نظامی درباره ملیت و زبان خود چه گفته است؟

محمدجعفر محمدزاده در نوشتاری به سخن نظامی در دیوانش که درباره نژاد، زبان، ملیت و... خود گفته، پرداخته است.

این نویسنده و پژوهشگر تاریخ زبان و ادبیات فارسی و مدیر رادیو ایران در یادداشت خود با عنوان «نظامی پاسدار زبان فارسی» که آن را در اختیار ایسنا قرار داده نوشته است: حکیم نظامی گنجوی پارسی‌گوی بزرگ و آفریننده حماسه‌های عاشقانه در ایران فرهنگی، نزد پارسی‌گویان گرامی و بزرگ ‌داشته می‌شود؛ در این حال نگرانی‌هایی از مصادره شاعران پارسی‌گو کمی آزاردهنده است؛ حق هم همین است که باید نگران بود. نظامی گنجوی برترین شاعر پارسی‌گوی سده ششم و زاده گنجه در سرزمین اران در آن سوی ارس است که در روزگاری نه چندان دور زادگاهش از ایران جدا افتاده است. بی‌گمان او برجسته‌ترین سراینده حماسه‌های عاشقانه پارسی است. کارهایی غیرفرهنگی و بی‌اثر، اما نگران‌کننده درباره حکیم گنجه انجام شده است که او را شاعری غیرپارسی‌گو معرفی کنند. چرا می‌گویم بی‌فایده و غیرفرهنگی؛ برای آن‌که اگر امروز کسی بتواند شعر نظامی را تحریف کند چگونه می‌توان صدها نسخه خطی به جا مانده از سده‌های هشتم به این سو در کتابخانه‌ها و موزه‌های معروف دنیا را نادیده گرفت که به خط و زبان فارسی شعر نظامی را نسل به نسل تا به امروز به ما رسانده و مبدا تصحیح و انتشار نسخه‌های امروزی از خمسه نظامی و بخش‌های پراکنده‌ای از شعر او شده است. گواه محکم‌تر ما بر جایگاه نظامی در ایران،  شعر نظامی و آثار به‌جامانده از او در دیوان اوست که از روی نسخه‌هایی، از بیش از پانصد- ششصد سال پیش، به وسیله پژوهشگران تصحیح شده و به چاپ رسیده است.
 در این پژوهش نگاهی خواهد شد به سخن نظامی در دیوانش که او درباره نژاد، زبان، ملیت و... خود گفته است.

واژگان کلیدی: (نظامی گنجوی، خمسه نظامی، پارسی، دری).

واژه پارسی در متون کهن ما دو معنی دارد یکی ایرانی و دیگر زبان پارسی؛  و نظامی در اشعار خود بارها دو واژه پارسی را در این دو معنی به کار برده و گاهی به جای پارسی در معنی زبان، دری را هم به کار برده است.
در خمسه و در لیلی و مجنون و در آغاز بخش «رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند»  نظامی خود را چنین معرفی کرده است:

دهقان فصیح پارسی‌زاد          از حال عرب چنین کند یاد

گفته شده است که مادر او کُرد و پدرش اهل اران و در شهر گنجه زیسته است.
*
در داستان «خسرو و شیرین» و در جایی که خسرو، شیرین را در چشمه‌ساری می‌بیند، می‌گوید:

سخن گوینده پیر پارسی‌خوان              چنین گفت از ملوک پارسی‌دان
که چون خسرو به ارمن کس فرستاد       پرستش کردن آن سرو آزاد
شب و روز انتظار یار می‌داشت            امید وعدۀ دیدار می‌داشت

در بیت نخست پارسی‌خوان و پارسی‌دان مراد زبان پارسی است.

اما در منظومه خسرو و شیرین و داستان «به خاک سپردن خسروپرویز» که می‌گوید:

به آیین ملوک پارسی عهد            بخوابانید خسرو در آن مهد

آیین ملوکِ پارسی مقصود آیین پادشاهان ایرانی است.

در «لیلی و مجنون» در بخش «در سبب نظم کتاب» می‌گوید:

در زیور پارسی و تازی                این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم         کابیات نو از کهن شناسم
ترکی صفت وفای ما نیست          ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید                او را سخن بلند زاید

در این‌جا نظامی زبان خود را پارسی می‌داند و با صراحت می‌گوید که شعر او آن‌گونه که درخور نسب اوست پارسی است و خود را سخن‌شناس و داننده متون کهن و باستانی ایرانی معرفی می‌کند و وقتی می‌گوید ترکانه سخن سزای ما نیست یعنی من ترکی شعر نگفته‌ام بلکه به زبان نیاکانم سخن گفته‌ام.

*
در هفت پیکر وقتی که می‌خواهد به دنیا آمدن فرزندی برای نعمان نامی سخن بگوید که با بهرام فرزند یزدگرد از شیر یک دایه خورده‌اند آن دو را چنین معرفی می‌کند:

شاهزاده در آن حصار بلند            پرورش می‌گرفت سالی چند
جز به آموختن نبودش رای           بود عقلش به علم راهنمای
تازی و پارسی و یونانی               یاد دادش مُغ دبستانی

مقصود از پارسی در این‌جا زبان پارسی است که در کنار دو زبان عربی، یونانی زبان‌های رایج آن زمان از آن‌ها نام برده است.

*
در هفت پیکر و در داستان «آگاهی یافتن بهرام بر مرگ پدر» که در آن زمان در سرزمین یمن بوده، و برخی نگرانند که اگر پادشاهی به بهرام برسد او به سبب زندگی و رشدش در یمن ممکن است که ایرانیان را ارج ننهد، می‌گوید:

گرچه بهرام سربلندی داشت                دانش و تیغ و زورمندی داشت
تازیان را دهد ولایت و گنج                پارسی‌زادگان رسند به رنج
کس نمی‌خواست کو شود برگاه             چون خدا خواست بر نهاد کلاه

پارسی‌زادگان در این‌جا منظور ایرانیان است و واضح است که پارسی‌زاده به معنی ایرانی به کار رفته آن‌گونه که دیدیم خود را نیز پارسی‌زاد گفته است.
*
و در داستان «لشکرکشی خاقان چین برای جنگ با بهرام» می‌گوید:

هرکسی پیش او زمین می‌رفت             درخور فتح و آفرین می‌رفت
پهلوی‌خوانِ پارسی‌فرهنگ               پهلوی خواند بر نوازش چنگ
شاعران عرب چو درّ خوشاب            شعر خواندند بر نشید رباب
شاه فرهنگ‌دان و شعرشناس             بیش از آن دادشان که بود قیاس
 

چنین به نظر می‌رسد که پهلوی‌خوان منظور خنیاگران  فهلویات یا همان پهلویات باشد که آثار و بقایای آن‌ها در دوره جدید در آذربایجان و خراسان شناسایی شده است.

*
در هفت پیکر در بخش «عتاب کردن بهرام با سران لشکر» می‌گوید:

مرتفع جامه‌های قیمت‌مند            بیشتر زان‌که گفت شاید چند
تازی اسبان پارسی‌پرورد          همه دریاگذار و کوه‌نورد
 پارسی در این‌جا هم بدل از ایرانیان است؛ یعنی اسب‌های تازی/ عربی که ایرانیان پرورش می‌دادند.

*
در شرفنامه و در داستان «ویران کردن آتشکده‌های ایران به وسیله اسکندر» می‌خوانیم:

به هم کردم آن گنج آکنده را               ورق پاره‌های پراکنده را
از آن کیمیاهای پوشیده حرف          برانگیختم گنج‌دانی شگرف
همان پارسی‌گوی دانای پیر                      چنین گفت و شد گفت او دلپذیر

*
در شرفنامه غارت کتابخانه‌های ایران به وسیله رومی‌ها و فرستادن تعداد زیادی از آن‌ها برای ترجمه، در داستان «فرستادن اسکندر روشنک را به روم» چنین بازگو می‌کند:

جهاندار فرمود کایدر وزیر                       برفتن نشست از بر بادگیر
کتبخانۀ پارسی هر چه بود                     اشارت چنان شد که آرند زود
سخن‌های سر بسته از هر دری                   ز هر حکمتی ساخته دفتری
به یونان فرستاد با ترجمان                       نبشت از زبانی به دیگر زبان

*
 این‌ها جاهایی بود که نظامی پارسی گفته است‌. در ادامه نگاهی می‌کنیم به جاهایی که از واژه دری به جای پارسی نام برده و شعر خود را دری گفته است.

در خمسه و در داستان خسرو و شیرین و «ماجرای رفتن شاپور به ارمن در پی شیرین» چنین می‌گوید:

فرود آمد بدان دیر کهن‌سال                      بر آن آیین که باشد رسم ابدال
سخن پیمای فرهنگی چنین گفت              به وقت آن‌که دُرهای دری سُفت

دُرّ  دَری در بیشتر جاها مطلق شعر فارسی است آن‌گونه که ناصر خسرو هم شعر را دُرّ دَری میگوید:
من آنم که در پای خوکان نریزم                مرین قیمتی دُرّ لفظ دَری را
 

نظامی نیز در این‌جا دُرّهای دَری را به معنی شعر فارسی به کار گرفته است.
*
در هفت پیکر و در «سبب نظم کتاب»، در آغاز خود را شاعر پارسی‌گو معرفی می‌کند و در ادامه شعر پارسی را کار خود و سزاوار خود می‌داند و می‌گوید:

چو در من گرفت آن نصیحت‌گری            زبان برگشادم به دُرّ دری
نهادم ز هر شیوه هنگامه‌ای                      مگر در سخن نو کنم نامه‌ای
در آن حیرت‌آباد بی یاوران                      زدم قرعه بر نامِ نام‌آوران
نظامی که نظم دَری کار اوست                 دَری نظم کردن سزاوار اوست
چنان گوید این نامۀ نغز را                        که روشن کند خواندنش مغز را
دل دوستان بدو نور باد                            وز او دیدۀ دشمنان دور باد

*
و در شرفنامه در بخشی به عنوان «گفتن داستان به طریق ایجاز» درباره برگرداندن خردنامه‌های پارسی به زبان یونانی چنین می‌گوید:

خردنامه‌ها را ز لفظ دری                          به یونان‌زبان کرد کسوت‌گری

*

در داستان «بازگشتن اسکندر از جنگ با فیروز» نیز چنین می‌گوید:

گزارندۀ داستان دَری                                چنین داد نظم گزارش‌گری

داستان دری هم همان داستان‌های حماسی و عاشقانه پارسی است.

نتیجه آن‌که به اعتبار همه اسناد معتبر و موجود و گفتار مستند، نظامی شاعری پارسی‌گو و پارسی‌نژاد و زاده گنجه در سرزمین اران است که این منطقه در شمال‌غرب ایران یکی از مراکز مهم شعر و ادبیات تا سده‌های هشتم و نهم بوده است، و زبان ساکنان آن‌جا مانند زبان آذری از زبان‌های ایرانی دوره میانه به حساب می‌آمده و این زبان را تا سده‌های هفت و هشت حفظ کرده‌اند؛ به گونه‌ای که در کتاب «نزهه‌المجالس» که تالیف حدود ۷۵۰ هجری به وسیله جمال‌الدین خلیل شروانی است و در آن چهارهزار رباعی پارسی از ۳۰۰ شاعر سده‌های پنجم تا هفتم را گردآوری کرده است، از ۱۱۵ شاعر پارسی‌گوی منطقه شمال‌غرب نام برده است که فقط ۲۴ نفر آن‌ها اهل گنجه است؛ این حقیقت تلخی است که جغرافیای سیاسی امروز منطقه آن‌سوی ارس به موجب دو معاهده استعماری «گلستان» و «ترکمانچای» در سال‌های ۱۱۹۲ و ۱۲۰۶ خورشیدی از وطن جدا افتاده‌اند، اما اگر با قوم‌سازی و وارونه کردن تاریخ بخواهند شاعران بزرگ و پارسی‌گو را به نام ملیت‌ها و فرهنگ‌های دیگر مصادره کنند کاری بیهوده و غیرفرهنگی است و راهی است که اگر پارسی‌گویان و ایران‌شناسان و ایران‌دوستان هوشیار باشند پیموده نخواهد شد؛ همانگونه که تلاش‌های صورت‌گرفته نتوانسته است جلال‌الدین مولوی را که در قونیه مدفون است از زبان پارسی و ایران فرهنگی جدا کند، نظامی گنجوی و صدها شاعر و سخنور منطقه اران از ایران فرهنگی جدایی‌ناپذیر خواهند ماند.

منابع

شروانی، جمال‌الدین خلیل( ۱۳۷۴ ) نزهه‌المجالس، نشر دانشگاهی: تهران
محقق، مهدی و مینوی، مجتبی( ۱۳۹۳) دیوان اشعار حکیم ناصرخسرو قبادیانی، نشر دانشگاه تهران
وحید دستگردی، حسن(۱۳۷۴)  تصحیح کلیات خمسه نظامی، نشر قطره: تهران

محمدجعفر محمدزاده

 انتهای پیام

  • شنبه/ ۲۱ اسفند ۱۴۰۰ / ۰۰:۴۸
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1400122116099
  • خبرنگار : 71573