/تحلیل-دیپلمات/

قمار چین در افغانستان

"چین اولین کشوری نیست که برای ثبات در افغانستان تلاش می‌کند. آیا پکن در جایی که آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی شکست خوردند موفق خواهد شد؟"

به گزارش ایسنا، نشریه "دیپلمات" در تحلیل گسترش روابط چین با افغانستان نوشته است: «پکن در راستای گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی خودر افغانستان سرمایه‌گذاری‌ها در این کشور را طی سال‌های اخیر افزایش داده است.

در ژانویه ۲۰۲۳، یک شرکت چینی قراردادی به ارزش ۴۵۰ میلیون دلار برای اکتشاف و توسعه ذخایر نفت در شمال افغانستان امضا کرد. در ماه آوریل، رژیم طالبان اعلام کرد که در حال مذاکره با یک شرکت چینی برای اکتشاف و توسعه ذخایر لیتیوم افغانستان است.

برخی در پکن امیدوارند که در جایی که دیگر قدرت‌های بزرگ شکست خوردند، موفق شوند - و به نحوی کشوری را که اخیراً یک کشور متلاطم بوده، به ثبات برسانند.

برخلاف آمریکا، شوروی و بریتانیا که مرزهای افغانستان را هدف حملات نظامی قرار دادند، دخالت چین بیشتر بر جنبه‌های اقتصادی و دیپلماتیک متمرکز است، با یک عنصر نظامی ناچیز. تعامل چین با رژیم کنونی طالبان تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله تمایل به بهره‌برداری از ثروت منابع طبیعی افغانستان، جلوگیری از گسترش ایدئولوژی افراطی و تأمین منافع استراتژیک خود چین است.

افغانستان از نظر مواد معدنی و منابعی مانند زغال سنگ، نفت، مس، آهن، لیتیوم و مواد معدنی خاکی کمیاب غنی است و به نظر می‌رسد شرکت‌های چینی مشتاق دسترسی به این مواد هستند.

علاوه بر این، چین به عنوان بخشی از طرح کمربند و جاده خود به دنبال گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی در منطقه است و افغانستان حلقه ضعیف این زنجیره است که از منطقه سین‌کیانگ چین تا اروپا گسترش می‌یابد. ابتکارات انجام شده متنوع است، از پروژه‌های زیربنایی گرفته تا توسعه معدن و انرژی.

یکی از مهم‌ترین پروژه‌ها، ساخت یک معدن عظیم مس در مس عینک ( Mes Aynak ) است که به چین امکان دسترسی به یکی از بزرگترین ذخایر مس جهان را می‌دهد. چین همچنین در پروژه‌های معدن آهن و طلا، بخش کشاورزی و همچنین در اکتشاف نفت و گاز سرمایه‌گذاری می‌کند. پروژه‌های انکشافی زیربنایی شامل ساخت راه‌ها و پل‌ها است – ترمیم گذرگاه سالنگ و مرمت جاده‌های کومار و لغمان به عنوان یک نمایش اولیه عمل می‌کند.

برنامه‌های آینده شامل اتصال ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان با پاکستان از طریق راه آهن و شاهراه‌هایی است که از افغانستان می‌گذرد.

تأثیر سرمایه گذاری چین در افغانستان بسیار گسترده است و پیامدهای قابل توجهی برای کشور و منطقه به طور کلی دارد. توسعه زیرساخت‌ها به بهبود بخش حمل و نقل افغانستان کمک می‌کند و توسعه بخش معدن پول نقدی را که شدیداً به آن نیاز دارد برای رژیم طالبان فراهم می‌کند.

طالبان، چین را به عنوان یکی از سهامداران اصلی در توسعه اقتصادی افغانستان می‌بینند و به نظر می رسد مشتاق افزایش سرمایه‌گذاری‌های چینی هستند، به ویژه با پایان کمک‌های غرب.

سرمایه گذاری چینی به اقتصاد افغانستان کمک کرده است و نوعی مشروعیت را برای طالبان فراهم کرده است - طالبانی که ناامیدانه می‌خواهند به مردم عادی افغان ثابت کنند که می‌توانند کشور را اداره کنند.

سرمایه گذاری در پروژه‌های لیتیوم که حدود ۱۰ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود، بیش از ۱۰۰۰۰۰ شغل در پنج سال آینده ایجاد خواهد کرد.

با این حال، باید توجه داشت که بین امضای تفاهم نامه‌های روی کاغذ و تحقق سرمایه‌گذاری واقعی تفاوت وجود دارد.

چین قراردادهای زیادی با دولت قبلی افغانستان امضا کرد. پروژه آمودریا که تخمین زده می‌شد ۷ میلیارد دلار برای افغانستان آورده داشته باشد و ۳۰۰۰ شغل ایجاد کند، یکی از این پروژه‌ها بود – اما این پروژه همراه با بسیاری از پروژه‌های چینی دیگر به دلایل امنیتی به تعویق افتاد.

درگیری‌های ایالات متحده و شوروی با افغانستان به دلیل اقدامات نظامی و شورش‌هایی که مانع هر گونه تلاش برای توسعه شد، به نتیجه نرسید. تاجران چینی شاید در آینده با مانع مشابهی روبرو نشوند، حداقل در کوتاه مدت چننی به نظر نمی‌رسد.

در حال حاضر، هیچ  اقدام مشابهی شبیه قیام مجاهدین علیه شوروی یا شورش طالبان علیه آمریکا وجود ندارد. برخلاف گذشته، تقریباً همه همسایگان افغانستان - ایران، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی - احتمالاً  همکاری می‌کنند و کاری نمی‌کنند که مانع از طراحی چین در منطقه شود.

تهدید اصلی برای شرکت‌های چینی از شاخه داعش در افغانستان موسوم به شاخه خراسان (ISKP) خواهد بود که همچنان محیط امنیتی این کشور را با چالش جدی مواجه خواهد کرد. باید دید که آیا طالبان می‌توانند با داعش مقابله کنند یا خیر. برای انجام این کار، آنها باید از یک گروه شورشی به یک دولت ملی تبدیل شوند که قادر به تامین امنیت است، وظیفه‌ای که با چالش‌های فراوانی همراه است.

چینی‌ها ممکن است متوجه شوند که صرف پول گذاشتن روی یک مشکل نمی‌توان آن را حل کرد. در طول ۲۰ سال گذشته، ایالات متحده بیش از ۱۵۰ میلیارد دلار به رژیم قبلی افغانستان کمک کرده که نتایج متفاوتی داشته است. با افزایش نرخ سواد از ۵ درصد در سال ۲۰۰۰ به بیش از ۳۰ درصد تا سال ۲۰۲۱، پیشرفت‌های قابل توجهی به خصوص در بخش آموزش صورت گرفت.

تجربه واشنگتن نشان می‌دهد که کمک‌های سخاوتمندانه جایگزین نهادهای دولتی قوی، بروکراسی با عملکرد خوب و محیط امنیتی امن نیست. در غیاب مشارکت با جامعه جهانی و اصلاحات پایدار، احتمال کمی وجود دارد که سرمایه گذاری‌های چینی به تنهایی منجر به توسعه اجتماعی و اقتصادی شود.

اینها مسائلی است که رژیم کنونی طالبان هنوز به آنها رسیدگی نکرده است، با این فرض که آنها در مرحله اول به این کار تمایل دارند. ممنوعیت تحصیل زنان به عنوان شاخصی از دیدگاه قهقرایی طالبان در مورد پیشرفت اجتماعی عمل می‌کند. با این وجود، چین الزامات استراتژیک خود را برای تعامل با رژیم فعلی دارد.

رهبری چین امیدوار است که از طریق سرمایه گذاری، طالبان متقاعد شوند که طرح‌های مذهبی خود را به کشور خود محدود کنند و این دیدگاه‌ها را به بقیه منطقه صادر نکنند. این امر به ویژه در مورد سین‌کیانگ صادق است، جایی که دولت چین به دلیل بدرفتاری با مسلمانان بومی اویغور با انتقاد شدید روبرو است.

سرمایه گذاری ممکن است به عنوان انگیزه‌ای برای طالبان برای نادیده گرفتن تحولات در سین‌کیانگ و مهار گروه‌هایی مانند القاعده در نظر گرفته شود که ممکن است به دلایل ایدئولوژیکی وسوسه شوند که عملیات خود را در سین‌کیانگ گسترش دهند.

گفتن این کار آسان‌تر از انجام آن است، زیرا محاسبه منطقی منافع شخصی اقتصادی به ندرت در فرآیند تصمیم گیری سازمان‌های افراطی تأثیر می گذارد. سرمایه‌گذاران چینی از سوی خود نگران تکرار دهه ۱۹۹۰ خواهند بود. در آن زمان این امید وجود داشت که طالبان به یک دولت ملی کثرت گرا تبدیل شوند و به گروه‌های مخالف دست یابند. این امر با یک جرگه بزرگ ملی محقق می شد و به ناچار به نوعی تقسیم قدرت با اپوزیسیون افغانستان و اعضای ائتلاف شمالی سابق نیاز داشت. تاکنون هیچ نشانه‌ای از تحقق این موضوع وجود ندارد. در گذشته، چنین شکست‌هایی منجر به جنگ‌های داخلی شده است، زیرا گروه‌هایی که عرصه سیاسی را کنار می‌گذارند، سلاح دست می‌گیرند و کشور در نهایت بین جناح‌های مختلف تقسیم می‌شود. در این مرحله نمی‌توانیم تکرار گذشته را رد کنیم. اگر این اتفاق بیفتد، نه تنها تمام چشم انداز سرمایه گذاری چین پایان می‌یابد، بلکه آشفتگی‌های بعدی به کشورهای همسایه نیز سرایت می‌کند.

پیش از این، تسلط طالبان یک سری حملات در داخل پاکستان را موجب شده که سرمایه‌گذاری چین در آن کشور را به خطر انداخته است. چین میلیاردها دلار در آسیای مرکزی و پاکستان سرمایه گذاری کرده است و جنگ داخلی افغانستان یا حوادث ناگوار مذهبی می‌تواند این تحولات را به طور جدی به خطر بیندازد.

حتی اگر شرکت‌های چینی سرمایه‌گذاری را پیش ببرند، سؤالاتی وجود دارد که چه مقدار از این پول به خزانه طالبان سرازیر می‌شود و چه مقدار برای ایجاد درآمد استفاده می‌شود که می‌تواند برای بهبود سطح زندگی مردم عادی افغان استفاده شود.

علاوه بر این، فقدان نهادهای دولتی قوی باعث نگرانی در مورد توانایی رژیم کنونی طالبان در تضمین شفافیت و مقابله با فساد خواهد شد. جدا از غرب و با اقتصاد بسیار ضعیف، این احتمال وجود دارد که افغان‌ها در نهایت قراردادهای مطلوبی را امضا کنند تا سرمایه‌گذاران چینی را با هزینه خودشان جلب کنند. به عنوان مثال، افغانستان نهادهای کمی دارد و قوانین کمی دارد که بتواند اثرات زیست محیطی استخراج معادن و استخراج منابع در مقیاس بزرگ را کاهش دهد. از آنجایی که چین ردپا و نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را در منطقه گسترش می‌دهد، احتمالاً با نظارت بیشتر جامعه بین‌الملل مواجه خواهد شد، به ویژه از آنجایی که اکنون به عنوان رقیبی برای نظم جهانی به رهبری غرب شناخته می‌شود.

 آمریکا ممکن است از افغانستان خارج شده باشد و منافع محدودی فراتر از عملیات ضد تروریستی داشته باشد. با این حال، کشورهایی مانند هند، نفوذ فزاینده چین در منطقه را تهدیدی برای منافع استراتژیک خود خواهند دید. اگر طالبان شروع به پناه دادن به گروه‌هایی کند که نه تنها واشنگتن را تهدید می‌کنند، بلکه هند را نیز هدف قرار می‌دهند، این موضوع بسیار دردناک خواهد بود.

با توجه به مسیر روابط چین و هند، این امر احتمالاً منجر به افزایش تنش در منطقه می‌شود که می‌تواند ثبات و امنیت در افغانستان و جنوب آسیا را تضعیف کند.

در پایان، طرح‌های چین در افغانستان یک موضوع پیچیده و چند وجهی است که پیامدهای مثبت و منفی برای کل منطقه دارد. سرمایه‌گذاری‌های چینی تقویت بسیار مورد نیاز رژیم کنونی افغانستان را فراهم کرده است، اما باید با نگرانی‌های شفافیت و ثبات سیاسی نیز مقابله کند. ایجاد ثبات در افغانستان برای چین یک کار مهم خواهد بود.

افغانستان قرار نیست یک موضوع کلیدی در پکن باشد - سیاستگذاران احتمالاً با تسلیح مجدد ژاپن، تشکیل آکوس، رقابت ابرقدرت‌ها با ایالات متحده و درگیری بالقوه با تایوان، دستشان پر است. با این حال، تامین امنیت افغانستان یک هلالی از نفوذ چین ایجاد می‌کند، از مناطق غربی چین تا فرات که شامل قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و ایران می‌شود.

این منطقه از طریق بزرگراه‌ها، راه‌آهن‌ها و خطوط لوله با چین مرتبط می‌شود و ثروت منابع خود را در بخش صنعتی چین سرازیر می‌کند. انجام این کار به چین برای رقابت ابرقدرت رقیب، آمریکا، دست بالا را خواهد داد.»

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۹ خرداد ۱۴۰۲ / ۱۱:۱۵
  • دسته‌بندی: گزارش و تحلیل
  • کد خبر: 1402030906056
  • خبرنگار : 90057