• شنبه / ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ / ۱۲:۲۰
  • دسته‌بندی: ایکسنا
  • کد خبر: 98032511289
  • خبرنگار : 71410

/با آدم‌هایی که حالشان خوب است/

این خانم جوان هر روز ۱۰ مهمان دارد

این خانم جوان هر روز ۱۰ مهمان دارد

چند لحظه چشمانتان را ببندید و جهانی را تصور کنید که آدم‌هایش به جز صلح، عشق و معجزه مهربانی به هیچ‌چیز دیگری فکر نمی‌کنند. آدم‌هایی که چشمانشان را به روی جهانی از ناملایمت‌ها بسته‌اند و برایشان مهم نیست که صلح چه عایدی‌ای برایشان دارد.

اگر تصور این جهان برایتان سخت است حالا آرام چشمانتان را باز کنید و این گفت‌وگو را تا انتها بخوانید تا بانویی را بشناسید که هدف زندگی‌اش صلح و محبت به جهان اطرافش است.

مریم محبی متولد سال ۱۳۶۱ است. او فوق لیسانس نقاشی دارد و گیاهخوار مطلق است. مدت زیادی هم نقاشی تدریس می‌کرده اما پس از بچه‌دار شدن تا حد زیادی کارش را محدود کرده است. او در حال حاضر در آشپزخانه کوچک خانه‌اش یک رستوران اینترنتی مخصوص گیاهخواران راه انداخته که قوانین و ویژگی‌های خودش را دارد. مثلاً اینکه این رستوران هر روز فقط میزبان ۱۰ مشتری است و بخش زیادی از عواید فروش این رستوران کوچک خانگی صرف پخت غذا برای کودکان کار می‌شود.

با مریم محبی یک گپ و گفت مفصل داشته‌ایم درباره این رستوران متفاوت و جهان‌بینی او درباره زن‌بودن، آشپزی، زندگی، صلح و … .

خانم محبی اول از علاقه‌مندی‌هایش می‌گوید: «همیشه دلم می‌خواست سراغ کاری بروم که رنگ و لعاب و نشاط داشته باشد و از طرفی با آدم‌های مختلف معاشرت کنم چون عاشق ارتباط برقرار کردن هستم. سه چیزی که خیلی مرا آرام می‌کند نقاشی، عکاسی و بعد آشپزی است و در کنار آن نیز ارتباط و شناخت از آدم‌های مختلف خیلی برایم مهم است. دوست دارم به آدم‌ها عشق بدهم؛ هرچند شاید یک‌وقت‌هایی آن عشق را دریافت نکنم اما حسی که خودم پیدا می‌کنم برایم مهم است. آن انرژی‌های بد خیلی سریع در میان حس‌های خوب گم می‌شوند و فراموششان می‌کنم. من خیلی آدم خوش‌بینی هستم؛ خوش‌بین به اطرافم، به جامعه و آدم‌ها. همیشه فکر می‌کنم هر آدمی که به زندگی‌ام می‌آید رسالتی دارد و قرار است یک چیزی به من یاد بدهد. این را از پدرم یاد گرفته‌ام.»

او اصالتاً اهل بندرعباس است و در تهران و یزد تحصیل کرده و مدتی هم به آبادان رفته است: «همیشه آشپزی می‌کردم و به این کار خیلی علاقه داشتم. دوستانم هم همیشه از دستپختم تعریف می‌کردند و به شوخی می‌گفتند: دستت خوشمزه است! البته الان یک سال و نیم است که گیاه‌خوارم.»

گیاه‌خوار شدن خانم محبی داستانی پشتش دارد که البته برای خودش با غمی بزرگ همراه است: «یک سال و نیم پیش برادرم را از دست دادم؛ وقتی او فقط ۳۶ سال سن داشت و بر اثر سرطان خون از دنیا رفت. او برای طی کردن روند درمان در تهران به خانه ما می‌آمد و من همیشه در حال تحقیق این بودم که چه غذاهایی برایش مناسب است. خیلی تحقیق کردم و بر اثر مطالعه آگاهی‌هایی پیدا کردم. دیگر تصمیم گرفتم مسیر زندگی‌ام را عوض کنم. اول فقط سالم‌خواری می‌کردم اما بعد با یک انتخاب آگاهانه گیاه‌خوار مطلق شدم. البته امروز هیچ جبهه‌ای نسبت به همه‌چیزخوارها ندارم. این فقط عقیده من است و گیاه‌خواری برایم نماد صلح است و خب برادرم باعث شد که مسیر زندگی‌ام عوض شود.»

او ادامه می‌دهد: «در آن روزها در عین حال به خاطر از دست دادن برادرم غمگین بودم و احساس می‌کردم که همه چیزم را از دست داده‌ام. خودم را باخته بودم با اینکه همیشه دختری قوی بودم. متأسفانه نمی‌توانستم با آن اتفاق کنار بیایم. نقاشی و عکاسی را به طور کامل کنار گذاشتم و با خودم لج کردم. حتی دیگر سفارش نقاشی قبول نمی‌کردم و به ۱۲ سال تدریس پشت پا زده بودم. تا اینکه مژگان، همسایه دیوار به دیوارم که از اوضاع روحی من باخبر بود، پیشنهاد داد غذا و شیرینی درست کنم و تصویرش را در فضای مجازی به اشتراک بگذارم و آموزش آشپزی گیاهی را شروع کنم. چون هم آموزش را خیلی دوست دارم و هم می‌توانستم یک کسب و کار خانگی برای خودم راه بیندازم تا کمی سرگرم شوم. با همسرم در این‌باره مشورت کردم و او هم گفت اگر فکر می‌کنی آشپزی تو را خوشحال می‌کند این کار را انجام بده اما به خاطر پول این کار را نکن!»

این ایده در حالی شکل گرفته بود که او دو روز در هفته برای کودکان کار غذای سالم می‌پخت و حالا همین ایده کوچک باعث شده بود که او هم یک کسب و کار کوچک داشته باشد و هم عواید حاصل از آن را صرف فعالیت خیرخواهانه‌اش کند: «همیشه کار کردن و استقلال را دوست داشتم و از سوم دبیرستان کار می‌کردم و آموزش نقاشی می‌دادم. آشپزی و به اشتراک گذاشتن تصویر غذاهایم اولش خیلی برایم جدی نبود. همسایه‌مان که صفحه پربازدیدی داشت، برایم تبلیغ کرد. اولین مشتری‌ام خانم عزیزی به نام گلاره از سنندج و دوست‌دار محیط زیست بود که وقتی یک‌روز به تهران آمد به من غذا سفارش داد. من در منوی خودم غذایی به اسم «بریانی» برای گیاه‌خواران دارم که دستورش برای خودم است. او خیلی از غذا خوشش آمد و اتفاقاً این مشتری هم خیلی برایم تبلیغ کرد. به تدریج دنبال‌کننده‌هایم زیاد شدند و سفارش‌هایم بیشتر شد.»

کسب و کار خانم محبی با همین روال گسترش پیدا کرد و او منوی هفتگی مشخصی برای غذاهای گیاهی‌اش ارائه داد: «با تمام وجود و با شوق کارم را پیگیری کردم و دوست‌های خوبی پیدا کردم. خیلی اتفاق‌های خوبی برایم افتاد. حس اولین مشتری که یک خانم فوق‌العاده محسوب می‌شد، برایم دوست‌داشتنی بود. مشتری‌ها زیاد شدند اما در روز بیشتر از ۱۰ سفارش قبول نکردم که هم به بچه و زندگی برسم و هم لذت کار کردن را ببرم. الان می‌توانم برای پسرم پرستار بگیرم و برای خانه خدمتکار داشته باشم که کارهایم را انجام دهد اما دوست ندارم. دلم می‌خواهد خودم کارهایم را انجام دهم و در کنارش از شغل جدیدم لذت ببرم.»

دریافت سفارش‌ها، خرید روزانه و پخت غذا بخش راحت کار خانم محبی است. او ارسال غذا را هم خودش بر عهده دارد: «زمان ارسال غذا برای مشتری‌ها همسرم خیلی کمکم می‌کند. او برای اینکه حال من خوب باشد و برای اینکه مرا تنها نگذارد به من کمک می‌کند. خیلی وقت‌ها از مشتری‌ها می‌خواهم خودشان پیک بفرستند و اغلب همکاری می‌کنند اما بعضی‌ها هم هستند که دوست ندارند همکاری کنند و بداخلاقی می‌کنند.»

شروع کار برای او با چالش‌های متعددی همراه بوده است: «دو هفته از آغاز کارم می‌گذشت که یک خانم هنرمند که نسبتاً معروف هم هست، سفارش فلافل و سمبوسه داد و من قبول کردم اما متأسفانه هنوز قلق کار دستم نیامده بود و ۱۰ دقیقه سفارش این خانم دیر شد و تلفنشان آنتن نمی‌داد که بتوانم تأخیر را به ایشان اطلاع دهم. او خیلی به خاطر این موضوع بداخلاقی کرد و من از این برخورد شوکه شدم و تا ۳ روز ناراحت بودم؛ چون همیشه فکر می‌کردم او خانم بسیار کاملی است. برایش یادداشت گذاشتم و نوشتم از شما انتظار این رفتار را نداشتم و ایشان گفت که اگر سرتان شلوغ است چرا سفارش می‌گیرید؟ کمی با ایشان صحبت کردم و در نهایت ایشان گفت که این موضوع برایش قابل قبول نبوده است. به ایشان توضیح دادم قصد من از آشپزی و فروش غذا، پول نیست؛ فقط عشق است. پس از یک مکالمه طولانی برایم پیام گذاشت و عذرخواهی کرد که در شرایط روحی خوبی نبوده است. وقتی این مشکل را حل کردم به آرامش رسیدم و هفته بعدش هم دوباره ایشان به من سفارش غذا داد و من آن روز به خاطر سفارش این خانم هیچ سفارشی را قبول نکردم. غذایشان را به زیباترین حالت بسته‌بندی کردم و پسرم را برداشتم و به آموزشگاه آن خانم رفتم تا خودم غذا را برایشان ببرم. ایشان شوکه شد و سریع میز ناهار را چید و با هم غذا خوردیم. این کار را برای جبران آن ۱۰ دقیقه تأخیر که ناراحتش کرده بود، انجام دادم و خواستم لبخند روی لبش بیاورم. موفق شده بودم که این کار را کردم و این حس خوبی به من می‌دهد.»

برای مریم محبی لبخند مشتریانش در اولویت است و بارها این را تکرار می‌کند: «من همیشه پس از ارسال غذا نظر مشتری‌ها را می‌پرسم و نظرشان خیلی برایم مهم است. یک روز ساعت ۴ بعد از ظهر مشتری سفارش غذا داد. به او گفتم غذا نزدیک ته‌دیگ است اما خودش گفت مشکلی ندارد. غذا را برایش فرستادم اما بعدش هیچ پیامی از او نگرفتم. خیلی برایم عجیب بود چون مشتری‌ها به من پیام می‌دهند و راجع به غذا نظر می‌دهند. به ایشان پیام دادم که نظرش را جویا شوم اما پاسخی نداد. بعد از دو روز به من پیام داد و گفت غذا کمی طعم ته‌گرفتگی داشت. ناراحت شدم و دیدم خوشبختانه آدرس ایشان را دارم و یک‌ روز برایشان بدون اینکه خبر داشته باشند، سمبوسه فرستادم. آنقدر خوشحال شد و ذوق کرد که این برایم یک‌دنیا ارزش داشت. یک مشتری دیگر دارم که چند وقت پیش پیام داد که عازم کانادا است و سفارش ادویه داد و من همراه ادویه برایش چند سمبوسه فرستادم. خیلی خوشحال شد. این احساس شادی که مشتری‌ها دارند خیلی برایم عزیز است. وقتی می‌فهمم کسی را خوشحال کرده‌ام به اندازه یک دنیا برایم می‌ارزد. من واقعاً از خوشحالی دیگران بال در می‌آورم. برایم لذت غیرقابل وصفی است. احساس می‌کنم قلبم لبخند می‌زند. این حس آنقدر برایم عزیز است که دوست دارم برای به دست آوردنش همه کار بکنم.»

با وجود همه این چالش‌ها رستوران خانگی مریم محبی به فکر کودکان کار هم هست: «من از خیلی قبل برای کودکان کار غذا می‌پختم و از همان روز اول که کسب و کارم را شروع کردم، هفته‌ای دوبار را به پخت غذای سالم برای کودکان کار اختصاص دادم. روزهای سه‌شنبه و پنجشنبه برای بچه‌ها غذای مخصوص می‌پزم و همسرم آن را میان کودکان پخش می‌کند. در واقع بخشی از درآمد کسب و کارم به این موضوع اختصاص دارد و این موضوع انگیزه اصلی من برای این کارم است.»

از او می‌پرسم که این بذل و بخشش‌ها به کسب و کارش لطمه مالی وارد نمی‌کند؟ جواب می‌دهد: «کار من آنقدر گسترده نیست که ضرر و زیان داشته باشم. از درآمدم راضی‌ام. اگر من ۴ تا سمبوسه برای کسی بفرستم چه اتفاقی می‌افتد؟ اصلاً ضرر نیست. هر چیزی به دنیا بدهید چهار برابر پس می‌گیرید. من امروز از بچه‌داری، خانه‌داری، شغلم، ارتباطی که با آدم‌ها در جامعه دارم و از حضور در فضای مجازی لذت می‌برم و خب از زندگی احساس رضایت دارم. مشتری‌های من دنیای خاص خودشان را دارند. ببینید غذا کاملاً با روح و روان آدم سر و کار دارد. احساس می‌کنم عشق من با عطر غذا به مشتری منتقل می‌شود.»

او آشپزخانه‌اش را نه فقط محل کارش بلکه یک مکان مقدس می‌داند: «روزهایی هست که اصلاً از مشتری‌ها سفارش نمی‌گیرم چون احساس می‌کنم آن انرژی که باید را ندارم و نمی‌توانم به مشتری احساس خوبی بدهم. ممکن است پسرم مریض باشد و تمام شب بیدار بمانم. برای همین در طول روز به آرامش خودم و پسرم اهمیت می‌دهم تا انرژی منفی با غذا برای مشتری نفرستم. آشپزخانه برای من مکان بسیار مقدسی است. همیشه یک شاخه گل طبیعی در آشپزخانه دارم. من خرید روزانه دارم و محال است که از مواد یخ‌زده استفاده کنم. همیشه فکر می‌کنم دارم برای خانواده خودم غذا درست می‌کنم. تصورم این است که هر روز ۱۰ نفر مهمان دارم. از همان میوه‌فروشی و سوپرمارکتی که برای خودمان خرید می‌کنم برای مشتری‌ها هم خرید می‌کنم. زمان ارسال غذا چون تنها هستم برایم سخت است. اگر بچه خوابش بیاید و شیر بخواهد به مشتری خبر می‌دهم که وقت شیر پسرم است و ارسال چند دقیقه طول می‌کشد و مشتری‌ها هم خیلی خوب برخورد می‌کنند اما تا ساعت ۵ که همسرم به خانه می‌آید همه چیز سر جایش است.»

او امروز از شغلش و آشپزخانه کوچکش احساس رضایت عمیق دارد: «امروز خیلی خوش‌بینم. احساس می‌کنم اعتماد، دنیا را زیباتر می‌کند و اگر حتی یک نفر را تحت تأثیر قرار دهم این برایم خیلی مهم است. من به صلح درونی رسیده‌ام و دوست دارم این صلح را پخش کنم. در خانه هم همین‌طور هستم. همیشه به این فکر می‌کنم که چه چیزی همسرم را خوشحال می‌کند و برای خوشحالی همسرم که در حال حاضر نزدیک‌ترین شخص به من است برنامه‌ریزی می‌کنم. یک وقت‌هایی برایم سوال است که چرا بعضی آدم‌ها به خوشحال کردن هم فکر نمی‌کنند؟ اگر همه آدم‌ها حتی روزی ۲ دقیقه به خوشحال کردن هم فکر می‌کردند، دنیا بهشت می‌شد.»

مریم محبی معتقد است برای رسیدن به این صلح درونی هرکس باید از خودش شروع کند: «امروز داشتم در اینستاگرام یک رشته استوری از یک خانم هنرمند می‌دیدیم که می‌گفت چرا می‌گویند دوربین ما اسلحه ماست؟ چرا بعضی‌ها به مردم می‌گویند به خاطر دفاع از خودتان فحاشی کنید و بجنگید؟ باور کنید ما اصلاً جنگ نمی‌خواهیم. شاید سلاح یک دختر لبخند او باشد. واقعاً از این تفکر لذت بردم. متأسفانه دخترهای ما خیلی سریع روی موج سوار می‌شوند و به جای اینکه با خودشان فکر کنند و ببیند کارشان آسیب‌زننده است یا سازنده شروع به واکنش می‌کنند. ما در جامعه باید هرج و مرج را کم کنیم نه اینکه بجنگیم. جنگ در دنیا فراوان است و ما فقط نیاز به آشتی با خودمان داریم. این خیلی قشنگ‌تر از فحاشی است

او امروز از جایگاهش در زندگی احساس خرسندی می‌کند و می‌گوید: «نقطه‌ای در زندگی‌ام نیست که به خاطرش پشیمان باشم. احساس و اعتقادم این است زنی که در جامعه نباشد منزوی می‌شود. می‌خواهم بگویم همه خانم‌ها با تلاش و برنامه‌ریزی می‌توانند کسب و کار موفقی داشته باشند. امروز به گسترش کسب و کارم فکر می‌کنم و خیلی هم پیشنهادهای خوبی برای شراکت و پروژه‌های بزرگ‌تر دارم اما الان در فکر این هستم یک کتاب آشپزی با محتوای دستور غذاهای گیاهی بنویسم.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۵ ۱۳:۳۲

کاش این آدمها را می شد با تیراژ بالا تکثیر کرد

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۵ ۱۴:۲۲

صفحه اینستا نداره؟ ادرس صفحش لطفا؟

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۵ ۱۴:۴۷

با سلام و احترام خواستم از مصاحبه تون با ایشون تشکر کنم و خیلی لذت بردم و ممنون میشم اگر ممکنه آدرس یا شماره تهیه ی غذای ایشون رو برای بنده ارسال نمایید. با تشکر

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۵ ۱۸:۳۶

مثل همیشه یک سوژه جذاب و امیدبخش به زندگی

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۵ ۲۰:۱۰

آرامشی که با این پست بدست اوردم قابل وصف نیست. خوشحالم فالوئرتون هستم و ازتون ادویه با طعم عشق خریدم و امیدوارم تهران که اومدم بتونم از طعم غذای بهشتیتون بچشم. سپاس بانو مریم که دنیارو قشنگتر کردین

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۵ ۲۱:۱۰

خیلی عالی بودموفق باشنداین خانوم ودیگرخانومهاییکه توانمندی وخودباوری دارند امانقش همسرهم خیلی مهمه دراین جورپیشرفتهاومواردکه خوشبختانه همراهندهمسراگرهمراه باشه قطعا اتفاقات خوبی برای هردورخ میده خداوندیارشون

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۵ ۲۳:۰۰

بسیار زیبا.. همشو خوندم :).

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۶ ۰۱:۱۳

باید برید دنبال آدم هایی که حالشون خوبه بگردید چون خیلی کم یابند

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۷ ۱۲:۵۰

موفق و پیروز در کنار خانواده تان باشید یاد مهندس محبی هم همیشه در ذهنها میماند

avatar
۱۳۹۸-۰۴-۰۱ ۰۹:۲۵

خیخیلی امیدوار کننده بود میشه ادرس وتلفن محل کارتون رابدید

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۶ ۱۲:۱۳

خیلی مطالب زیبای بود خسته نباشید خانم محترم انرژی مثبتی گر فتم

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۶ ۲۰:۵۲

بسیار کار خوب و پسندیده ای بود موفق باشید همشهری عزیز مریم جان

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۶ ۲۱:۲۷

درود بر تو مريم جان 🌺🌺

avatar

سركار خانم محبي همشهري عزيز از خواندن مصاحبه لذت بردم اميدوارم هميشه و بهرصورت پيام اور شادي باشيد برايت بهترين ارزوها را دارم

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۷ ۰۸:۲۴

چقدر خوب بود ، خانوم محبی را هوا و هوس کور و نابینا نکرده است(مثل اکثر مردم این زمانه) و زیبا و سالم زندگی میکند و واقعا خوب حرف میزنند. خداوند طول عمرش را زیاد کند. مشتاق دیدار و خرید از ایشان هستم، کاش آدرس و لینکی هم میگذاشتید

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۷ ۰۸:۳۰

مريم جان آرزوي موفقيت،سلامت و شادي روز افزون براي خودت و خانواده محترم دارم. تا تهش خوندم بسيار عالي باعث افتخار شدي(همشهري و آشنا)

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۷ ۱۳:۱۳

خیلی حس خوبی بدست اوردم مرسی........................ اگه ادرس اینستاشو میذاشتین خوب بود

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۷ ۱۹:۴۳

با خوندن این متن روح تازه ای در کالبد انسان دمیده می شه.آفرین بر تو مهربان بانو

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۸ ۰۲:۵۸

تشکر از همشهری خوبم خانم مریم محبی بخاطر کمک به بچه های کار و ارتباط شاد با مردم.سلامتی و توفیق در زندگی برایتان آرزومندم. عبدالرحیم رحیمی از پارسیان

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۸ ۰۸:۳۸

واقعا عالی بود. سوژه، نوشتار و حاله خوب خانوم محبی به میزانی خوب بود که دوست نداشتم گزارش تموم بشه.

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۸ ۱۴:۴۷

آفرین بر بانوان نام اوری چون وی که الگویی مثال زدنی برای تربیت و نقطه عطفی برای یک جامعه آرمانی و بسامان است در این دنیای پر التهاب.

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۹ ۰۰:۰۲

فقط میتوانم بگم خانم مهربان امیدوارم همیشه شاد و سرحال و تندرست باشی . جامعه ما در حال حاضر به این نوع تفکر بشدت نیاز دارد .

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۲۹ ۱۰:۲۰

با آرزوی موفقیت برای ایشان و بهترین جمله ای که شنیدم حال خوب و انرژی مثبت بود ۲

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۳۱ ۰۸:۴۶

سلام و عرض ادب لطفا نشانی پیج اینستاگرام ایشون رو بگذارید.ممنون

avatar
۱۳۹۸-۰۳-۳۱ ۲۲:۲۷

علاف

avatar
۱۳۹۸-۰۴-۰۱ ۰۸:۰۵

یعنی شماهام تو این جامعه زندگی می کنین؟ اگر مردم اینند ما پس که ایم اگر رسم این است ما بر چه ایم