گفت‌وگو با احمد اخوت در سالگرد تولدش

بيست‌وهشتم شهريورماه سال‌روز تولد 61سالگي احمد اخوت است.

بيست‌وهشتم شهريورماه سال‌روز تولد 61سالگي احمد اخوت است.

اين مترجم و داستان‌نويس در گفت‌وگويي با خبرنگار ادبيات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) به اين مناسبت گفت: 28 شهريور 1330 در شهر اصفهان متولد شدم. تصويري كه از كودكي‌ام در ذهنم مانده، اين است كه پدرم هميشه در حال نوشتن بود. او با اين‌كه تاجر بود، علاقه زيادي به كتاب‌هاي مذهبي و يادداشت‌برداري از كتاب‌هاي خطي داشت. تصويري كه از پدرم در ذهنم مانده، همان تصوير دست اوست كه در حال نوشتن است. البته پدرم زماني كه من هشت‌ساله بودم، از دنيا رفت. مادرم نيز علاقه زيادي به خواندن رمان داشت و هنوز از او يك كتابخانه كوچك كه بيش‌تر كتاب‌هاي آن رمان هستند، براي من باقي مانده است؛ بنابراين تأثير خانواده بخصوص پدر و مادرم براي شكل‌گيري علاقه‌ام به سمت داستان‌نويسي زياد بوده است.

او افزود: يكي ديگر از شانس‌هاي زندگي‌ام اين بود كه در دوران دبيرستان، محمد حقوقي معلم ادبياتم بود. از طريق او بود كه علاقه‌ام به ادبيات سمت‌وسوي مشخصي پيدا كرد و بعد از آن دوستان دوران دبيرستان همچون يونس تراكمه و همچنين شركت در برنامه‌هاي «جُنگ اصفهان» تأثير بنيادي بر روي شكل‌گيري علايق من به سمت ادبيات داشتند. در آن زمان بر «جُنگ اصفهان» گرداننده و مركز مشخصي حاكم نبود و همه در آن شركت داشتند. البته مرحوم گلشيري، محمد حقوقي و ابوالحسن نجفي ستون فقرات آن را شكل مي‌دادند و نسل جديد هم كه ما بوديم، تاثير عمده‌اي در حوزه‌ي ادبيات بر ما گذاشت.

اخوت گفت: من در سال‌هاي 45 تا 49 كه در اصفهان بودم، همواره در «جُنگ اصفهان» شركت مي‌كردم. بعد از آن هم كه براي تحصيل در دانشگاه به تهران آمدم، تا سال 51 و 52 حضورم در اين جُنگ مانند سابق بود؛ ولي بعدا به علت اين‌كه مرحوم گلشيري و محمد حقوقي به تهران رفتند، ديگر جنگ آن فعاليت قديمي خودش را نداشت و پس از انقلاب هم تنها تا شماره 11 «جُنگ اصفهان» منتشر شد و در ادامه هم شرايط به شكلي پيش رفت كه تعطيل شد.

اين مترجم در ادامه به دوران تحصيلش در دانشگاه تهران و سپس آمريكا اشاره و اظهار كرد: آخر سال 48 در رشته جامعه‌شناسي دانشگاه تهران قبول شدم و به تهران آمدم. پس از اتمام دوره ليسانس در سال 52 با يك تغيير رشته به آمريكا رفتم و در رشته زبان‌شناسي و بعدها در رشته آموزش زبان مشغول به تحصيل شدم و بعد از گرفتن دكترا، يك دوره فوق دكترا در زمينه نشانه‌شناسي ادبيات گذراندم.

او درباره فعاليت‌هايش در حوزه ادبيات در سال‌هاي دانشجويي و در زماني كه در آمريكا به سر مي‌برد، نيز عنوان كرد: در اين دوره عمده فعاليتم در تأليف مقاله‌هايي در زمينه نقد ادبي و نشانه‌شناسي به زبان انگليسي بود كه هنوز هم اين مقاله‌ها به فارسي منتشر نشده است. اولين مجموعه‌اي هم كه به فارسي نوشتم و منتشر شد، داستان «برادران جمال‌زاده» بود كه پس از انتشار با استقبال خوبي همراه شد. اين كتاب پخش خوبي داشت و تقريبا در دوره انتشارش خوانده شد. در اين كتاب كه سبك نوشتن آن را از آثار بورخس گرفته‌ام، ژانر مقاله و داستان را به هم نزديك كرده‌ام كه در ادبيات فارسي اين اولين تجربه در اين زمينه بود.

اين نويسنده سپس درباره اين‌كه آيا انتشار اين كتاب باعث شد نويسندگان ايراني به نوشتن آثاري به اين سبك گرايش پيدا كنند، گفت: به هر دليل اين اتفاق نيفتاد و در اين زمينه اثر ديگري خلق نشد؛ ولي حسن ميرعابديني نقد بسيار خوبي بر آن نوشت. او همچنين بعدها در مجموعه‌اي سه‌جلدي كه خود با عنوان «داستان كوتاه ايران» منتشر كرد، به نقد و معرفي كتاب من پرداخت كه به نظر مي‌آيد اين نقد يكي از بهترين نقدهايي باشد كه در رابطه با اين كتاب نوشته شده است.

احمد اخوت درباره شكل‌گيري علاقه‌اش نسبت به نقد ادبي و نوشتن و آثاري در اين حوزه، عنوان كرد: در دوران دانشگاه و زماني كه من در آمريكا زبان‌شناسي و نشانه‌شناسي مي‌خواندم، مقدار زيادي واحد درسي در زمينه نقد ادبي داشتم. همچنين استادان خوبي در آن‌جا بودند كه در حوزه نشانه‌شناسي تدريس مي‌كردند و به طور كلي نقد ادبي محور اصلي كارهاي ما در اين كلاس‌ها بود. البته كوشش و علاقه خودم هم در پيگيري موضوع نقد ادبي و آماده بودن شرايط با توجه به رشته تحصيلي‌ام بي‌تأثير نبود.

او در ادامه اظهار كرد: مسلما تحصيلات در زمينه ادبيات تعيين‌كننده اصلي در شكل‌گيري علاقه و انگيزه براي نويسنده شدن نيست؛ ولي تأثير دارد. البته فرد بايد در جريان درستي بيفتد؛ چون اگر چنين جرياني وجود نداشته باشد، فرد يا دور خود مي‌چرخد يا بعد از مدتي تب ادبيات در او فروكش مي‌كند. بنابراين استمرار و بودن در جريان ادبي خيلي كمك مي‌كند و خوشحالم كه در دوره خودم اين جريان وجود داشت. البته بايد جوهره نويسندگي نيز در خود آدم وجود داشته باشد.

او همچنين درباره جريان‌هاي ادبي حاكم در دوره‌اي كه در آمريكا مشغول تحصيل بود، گفت: در اين دوره عمدتا جريان سرآغاز نسل سوم نويسندگان آمريكا با نويسنده‌اي چون «جان بارت» در حال گل كردن بود. اين دوره تقريبا سال‌هاي 1975 و 1976 را شامل مي‌شود كه جريان ادبي جان بارت در آمريكا يك صداي تازه در فضاي ادبي به حساب مي‌آمد. بعدها اين جريان با نويسنده‌هايي چون ريموند كارور، انعكاس بيش‌تري پيدا كرد. در ايران اين انعكاس تقريبا با 12 سال تأخير رخ داد كه خيلي هم تقليدي بود كه تحت عنوان پست‌مدرنيسم در ايران مطرح شد. در ايران اين اتفاق در دهه 70 به صورت پرسر و صدا و با ترجمه چند داستان از بارت مطرح شد.

اخوت در ادامه درباره ترجمه‌هايش از آثار فاكنر و بورخس نيز اظهار كرد: تا به حال سه اثر از بورخس با عنوان‌هاي «سفرنامه بورخسي»، «كتاب فرشتگان» و «اطلس» ترجمه و منتشر كرده‌ام كه با اين‌كه «سفرنامه بورخسي» كار خوبي است؛ ولي متأسفانه به علت اين‌كه ناشر آن خوب نبود، زياد ديده نشد و پس از آن هم به تجديد چاپ نرسيد. از آثار فاكنر هم مجموعه داستان «اين يازده تا» را منتشر كردم. همچنين مجموعه داستان ديگري به نام «سپتامبر بي‌باران» و همچنين يك رمان كوتاه به نام «اسب‌هاي خالدار» را ترجمه كردم. در سال‌ 61 نيز رمان «همان‌طور كه مي‌ميرم» را ترجمه و منتشر كردم.

او سپس درباره تأثير آثار فاكنر بر نويسندگان ايراني اظهار كرد: ترجمه «خشم و هياهو»ي فاكنر توسط بهمن شعله‌ور يكي از مطرح‌ترين و در عين حال ترجمه‌هاي خوب و تأثيرگذار بر روي نويسندگان ما بود. اين تأثير بر روي نويسندگاني چون گلشيري تا ديگر نويسندگان ما كاملا مشهود است و به نظر مي‌رسد اين تأثير بنيادي بوده است. فاكنر بيش از 120 اثر داستان ديگر دارد كه شايد نزديك به 40 عنوان از اين داستان‌ها به فارسي ترجمه شده است.

اخوت علت شناخته شدن فاكنر را در ايران تا حدودي روي آوردن مترجمان خوب ايران به آثار او دانست و گفت: آثار فاكنر نزد مترجمان ايراني از اقبال خوبي برخوردار بوده كه شايد كمي از آن هم به خاطر شانس او بوده است و مقداري از آن هم به خاطر اين‌كه آثار فاكنر ساده نيست و نظر هر مترجمي را به خود جلب نمي‌كند.

او همچنين در رابطه با تأثير آثار بورخس بر نويسندگان ايراني عنوان كرد: سبك و شيوه نويسندگي بورخس تأثير چنداني بر نويسندگان ايراني نداشته است. البته ترجمه‌هاي خوبي توسط مرحوم احمد ميرعلايي از آثار بورخس صورت گرفته؛ ولي با اين حال آثار بورخس در مقايسه با آثار فاكنر در ايران بسيار كم ديده شده است.

او در ادامه درباره تأثير مترجمان بر اقبال نويسندگان خارجي در ايران عنوان كرد: در ايران ترجمه‌ها به صورت فردي است و متأسفانه يك مؤسسه و بنياد كه در زمينه كار داستاني كار مشخصي انجام دهد و آن را پيگيري كند، وجود ندارد؛ بنابراين افراد به صورت ذوقي و اعتقادي به سوي نويسندگان خارجي مي‌روند؛ مانند ابوالحسن نجفي كه تأثير ويژه و خاصي در معرفي آثار سارتر و كل جريان اگزيستانسياليزم داشت.

اخوت همچنين درباره آثار شاخص اين سال‌ها در حوزه ادبيات فارسي گفت: بعضي وقت‌ها آثاري درمي‌آيد كه قابل ملاحظه است؛ ولي در كل مي‌توان گفت كارهاي متوسط فراوان هستند و به صورت ويژه چيز خاصي نمي‌بينم و به دلايل مختلف كار شاخصي در اين سال‌ها منتشر نشده است. در حوزه نقد ادبي هم سال‌هاست كه كم‌تر شاهد نقد اصولي، درست و صميمانه كه جانبدارانه نباشد، بوده‌ايم. در عرصه نشريات ادبي هم بعضي وقت‌ها در نشرياتي مثل «نافه»، « نگاه نو» يا «زنده‌رود» اصفهان كارهاي خوبي انجام شده است. من نيز در اين روزها دلبستگي‌ام به مجلات است كه چراغ ادبيات را تا حدودي روشن نگه داشته‌اند.

از احمد اخوت تا به حال حدود 31 كتاب تأليفي و ترجمه منتشر شده است. او همچنين علاوه بر مجموعه داستان «برادران جمالزاده»، داستان‌هاي ديگري نوشته كه در نشريات مختلف به چاپ رسيده‌ است.

گفت‌وگو: فرزاد گمار، خبرنگار ايسنا

انتهاي پيام

  • سه‌شنبه/ ۲۸ شهریور ۱۳۹۱ / ۱۰:۵۳
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 91062816619
  • خبرنگار : 71365