای تسلیت و دلنوشتههایی که از سوی نمایندگان تفکرات مختلف منتشر شده به خوبی جایگاه و مقام او را نشان میدهد.
اندیشه، مردنی نیست و فیرحی نیز با آثاری که از خود به جای گذاشته و دانشجویانی که تربیت کرده، همواره بر تارک علوم انسانی ایران خواهد درخشید. اگر روزگاری بلای جهانی کرونا کنار رود و سایه شوم این ویروس از سر میلیاردها انسان کم شود، دیگر شرایط مانند قبل نخواهد بود زیرا ایران در کنار دادن هزاران قربانی در این بیماری، یکی از بزرگترین اساتید معاصر خود را از دست داده و فردی که نه در تبلیغات و شعار که در عرصه عمل، وحدت میان حوزه و دانشگاه را معنا کرده بود، دیگر در میان ما نفس نمیکشد.
در سالهای گذشته، به نام دکتر فیرحی یک کانال تلگرامی فعالیت میکرد که بخشی از تدریسهای جدید و صحبتهای او را منتشر میکرد. این کانال چندی قبل از زیر چاپ بودن کتاب جدید فیرحی با نام «مفهوم قانون در ایران معاصر» خبر داده بود؛ کتابی که احتمالا در آینده نزدیک به بازار خواهد آمد تا نشان دهد استاد، دانشجویان و شاگردانش را حتی پس از مرگ نیز تنها نگذاشته و هنوز برای آنها محلی جدید برای اندیشه و کند و کاو تدارک دیده است. کانال تلگرام فیرحی از سوی فرزندش اداره میشد و او در رثای پدر نوشته: دیگر پدر، تنها با مهربانترین مهربانهاست ...
انتهای پیام
نظرات