• دوشنبه / ۲۱ آبان ۱۳۹۷ / ۱۴:۲۷
  • دسته‌بندی: خراسان رضوی
  • کد خبر: Khorasan-Razavi-140045

/ادبیات جهان/

داستایفسکی و شرح یک قمار پر از رنج و زندگی

داستایفسکی و شرح یک قمار پر از رنج و زندگی
زندگی محصور در رنج و امید و ایمان، آنچه می‌توان در خصوص حیات فیودار داستایفسکی، بزرگ‌مرد ادبیات کلاسیک روسیه گفت. مردی که شخصیت‌های مخلوقش همگی از تجربه‌های در طول عمرش برخاسته‌اند و قصه لفافه‌ای بود که آرا و اندیشه‌های خویش را در آن بیان کند.
 
به گزارش ایسنا- منطقه خراسان، 30 اکتبر 1821 بود که نویسند شهیر روسی، فیودار میخایلاویچ داستایفسکی از پدری اکراینی‌تبار  که پزشک  و مادری که دختر بازرگانان اهل مسکو بود، دیده به جهان گشود. والدینی که چندان یار و همراه فرزند نبودند؛ مادر در سن 15 سالگی و پدر تنها چهار سال بعد زندگی را بدرود گفت.

فیودار برای تحصیل راهی دانشکده مهندسی نظامی شد و توانست با فارغ‌التحصیلی از آن، شغلی برای خود در اداره مهندسی وزارت جنگ دست و پا کند. با ولخرجی‌های مداوم فیودار، ارثیه پدری نیز چندان دوامی نیاورد و داستایفسکی برای امرار معاش دست به ترجمه «اوژنی گرانده» انوره دوبالزاک زد؛ سپس اندکی بعد از شغل خویش در وزارت جنگ استعفا داد.

او با ترجمه اثر دوبالزاک و نوشتن رمان کوتاه بیچارگان، پای خود را به محافل روشنفکری و نویسندگان سن‌پترزبورگ کشاند. روشنفکران و آزادی‌خواهانی که پیرو نیهیلیسم بودند و چندان دل خوشی از حکومت تزارها نداشتند.

عضویت آقای نویسنده در این محفل عاقبت خوشی نداشت. با نفوذ جاسوس پلیسی در این گروه، محتویات سخنانی که در جلسات این محفل مطرح شده بود به مقامات امنیتی روسیه گزارش شد و در نهایت، فیودار در سن 28 سالگی دستگیر شد.

تمامی افراد دستگیر شده به اعدام محکوم  و برای اجرای حکم به جوخه اعدام سپرده شدند، اما در یک لحظه حکم اعدام به چهار سال زندان و چهار سال تبعید به سیبری تغییر می‌کند. گویی علت انجام چنین برخوردی با آنان صرفا برای نشان دادن «دندان شیر» تزار به روشنفکران جوان بوده تا حساب کار به دستشان آید. چنان تجربه رهیدن از مرگ در یک لحظه بر داستایفسکی اثرگذار بوده که آن را خوشحال‌ترین لحظه زندگی خویش معرفی می‌کند: «به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم». 

دوران زندان و تبعید، همانند سایر روزهای عمرش، روزگار رنج و امید توامان بود. او در روزگار تبعید به بیماری صرع دچار شد که تا آخر عمر بلای جان او بود و علاوه بر آن به جان شخصیت‌های مخلوقش نیز افتاد. از سویی دیگر با «عهد جدید»، کتاب مقدس مسیحیان انسی ویژه پیدا کرد. او در خصوص جادوی عهد جدید می‌گوید: «حتی اگر به من ثابت کنند که مسیح وجود ندارد، من به خاطر شیرینی عشق به مسیح و عشق به انسانیتی که در مسیح منعکس است، زنده ماندن با مسیح خیالی را بر زنده ماندن با حقیقت، ترجیح می‌دهم».

پس از آزادی دوران پرکار فیودار فرا می‌رسد. او شروع به همکاری با روزنامه‌ها و نشریات روسیه کرد و در مجله برادرش به نام زمان، به چاپ سرمقاله و داستان کوتاه می‌پردازد. او در زمینه نگارش رمان نیز پرتلاش بود، تا زمان مرگ برادر و به دست گیری زمام مدیریت نشریه، آثاری چون خواب عمو جان و خاطرات خانه اموات و آزردگان را به رشته تحریر درآورد.

وانگهی بخت با او در زمینه مدیریت نشریه چندان یار نبود. اوضاع اقتصادی روسیه پس از اصلاحات اقتصادی رو به وخامت رفت و او چنان بدهی فراوانی به بار آورد که از ترس طلبکاران مجبور به ترک وطن شد. او رهسپار اروپا شد. آن جا به قمار روی آورد و چنان دارایی خویش را به یغما داد که حتی ساعت مچی‌اش نیز برای او باقی نماند. فیودار داستایفسکی خطاب به یکی از دوستانش می‌گوید: «صاحبان هتل، به کارگران سفارش کرده‌اند که به من غذا ندهند. حتی از دادن یک شمع، برای آنکه شب‌ها اتاقم را روشن کنم، امتناع می‌کنند. با آنکه دو روز است هیچ غذایی نخورده‌ام، گرسنه نیستم».

اما او به نحوی مخفیانه به وطن باز می‌گردد و با مساعده‌هایی که از سوی ناشران دریافت می‌کند، زندگی جدید و نگارش اثر بزرگ خود، جنایت و ماکافات را شروع می‌کند. پس از پایان نگارش آن، در طی 26 روز «قمارباز» را می‌نویسد. جنایت و مکافات به قدری او را بر سر زبان‌ها می‌اندازد که طلبکاران پیشین دوباره او را پیدا کرده و جهت اخذ مطالباتشان به سراغش می‌آیند.

فیودار که در آستانه مصادره شدن جهیزیه همسرش بود، این بار به همراه همسرش، آنا گریگوریونا دوباره به اروپا می‌گریزد. زنی که چنان فیودار را به خود جذب کرد که داستایفسکی جدایی از او را غیر ممکن می‌داند: « آنا مرا دوست دارد. او مهربان و ملایم و باهوش است و حرفم را باور کنید وقتی که می‌گویم که او با رشته عشق آن چنان مرا به خودش وابسته کرده است که اگر قرار باشد بدون او زندگی کنم، بدون شبهه خواهم مرد».

جنون قمار داستایفسکی دوباره در اروپا بالا می‌گیرد. او به همسرش می‌گوید که روشی برای تقلب در «رولت» یافته که کسی متوجه آن نخواهد شد. اما یا آنقدر در اجرای آن اضطراب داشته که در هنگام اجرای تقلب لو می‌رفت و یا اینکه فرصتی برای استفاده از آن در حین بازی فرا نمی‌رسید. اوضاع و احوال چنان رو به وخامت رفت که جواهرات آنا گریگوریونا نیز به باد می‌رود. همسر داستایفسکی از احوالات آن روزگار می‌نویسد: «وقتی فیودور  همه چیز را می‌باخت، چنان از پای در می‌آمد، که هق‌هق گریه را سرمی‌داد. سپس مقهور از یاسی مفرط، به حال صرع می‌افتاد؛ و من مجبور می‌شدم با تلاش بسیار، به تسکین و اقناع او بپردازم».

فقر بزرگ ناشی از قمار و باخت مداوم و جادوی عشق و محبت آنا، دگرگونی بزرگی در داستایفسکی به وجود می‌آورد که در نهایت به رهایی او از زنجیر قمار می‌گردد. فیودار رهایی بزرگ خویش را چنین بیان می‌کند: « دگرگونی بزرگی در من پدید آمده است. تفنن شرم‌آوری که به مدت 10 سال، دست‌اندرکار شکنجه من بوده، از میان برخاسته است. از10 سال پیش تا کنون، در رویای آن بوده‌ام که در قمار برنده شوم. ولی اکنون همه چیز به پایان رسیده است و این آخرین قمار من بوده است. دستان من اکنون از زنجیر قمار آزادند».

او دوباره به روسیه باز می‌گردد. این بار با وساطت همسرش، طلب‌کاران را اقناع می‌کند که با تقسیط بدهکاری فیودار موافقت کنند؛ چراکه با فرستادن او به پشت میله‌های زندان، چیزی عایدشان نخواهد شد. او پس از بازگشت، شروع به نوشتن آخرین اثر بزرگ خود، برادران کارامازوف می‌کند. اثری که پر از اندیشه‌های عمیق فلسفی اوست. 

زندگی سراسر رنج و فقر و درماندگی داستایفسکی، برای او معنایی اوبژکتیو از زندگی به ارمغان آورده است. او زندگی را خالی از معنا نمی‌داند و چندان از نظر او نیازی به جعل معنا برای زندگی نیست. فیودار معتقد بود که بایستی به دنبال معنای زندگی رفت و کشف معنای آن تماما بر عهده ماست :« اصل، تلاش در کشف زندگی است و نه در جعل آن».

او معتقد بود که نوع نگاه آدمی در  خیر و شر بودن زندگی بسیار مؤثر است. زندگی سراسر شر مطلق نیست بلکه با شستن چشم‌ها می‌توان شاد زندگی کرد: «ما قبل هر چیز باید به فکر اصلاح مزاج خودمان باشیم و پس از آن باید بکوشیم که خوشبخت و سعادتمند در این جهان زندگی کنیم. اگر گاهی غمی ندارید، باید بکوشید به چیزهای خوب و مفرح و نشاط انگیز فکر کنید».

از سویی از نظر داستایفسکی، اخلاق یکی از عوامل اصلی و معناده به زندگی است. او اخلاق را مطلق دانسته و بنا به عقیده‌اش نمی‌توان متناسب با شرایط و اقتضائات روز آن را تغییر داد. او بیان می‌کند که نسبی بودن اخلاق، سبب می‌شود که هر کسی ادعا کند که اخلاقی عمل کرده و از او خطایی سر نزده است: «من که هستم که بتوانم خودم را در مقام این داوری بنشانم که چه کسی باید زندگی کند و چه کسی نباید؟ اما اگر پیرزن هم شپشی بیش نباشد، اما آن شپش آدم است و هیچ کس حق ندارد انسانی را به قتل برساند».

 او معتقد است که زندگی با رنج معنا پیدا خواهد کرد و به نوعی رنج عاملی است که انسان را به خداوند نزدیک خواهد کرد. او والاترین دستاورد مسیح در زمین را مصیبت می‌داند. از نظر داستایفسکی ایمان وسیله‌ای است تا انسان در رنج بتواند به مرحله و درجه کمال خویش برسد.

فیودار معتقد است که انسان به خاطر آن که انسان است، از رنجی وجودی زجر خواهد برد. او این رنج وجودی را عامل تفاوت انسان و حیوان می‌داند. از سویی دیگر نبود ایمان در زندگی را عامل رنج‌کشیدن آدمی می‌داند. او انسان را به مثابه گیاهی تشنه می‌داند که در عطش ایمان است. 

داستایفسکی پوچی و بی‌ایمانی را عامل بزرگ رنج انسانی در طول حیاتش می‌داند. از نظر او جهان تماما لفافه‌ای بر این رمز است که زندگی نعمت خداوند به انسان است. اگر انسان اندک ایمانی به خداوند نداشته باشد، دستاوردی جز طرد شدن از جامعه و انزوا نخواهد داشت. 

اما در نهایت زمان مرگ این نویسنده شهیر نیز فرا می‌رسد.  داستایفسکی در سن 59 سالگی و تنها پس از گذشت 6 سال از مرگ دختر 3 سال‌اش بر اثر بیماری صرع، به سبب خونریزی ریه چشم از جهان بست اما فرزندان مکتوب او به معنای حقیقی کلمه به وی جاودانگی بخشیده‌اند.

یادداشت از علیرضا میردیده، ایسنا- منطقه خراسان
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha