• چهارشنبه / ۸ آذر ۱۳۹۱ / ۱۰:۴۹
  • دسته‌بندی: لرستان
  • کد خبر: 91090803612
  • منبع : نمایندگی لرستان

تعزیه دوطفلان مسلم تراژدی منحصر به‌فرد

تعزیه دوطفلان مسلم تراژدی منحصر به‌فرد

ایسنا/لرستان تعزیه دوطفلان مسلم بروجرد یک تراژدی منحصر به فرد بوده که در محرم اجرا می‌شود.

تعزیه دوطفلان مسلم بروجرد یک تراژدی منحصر به فرد بوده که در محرم اجرا می‌شود.

در این ایام تعزیه دو طفلان مسلم با سایر هیات‎های عزادار، هیات‌های دوطفلی هم به حرکت در خیابان‌ها و در مقابل مردم به نمایش می پردازند.

به گزارش خبرنگارخبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) منطقه لرستان، در این تعزیه دو پسر نوجوان مسلم ابن عقیل از یاران امام حسین (ع) دلتنگ مادر خود از زندان کوفه فرار می‌کنند و تشنه و نا امید سر به بیابان می‌گذارند.

عبیدالله جایزه‌ای بزرگ برای دستگیری آنان تعیین می‌کند کودکان به دو چوپان پناه می‌آورند اما حارث سرانجام آنان را یافته و به طمع جایزه بیشتر سر آنان را می‌برد.

شخصیت‌های این تعزیه حارث و عبیدالله حاکم کوفه، دوطفلان مسلم و دو چوپان نیکوکار بوده که لباس دوطفلان مسلم سبز رنگ او لباس حارث قرمز رنگ. چوپانان نیز شولای نمدین همراه با کلاه نمدی بر سر می‌کنند و جملاتی که خوانده می‌شود عمدتاً شعرگونه و دارای وزن هستند.

نحوه روایت این داستان بسیار اندوهگین بوده بویژه صحنه‌هایی که چوپانان با کودکان مواجه می‌شوند، تلاش ناکام چوپانان در مبارزه با حارث، نماز خواندن کودکان پیش از مرگ و نیز التماس آنان مبنی بر زنده نگه داشتن ‎شان و ... تماشاگران را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد.

معمولا بخش آخر نمایش (بریدن سر کودکان) به گونه‌ای اندوهناک است که شخصیت‌های حارث، عبیدالله و ... نیز ناخودآگاه به گریه می افتند.

در این تعزیه عبیدالله حاکم کوفه که از ماجرا با خبر شده، همه جنگجویان و بزرگان را فرا می‌خواند و به آنان دستور می‌دهد که طفلان را بیابند و در عوض جایزه بزرگی دریافت کنند:

یکی از غلامان خاص این دربار / رود به کوچه و بازار / پی گرفتن دو طفل مسلم زار / هر آنکه آورد نزد من دو طفل مسلم زار / دهمش اسب و زر و خلعت از همه بسیار

حارث از سپاهیان وی، پیشقدم می شود و می گوید:

به چشم ای امیر کار من است این خدمت/ از برای خدمتت می دهم ز دست ملت / حارثم من، در جهان من نام دارم / خشم اولاد علی ام من ولی تاج دارم / همین الان شوم عازم به کوچه و بازار / تا بیارم بهر تو، دو طفل مسلم زار

امیر نیز با تاکید بر اصل قضیه به حمایت از وی می پردازد و وی را تشویق به نبرد می کند:

تو برو / من در پی ات از قسطنطنیه / سیصد هزار لشکر می فرستم / اگر از زور و بازوی عباس علی می ترسی / شمر را در کربلا / چون برق آذر می فرستم

و حارث می گوید:

رفتم پی مقصود اگر بخت بود یار / داغی بگذارم به دل حیدر کرار

دو چوپان شروع به چراندن گله گوسفندان خود می کنند و آواز می خوانند:

به حکمت ای خداوند جهاندار / برم این گوسفندان را به کهسار ...

دو کودک با این چوپانان مهربان که از دوستداران امام حسین(ع) هستند برخورد می‌کنند که به آنان شیر و نان می‌دهند. بعد از خوردن غذا، چوپانان با کشیدن شولای خود بر سر کودکان، آنان را مخفی می کنند.

حارث خشمگین سر رسیده و از چوپانان می پرسد آیا کودکان مسلم را دیده‌اند یا خیر؟ چوپانان در ابتدا انکار می‌کنند اما کودکان که ترسیده اند می خوانند:

برادر حارث آمد حارث آمد / به قصد کشتن ما حارث آمد

حارث مخفی گاه آنان را یافته و می‌پرسد شما که هستید؟ کودکان ساده دل نیز در جواب می گویند: آیا در صورت گفتن حقیقت در امان خواهیم ماند و حارث نیز به آنان قول می‌دهد که کاری به آنها نداشته باشد، آنها هم می سرایند:

دو طفل مسلمیم خوار و صغیریم / در این صحرا به دست تو اسیریم

حارث که تمام روز در صحرا به دنبال آنان بوده، خشمگین شروع به تازیانه زدن به آنها می کند:

زمانی که ضربت زنم بر سرت / بسوزد دل مهربان مادرت

چوپانان با یادآوری بزرگی امام حسین (ع) و خاندان علی (ع)، از حارث می خواهند که کودکان را بخشیده و رها سازد و آنها هم در عوض تمام گوسفندان خود را به وی دهند. حارث که طمع پاداش بزرگتری از سوی حاکمان را دارد در جواب می گوید:

برو ای مرد چوپان این همه چون و چرا یعنی چه / دوستی با پسر شیر خدا یعنی چه

تلاش چوپانان در مبارزه با وی و یا التماس در بخشیدن کودکان به جایی نمی رسد و حارث آماده کشتن دو کودک می شود و کودکان محزونانه می سرایند:

به حارث آن دو طفل زار و نالان / چنین گفتند با حال پریشان / که ای ظالم بیا ترس از خدا کن / دمی اندیشه از روز جزا کن / مکش ما را که ما طفل صغیریم / در این صحرا به دست تو اسیریم / بیا و چون غلام حلقه در گوش / ببر ما را سر بازار و بفروش

اما حارث قصد کشتن آنان را می کند. کودکان نیز آماده شهادت می شوند، برادر بزرگتر گرد برادر کوچکتر می‌گردد و می‌خواند:

یک دم روان شو / دورت بگردم / تو نوجوانی / مرگت نبینم / از دوری تو / در آه و دردم

سپس هر دو مشغول نماز می شوند. با گفتن الله اکبر، حارث به خشم می آید:

از این الله اکبر چیست مقصود / امیرم حکم مرگ هر دو فرمود / و بر سر نماز سر هر دو را می برد.

طفلان سربریده بر زمین آرمیده اند و پارچه‌ای خونین بر روی آنها می اندازند و چوپانان شعرهای محزونی بر جسدهای بی سر طفلان می خوانند.

با خاتمه نمایش، مردم با ذکر صلوات و دعا صحنه را ترک می کنند و هنرمندان آماده رفتن به مجلس دیگر می شوند.

گزارش از خبرنگار ایسنا زهره گودرزی

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha