ایسناپلاس: ما معمولا برای کتاب نخواندن بیشتر از کتاب خواندن بهانه داریم و افتادن در مسیر کتابخوانی و مداومت پیدا کردن در این مسیر را کاری دشوار میبینیم. اما آنقدرها هم که ما فکر میکنیم کتابخوان شدن سخت نیست. برای راه افتادن در این مسیر میتوانیم از تجربه افراد کتابخوان استفاده کنیم.
«فرزانه زینلی» دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات کودک و نوجوان، مدرس نویسندگی و استادیار مدرسه نویسندگی مبنا است. ۲۳ ساله و اهل مشهد است و در عرصه نویسندگی و طنزپردازی نیز فعالیت میکند. اولین مواجههاش با کتاب از زمان پیش از دبستان بوده. یادش میآید وقتی پنج یا شش ساله بوده، روی تپه رختخوابهای خانه قدیمی مادربزرگش دراز میکشیده و یکی از دخترهای فامیل برایش کتاب «شازده کوچولو» را میخوانده و از زمانی که خواندن و نوشتن آموخته، دیگر خودش کتاب میخوانده. او معتقد است یک بخش از کتابخوان شدنش بخاطر این بوده که مدام پدرش را در خانه در حال کتاب خواندن میدیده است.
اولین کتابی که هدیه گرفته یک جلد از «قصههای مجید» در هشت سالگی بوده. همان موقعها آنقدر آن را میخواند که همه قصههایش را حفظ میشود! پس از آن دو جلد «داستان راستان» را از پدرش هدیه میگیرد و آن را هم چندین مرتبه میخواند. وقتی کلاس دوم دبستان بود، معلمش همه بچههای کلاس را موظف کرد نفری دو_سه جلد کتاب برای کتابخانه کلاس بیاورند. بعد آخر هفته کتابها را به آنها میداد تا بخوانند و خلاصهاش را بنویسند. او این کار را یکی از دوستداشتنیترین تکالیف دوران مدرسهاش میداند.
در دوران راهنمایی و دبیرستان دنیای جدیدی از کتابخوانی را تجربه کرد. مدارس راهنمایی و دبیرستانش کتابخانههای بزرگتری داشتند. چند دوست پایه و کتابخوان هم پیدا کرده بود که با هم مجموعه «هری پاتر»، «نبرد با شیاطین» و کتابهای جذاب دیگر را میخواندند. عادت داشت که در هر لحظه کتاب بخواند. حتی سر کلاس زیر کتاب درسی که دوستش نداشت، همیشه یک کتاب بود. فقط سال کنکور بود که بین او و کتاب جدایی انداخت.
الان هم هر لحظه با کتاب دمخور است و میگوید: «همیشه در کیفم یک کتاب هست. در جایجای خانه کتابهای من دیده میشود و علاوهبر اینها در گوشی هم با اپلیکیشنهای کتاب الکترونیک مدام در حال مطالعه هستم. در مهمانیها هم اگر ببینم جمع طوری است که با من کاری ندارند، مشغول خواندن میشوم.»
هفته کتاب و کتابخوانی بهانه خوبی است که سراغ افراد کتابخوان برویم و از تجربیات آنها برای راه افتادن در این مسیر استفاده کنیم. به همین دلیل سراغ فرزانه زینلی رفتیم تا از تجربیات و شگردهایش در عرصه کتابخوانی برایمان بگوید.
همه جا کتاب دستتان باشد، حتی در خیابان!
من همه جا را امتحان کردهام، همه جور کتابی را همه جا خواندهام!
داستان کوتاه، رمان، شعر و... همه را در ماشین، سر کلاس، مهمانی، عروسی و هر موقعیت دیگر خواندهام! با کتاب خواندن در هیچ کجا مشکلی ندارم! حتی موقع دریافت تکالیف از هنرجویانم تا زمانی که آنها پاسخم را بدهند، مشغول کتاب خواندن میشوم. فقط کتابهای آموزشی را معمولا آخر شبها در سکوت میخوانم که تمرکزم بیشتر است.
درباره اینکه چطور وقت میکنم هم خب من معتقدم آدم برای کاری که خیلی به آن علاقه داشته باشد با کارهای دیگری که وظیفهاش است میتواند همزمان وقت پیدا کند.
شگردهایی برای تمرکز کردن
چگونه تمرکز کردن سؤال سختی از من است! چون من کتاب را که باز میکنم، وارد دنیای دیگری میشوم. ناخودآگاه در جهان داستان فرو میروم. اصلا همین ویژگی اوایل همسرم را اذیت میکرد. میگفت چرا به من توجه نمیکنی!
اما روشهایی وجود دارند که تمرکز را موقع کتاب خواندن در شلوغی بالا میبرند. مثلا میشود از روی کتاب خط برد یا جایی پشت به بقیه نشست. همچنین میشود از هندزفری استفاده کنند و با یک موسیقی بدون کلام، صداهای اطراف را کم کنند. مغز به صداهایی که یک دفعه بلند یا کم میشوند به عنوان محرک عکس العمل نشان میدهد و حواس ما پرت میشود. موسیقی یکنواخت بیکلام باعث میشود آن صداها را نشنویم.
کتابها از یادمان نمیروند
من معتقدم کتابی که خوب باشد، در ذهن میماند. کتاب درسی نیست که ما بخواهیم از آن جزوه بنویسیم تا حفظش کنیم. من معمولا کتابها را بیشتر از یکبار نمیخوانم. کتابهایی که خوب بودهاند و با آنها ارتباط برقرار کرده باشم، در ذهنم میمانند.
مدیریت هزینههای کتابخواری
من خیلی از خریدهای معمول دخترها را ندارم. شاید سالی یکبار لوازم آرایشی و این چیزها را بخرم. لباس و کفش هم به حد نیاز میخرم و عادت ندارم زود به زود یک دست لباس بخرم. واقعا بیشتر پولم صرف کتاب میشود. البته از کتابخانههای عمومی هم خیلی استفاده میکنم. از دوستانم هم کتاب زیاد قرض میگیرم.
یک سری از کتابها هم هستند که میبینم دیگر لازم نیست نگهشان دارم؛ آنها را به فروش میگذارم. برخی کتابفروشیها آنها را میخرند.
ریویونویسی به کتابخوانها کمک میکند
ریویو به من و کتابخوانهای دیگر کمک میکند انتخاب بهتری بین کتابها داشته باشیم. نوشتنش شگرد خاصی ندارد جز اینکه خوب کتاب را بخوانیم و منصفانه درباره آن بنویسیم. البته ریویو با نقد کتاب فرق دارد.
برای خواندن ریویو، سایت واو یکی از جاهایی است که ریویوهای خوبی دارد و دید خوبی درباره کتابها به ما میدهد. من هم برایشان مینویسم.
کتابخوانی چطور شما را از رابطه با نزدیکان دور نکند
یک چالشی که اوایل ازدواجم داشتم این بود که من عادت داشتم در هر حالتی و در هر لحظه کتاب بخوانم. مثلا وقتی با همسرم بیرون میرفتیم و من منتظر میماندم تا از خرید یا جایی که رفته برگردد، مشغول کتاب خواندن میشدم. غافل از اینکه همسرم تصور میکرد من از وقتی که با او میگذرانم لذت نمیبرم و برای همین خودم را مشغول میکنم! یک بازهای طول کشید تا این چالش را حل کنم و به او بگویم کتاب هووی تو نیست! او هم از یک جایی به بعد پذیرفت که من با کتابهایم زندگی میکنم.
گاهی وقتی در یک مهمانی میدیدم کسی با من کاری ندارد یا در مرکز دید هیچکس نیستم، کتابم را باز میکردم. اما این شائبه پیش میآمد که تو از ما خوشت نمیآید یا خودت را برای ما میگیری! برایشان قابل درک نبود یک نفر اینقدر با کتاب مانوس باشد. ولی به کار خودم ادامه دادم و کمکم توانستم این کلیشهها را بشکنم و این را به همه اطرافیانم بفهمانم که من با کتاب یک رابطه خاص دارم.
شیوه انتخاب کتاب
در انتخاب کتاب معیارهای سختگیرانهای ندارم. اگر یکی دو نفر بگویند فلان کتاب خوب است، احتمال اینکه آن را بخوانم خیلی زیاد است. گاهی هم کتابها را بر اساس سوژهشان انتخاب میکنم. یا مثلا کتابهای داستان کوتاه را زیاد و متنوع میخوانم. کتابهای الکترونیک هم خیلی میخوانم. اگرچه کتاب فیزیکی را خیلی دوست دارم اما اپلیکیشنهای کتاب الکترونیک دسترسیام به کتابها را خیلی آسانتر کردهاند.
البته خیلی اوقات دیگر خواندن کتاب صرفا برایم جنبه علاقهمندی شخصی هم ندارد. خیلی از کتابها را باید میخواندم چون برایش سفارش ریویونویسی داشتم یا باید از آن نکتهای را برای هنرجویانم استخراج میکردم. یعنی از یک جایی به بعد دیگر فقط برای خودم کتاب نمیخواندم، بلکه برای انجام وظایف حرفهام نیز باید کتابهایی را میخواندم. این در ابتدا برایم بسیار لذتبخش بود، چون فکر میکردم دارم از علاقهام برای کارم استفاده میکنم. اما رفتهرفته دیدم کتابهایی که برای ریویونویسی برایم میفرستند کیفیت خوبی ندارند و گاهی به سرتاسر آن نقد داشتم. کتابهایی که اگر به انتخاب خودم بود شاید هرگز به سمتشان نمیرفتم ولی الان چارهای نداشتم و باید آنها را هم تا انتها میخواندم. یا گاهی برخی کتابهایی که همهگیر میشوند ولی واقعا کتابهای خوبی نیستند را مجبور بودم بخوانم تا با هنرجویانم درباره آنها حرف بزنم و برایشان این کتابها را نقد کنم. من که از کتاب خواندن نه تنها خسته نمیشدم بلکه انرژی هم میگرفتم، حالا کلی انرژی هم سر این مدل کتابها از دست میدادم و گریزی هم از آن نبود. بالاخره این هم بخشی از کارم بود.
کتابی که درگیرت نمیکند را رها کن!
یک زمانی خودم را ملزم میکردم یک کتاب را حتما تمام کنم، حتی اگر یک سال هم طول بکشد. ولی از یک جایی به بعد این سختگیری را رها کردم و گفتم اگر کتابی نتواند مرا در یکی دو هفته مجاب کند که بخوانمش، کتاب خوبی حداقل برای من نیست و باید از لیست کتابهایم فعلا کنارش بگذارم. حالا شاید بعدها سراغش بروم. چون این کتابها سرعتم در کتابخوانی را کم میکند. جالب است معمولا وقتی نظرات بقیه درباره کتابی که به این دلیل از لیستم کنار گذاشتهام را میخوانم، در اغلب موارد بقیه هم چنین حسی نسبت به آن داشتهاند. بنابراین اگرچه معیار سختگیرانهای در انتخاب کتاب برای خواندن ندارم، ولی اگر کتابی نهایتا تا دو سه هفته نتواند مرا درگیر کند و پیش نرود، خواندنش را ادامه نمیهم.
«کتابخوار» یعنی چه؟
خارجیها به کسی که خیلی کتاب بخواند میگویند «book worm» که ترجمه آن به زبان فارسی «کرم کتاب» میشود. اینجا هم بعضیها از این عبارت برای کتابخوانها استفاده میکنند، اما از آن جایی که «کرم داشتن یا کرم چیزی بودن» برای فارسی زبانها معنای مثبتی ندارد و از طرفی در زبان فارسی اصطلاحی داریم که میگوییم «طرف کتاب را نخوانده، بلکه جویده یا خورده»، عبارت «کتابخوار» جایگزین «کرم کتاب» شده است.
من این اصطلاح را تا قبل از اینکه در جمع «قبیله کتابخواران» عضو شوم، برای خودم استفاده نمیکردم. ما در مشهد یک جمعی داریم به نام «قبیله کتابخواران» که تعدادی از دوستانم آن را پایهگذاری کردهاند. من در ابتدای کار در کنارشان نبودم و بعدا به آنها اضافه شدم. جمع کوچکشان اینطوری بود که سه_چهار نفری دورهم جمع می شدند و درباره کتابی که خوانده بودند حرف میزدند. کار قشنگ و بیتکلفی بود. هرکس به اندازه وسع و فهم خودش، درباره هر کتابی که خوانده بود توضیح میداد. آنها اسم گعدهشان را قبیله کتابخواران گذاشته بودند و به خودشان هم «کتابخوار» میگفتند. من هم کمی بعد به جمعشان اضافه شدم و این صفت را پذیرفتم. البته پیش از آن هم این صفت را جاهای مختلفی شنیده بودم و بارها شده بود آن را به من هم نسبت بدهند.
دسته جمعی کتاب بخوانید
وقتی شما کتابخوان باشید ناخودآگاه در جمعهای کتابخوانی هم قرار میگیرید. البته فضای مجازی هم خیلی به من کمک کرد که با این جمعها آشنا شوم. گاهی در کتابفروشیها با جمعهای کتابخوان آشنا میشدم، گاهی در استوریها و گاهی از سوی همدانشگاهیهایم؛ مثل همین قبیله کتابخوارها.
رفتن در این گروهها و گعدههای کتابخوانی خیلی میتواند به کتابخوان شدن ما کمک کند. حضور در این جمعها ما را به خواندن کتاب بیشتر ترغیب میکند. حتی میتواند کمک کند با سبکهای بیشتری آشنا شویم. مثلا من همیشه کتابهای داستانی میخواندم ولی با حضور در این جمعها کتابهایی با سبکهای دیگر هم خواندم.
از فوت و فنهای کتابخوانی گروهی هم میتوان به داشتن نظم و احترام به قوانین اشاره کرد. مثلا اگر قانون گروهی این بود که روزی ۲۰ صفحه بخوانیم، به قانونشان پایبند باشیم و کمتر یا بیشتر نخوانیم. این مهمترین کاری است که در کتابخوانی گروهی باید انجام بدهیم. نکته بعدی هم اینکه باید متعهد باشیم و در جلسات مرتب شرکت کنیم. به طور کلی نظم خیلی در کتابخوانی گروهی موثر است.
قبیله کتابخوارها
قبیله کتابخواران یک جمع دوستانه و دخترانه بود که در ابتدا توسط چند نفر از همدانشگاهیهایم از جمله خانم فائزه حسینزاده و فاطمه نباتیان راه افتاد. در ابتدا سه چهار نفر بیشتر نبودند. روند کارشان اینطور بود که معمولا هفتهای یک بار در یک کافه مثلا کافه کتاب جمع میشدند و هرکس درباره کتابی که خوانده بود حرف میزد. کمکم وصف این جلسات دهان به دهان بین بچههای دانشکده گشت و جمع بچههای کتابخوان بیشتر شد. همان جلسات منشا فعالیتهای دیگری هم بین بچهها میشد. مثلا با هم نشریه میبستند، با کمک تشکلهای دانشگاه جلسات نقد کتاب برگزار میکردند و...
این روند تا پیش از شروع کرونا به همین شکل ادامه داشت و از دوران کرونا وارد فاز جدیدی شدند. کمی به کارشان رسمیت بخشیدند، لوگوی مخصوص به خودشان را طراحی کردند، در فضای مجازی صفحه و گروه زدند و در آن به صورت منظم به فعالیت پرداختند و کار را به صورت جدیتری دنبال کردند. همچنین مجازی شدن جلساتشان باعث شد ما که نمیتوانستیم به صورت حضوری در آن جلسات شرکت کنیم، الان در جلسات مجازیشان شرکت کنیم و به جمعشان اضافه شویم. همینها باعث شد بهطور کلی عضوگیری بیشتری داشته باشند و جمعشان بزرگتر شود.
در همین دوران کرونا چند طرح کتابخوانی را پیش بردیم، بهطور منظم پستهای معرفی کتاب داشتیم، لایوهای گفتوگو با اهل کتاب مرتب برقرار بود و کارهای دیگری که هر یک از ما انجام بخشی از آن را به عهده داشت. مثلا من نویسنده و طنزپرداز تیم بودم، یک نفر در حوزه زنان کار میکرد، یک نفر در حوزه سئو متخصص بود و خلاصه یک تیم متشکل از تخصصهای مخلف شده بودیم که با همافزایی با هم کارها را پیش میبردیم. در واقع یک کار ساده را چند سال است که به صورت منظم و پیوسته دارند انجام میدهند. همین هفته هم تولد چهارسالگی قبیله کتابخوارها است و احتمالا مثل هرسال در جشن تولدش اهالی قبیله با هدایای جذاب و هیجانانگیز غافلگیر میشوند.
انتهای پیام/
نظرات