این جانباز ۴۰ درصد جنگ تحمیلی متولد سال ۱۳۴۴ و ساکن شهرستان بروجن در چهارمحال و بختیاری است که با شروع دوران دبیرستان و رفتوآمد به بسیج، شوق رفتن به جبهه او و دیگر دوستانش را راهی گذراندن دوره آموزشی در پادگان الغدیر میکند.
غلامعباس طاهری در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: اعتقاد دارم در هر برههای خانوادهها برای فرستادن فرزندان خود به جبهه رغبت ندارند، هر فرزندی برای پدر و مادر عزیز است و شیرینی خاص خود را دارد، اما زمانی که پای ناموس و آرمانهای اسلام به میان میآید، افرادی که احساس مسئولیت میکنند پا روی احساسات خود گذاشته و اولویت را در دفاع از دین میدانند، به این موضوع اعتقاد داریم که ایرانی غیور است و عرق ملی او در هر زمانی خود را نشان میدهد، خواه یک نوجوان دهه ۳۰ باشد یا یک دهه هفتادی که با اشتیاق تمام در دفاع از حریم آل الله وارد سوریه میشود.
وی با اعتقاد بر این باور که هر انسانی در هر شرایطی میتواند پیشرفت کند، افزود: نمونه بارز این مسئله در زمان دانشآموزی بود، شرایط زمان ما به این صورت بوده است که با وجود زمان کم دورههای آموزشی اعزام به جبهه را طی میکردیم، در کنار آن فعالیتهای درسی، رفتن به بسیج، انجام امور فرهنگی، گشتزنی در شب و انجام کارهای امنیتی را به عنوان اوقات فراغت زمان نوجوانی انجام میدادیم.
اعزام به جبهه
این رزمنده دفاع مقدس در ادامه گفت: اوایل مهرماه سال ۶۱ بود که به پادگان الغدیر اصفهان اعزام شده و یک دوره سه ماهه را در آنجا گذراندیم، پس از اعزام به همراه لشگر امام حسین (ع) استان اصفهان به کردستان اعزام شدیم، در این منطقه بیشتر مسائل حفاظتی و امنیتی مطرح و درگیری با منافقین بسیار زیاد بود و بههمین دلیل در این منطقه برای آزادسازی چند روستا عملیاتهای مختصر صورت گرفت، پس از طی سه ماه و گذراندن مرخصی در سال ۶۲ به خوزستان رفتیم، در این زمان نیروهای استان بهصورت مجزا و در قالب تیپ قمر بنی هاشم (ع) استان در منطقه انرژی اتمی میان اهواز و آبادان مستقر شده بودند و ما به عنوان نیروهای گردان و من با مسئولیت تک تیرانداز در عملیات بدر و خیبر ادای خدمت میکردم.
وی درباره نحوه مجروح شدن خود تصریح کرد: در عملیات والفجر در سال ۶۴ در منطقه فاو مجروح شدم، به این نحو که پس از اتمام عملیات توسط نیروهای گردان، نیروهای امدادی موانعی برای برداشتن پاتک دشمن ایجاد کرده و منطقهای را باید مینگذاری میکردند، در همان منطقه بود که مورد اصابت نیروهای دشمن قرار گرفته و از ناحیه پا و شکم مجروح شدم، دیگر مجروحیت سخت من در عملیات والفجر ۱۰ در سال ۶۶ و در منطقه حلبچه کردستان بود که این دو مجروحیت باعث جانبازی من شد.
طاهری درباره رفتن به دانشگاه خود بیان کرد: باید بگویم که مدت استقرار در هر منطقه دو الی سه ماه بود و پس از آن اجازه رفتن به مرخصی برایمان صادر میشد، پس از گذراندن چند ماه، به شهرکرد برگشته و در امتحان ورودی دانشگاه شرکت کردم، در سال ۶۴ در رشته دبیری ادبیات دانشگاه فرهنگیان استان پذیرفته شده و پس از گذراندن مدتی دوره آموزشی برای انجام وظیفه معلمی راهی شهرستان لردگان شدم و در سال ۶۷ برای تکمیل مدرک تحصیلی به دانشگاه رفتم.
بیان خاطراتی از امدادهای غیبی
این جانباز دفاع مقدس گفت: زمانی که معلم بودم، به اتفاق یکی از دانشآموزان ۱۶ ساله لردگانی خود به منطقه کردستان رفتیم، در آن زمان من ۲۲ سال سن داشتم و بهعنوان فرمانده گروهان در منطقه شاخشمیران و در عملیات والفجر حضور پیدا کردیم، شب ۲۳ اسفندماه بود که عملیات شروع شد، من و شاگردم سالار مجروح شدیم، سحرگاه و بهدلیل شرایط خاص نیروهای خودی باید سریع به عقب بر میگشتند، من و سالار مجبور شدیم دو نفره و با پای مجروح و زخمی خودمان را بهسختی و کشانکشان به عقب برسانیم، نزدیک به هشت روز برگشت ما طول کشید، بدون هیچ آب و غذایی و تنها در طول مسیر از گیاهان کوهی برای تغذیه استفاده میکردیم، با ترفندهای مختلف از دسترس نیروهای عراقی خارج شدیم، در جایی به تپهای رسیدیم که نمیدانستیم باید از سمت چپ یا راست حرکت کنیم، بهشدت نگران بودیم همراه با سالار چرتی زدیم تا پس از بیدار شدن بالاخره برای ادامه مسیر تصمیمی بگیریم، در عالم خواب تصویری از خود دیدم که از سمت چپ تپه در حال حرکت هستم.
وی ادامه داد: پس از بیدار شدن از خواب شروع به گریه کرده و متوجه شدم که این خواب احتمالا امدادی الهی باشد، سراسیمه سالار را بیدار کردم و با توکل بر خدا از سمت چپ تپه به راه افتادیم، کمی جلوتر و در حالی که به عقب نگاه کردم متوجه حضور نیروهای عراقی در مکان خوابمان شدم، دیگر مطمئن شدم که آن خواب قطعا مددی از سوی پروردگار بوده وگرنه معلوم نبود اگر نیمساعت دیرتر از خواب بیدار میشدم چه بلایی قرار بود سرمان بیاید، پس از گذراندن مسیر بالاخره به نیروهای بقیهالله شهرضا ملحق شدیم، پس از سالها وقتی به آن اتفاق فکر میکنم یاد این بیت شعر میافتم که میگوید: « گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد».
طاهری درباره تفاوت نسل امروز و دیروز بیان کرد: اگر با جوانان بهدرستی رفتار شود، هرکدام میتوانند در هر صنف و شغلی وظایف خود را بهدرستی انجام دهند، من تفاوتی در این دو نسل مشاهده نمیکنم، درست است بچههای جنگ و جبهه مقاوم و صبور هستند اما به دور از انصاف است که بگوییم اعتقادات جوان امروز ضعیف است، آن زمان نیز تفاوت اعتقادی وجود داشت ولی باید گفت اگر شرایط مشابهی رخ دهد بهخاطر حفظ ناموس و اعتقادات بسیاری از همین جوانها پا به میدان میگذارند.
این رزمنده در پایان به گلایه از نامهربانیها نسبت به مردم پرداخت و گفت: کشور از نظر نظامی قوی است و سرمایههای بسیاری در کشور وجود دارد و میتوان با تکیه بر توان داخل روزهای بهتری را شاهد بود.
انتهای پیام