• شنبه / ۱ مرداد ۱۳۸۴ / ۱۱:۱۲
  • دسته‌بندی: سیاسی2
  • کد خبر: 8405-00014
  • منبع : فضای مجازی

مروري برديدگاه‌هاي «آموزگار ادب وشكيبايي»7/ محمدخاتمي: خودراگم کنيم،نمى‌توانيم درباره خودوجهان تفكركنيم انقلاب اسلامى،هويت تمدن سازوفرهنگ آفرين ما را احياکرد

مروري برديدگاه‌هاي «آموزگار ادب وشكيبايي»7/
محمدخاتمي:
خودراگم کنيم،نمى‌توانيم درباره خودوجهان تفكركنيم
انقلاب اسلامى،هويت تمدن سازوفرهنگ آفرين ما را احياکرد

نزديك شدن به پايان دوران مسووليت حجت‌الاسلام و المسلمين سيدمحمد خاتمي را بهانه‌اي ديديم تا از آن به عنوان فرصتي براي مرور خلاصه‌اي از ديدگاههاي ايشان در زمينه‌هاي مختلف علمي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي بهره بريم و نكته‌هايي از آن‌چه در هشت سال خدمت پر ثمر از مكتب « آموزگار ادب و شكيبايي« آموخته‌ايم را يادآور شويم.در گذري ديگر به ديدگاههاي خاتمي، به موضوع مطرح شده از سوي وي در زمينه‌ي تمدن اسلامي و ايراني مي‌پردازيم.

علل ضعف تمدن اسلامى در برابر تمدن غرب

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، حجت‌الاسلام و المسلمين طي سخناني در افتتاحيه‌ي کنفرانس اسلامى ( 18 /9/ 76) گفت: «درد بزرگ ما، اين است که امت اسلامى ، که روزگاري پرچمدار دانش و انديشه و مدنيت بوده است، طي قرنهاي اخير دچار ضعف و واپس ماندگى شده است و با انفعال دردناکى که در برابر تمدن پر هيمنه روزگار پيدا کرده است، حتى فرصت و توان بهره گيري درست از دستاورد هاي اين تمدن را نيز نيافته است. هر تمدنى تا روزي پا برجاست که توان پاسخ گويى به پرسش هاي دمادم نو شونده و نيازهاي متحول انسان را داشته باشد و اگر نداشت، محکوم به نابودي است و تمدن امري بشري است که دستخوش زايش، باليدن و مرگ مى‌باشد. پرسش‌ها و نيازهاي بشر روزگار ما، با بسياري از پرسش ها و نيازهاي پيشينيان متفاوت است واگردر اين سده ها در برابر تمدن غرب که خود ، پاسخى طبيعى به پرسش انسان غربى ست ، دچار انفعال شده‌ايم، از آن روست که به علل مختلف، از پرسش محروم شده‌ايم و قومى که پرسش ندارد ، انديشه ندارد و قوم بى انديشه محکوم به انفعال و تسليم در برابر ديگران است. »

احياي مجدد تمدن اسلامى

وي افزود: «قومى که آفريننده يکى از درخشان ترين تمدن هاي تاريخ بوده است ، باز هم قادر است ، تمدن ساز باشد ، به شرط اين که اهل فکر و ذکر شود و اين فکر و ذکر حاصل نمى شود مگر در اثر : 1-بازگشت تامل آميز به خويشتن تاريخى که از يک سو ريشه در وحى الهى دارد که جاودانه است و از سوي ديگر، صاحب ظرفيت ممتاز فرهنگى - تاريخى ست که به گذشته تعلق دارد. 2 -شناخت درست وعميق زمانه .در اين بايد باب بدانيم که ميان تمدن اسلامى ( يا به تعبيردرست ، تمدن مسلمانان ) و زندگى امروزمان پديده يى به نام "تمدن غرب " فاصله انداخته است ، تمدنى که دستاوردهاي مثبت آن ، کم نيست وآثار منفى آن نيز به خصوص براي غير غربيان فراوان است و زمانه ما، زمانه استيلاي تمدن و فرهنگ غربى ست که شناخت آن ، لازم است. بايد گذشته خودرا بشناسيم و نقد خردمندانه گذشته به منظور يافتن تکيه گاهى براي عزت امروز و سکويى براي پريدن از امروز به فردايى که حتى از ديروزمان درخشان‌تر باشد، لازم است. بى‌ترديد در اين مسير در صورتى کامروا خواهيم بود که انصاف و شايستگى بهره گيري از دستاوردهاي مثبت علمى، فنى و اجتماعى تمدن غرب را که براي رسيدن به آينده ناگزير بايد از آن، گذر کنيم، داشته باشيم.»

جامعه مدنى اسلامى گام نخست در تمدن نو اسلامى

خاتمي خاطرنشان كرد: «اگر به افق دورتر بنگريم و با تفاهم ، در کنار يکديگر باشيم و برادرانه دست همديگر را بگيريم ، مى توانيم نسل امروز و فردا را به سوي تمدن نو اسلامى به حرکت درآوريم و براي اين کار همگى ما،نخست بايد همت خود را مصروف تحقق " جامعه مدنى اسلامى " در درون کشورهاي خود کنيم.»

تمسک به قرآن ، راه احياي تمدن اسلامى

وي تاكيد كرد: « باز يافتن عزت اسلامى که خداوند براي ما، خواسته است و يافتن توان لازم براي به دست آوردن سهم شايسته خود، در جهان کنونى و افزايش تمدن نو، يا دست کم مشارکت فعال در آفرينش تمدنى که خواه ناخواه پديد خواهد آمد،مستلزم آن است که ما، مسلمانان به دو امر اساسى اهتمام ورزيم ، يکى خرد وانديشه و ديگري انسجام و همبستگى ، آيا براي به دست آوردن اين دو گوهر گرانسنگ کاري اطمينان بخش تر از تمسک به قرآن، که ميراث جاودان پيامبر عظيم الشان اسلام (ص ) است ، داريم ؟»

نقش تمدن ايرانى در تمدن اسلامى

رييس‌جمهور هم‌چنين طي سخناني در مراسم افتتاح شبکه جهانى جام جم( 9/25/ 76) اظهار داشت: « بنده به هيچ وجه نقش و سهم ديگر اقوام و ملتها را در تمدن اسلامى نفى نمى کنم و مبادا که اين، دست کم در شکل گيري و بسط تمدن اسلامى، نقش بسيار ممتازي ست. بذر اسلام در بستر جان ايرانى شکوفا شد و ايرانى نيز در اسلام نداي رهايى و رشد خويش را يافت و اين دو پيوند مبارک بود و در برهه اي از تاريخ ، يکى از درخشان ترين تمدنها را به وجود آورد.

هويت ايرانى - اسلامى

وي خاطرنشان كرده است: «من بارها گفته‌ام که بايد با تمدن ها و فرهنگ ها گفت وگو کنيم ، اما قبل از آن ، بايد اين " مايى " که مى خواهد با ديگران سخن بگويد، معلوم بشود که چه کسى ست. در يک کلام بگويم ، هويت ما، ايرانى اسلامى ست. ما، به ايرانى بودن خود، افتخار مى کنيم . ما، ايرانى هستيم و اسلام با همه عظمت هاي خود، آغوش باز ايرانى را به روي خود، گشوده ديد و در ايرانى استعدادي يافت و از اين استعداد بهره گرفت و اسلام در سايه استعداد ايرانى شکوفا شد.»

تداوم هويت ايرانى مسلمان در تاريخ

خاتمي طي سخناني در سخنرانى در جمع ايرانيان مقيم ترکمنستان(7/10/76) نيز گفت: « چه در طوفان ها و درگيري ها و کشاکش هاي سياسى و غارت ها و دست به دست گشتن هاي ايران و چه در دوران دويست ساله استعمار گذشته ، ايرانى همچنان ايرانى مسلمان مانده است و اين ملت اگر نيروهايش ،آزاد بشود و براي شکوفايى اين استعدادها زمينه سازي بشود، مى‌تواند معجزه پشت سر گذاشتن آن دوران سياه عقب ماندگى را ايجاد بکند و نيز خود،در عرصه جهانى به صورت يک نيروي پيشرو و الگو در بيايد. کار، کار دشواري ست، اما شدنى. »

فرهنگ و تمدن ايرانى - اسلامى و جهت انقلاب اسلامى

وي هم‌چنين در مصاحبه با شبکه سى . ان . ان . (19 /10/ 76 ) گفت: « ملت ايران ملت بسيار بزرگى ست و سابقه درخشانى در تمدن و فرهنگ دارد. همزمان با دولت شهرهاي يونان ، در ايران تمدن بزرگى برقرار بوده است و همزمان با امپراطوري رم، در ايران تمدن وسيعى وجود داشته است. بعد از اسلام هم مردم ايران با آغوش باز اسلام را پذيرفتند. پيوند ميان استعدادايرانى و آموزش هاي عالى اسلام معجزه آفريد. البته من به هيچ وجه سهم ديگر ملت ها را در تمدن اسلامى انکار نمى کنم ، ولى نقش ملت بزرگ ايران در آفرينش و بسط تمدن اسلامى نقش ممتازي بوده است. اين ملت در 200 سال گذشته هم براي آزادي و هم براي استقلال و براي يک زندگى شرافتمندانه تلاش کرده است. ما، صد سال پيش مشروطيت را در ايران داشتيم و نيز مبارزات زيادي که با استعمار شد، در نهايت انقلاب اسلامى شکل گرفت. اين انقلاب اسلامى دو جهت داشت و بايد داشته باشد، يکى ، بازآوردن تعبير و روايتى از دين است که دينداري را با آزادي توام کند. البته الان که حدود چهار قرن ازتاسيس تمدن امريکايى مىگذرد، به نظر ما، تجربه بشري به ما، آموخته است که زندگى سعادتمند بايد روي سه پايه استوار باشد: دينداري ، آزادي و عدالت . اين است جهتى که انقلاب اسلامى مى خواهد و برايش تلاش مى کند و با اين سرمايه وارد قرن بيست و يکم مى شود.»

خود باوري و احياي تمدن اسلامى ،مهمترين دستاورد انقلاب

وي طي سخناني در جمع سفيران خارجى مقيم ايران(21 /11/ 1376) خاطرنشان كرد: يکى از نتايج بزرگ انقلاب ما _ که اگر جداي از سايردستاوردهاي اقتصادي، سياسى وعلمى، فقط همين دستاورد را داشت ، کافى بود، اين است که ملت ما، احساس زيان نکند و احساس سود کند _ خودباوري بود.ملت ما، در سايه انقلاب خود، توانست هويت تمدن آفرين و فرهنگ ساز خود را احيا کند.در طول تاريخ ملت هاي زيادي نبوده اند که توانسته اند تمدن بشري و فرا گير را بيافرينند. ملت ايران بدون ترديد يکى از ملت هاي بزرگ و معدود و محدودي ست که توانسته است ، تمدن ساز باشد. اين نشانه ظرفيت مردم خوب ماست و انقلاب اسلامى ما، اين هويت تمدن ساز و فرهنگ آفرين را احيا کرد و اين سرمايه بزرگى بود که اجازه داد ملت ما، در مقابل همه مشکلات داخلى و فشارهاي خارجى روي پاي خود بايستد»

تداوم هويت و فرهنگ ايرانى در مقابل هجوم اقوام بيگانه

وي در جمع جمع معتمدين استان سيستان و بلوچستان(1/2/1377) اظهار داشت: ما، کشوري بوديم که در معرض انواع تهاجم‌ها و طوفان‌ها بوده، اما ملت بزرگوار ايران، هيچ گاه هويت خويش را در مقابل قوم مهاجم از دست نداد، بلکه عظمت اين ملت سبب شد که هر قوم بيگانه مهاجمى بعد از مدتى مقهور عظمت اين ملت بشود و متاثر از فرهنگ ايرانى ، حتى فرهنگ خويش را تغيير بدهد. يک سري و رمزي در زير همه اين اختلافاتى که ما، در طول تاريخ داشته ايم نهفته است که ما را به هم پيوند داده است.»

خدمات تمدن و فرهنگ ايرانى به اسلام

وي افزود: «مشخصه تاريخ ما، بعد از اسلام ، ايران اسلامى ست . ايرانى بودن خود، مساله مهمى ست .چتر بسيار بسيار ارزشمندي ست که روي سر همه اقوام ، فرق ، فرهنگ ها و مذاهب مختلف افتاده است و ما، بايد قدر اين را بدانيم . البته ايرانى بودن ما، با اسلامى بودن ما، در هم آميخته است . امروز نمى توانيم فرهنگ ايرانى را جداي از فرهنگ اسلامى تصور بکنيم .اين اسلام بود که آمد و جان مستعد ايرانى را بارور کرد وآثار و برکات بزرگى شد. تمدن اسلامى به شدت مرهون و مديون انديشمندان ،ءدر تاريخ ايران منشا هنرمندان ، صنعتگران و بازرگانان ايرانى ست . اسلام بود که اين استعداد را شکوفا کرد. ايرانى بود که دراسلام رمز عظمت خود را يافت و با آغوش باز دعوت اسلام را پذيرفت ، برخلاف نظر کسانى که مى گوينددر زمان خليفه دوم ايران با زور شمشير فتح شد، هرگز چنين چيزي نبوده است . پيش از اين که سپاهيان پيروزمند اسلام بيايند، مردم ايران از ستم شاهان به تنگ آمده بودند ودرجستجوي راه نجات و افقى رهايى بخش بودند که در پيام و نداي اسلام اين افق را ديدند و اين فرياد را شنيدند و با آغوش باز به سوي اسلام گرويدند وشايد از کم تلفات ترين جنگ هايى که درطول تاريخ رخ داده ، نسبت به حجم وعظمت آن ، جنگ هايى بوده که بين ايران و اسلام بوده ، اين ، نشان دهنده آن است که مردم از عمق جان اسلام را پذيرفته اند.سخنرانى در جمع معتمدين استان بنابر اين ايرانى بودن ما ، در مقابل اسلامى بودن ما نيست.»

نقش اسلام در عظمت تمدن ايرانى

وي ادامه داد: «عده اي مى خواستند با حذف اسلاميت ، به اصطلاح چيز موهومى به نام هويت ايرانى و ايران منهاي اسلام را زنده بکنند،در حالى که عظمت هايى که ايران در طول تاريخ داشته ، - البته ما، قبل از اسلام هم صاحب تمدن وافتخاراتى بوده ايم وآن را نفى نمى کنيم ولى ،- آن چه که بعدازاسلام تحقق پيدا کرد، قابل قياس با آن چه که قبل از اسلام بود، نبود، يعنى عنصر اسلام نقش بسيار مهمى در عظمت اين ملت داشته ، شايد بعضى هم باشند که بخواهند به بهانه اين که اسلام گرا هستند، نفى هويت ايرانى بکنند. ايرانى اسلامى هويت ماست و اين هم مى تواند ما راحفظ بکند.»

پيوند روح ايرانى با اسلام و نقش آن در انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى

رييس‌جمهور تاكيد كرد: « ما، پايه گذار حرکتى نو به سوي يک زندگى نو در يک نظام جديد بوديم ، يعنى انقلاب مشروطيت هم متعلق به ما، ايرانى هاست ، گرچه وضع مشابهى در جاهاي ديگر هم هست و من بارها گفته ام که از افتخارات ماست که اولين اساسنامه جامعه مدنى را يک فقيه و ملاي اسلامى به نام علامه نايينى مى نويسد. تنبيه الامه علامه در توجيه و نشان دادن جنبه شرعى مشروطيت ، يعنى حکومتى که مردم در آن ، صاحب حق اند و حکومت در مقابل مردم مسوول است ، مى باشد. بالاخره هم مشروطيت ، هم انقلاب اسلامى در ايران رخ داده است.»

فرهنگ اسلامى ايرانى مايه عزت ايرانى غير مسلمان

«حذف اسلام يعنى حذف يک زيربنا و پايه اصلى هويت و فرو افتادن که آن وقت مسلمان و غير مسلمان را با هم از ميان خواهد برد. حتى غير مسلمان ايرانى اگر بخواهد عزيز باشد، بايد به پايگاه و جايگاه اسلام در تاريخ و هويت تاريخى آن توجه بکند. ما، ايرانى مسلمانيم ، در طول تاريخ هم سنى و شيعه ،حتى مسلمان و غيرمسلمان در کنار هم زيسته ايم ،البته من در اين جا کاملا به همه هموطنان غيرمسلمان احترام مى گذارم ، مسيحى ، زرتشتى ، ارمنى و هر کسى که در اين مملکت زندگى مى کند، اما اين را فراموش نکنيم که بالاخره پيوند روح و شخصيت ايرانى با اسلام بود که اين عظمت ها را آفريد. حتى اگرکسى به اسلام معتقد نباشد، ولى بخواهد واقعا روي پاي خود بايستد و براساس هويت خود کار بکند،مهم ترين پايه هويت فرهنگى ما، ايرانى مسلمان و غير مسلمان ، تفکر اسلامى و فرهنگ اسلامى ست . »

لزوم وحدت همه مذاهب و قوميت ها بر محور ايران

وي گفت: « نه شيعه به زور بايد سنى بشود، نه سنى به زور بايد شيعه بشود.شيعه وجود دارد، سنى وجود دارد، مسيحى وجود دارد وهرکدام در جاي خود هستند.ما،وقتى مى گوييم بايد با دنيا ديالوگ و گفتگو بکنيم ، طبيعى است كه در ميان خود ما بيشتر به گفتگو و منطق تن مى دهيم يعنى اين اختلافات هيچ براي پيشرفت بشريت مضر نيست . اين همه علومى که در طول تاريخ پيشرفت کرده اند، به علت اختلافهاي نظري بوده آن يكي مي گفته كس ديگري ايراد آن را طرح مي كرده است به آن نابغه بزرگ دوران اسلامي فخر رازي امام المشككين مي گفتند شكهاي او منشا بسياري از غنيمتها و نعمتها براي دنياي علم شده است اختلافات وجود دارد و به اين سادگي هم از بين نمي رود اشكالي هم ندارد و اين طبعي است كه خداوند براي بشر آفريده در جاي خودش هم محترم است ، اما اين به هيچ وجه با اين که در کنار هم ، با هم ، براي مصالح اصلى تلاش کنيم ، منافات ندارد. بالاخره سنى و شيعه ، بلوچ و کرد ، ترکمان و لر در درون يک ايران سر بلند است که مى توانند سربلند باشند. اين ايران اگر سقوط بکند يا ضعيف بشود، هر قطعه اي از آن ، طعمه دشمنانى مى شود که نه اسلام را مى خواهند، نه فارس را مى خواهند، نه ترک را مى خواهند، نه بلوچ رامى خواهند، نه کرد را مى خواهند، فقط منافع خودشان را مى خواهند. ما، بايد مقتدر باشيم . اقتدار ما، به همبستگى و اتحاد ماست .»

اقتدار ملت ايران در طول تاريخ

خاتمي طي سخنانى در مراسم روز ارتش(29/1/1377) گفت: « ملتى که اقتدار نداشته باشد و قومى که فاقد اقتدار باشد، نمى تواند از منافع خويش دفاع کند و جلوي تجاوز دشمنان را به هويت و تماميت ارضى و موجوديت خويش بگيرد. اقتدار يک مايه و جوهر دارد.جوهر اقتدار هر قومى آرمان و عزت طلبى و خودباوري نسبت به اين آرمان و عزت طلبى و استقلال خواهى ست . ملت بزرگوار ايران ، اسلام خواه و وطن دوست اند. آرمان آنها پايبندي به اسلام و استقرار اسلام و برخورداري از ميهن و وطنى سربلند ، پيشرو و پرافتخار است . اين آرمان و خود باوري بوده است که درطول تاريخ ، ملت شريف ايران را در برابر طوفان ها و مشکلات نگاه داشته است . پس از اسلام همواره ميهن گاه اجازه چ عزيز ما، در معرض تهاجم ها و طوفان هاي اقوام بيگانه بوده است ، اما اقتدار معنوي اين ملت هيچ گاه اجازه نداده است که اين مردم ، مغلوب هيچ قوم مهاجمى شود، بلکه پس از مدت کوتاهى ، اين قوم مهاجم بوده است که در برابر اقتدار معنوي و فرهنگ نيرومند اين ملت مسلمان و وطن خواه تسليم شدند و انقلاب اسلامى ما، نشانه ، نمونه و گواه بزرگى بر بزرگواري و اقتدار ملت ماست . ملت ما، همچنان در دويست سال گذشته در برابر غرب تسليم نشد و عاقبت نيز انقلاب دوران تازه اي را در تاريخ اين ملت شروع کرد.»

انقلاب اسلامى و حکومت هاي مستبد گذشته در تاريخ ايران

وي افزود: «امروز ملت شريف و مقتدر ما، با تکيه بر هويت والاي گذشته خويش به سوي آينده اي پرافتخارترو نورانى تر چشم دوخته است . آن چه ميان اين اقتدار واين فرهنگ و اين ملت بزرگ و پيشرفت هاي شايسته اوفاصله انداخته بود، وجود حکومت هاي فاسد و وابسته بود و به وضوح درصد سال گذشته پس از استخراج نفوذ بيگانگان و وجود حکومت هاي فاسد و وابسته به ب نفت ، اين نعمت بزرگ خداداد با کمال تاسف به سببيگانه نه تنها اقتصاد ما، نفتى بود، بلکه سياست ما هم بر پايه نفت بود، يعنى در ابعاد سياست به جاي اين که به منافع ، عظمت و پيشرفت اين ملت انديشيده شود، حکومت هاي وابسته به منافع قدرت هاي بزرگ مى انديشيدند. ملت ما، ملت بزرگى بود، اما حکومت هاي ناباب و فاسد مانع آن بودند که در عمل اين ملت بتواند پيشرفت هاي شايسته تاريخ و دين و هويت خويش را بيابد.انقلاب اسلامى اين مانع را از ميان برداشت ،يعنى به رهبري امام بزرگوارمان ملت قيام کرد و تصميم گرفت که بر سرنوشت خويش حاکم شود و امروزاين ملت مقتدر، با سابقه ، با فرهنگ و عزيز با حکومت بر سرنوشت خويش به سوي آينده اي بسيار بهتر ودرخشان تر پيش مى رود.»

تقسيم نظام سياسى اسلام به سه دوره

رييس‌جمهور هم‌چنين طي سخناني در مراسم بازديد از مرکز علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامى(6/3/1377)، گفت: « بنده نظام سياسى اسلام را به سه دوره تقسيم مى‌کنم، يکى ، دوره تاسيس مدينه به دست حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تا پايان دوره اي که به نام دوره خلافت راشدين معروف است . حالا صرف نظر ازجنبه هاي کلامى آن . دوره ديگر از استقرار امپراطوري اموي تا يکصد و پنجاه سال پيش که بدترين دوره وتاثير گذارترين دوره در ذهنيت جامعه اسلامى همين دوره است ، در اين مرحله بدترين مشکل حکومت برجامعه اسلامى حاکم بود و متاسفانه رنگ و بوي دينى و فلسفى هم به آن مى دادند.دوره سوم ، که از يکصد وهشتاد يا يکصد و پنجاه سال پيش شروع شده است ، يعنى وقتى که جامعه اي مثل جامعه ما و ساير جوامع اسلامى با پديده اي به نام غرب روبه رو مى شوند و يک تحول ذهنى ايجاد مى شود. از نظر واقعيت سياسدرست است که در اين مدت ديکتاتوري و استبداد وجود داشته ، ولى استبداد وابسته به بيگانه بوده است ،در حالى که قبل از آن ، اين طور نبود، استبداد بود، استبدادي که يک قوم يا عشيره يا قبيله اي با تکيه بر عصبيت که بهترين تعبير اين دوره را هم خود ابن خلدون درباره سير جوامع حکومتى و سياسى در دنياي قديم ما، کرده است که گروهى با تکيه بر اين نيروها مى آمدند و مسلط مى شدند، بعد هم يک قلدر مى آمد،آنها را کنار مى زد و روي کار مى آمد. در حالى که در مرحله سوم ماهيت سياسى عوض شد، يعنى سياست استبدادي وابسته به بيگانه شد و هم اغتشاش و آشفتگى در زمينه فکري پيدا شد، يعنى ما، با مفاهيم جديدي در عرصه سياست روبه رو شديم که هنوز هم يک مقدار از نظر پژوهشى و تحقيقات در دوران آشفتگى فکري سير مى کنيم و بالاخره تکليف خودمان را با بسياري از مفاهيمى که در دنياي امروز وجود دارد، معين نکرده ايم.»

گشاده رويى تمدن اسلامى در مقابل انديشه هاي ديگر

خاتمي سخنرانى در جمع علما و روحانيون تبريز(30 /8/ 1377) نيز اظهار داشت: « تمدن اسلامى وقتى که تحقق پيدا کرد، گرچه آن چه که به نام اسلام در خارج تحقق پيدا کرد، با آن چه که بايد باشد و در سلوک و سيره پيامبر اکرم و اميرالمومنين تجلى پيدا کرده ، فاصله داشت ، بعد به عللى که شما مى دانيد، آن چه که در تاريخ تحقق پيدا کرد، با واقعيت و حقيقت اسلام فاصله زيادي داشت ، ولى خورشيد اسلام آن قدر نورانى بود که در پس ابرهاي تيره بددلى و بدکاري و به اصطلاح انحرافى که وجودداشت ، کار خودش را کرد و فرهنگ و تمدن غنى اي را به وجود آورد. اين تمدن در عين حالى که اصالت داشت و مبتنى بود بر مبانى و موازينى که از وحى گرفته شده بود، آغوشش را به سوي انديشه هاي ديگرگشود و بدون اين که خود، در انديشه هاي ديگر هضم بشود، انديشه هاي ديگر را در درون خودش هضم کرد به هر حال اين انديشه هايى بود که آمد، اما دنياي اسلام خودش را نباخت و اين ها را گرفت و در درون خودش هضم کرد و تمدن و فرهنگى را به وجود آورد که گر چه از ديگران استفاده کرده بود، مهرو رنگ اسلامى و خودي را داشت . گرفتن از ديگران عيب که نيست ، بلکه باعث تکامل انديشه مى شود.»

بازآفرينى تمدن اسلامى

وي در مراسم افتتاح چهارمين جشنواره تحقيقاتى علوم پزشکى رازي(11 /9/ 1377) اظهار داشت: «امروز تمدن غالب ، تمدن غرب است و ما، در عرصه واقعيت زندگى امروز چيزي به نام تمدن اسلامى نداريم ، گرچه آثار و مآثر آن تمدن باقى ست و اگر صحبت از اين مى شود که بايد تمدن اسلامى داشته باشيم ، اين نيست که دولت مردان و مسوولان بنشينند و با صدور بخشنامه از فردا بناي ساختن تمدن راداشته باشند. تمدن اين جور ساخته نمى شود. اگر قومى نسبت خاصى با وجود پيدا بکند وهويت ويژه اي پيدا بکند و اين هويت را بپروراند و بيافريند،تمدن هم زاده مى شود و تمدن امري جمعى ست و محصول کار همه کسانى ست که در زندگى حضوردارند، به خصوص انديشمندان و متفکران قوم . البته اين اشتباه است که ما، تمدن اسلامى را مساوي با خوداسلام بدانيم و بعد بگوييم چون دوران تمدن اسلامى به پايان رسيده است ، پس دوران اسلام به پايان رسيده است . اسلام يک ديد، بينش و منش است که با توجه به مقتضيات زمان و با توجه به پرسش هايى که در هر زمان نسبت به وجود، نسبت به طبيعت و نسبت به انسان مطرح مى شود، بسته به نوع پاسخى که انسان به پرسش ها مى دهد، تمدن ساخته مى شود و بنابراين به نظر من مى توان تمدن هاي متعدد اسلامى داشت و امروز هم اگر صحبت از تمدن آفرينى مى شود، به هيچ وجه به معنى بازگشت به گذشته نيست ،چون ميان تمدن اسلامى که سه چهار قرن درخشندگى فوق العاده اي داشت ، تا زمان ما، حوادث و وقايع بسيار بسيار بزرگى دردنيا تحقق پيدا کرده است و دانش ، انديشه ، بينش و منش انسان سبب تغييرات درعالم انسانى و اجتماعى شده است و ما نمى توانيم اين دستاوردهاي بشر را ناديده بگيريم . تکيه بر گذشته براي استفاده از هر آن چه که بشري ست و بشريت آفريده ، براي رفتن به آينده اي بهتراست . خود غربى ها هم معترف هستند که تمدن امروز بشر، تمدن غربى ها به شدت وامدار تمدن اسلامى ،انديشه ها و تفکرات بزرگان دنياي اسلام است . وقتى مى گوييم تفکر اسلامى و دنياي اسلام ، بالضروره منظورم مسلمانان نيست ، بلکه اسلام فضايى پديد آورد که متفکران مختلف در آن فضا توانستند تنفس بکنند.مسلمان و غير مسلمان در آفرينش و بسط اين تمدن نقش داشته‌اند.»

خودباوري و آزادانديشى دو شرط اساسى بازآفرينى تمدن اسلامى

وي ادامه داد: « ايرانى در پيام اسلام ، رهايى ، تفکر، تعقل و حرمت را يافت و از آن ، استقبال کرد و اسلام هم جان ايرانى را جان مستعدي ديد که بر بستر اين جان رشد کرد و شکوفا شد.اين قوم با اين سابقه و با اين مايه تاريخى چرا نتواند تمدن ساز باشد؟! البته به دو شرط مى تواند، يکى ،اين که خود را باور کنيم و در درجه اول خود را بشناسيم و مطمئنا ريشه خود ما، در گذشته است . اگر به اين گذشته ،به سابقه خودمان ، به دين خودمان و به فرهنگ خودمان رجوع پيدا بکنيم و اين مايه هاي هويت را بيابيم و بشناسيم ، با آن انس بگيريم و آن را باور بکنيم ، آن وقت بر اساس اين خودباوري مى توانيم آفريننده باشيم . شرط دوم ، اين که اين انسان خودباور، اين قوم خودباور امکان تفکر کردن و امکان پژوهش کردن و امکان آزاد انديشيدن را داشته باشد و نيز بداند که انسان ها بايد از همديگر استفاده بکنند، يعنى خودباوري ، خود را شناختن ، خود را باور کردن ، آماده بودن براي تفکر و از دستاوردهاي فکري بشر استفاده کردن .اگرما،اين شرايط را داشته باشيم ،آن وقت اهل اقتباس مى شويم ،نه اهل تقليد، يعنى آن چه را که مى انديشيم که به نفع ما و به نفع بشريت است ، خواهيم گرفت و در يک مجموعه صاحب هويت آن را شکل مى دهيم ومى توانيم تمدن را بسازيم ، يعنى آغاز به ساختن کنيم و يک شرط مهم دارد و آن ، اين که نگاه ما، به آينده باشد. به گذشته رجوع مى کنيم تا خود را بشناسيم و باور بکنيم و آنگاه به آينده نگاه بکنيم و فکر بکنيم که اين آينده چگونه بايد باشد و از مجموعه دستاوردهايى که بشر از آغاز پيدايش تا کنون داشته است و ازجمله از دستاوردهاي مثبت تمدن غرب بتوانيم اقتباس کنيم . در اين صورت است که مى توانيم تمدن سازباشيم و ريشه گفتگو و محاوره تمدن ها نيز در اين است که به آن مايه ها، بينش ها و ريشه ها رجوع بشود. »

بازگشت به هويت گذشته ، راه پيشرفت و تعالى

وي هم‌چنين طي سخناني در مراسم افتتاح نخستين مجمع عمومى خانه‌ي تئاتر(5 /8/ 1377) گفت: « اگر ما بخواهيم در زندگى صاحب تحول بشويم ، بايد صاحب تفکر بشويم و براي اين که صاحب تفکربشويم ، بايد هويت خويش را باز شناسيم . طبعا هويت ما، ريشه در گذشته دارد، اما فاجعه است که خيال بکنيم که بازيافت هويت يعنى برگشت به عقب و ماندن در گذشته . بايد صاحب تفکر بشويم ، يعنى سکويى پيدابکنيم که برآن سکو بايستيم و بينديشيم . اين سکو مسلما در گذشته است ودر فرهنگ ، تمدن و ادب فاخر ما،وجود دارد و هست . ما، اگر خود را گم بکنيم ، نمى توانيم درباره خود و جهان هم تفکر بکنيم . بايد بر سکوي گذشته بايستيم و به آينده بنگريم و مشخص کنيم که کيستيم و مى خواهيم به کجا برويم . در اين صورت است که من معتقدم که اگر زمان خويش را هم بشناسيم ، خيلى حرف ها براي دنيا داريم که بايد بزنيم و حتى زمزمه هاي کوچکى هم که در دنياي امروز مى شود که به نام اسلام و به نام ايران ، حرف تازه اي براي دنيا گفته شود، با شناخت دنيا، مى بينيم که چقدر هم با استقبال رو به رو مى شود. اگر ما، صاحب انديشه شديم ، هنر هم خلق خواهد شد و ساير جنبه هايى که اختصاص به ما دارد هم خلق خواهد شد.»

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha