• دوشنبه / ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ / ۱۱:۰۲
  • دسته‌بندی: فارس
  • کد خبر: 99111309361

گفت و گوی ایسنا با دکتر قاسم کاکایی

انقلاب به سبک دانشجویی در شیراز+ ویدئو

انقلاب به سبک دانشجویی در شیراز+ ویدئو

ایسنا/فارس صدای "سلام و علیکمی" که گفت، من و همکارم را از حال و هوای تنظیم قاب‌بندی دوربین و تهیه مقدمات مصاحبه بیرون آورد. رفت جلوی آینه‌ای که در اتاق بود و ریشش را شانه کرد. پیش از انقلاب در دانشگاه پهلوی شیراز مهندسی برق و الکترونیک می‌خوانده است؛ ولی پس از انقلاب فرهنگی به فلسفه تغییر رشته داده، که البته در ایران این چیزا خیلی عجیب نیست!

حجت‌الاسلام دکتر قاسم کاکایی، اکنون یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان ایران است و شهرتی جهانی دارد. ولی در این مصاحبه از وی درباره اسفار ملاصدرا و عقل سرخ شیخ اشراق نپرسیدیم. بلکه سراغی گرفتیم از خاطرات انقلاب در دانشگاه شیراز. 

اولین بار چه زمانی حس کردید که وقایع ویژه‌ای درحال وقوع است؟

اگر درباره شخص بنده سئوال می‌کنید، باید بگویم که از دوره دبیرستان پیگیر مسائل انقلاب و بیانیه‌ها و صبحت‌های حضرت امام بودم. آن زمان در دبیرستان رازی تحصیل می‌کردم و دبیر دینی ما ، مرحوم حاج علی اصغر سیف، گروهی تحت عنوان جمعیت اتحاد حسینی راه اندازی کرده بودند. این جمعیت در دهه محرم فعالیت‌های انقلابی داشت؛ به ویژه در مسجدالرضا و مسجد آتشی‌ها. از سال ۵۵ که دانشجو شدم نیز، در خوابگاه‌ها جلساتی با موضوعات انقلابی برگزار می‌شد که در آن‌ها شرکت می‌کردم.

دانشجویان گاهی اوقات تجمعاتی را هم ترتیب می‌دادند. مثلا همان سال ۵۵ در دروازه اصفهان جمع شدیم و خواسته‌های سیاسی خود را مطرح کردیم. به این دلیل دروازه اصفهان را انتخاب کردیم چون ساکنین آن ناحیه انسان‌های مستضعفی بودند و طبعا انتظار حمایت از آنان می‌رفت، ولی در آن زمان این تجمعات مورد استقبال مردم عادی قرار نمی‌گرفت،. زیرا دید روشنی از دانشجویان نداشتند. حتی از میان دانشجویان نیز فقط تعداد محدودی در این تجمعات شرکت می‌کردند.

 دانشجویان شرکت کننده در این تجمعات به نوعی دست از همه چیز شسته بودند. در میان ایشان افرادی نیز حضور داشتند که پس از انقلاب به پست‌های مهمی رسیدند؛ مثل آقای جعفر توفیقی وزیر علوم در دولت هشتم، سردار وحیدی که مدتی وزیر دفاع بودند، دکتر فریدون عباسی که به ریاست سازمان انرژی اتمی رسیدند و همین طور آقای مهدی کوچک زاده که نماینده مجلس شدند. البته تعدادی از دانشجویان نیز بعدها به ضد انقلاب پیوستند و در ردیف منافقین قرار گرفتند.

اشاره کردید که این دانشجویان دست از همه چیز شسته بودند. پیش از انقلاب دانشگاه شیراز یکی از معتبرترین مراکز علمی کشور بود و فارغ‌التحصیلان این دانشگاه به راحتی می‌توانستند شغل‌های خوبی پیدا کنند. چه چیز باعث شده بود که ایشان کمر همت ببندند به تغییر رژیم؟

بالاخره زمان دانشجویی، برهه خاصی است. دانشجویان فراغتی دارند و بیشتر وقتشان به مطالعه می‌گذرد. همچنین  نوعی آزادگی در آنان دیده می‌شود. نه خانواده‌ای مانع آنان است و نه در قید و بند پست‌ها و مقامات و پول و ثروت هستند. به این دلایل آرمان خواهی در میان دانشجویان زیاد است و محافظه‌کاری کمتر وجود دارد. شور جوانی هم مزید بر علت می‌شود؛ البته مفاسد رژیم شاه هم نباید فراموش شود. لذا بچه‌ها آماده بودند برای خودسازی و عضویت در تشکیلات مخفی.

در تظاهراتی که سال ۵۵ برگزار ‌کردید، آیا دانشگاه نیز، جدا از نیروهای امنیتی، با شما برخورد می‌کرد؟

تظاهرات دروازه اصفهان خارج از دانشگاه بود و ربطی به مدیریت دانشگاه پیدا نمی‌کرد. ولی همان سال ۵۵ یک روز گروهی از دانشجویان که من هم جزو آنان بودم، چند لاستیک روی مجسمه برنزی شاه که جلوی درب ورودی دانشگاه قرار داشت، انداختند و با آتش زدن لاستیک‌ها باعث ذوب شدن سر مجسمه شدند.

آن زمان دانشگاه گارد مخصوصی داشت که پس از آسیب دیدن مجسمه شاه، به دانشجویان حمله و سعی کردند ما را دستگیر کنند. عده‌ای از بچه‌ها به کوه‌های اطراف دانشگاه فرار کردند، ولی من و گروهی دیگر به دانشکده مهندسی پناه بردیم و درب دانشکده را بستیم.

 نیروهای گارد برای ورود به ساختمان دانشکده مجوز نداشتند. ابتدا دکتر سهراب‌پور، که بعدها به ریاست دانشگاه صنعتی شریف رسید و آن زمان در دانشگاه پهلوی شیراز تدریس می‌کرد، با نیروهای گارد صحبت کرد و به آن‌ها گفت برای برخورد با این دانشجویان باید از رئیس دانشگاه، دکتر فرهنگ مهر، اجازه بگیرید. با دکتر مهر تماس گرفتند ولی ایشان اجازه ندادند و ما با یک اتوبوس مخصوص برگشتیم. دکتر فرهنگ مهر زرتشتی بودند ولی از دانشجویان معترض تا آنجا که توان داشتند حمایت می‌کرد.

در آن دوران آیا دانشجویی بود که به خاطر چنین اقداماتی از دانشگاه اخراج شود؟

دانشجوی زندانی داشتیم. کسانی که شش ماه یا یک سال و حتی بیشتر از یکسال در زندان بودند. ولی آن افرادی که من می‌شناختم پس از اتمام دوران محکومیت به تحصیل بازگشتند.

فضای سیاسی دانشگاه شیراز بیشتر تحت سیطره مارکسیست‌ها بود یا اسلام‌گرایان؟

خب هم دانشجویان مسلمان فعال بودند و هم دانشجویان مارکسیست. برای صحبت درباره این موضوع، یکی از مباحث مهم، مسئله دکتر شریعتی است. کتاب‌های ایشان انقلابی بود و دانشجویان هم به دنبال استخراج شعار از چنین کتبی بودند.

کتاب‌های مهندس بازرگان در نسل پیش از ما بازخورد خوبی داشت، ولی چون لحنش شعاری نبود، خیلی مورد پسند نسل ما قرار نگرفت. کتاب‌های شهید مطهری هم به همین سان چون عمیق بودند و هرجمله آن مفاهیم عمیقی را در خود گنجانده بود، تنها توسط آن دسته از دانشجویانی خوانده می‌شد که به دنبال مباحث فکری عمیق بودند.

شهید مطهری سال ۵۴ در شیراز سخنرانی داشت. من آن زمان دانش‌آموز سال آخر بودم و در این جلسه شرکت کردم. این سخنرانی بعدها تبدیل شد به مقاله مشهور امدادهای غیبی در زندگی بشر؛ که بسیار بحث عمیقی است و می‌توان در سطر سطر آن سخنان ساعت‌ها تفکر کرد.

برعکس، کتب دکتر شریعتی را می‌شد در چند جمله به طور خلاصه نوشت. برای مثال کتاب شهادت ایشان را در نظر بگیرید که تقریبا صد صفحه است ولی تنها در دو جمله خلاصه می‌شود: "شهادت دعوتی است به همه‌ی عصرها و همه‌ی نسل‌ها که اگر می‌توانی بمیران و اگر نمی‌توانی بمیر"؛ و "آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی هستند".

تمام کتاب در همین دو جمله خلاصه می‌شود و این برای دانشجویانی که روحیه انقلابی داشتند خوب بود؛ ولی در میان توده مردم دکتر شریعتی اصلا شهرتی نداشت. زمانی که ایشان به مرگ مشکوکی درگذشت، در تیرماه ۵۶ به مناسبت چهلم ایشان مجلسی در مسجد نو شیراز برگزار شد. بیشتر حضار را دانشجویان تشکیل می‌دادند و پس از اتمام مجلس نیز حاضران در خیابان راه افتادند و شعار دادند. به یاد دارم که در این زمان برخی مردم آمدند و از ما پرسیدند چه اتفاقی افتاده است و ما گفتیم که دکتر شریعتی را کشته‌اند. آن‌ها هم پاسخ می‌دادند خدا بیامرزدشان، مطب‌ این دکتر کجا بوده است؟

چیزی که باعث پیوند دانشگاهیان با توده مردم شد، همان حرکت حضرت امام بود. در شیراز پیوند دانشجویان با جلسات شب‌های جمعه شهید دستغیب نیز تاثیر به سزایی در این امر داشت. هر شب جمعه، در مسجد جمعه، شهید دستغیب منبر می‌رفت و بسیار انقلابی سخنرانی می‌کردند. پس از اتمام سخنرانی هم بچه‌ها در بیرون مسجد جمعه تظاهرات می‌کردند. این اقدامات باعث جذب شدن توده مردم در انقلاب شد.

در مرداد ۵۶، نمایش یک گروه مجارستانی در جشن هنر شیراز بسیار سر و صدا کرد. واکنش دانشجویان به این واقعه چگونه بود؟

زمانی که خبر اجرای این نمایش در ماه مبارک رمضان بیرون آمد، آقایان دستغیب در هر سه پایگاه مسجدی دانشجویان، یعنی مسجدالرضا، مسجد آتشی‌ها و مسجد جمعه، در برابر این واقعه موضع گرفتند و حتی از "فرح" هم که متصدی این جشن‌ها بود نام بردند. آیت‌الله دستغیب (رضوان‌الله علیه) آنچنان تند سخنرانی کردند که باعث تبعید ایشان شد.

دانشجویان در دانشگاه فعالیتی پیرامون این موضوع نکردند، ولی در آن سه مسجد اکثر حاضران از دانشجویان بودند. البته تظاهراتی برگزار نشد.

آیا مقاله مشهور روزنامه اطلاعات در دی ماه سال ۵۶، در شیراز هم جنجال آفرید؟

آن مقاله در واقع جرقه بود. بحث اول، شهادت آقا مصطفی، فرزند حضرت امام بود که البته خود امام هم هرگز لفظ شهادت را برای فرزند خود به کار نبردند. ولی به هرحال مرگ مشکوک ایشان و سیل پیام‌های تسلیت مراجع، باعث جلب شدن توجه‌ها به سمت امام شد. آن مقاله هدفش از بین بردن این توجه بود.

پس از انتشار این مقاله، در شیراز هم در مسجد جمعه، تجمعی شکل گرفت و آیت‌الله محمدعلی گرامی سخنرانی کردند که منجر به تظاهرات مردم شد. پس از آن نیز شهید دستغیب این جریان را تا انقلاب ادامه دادند.

واکنش نیروهای نظامی و امنیتی و ارتشی در دوران انقلاب در شیراز چگونه بود؟

ارتش کمتر برخورد می‌کرد؛ بیشتر نیروهای شهربانی جلوی تظاهرات کنندگان را می‌گرفتند. البته ارتش حضور داشت ولی فقط به عنوان وظیفه برای پراکنده کردن مردم. البته یکبار تظاهراتی بود در خیابان زند با رهبری شهید دستغیب و سایر روحانیون. در این تظاهرات وقتی جمعیت از خیابان توحید بیرون آمد به سمت چهارراه زند، به خاطر دارم که ارتش به سمت تظاهرات کنندگان شلیک کرد، نمی دانم چرا.

از مشکلاتی که برای دانشجویان در دوران انقلاب پیش‌آمد، خاطره‌ای دارید؟

زندان بله؛ اوایل سال ۵۷ یکبار همراه با چند نفر دیگر از جمله سردار وحیدی از تظاهرات برمی‌گشتیم و در کوچه پس کوچه‌ها رد می‌شدیم که ناگهان در مشیرفاطمی ماشین ساواک سراغ‌مان آمد. هرکدام به سمتی فرار کردیم و ساواکی‌ها فقط یکی از ما را گرفتند. این دوست ما شش ماه زندان رفت. همچنین یکبار هم در همان سال به خوابگاه دانشگاه شیراز در سینما سعدی آمدند و عده‌ای از دانشجویان را بازداشت کردند. ولی در مورد اخراج ایشان از دانشگاه اشراف ندارم. زندان و شکنجه اما بود؛ ساواک برخی دوستان ما را برای بدست آوردن جریان ارتباطات و تیم‌ها در زندان شکنجه کرد.

چریک بازی هم در دانشگاه شیراز داشتیم؟

از یک زمان خاصی به بعد، ذهن‌ها به سمت مبارزه مسلحانه رفت. این حضرت امام بود که کل این قضایا را عوض کردند. ما خودمان یک گروه دانشجویی داشتیم و گروه‌های دیگری هم وجود داشتند که هسته‌هایی برای مبارزه مسلحانه پدید می‌آوردند. افراد مختلفی از عطاالله مهاجرانی تا صباح زنگنه عضو گروه‌ ما بودند.

در این گروه‌ها کتاب‌هایی مثل کتاب جنگ بی‌پایان و آمریکا به دنبال ویتنام‌های دیگر خوانده می‌شد. اینکه مردم ویتنام چه‌کار کردند و مقاومت‌شان به چه شکلی بود. از این کتاب‌ها اینگونه نتیجه‌گیری می‌شد که اگر ما هم امروز می‌خواهیم انقلاب کنیم، باید از همین الگو پیروی کرده و فرآیند انقلاب سی یا چهل سال طول می‌کشد! باید برای یک جنگ بی‌پایان آماده شویم، میلیشیا تشکیل بدهیم و برای مقابله با بمب افکن‌های آمریکایی آماده باشیم! این چیزها در اذهان بچه‌ها وجود داشت.

دانشجویان مسلمان نیز گروه‌های خود را داشتند. گروه‌هایی نظیر گروه منصورون، گروه صدر، گروه بدر و گروه فلق که پس از انقلاب یکی شدند و تحت عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی فعالیت خود را ادامه دادند. در شیراز برخی دانشجویان با گروه منصورون ارتباط داشتند؛ از جمله آقای صباح زنگنه،دکتر مسعود خاتمی، دکتر احمد شجاعی، سردار وحیدی و خود بنده. ما از کردستان اسلحه هم به تعداد محدود تهیه کردیم. خانه تیمی هم داشتیم ولی سرعت انقلاب بسیار زیاد بود و امام هم این شکل از مبارزه را خیلی قبول نداشتند که هسته‌های چریکی یکی شوند و ارتش خلق تشکیل شود و در درازمدت امپریالیسم را شکست بدهند. امام معتقد بود که مردم باید بیدار و آگاه بشوند.

در آن دوران، در دانشگاه شیراز یک اسلحه‌ای هم ساخته شد که به "وطنی" معروف بود و روز ۲۲ بهمن هنگام اشغال شهربانی از آن استفاده شد، ولی به کسی آسیب نزد. این اسلحه کار بازوکا و ارپی‌جی را انجام می‌داد و عده‌ای  از بچه‌های فنی با چندتا لوله این سلاح را ساخته بودند. به این شکل که مقاومت یک چراغ قوه را بیرون آورده و به آن یک سیم وصل کرده بودند؛ که این سیم به یک باتری متصل بود. مقاومت درون یک خرج قرار داشت که پر بود از باروت و براده فلز و ساچمه! با چکاندن ماشه مقاومت فعال می‌شد و اسلحه شلیک می‌کرد؛ صدای خیلی وحشتناکی هم داشت.

مخترعین این اسلحه سه برادر به نام‌های قاسم، جمال و جعفر گیاهی بودند که پس از انقلاب هم مدتی در سپاه خدمت کردند. ولی پس از مدتی از سپاه بیرون آمدند و اکنون با هزار مشکل سرشان در لاک خودشان است. جالب است که در زمان انقلاب هم مردم تهران شعار می‌دادند "وای به حالت بختیار اگر امام دیربیاد" و در ادامه می‌گفتند اگر چنین و چنان بشود مسلسل از شیراز میاد!

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha