مسابقه سرعت در انتشار کتاب!

فرزانه دوستی می‌گوید: مشکل امروز ما تعداد زیاد مترجمانی است که جزیره‌ای و بی‌خبر از هم کار می‌کنند، و چون همگی در انتخاب خودشان به جایزه ادبی یا موج‌های خبری مشابهی وابسته‌اند، همین موج ترجمه را در کشور خودمان ایجاد می‌کنند و ناگزیر دچار مسابقه سرعت در انتشار کتاب می‌شوند که بعضاً بر کیفیت کتاب تاثیر می‌گذارد.

فرزانه دوستی متولد ۱۳۵۹ در تهران، مترجم و پژوهشگر، دکتری زبان و ادبیات انگلیسی دارد و مدرس زبان انگلیسی است.  نامزدی در دومین دوره جایزه ترجمه ادبی ابوالحسن نجفی (۱۳۹۶) برای کتاب «شب‌های وحشی»، شایسته تقدیر ششمین جشنواره «نقد کتاب» (آبان‌ماه ۱۳۸۸)، شایسته تقدیر دوازدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهیان (۱۳۸۸)، برگزیده یازدهمین جشنواره تئاتر  دانشگاهیان ایران(۱۳۸۷) و برنده جایزه اول پژوهش«بارقه‌های شرقی در آثار ایبسن» در  جشنواره تئاتر تجربه، دانشگاه تهران (۱۳۸۷) از جمله دستاوردها و جوایز اوست.

«فریای هفت جزیره» نوشته جوزف کنراد، «حکایت بانوی آزرده» گزینه آثار جاناتان سوئیفت، «مبانی نشانه‌شناسی» رولان بارت، «شب‌های وحشی: داستان روزهای آخر زندگی آدگار آلن پو، ارنست همینگوی، امیلی دیکینسون و مارک تواین» جویس کرول اوتس، «دوران طلایی» گزیده داستان‌های جان چیور، «منظری به جهان» مجموعه داستان‌های جان چیور و «تآتر بودگی» مجموعه مقالاتی درباره چیستی تئاتر از جمله آثار او هستند.

اخیرا کتاب «بیداری» نوشته کیت شوپن با ترجمه فرزانه دوستی برگزیده پنجمین دوره جایزه «ابوالحسن نجفی» شد. در پی این موضوع ایسنا گفت‌وگویی با این مترجم دارد که در پی می‌آید:

جایزه‌ای نوپا اما برجسته!

شما پیش‌تر هم به عنوان نامزد جایزه ابوالحسن نجفی معرفی شده بودید و این‌بار به عنوان برگزیده جایزه معرفی شدید. درباره برگزاری جایزه‌های ادبی برای ترجمه و تأثیر و نقشی که می‌توانند ایفا کنند، می‌گویید؟


جایزه استاد ابوالحسن نجفی جایزه‌ای نوپا است ولی در همین پنج سالی که از عمرش می‌گذرد توانسته به جایگاه برجسته‌ای دست پیدا کند به چند دلیل؛ اول این‌که اعتبارش را از نام رفیع استاد نجفی دارد که دغدغه‌هایش درباره زبان فارسی بر کسی پوشیده نیست و به دلیل جامع‌الاطراف بودن بسیار تاثیرگذار بودند و همه با هر سطحی از سواد و گرایش با بخشی از آثار و اندیشه‌هاشان آشنایی دارند.

اعتبار دوم این جایزه به شأن بالای داوران مستقل و خوشنام آن است که کارنامه‎های درخشانی در ترجمه ادبی دارند و امیدوارم مترجمان جوانی هم که برگزیده می‌شوند با انتخاب‌ها و کارنامه‌شان هرروز به اعتبار این جایزه اضافه کنند.
برای من افتخار بزرگی است که دو بار به فهرست نهایی این جایزه راه پیدا کردم، آن هم در شرایطی که تعداد مترجمان دقیق و خوش‌ذوق هرروز بیشتر می‌شود. فکر می‌کنم هر هشت اثری که نامزد می‌شوند، برگزیده‌اند و مخاطب می‌تواند به این فهرست اعتماد کند.

آسیب‌های ترجمه و راه‌ مقابله با آن


 مهم‌ترین آسیب‌های حوزه ترجمه را چه چیزهایی می‌دانید و درباره این آسیب‌ها  توضیح‌ می‌دهید؟


درباره آسیب‌ها که ساعت‌ها می‌شود صحبت کرد و صحبت هم کم نشده‌است. موازی‌کاری و ترجمه‌های مکرر بلایی است که همه ما دچارش شده‌ایم. خودم یکی دو جلد کتاب آماده چاپ را به دلیل این‌که همکار مترجم خوشنامی زودتر از من راهی بازار کرده بود، کنار گذاشتم. ولی مگر چندبار می‌شود این کار را کرد؟

ترجمه مجدد یا موازی با نگاه به سنت ترجمه در ایران کار غلطی نیست. اما در گذشته تعداد مترجمان خیلی کمتر بود، و وقتی دست به بازترجمه می‌زدند، دلیل و ادعای محکمی داشتند و بعد در مجلات به نقد و گفت‌وگو با هم می‌پرداختند، حالا گیرم جدلی هم می‌کردند. متن‌هایی هم که انتخاب می‌کردند، اکثراً شاهکارهای وزین تاریخ ادبیات بودند. مشکل امروز ما تعداد زیاد مترجمانی است که جزیره‌ای و بی‌خبر از هم کار می‌کنند، و چون همگی در انتخاب خودشان به جوایز ادبی یا موج‌های خبری مشابهی وابسته‌اند، همین موج ترجمه را در کشور خودمان ایجاد می‌کنند و ناگزیر دچار مسابقه سرعت در انتشار کتاب می‌شوند که بعضاً بر کیفیت کتاب تاثیر می‌گذارد. خود مترجم هم فشار کاری زیادی را باید تحمل کند. بعد از ترجمه هم نقدهای سازنده‌ای درکار نیست، مترجم‌های موازی‌کار از هم پرهیز می‌کنند، یا گاهی شاهد نقدهای تخریبی و بی اساس هستیم که در نهایت کمکی به خواننده‌ بلاتکلیف نمی‌کند.

راه‌های مقابله با آسیب‌های ترجمه چیست؟


من راه حل روشنی سراغ ندارم. سازمان‌دهی و ضابطه‌مند کردن صنعت ترجمه یا پیوستن به قانون کپی‌رایت در دسترس‌ترین پیشنهادها هستند، به شرط آن که بازار کتاب ترجمه را دچار انحصارگرایی نکند و راه را بر فعالیت مترجمان جوان و گمنام نبندد.
شاید راه درست‌تر، رشد مجلات و رسانه‌های نقد کتاب و ترجمه باشد، گسترش نقدهای تطبیقی متون ترجمه شده، یا ایجاد فضایی پویا برای گفت‌وگو بین مترجمان موازی‌. ابداً کار آسانی هم نیست.
ما سال‌هاست که رشته‌ای دانشگاهی به نام «مطالعات ترجمه» داریم و کارشناس همین کار را پرورش می‌دهیم، ولی تحقیقاتشان محدود به ژورنال‌های پژوهشی مانده، خروجی ملموسی ندارد و نقدهای موثری از ایشان در دسترس مخاطب عام قرار نمی‌گیرد.

 در این سال‌ها تعداد عناوین ترجمه در سال زیاد است که تنوعی را در بازار ترجمه و کتاب ایجاد کرده‌اند، ارزیابی شما از کیفیت آثار منتشرشده‌ چیست؟


به نظرم این دقیقا مسئولیتی است که جایزه‌ استاد ابوالحسن نجفی بر عهده گرفته و قرار است انجام دهد. مثلا همین امسال حدود ۷۰ جلد کتاب ترجمه داستانی به دفتر جایزه ارسال شده، و نشان می‌دهد که ۷۰ مترجم یا ناشر خود را شایسته‌ این جایزه دیده‌اند. تعداد آثار ترجمه در هر سال آنقدر زیاد است که کسی نمی‎تواند همه آن‌ها را بخواند و مقایسه کند و نظر صائب بدهد. مخصوصا که شاهد رشد ترجمه بی‌واسطه از زبان‌های دیگر، مخصوصا ترکی و لهستانی و روسی هستیم. این‌ها اتفاق مثبتی است و برخی ناشران هم نسبت به قبل با حساسیت بیشتری به ویرایش و صفحه‌آرایی و حفظ کیفیت ظاهری کتاب می‌پردازند. اصلاح غلط‌های چاپ اول کتاب هم نسبت به قبل خیلی ساده‌تر شده است.
امسال عناوین خیلی خوبی دیده‌ام که حتی اگر نام هم بخواهم ببرم، مصاحبه طولانی می‌شود.

مترجمانی که به زبان مبدأ تسلط ندارند

 همان‌طور که در نشست جایزه نجفی اشاره شد، به نظر می‌رسد برخی از ترجمه‌ها به لحاظ فارسی‌نویسی یعنی انتقال متن از زبان مبدا به زبان مقصد  دچار اشکال هستند، درباره این موضوع توضیح می‌دهید.


بله نکته مهمی است. البته با عیار استاد نجفی اگر به ترجمه نگاه کنیم، هیچ ترجمه‌ای صددرصد درست و کامل نیست. ترجمه یک پروسه‌ دینامیک است، یعنی گفت‌وگومند و تغییرپذیر است که می‌تواند به مرور زمان اصلاح و بهتر شود. خود من وقتی ترجمه‌های ۱۰ سال پیشم را می‌خوانم دیگر قبولشان ندارم و دوست دارم اصلاحشان کنم یا از نو ترجمه کنم. ترجمه محصول نهایی نیست، و دقیقا به همین خاطر وقتی ترجمه را به شکل یک محصول نهایی از خط تولید می‌گیریم و به بازار کتاب می‌دهیم، آن هم در شرایط رقابتی و سرعتی این‌روزها که هرکسی زودتر کتابی را چاپ کند خودش را برنده و ذی‌حق می‌داند، این‌همه ماجرا درست می‌شود.
مساله تسلط موضوعی هم هست. کمتر مترجمی هست که هم به زبان مبدأ تسلط کامل داشته باشد، هم به موضوع تخصصی متن و بافتار تاریخی اجتماعی آن، و هم به مبانی درست‌نویسی زبان فارسی. این مهارت‌ها درمورد ویراستار کتاب هم صدق می‌کند. نقص در هرکدام از این‌ها متن نهایی را دچار اشکالات اساسی می‌کند.

چرا نویسنده‌های ایرانی شبیه هم می‌نویسند؟
 

با نگاهی کلی بر آثار ترجمه، به نظر می‌رسد انتخاب کتاب‌ها برای ترجمه بر اساس لیست‌های پرفروش مجلات و سایت‌ها انجام می‌شود، این موضوع چه تأثیری بر جریان ترجمه  و ادبیات بر ایران دارد؟

ببینید قبلا هم در مراسم اشاره‌ای کردم. ما به گفته رولان بارت دو نوع متن ادبی داریم. متنِ خوانا (متنی که یک بار می‌خوانیم و مصرف می‌کنیم و تمام می‌شود)، و متن نویسا (متنی که آن‌قدر چندلایه و ظریف است که شاید لازم باشد بارها بخوانیم تا بفهمیمش). در ترجمه هم با این دو نوع متن سروکار داریم. لیست‌های پیشنهادی و پرفروش و ضرورت ترجمه آن‌ها وجود دارد، خیلی هم برای همه ما خوب است بدانیم چه اتفاقی در دنیا می‌افتد، سلیقه نویسندگان و خوانندگان چه تغییری کرده، چه تکنیک‌های جدید یا مکتب‌های فکری جدیدی دارد شکل می‌گیرد. ولی یکی دو ترجمه از هرکدامشان واقعا بس است، نیست؟ درعوض متن‌های مهم زیادی مطابق با نیازها و شرایط فرهنگی ما هست که هیچ‌ ناشری سراغشان نمی‌رود. متاسفانه ناشرها هم فهرست‌های پرفروش را ترجیح می‌دهند و روی خوشی به پیشنهادهای خوب مترجم‌ها نشان نمی‌دهند، چون ریسک بالا دارد و نمی‌فروشد. این که برخی داستان‌نویس‌های ایرانی کاملا شبیه هم می‌نویسند، تا اندازه‌ای – شاید، مطمئن نیستم – تقصیر این باشد که الگوهای خارجی یکسانی را خوانده‌اند.
 
در مورد متن‌های نویسا، مثل شاهکارهای ادبی شکسپیر و پروست و جویس... حالا حالا باید بازترجمه‌شان کنیم و زبان آن‌ها را فراخور نسل‌های معاصر و آینده به‌روز و زایا نگه داریم. این متن‌ها بهانه‌ای هستند برای طبع‌آزمایی و آزمودن ظرفیت‌های زبان فارسی. به شرطی که واقعا از نو ترجمه کنیم و رونویسی از دست مترجم قبلی با سودای شهرت یا فروش نباشد.
شاید بزرگترین عیب فهرست‌ها ترویج مترجمان وابسته و مصرف‌گرا باشد، مترجمانی که متخصص حوزه خاصی نمی‌شوند، پژوهش کافی و مستقل صرف کشف استعداد متن نمی‌کنند، و بنابراین آن کارکرد «کوشندگی فرهنگی» را درست انجام نمی‌دهند.

 اگر ممکن است درباره ورود خود به عرصه ترجمه ادبی و کتاب‌هایی که برای ترجمه انتخاب می‌کنید، توضیح دهید.


من از هفده‌سالگی با خواندن نمونه‌های خوبی از ترجمه ادبیات اروپایی مثل داستایوفسکی و سروانتس و هوگو و گراهام گرین و شاهکارهایی از ادبیات آمریکایی مخصوصا همینگوی و فاکنر مجذوب دنیای ادبیات و ترجمه شدم. رشته ادبیات انگلیسی را انتخاب کردم و تا مقطع دکتری ادامه دادم. بنابراین خودم را پژوهشگر ادبیات، یا جایی بین پژوهش و ترجمه ادبی می‌بینم. اگر اثری انتخاب می‎کنم همراستای گرایش‌های ادبی و تئوریک خودم است یا که دنبال معرفی جاافتاده‌های باارزش تاریخ ادبیات هستم.
کار جدی ترجمه ادبیات را در دهه ۸۰ به‌صورت تجربی شروع کردم. با محمد طلوعی که شاعر و نویسنده بود، یکی دو مجموعه شعر جهان، نظریه تئاتر، و پروژه ترجمه جان چیور را شروع کردیم، آن موقع قصد انتشار نداشتیم و بیشتر دنبال کشف و مطالعه ظرفیت‌های زبان برای ژانرهای مختلف بودیم، اما نتیجه خوب شد و منتشرشان کردیم. در دهه ۹۰ کتاب‎هایی از جوزف کنراد، ویرجینیا وولف، رولان بارت، جاناتان سوئیفت و جویس کرول اوتس و تک‌نگاشت‌های زیادی برای نشریات و مجلات ترجمه کرده‌ام. در همه این‌ها هم انگیزه‌های نظری-ادبی یا دغدغه‌ فرم داشته‌ام. ترجمه‌هایی تخصصی هم در حوزه نشانه‌شناسی انجام داده‌ام و این روزها مشغول ترجمه کتابی مهم در زمینه نسبت نظریه‌های انتقادی معاصر با تاریخ‌نگاری سنتی هستم. ۱۰ سالی هم هست که به‌صورت حرفه‌ای به ترجمه آثار ادبی از فارسی به انگلیسی مشغولم که در نشریات معتبر انگلیسی، آمریکایی و آسیایی منتشر شده‎اند. این برایم رسالت مهم‌تری است و فکر می‌کنم هرچه بیشتر از ادبیات معاصر خودمان ترجمه کنیم، به تدریج  سهم بیشتری از بازار جهانی ادبیات را نصیب ایران می‌کنیم. اما تا رسیدن به آن نقطه شاید دهه‌ها تلاش مستمر نیاز باشد.

 انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ / ۰۲:۰۱
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1400111813422
  • خبرنگار : 71573