در حاشیه‌ شعر هوشنگ چالنگی؛

کشفِ کلمه‌ هوش‌رُبا

هوشنگ چالنگی، شاعر پیشکسوت خوزستانی، ۲ آبان ۱۴۰۰ بر اثر سکته و در سن ۸۰ سالگی از دنیا رفت.

به همین مناسبت و برای امروز که روز خاکسپاری او است، علی یاری، شاعر و منتقد ادبی، یادداشت حاضر را نوشته و در اختیار ایسنا گذاشته است:

"هوشنگ چالنگی، خلوت‌گزیده‌ای بود که به تماشا حاجتش نبود. به‌رغم کوشش هم‌روزگاران ما برای آفتابی‌شدنش، کمتر حاضر شد خلوتش را ترک کند تا گل سرسبد محافل ادبی باشد. با این‌ همه، هرگاه میسّر شد، حضور و هیبت رازآمیز خود را از دوستارانش دریغ نکرد. شعرِ خون‌دار و نغز و پرمغز او در کنار زیست عارف‌وار او بر فرهمندی‌اش می‌افزود. چاپ‌کرده‌های شاعری که بیش از ۶۰ سال در طریق شعر گام زد، چندان زیاد نیست؛ اما میراث تقطیر شده‌ای که از شعر او برجا مانده، غنیمتی است که بی‌گمان از سرمایه‌های شعر فارسی خواهد بود.


به کارنامه‌ شعری هوشنگ چالنگی، از آغاز دهه‌ ۴۰ تا آخرین سروده‌هایی که از او دست داریم و تاریخ سرودن‌شان به میانه‌ دهه‌ ۹۰ خورشیدی می‌رسد، از دو منظر می‌شود نگاه کرد: از دیدگاه ساخت و صورت، شعر او، فارغ از تجربه‌هایی هم که گویا در ساحت غزل داشته است، در آغاز دهه ۴۰، در پاری از سروده‌ها دل‌بسته‌ شعر منثور است و در پاری از شعرها، ادامه‌ منطقی شعر نیمایی است، با رعایت وزن عروضی؛ اما گریز از قافیه‌پردازی‌های مرسوم، حتی از نوع نیمایی‌اش. همین فاصله‌گذاری که او با شعر نیمایی دارد، در تکاپوهایی که در نیمه‌ دهه‌ ۴۰ خورشیدی برای سامان‌دهی به جریان‌هایی منفرد از شعر نیمایی و شعر شاملویی درمی‌گیرد، بی‌درنگ او را هم تمام‌عیار به میدان تجربه‌گرایی شعر بی‌وزن، منثور و فرم‌گرای «موج نو»، «شعر دیگر» و سپس، «شعر حجم» می‌کشاند. از این زمان به بعد، شعر او کاملا در ساحتِ ساخت و فرم به حرکت‌هایی از این دست، به‌‎ویژه زیبایی‌شناسی حاکم بر «شعر دیگر» وفادار ماند؛ اما چالنگی اینجا نیز فاصله‌ای معنادار با جریان جمعی همگنانش حفظ کرد؛ یعنی آن فرم‌اندیشی مفرط، فارغ از سویه‌های زیبایی‌شناسیک و دلپذیر این فرم‌گرایی محض که در کار شاعران مدرنیست نیمه‌ی دوم دهه‌ ۴۰ به بعد به چشم می‌آید، بر شعر او چیره نیست و می‌توان گفت در عین بهره‌گیری همه‌جانبه از آموزه‌های مدرنیسم درتنیده به جان شعر نیمه‌ی دوم دهه‌ ۴۰، خط گذار فردی چالنگی را از کنار حرکت جمعی شعر دیگری‌ها و حجم‌گرایان به‌روشنی دید.

از نظرگاه بیان نیز، شعر چالنگی در طیفی رنگین از وضوح  ـ و نه عریانی کلام ـ تا ابهام متراکم هنری در تکامل است. نبض شعرهای دوره‌ اول شاعری او بر مدار جامعه‌گرایی معترضانه پیش می‌آید. بیان غیرمستقیم او در این شعرها تازه است و کمتر گرفتار استعاره‌های مرسوم شاعران رومانتیست جامعه‌گرای هم‌روزگارش شده است. او در این گونه ‌از سروده‌هایش مانند شعر «اخبار» زبان و بیانی روشن دارد: «باغ‌ها لخت شدند/ و زمین‌ها سرخ‌اند/ چون که صبح دیروز/ آخرین موج ملخ هم آمد/ و بدون پروا/ باقیِ زردی صحرا را خورد/ اسب‌ها می‌میرند/ درّه را بوی عفونت پُر کرد/ خبر تازه دوتا دیگر هست/ بوی نان تازه/ دیشب از آبادی هجرت کرد/ و کلاغان سیرند!»

با آن‌که مابه‌ازاهای عینی شعر معترض دهه ۴۰ در شعر چالنگی کمتر به چشم می‌آید؛ همین بیان معترض و تازه و بشکوه است که دل از شاملو می‌رباید و چندین شعر از چالنگی را در مجله‌ خوشه، سپس کتاب خوشه چاپ می‌کند. غیر از آن چند شعر درخشان، ردِّ جامعه‌گرایی را در شعرهای «مرغان دیگر»، «ساعت سه‌وبیست»، «مرد و پرنده‌هایش»، «ای فرش‌های یک‌دست»، «در حرف‌هایتان»، «این‌جا...!» «صبح نان»، «نقاهت»، «بیماری»، «با برادرم هجرت نمی‌کنم»، «اینک توان نشست» و... نیز می‌توان به دست داد، بی‌آن‌که کلام شاعر به آفت عریانی و شعارزدگی دچار شود. شعر او در این دوره، یعنی نیمه‌ی دهه ۴۰ خورشیدی، از شاهکارهای شعر معترض و جامعه‌گرای معاصر است؛ شعری معتدل که نه جانب معنا در آن فرو گذاشته شده، نه جانب زیبایی‌شناسیک و هنری. چالنگی در شعر «بیماری» که شهریور ۱۳۴۶ سروده شده است، تصویری از تنهایی انسان به دست می‌دهد، شاعر از «گل تنهایی» روییده در میدان‌ها گلایه می‌کند. پدرش که روزی برای هم‌صحبتی با اهل محل جان می‌داده، اکنون به انزوا گراییده و دوست می‌دارد تنها باشد و غذایش را به‌تنهایی بخورد و از «قوطی ناطق» به حقیقیت‌های مسخ‌شده گوش کند. میدان‌ها خواب دوران تجمع را می‌بینند و «تنهایی و غم» چنان بر زمان و مکان سایه افکنده است که گویی سند زیستن است.

بیان شعری‌ چالنگی در ادامه، حتی وقتی به تکاپوگران مدرنیست دهه‌ی چهل می‌پیوندد و خود یکی از میان‌داران حرکت‌های جمعی شعر نوگرا می‌شود، هم‌چنان با اعتراضی آهسته و پیوسته، حرکت رونده‌ خود را پی می‌گیرد؛ یعنی آنجاها هم که نوعی متافیزیک افسون‌کننده و سوررئالیسم چشم‌نواز شعر او را پیش می‎برند، انسان همواره جای خود را در گوشه‌هایی از شعر حفظ کرده است و سویه‌ی صورت‌گرایانه و زیبایی‌شناسیک سروده‌ها چندان پرنیرو نیست که نتوان از کلیت شعر او، جز «لذت متن» نگاه و نگره‌ای انسان‌مدار بیرون آورد.

شعر او حکایت جان‌ فرزانه و فرهمندش بود و در عین این‌که همواره در دسته‌بندی‌های جریان‌شناسانه نام او را هم به زلف «موج نو»، «شعر دیگر» و «شعر حجم» گره می‌زنیم؛ اما واقعیت این است که خصلت‌های ژنریک شعر او باعث شده شعرش فاصله‌ای معنادار و اصیل از همگنانش داشته باشد و سبک شخصی او را فریاد بزند. مراقبت چالنگی از کلام خود، بسیار هوشمندانه و دقیق است چنان که شعر شکوهمندش در میان نوگرایان جریان‌سازِ هم‎روزگارش هم یکه است. اعتدال او در ساخت و صورت، بیان حکمت‌آمیز، موسیقی کلام، لحن آهنگین، افسونگر و وردگونه و گریز از مفهوم‌زدگی از شاخصه‌های ویژه‌ شعر او هستند. البته هرچه پیش‌تر می‌آییم، لایه‌های شعر او عمیق‌تر و بینشی فلسفی در شعرش گسترده‌تر و متراکم‌تر می‌شود. کوتاه‌سخن این ‌که شعر او، چه آن دسته که درون‌مایه‌ جامعه‌گرایانه‌ای روشن دارند، چه آن دسته سروده‌ها که تبارشان به نگره‌های حاکم بر «شعر دیگر» می‌برد، هیچ تاریخ مصرفی ندارد؛ زیرا که او «کلمه‌ هوش‌رُبا» را یافته بود و شعرش سرشار از افسون زیبایی بود."

انتهای پیام

  • پنجشنبه/ ۶ آبان ۱۴۰۰ / ۰۹:۲۳
  • دسته‌بندی: خوزستان
  • کد خبر: 1400080604103
  • خبرنگار : 50231