دكتر مهدي بهادري نژاد، استاد نمونه كشور در سال 1377 و چهره ماندگار سال 1380 كه در حال حاضر، عضو پيوسته و معاون پژوهشي فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران و استاد و عضو هيات امناي دانشگاه صنعتي شريف است، در گفتوگو با گروه علمي پژوهشي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، ضمن مرور فرازهايي از زندگي و خاطرات خود به بازخواني و روايت مشاهدات عيني خود از واقعه تاريخي «16 آذر» 1332 پرداخته است.
استاد بهادري نژاد در سال 1312 در محله مولوي تهران به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در دبستان خاقاني و دبيرستان البرز به پپايان برد و در سال 1331 به دانشكده فني دانشگاه تهران راه يافت.
وي در سال 1335 با احراز رتبه اول در رشته مهندسي مكانيك از اين دانشكده فارغالتحصيل شد و پس از مدتي اشتغال در يك شركت فني مهندسي با استفاده از بورسيه تحصيلي دانشجويان ممتاز راهي آمريكا شد. وي تحصيلات خود را تا مقطع دكتري مهندسي مكانيك در دانشگاههاي «ويسكانسين» و «ايلينوي» ادامه داد.
دكتر بهادري نژاد پس از پايان تحصيلات مدت دو سال در دانشگاه «ميسوري» آمريكا به تحقيق و تدريس اشتغال داشت تا اينكه در سال 1345 به دعوت رييس دانشگاه شيراز و عليرغم اصرار مسئولان دانشگاه «ميسوري» كه علاقه زيادي به ادامه كار ايشان داشتند، به كشور بازگشت و تا سال 1359 كه به دنبال يك فرصت مطالعاتي مجددا به خارج كشور رفت در اين دانشگاه به تدريس اشتغال داشت.
استاد بهادري نژاد طي اقامت مجدد خود در خارج كشور مدت پنج سال در دانشگاه «واترلو» كانادا و دو سال در دانشگاه ايالتي «آريزونا» در آمريكا به تحقيق و تدريس پرداخت و پس از بازگشت به كشور در حدود 17 سال پيش به دانشگاه صنعتي شريف منتقل شده و تا امروز كه حدود40 سال از تدريس و تحقيق وي در دانشگاهها ميگذرد در اين دانشگاه فعاليت دارد. البته در اين فاصله مدتي نيز به عنوان فرصت مطالعاتي در دانشگاه ايالتي كاليفرنيا در آمريكا و مراكز تحقيقاتي بينالمللي در اتريش و ايتاليا فعاليت داشته است.
استاد بهادرينژاد در اين سالها بيش از130 بار جهت ارائه مقالات پژوهشي، ايراد سخنراني در كفنرانسها و سمينارهاي بين المللي يا بازديد از مراكز تحقيقاتي به 34 كشور جهان سفر كرده است.
انتشار بيش از 100 مقاله علمي به زبانهاي انگليسي و فارسي، انتشار دو كتاب علمي عرفاني به زبانهاي فارسي، انگليسي و اسپانيولي و يك كتاب عرفاني به زبان فارسي از جمله ديگر فعاليتهاي علمي استاد است.
رياست بخش مهندسي مكانيك و معاونت آموزشي دانشكده مهندسي و رياست مركز انرژي خورشيدي دانشگاه شيراز، معاونت و عضويت در هيات امناي دانشگاه صنعتي شريف، تصدي پست مشاوره تحقيقاتي و تحصيلات تكميلي وزارت فرهنگ و آموزش عالي(سابق)، رياست گروه علوم مهندسي، معاونت آموزشي و معاونت پژوهشي فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي، عضويت در هيات امناي دانشگاههاي جنوب كشور و منطقه سه تهران، مشاوره پژوهشي در طرحهاي مختلف انرژي خورشيدي، عضويت در هيات تحريريه مجله بينالمللي مديريت منابع طبيعي و مجله انتقال حرارت و جرم در منطقه آسيا و پاسيفيك بخشي از سوابق و مسئوليتهاي اجرايي استاد بهادرينژاد را در سالهاي دور و نزديك تشكيل ميدهد.
اين استاد و پژوهشگر برجسته علاوه بر فعاليتها و تلاشهاي گسترده علمي و تحقيقاتي، در عرصههاي اجتماعي و سياسي نيز حضوري فعال داشته است. ارتباط و عضويت در انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران، عضويت در هيات موسس و رياست انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاههاي ويسكانسين و ايلينوي، عضويت در هيات موسس و رياست انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا و كانادا، عضويت در هيات موسس و رياست انجمن مهندسان مكانيك ايران و عضويت در هيات موسس و رياست انجمن انرژي خورشيدي ايران از جمله فعاليتها و سوابق اجتماعي استاد به شمار ميرود.
دكتر بهادرينژاد كه از دوستان و همكلاسيهاي شهيد چمران در دوره دبيرستان و دانشگاه بوده است در گفتوگو با خبرنگار علمي پژوهشي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) درباره نحوه آشنايي خود با شهيد چمران گفت:
«يكي از افتخارات بزرگ من در زندگي، آشنايي با شهيد چمران بود كه از دوران تحصيل در دبيرستان البرز آغاز شد. ايشان از لحاظ شخصيتي به راستي انساني كامل بود. انساني كه از نظر محبت، گذشت، اميد به آينده و عشق به اسلام و عشق به وطن كمنظير بود و زندگيش را روي عقيدهاش گذاشت. شهيد چمران از نظر علمي هم بسيار توانا بود. رشته تحصيلي شهيد چمران در دانشكده مهندسي برق بود و ايشان نه تنها در رشته تحصيلي خودش ممتاز بود كه حتي معدلش از شاگرد اولهاي رشتههاي ديگر مانند مكانيك، راه و ساختمان و ... هم بيشتر بود؛ با اين حال آدمي نبود كه دائم در حال درس خواندن باشد. به ندرت ميديديم كه در دانشگاه درس بخواند. درس را همان كلاس خوب ياد ميگرفت و هر كس هم كه اشكال داشت از ايشان ميپرسيد.»
وي كه در سال 1331 همراه با شهيد چمران به دانشكده فني دانشگاه تهران راه يافته و در فرازونشيبهاي سالهاي پرحادثه جنبش دانشجويي حضور فعال داشته است، درباره مشاهدات و خاطرات خود از واقعه تاريخي 16 آذر 32 گفت:
«من و شهيد چمران در روز 16 آذر با هم در دانشكده فني حضور داشتيم و در تيررس سربازان بوديم به طوري كه احتمال كشته شدن ما هم وجود داشت. اين جريانات زماني بود كه نيكسون معاون وقت رييس جمهور آمريكا چند ماه پس از كودتاي 28 مرداد به ايران آمد. در اعتراض به اين سفر تظاهراتي در روز 15 آذر ماه در دانشگاه تهران برگزار شد به طوري كه تعداد زيادي اعلاميه عليه سفر نيكسون و آمريكا در سطح دانشگاه - به ويژه دانشكده فني- پخش شد.
روز 16 آذر من و شهيد چمران با هم در كلاس نقشه برداري بوديم كه تمام دانشجويان سال دوم دانشكده فني بايد اين درس را ميگذراندند؛ سر كلاس بوديم كه ناگهان دو سرباز تنومند همراه با يكي از مستخدمان دانشكده وارد كلاس شدند و با تهديد از مستخدم ميخواستند كه عامل تظاهرات روز گذشته را معرفي كند و به استاد كه به ورود آنها اعتراض كرده بود، بي احترامي كردند.
مستخدم كه از عاملان تظاهرات خبر نداشت سكوت كرده بود. در آن موقع يكي از سربازان كلت را روي شقيقه مستخدم گذاشت و او را تهديد كرد كه اگر عامل تظاهرات را معرفي نكند شليك ميكند، مستخدم هم براي نجات خود دستش را به سمت دانشجويان دراز كرد و سربازها يكي از دانشجويان را كه مورد اشاره مستخدم بود و اتفاقا هيچ نقشي در تظاهرات نداشت دستگير كرده و از كلاس خارج كردند.
در آن موقع دانشجويان منقلب شدند و كلاس را ترك كردند و همزمان زنگ دانشكده خارج از برنامه زده شد و همه دانشجويان از كلاسها بيرون آمدند. آقاي مهندس خليلي، رييس دانشكده اعلام كرد كلاسهاي دانشكده تا زماني كه نتوانيم امنيت را براي دانشجويان برقرار كنيم تعطيل خواهد بود. ما هم آماده رفتن به منزل شديم و در حال خروج از در شرقي (اصلي) دانشكده بوديم كه ناگهان يكي از دانشجويان فرياد زد: «دست دژخيمان از دانشگاه كوتاه». سربازان مسلح كه در محوطه دانشكده بودند با شنيدن اين شعار به داخل دانشكده آمدند و شروع به تيراندازي به سوي دانشجويان كردند ولي ظاهرا فقط يكي دو نفر آنها دستور تيراندازي مستقيم داشتند و بقيه تيراندازي هوايي ميكردند. در آن موقع دانشجويان فرار كردند كه بزرگ نيا، شريعت رضوي و قندچي در تيررس سربازان قرار گرفتند كه دو نفر آنها در دم به شهادت رسيدند و قندچي كه مجروح شده بود روز بعد شهيد شد به طوري كه صداي ناله وي را ميشنيديم.»
وي خاطرنشان كرد: « در آن موقع من و شهيد چمران با هم به سمت در جنوب دانشكده كه با پله به محوطه ارتباط داشت فرار كرديم كه ناگهان تعدادي سرباز از سمت مقابل جلوي ما ظاهر شدند و شروع به تيراندازي هوايي كردند به طوري كه سقف راهرو سوراخ سوراخ شده بود؛ البته با اين كه در فاصله چند متري ما بودند و ميتوانستند به راحتي ما را هدف قرار دهند ولي شايد چون دستور تير اندازي مستقيم نداشتند به طرف ما شليك نكردند.
در آن موقع ما صداي ناله قندچي را ميشنيديم ولي از كشته شدن كسي مطلع نبوديم و چون خود من چند ماه پيش از آن در يكي از تظاهرات دستگير و شكنجه شده بودم فكر ميكردم صداي ناله مربوط به شكنجه دانشجوهاست.
تقريبا ساعت 5/11 بود كه اجازه دادند خارج شويم و ما به دفتر دانشكده در طبقه دوم رفتيم و پس از پايين آمدن ديديم كه كف سالن به دليل سوراخ شدن رادياتور كنار سالن كه نشاندهنده تيراندازي آنها به طرف دانشجويان بود، پر از آب بود و سربازان منتظر بودند تا خونها را پاك كنند و قندچي را هم برده بودند.
بعد از خروج از دانشكده بود كه فهميديم اين سه نفر تير خوردهاند و پس از آن مراسم شب هفتي براي آنها برگزار شد و تا يك ماه دانشكده تعطيل بود.»
دكتر بهادرينژاد درباره تعداد دانشجوياني كه در روز 16 آذر در دانشكده فني حضور داشتند، گفت: « در آن زمان هر كلاس 400 تا 500 نفر دانشجو داشت ولي اين كه در آن موقع چه تعداد از آنها در دانشكده بودند را نميدانم. كلاس ما حدود 110 نفر بود كه به دليل آغاز درگيري از كلاس ما و اين كه دانشجويي كه شعار داد از همكلاسيهاي ما بود بيشترين مواجهه را با سربازان داشتيم و تقريبا همه با هم در اين درگيريها حضور داشتيم و عجيب است كه هر سه دانشجوياني كه در اين حادثه تير خوردند سال اولي بودند.»
استاد بهادرينژاد خاطرنشان كرد: « بعد از بازگشايي كلاسها و در دوره كار آموزي سال دوم و سال سوم هم من و شهيد چمران با هم بوديم چون در آن موقع دروس رشتههاي مكانيك و برق تا سال سوم مشترك بودند و سال چهارم جدا ميشدند. براي كارآموزي سال دوم، من و شهيد چمران به تعمير گاه راهآهن رفتيم كه تجهيزات بسيار خوبي داشت و مطالب بسياري ياد گرفتيم. كارآموزي سال سوم را هم با شهيد چمران و تعداد ديگري از دانشجويان به اداره موتوري ارتش كه محل تعمير كاميونهاي ارتش بود رفتيم كه آن هم بسيار آموزنده بود.»
همراه سالهاي جواني دكتر چمران درباره فعاليتهاي سياسي دوران دانشجويي خود و شهيد چمران گفت:
«هم من و هم چمران جزو انجمن اسلامي دانشجويان بوديم و جالب است كه آشنايي من با اين انجمن از دبيرستان البرز شروع شد.
اولين جلسهاي را كه در برنامههاي انجمن اسلامي شركت كردم را فراموش نميكنم. شهيد چمران گفت چنين برنامهاي هست، مايلي بيايي؟ گفتم با كمال ميل.
سخنراني در يكي از كلاسهاي دبيرستان «نظامي» در خيابان «سپه» (امام خميني ره) روبروي مسجد «مجد» تشكيل شد.
در همانجا بود كه با مرحوم عباس چمران - برادر بزرگتر شهيد چمران - آشنا شدم. ايشان سال اول دانشگاه بود و ما هنوز دانش آموز بوديم.
مهندس بازرگان در دانشكده فني استاد ترموديناميك ما بود و وجود ايشان به عنوان استادي مسلمان در شرايطي كه تودهايها به شدت فعال بودند و تعداد دانشجويان مذهبي بسيار كم بود، تكيه گاهي براي ما محسوب ميشد. ايشان چند سال قبل زماني كه رييس دانشكده فني بود يكي از كلاسهاي دانشكده را به صورت نمازخانه درآورده بود كه تقريبا همه دانشجويان مسلمان كه تعداد آنها كم بود در آنجا جمع ميشدند.»
دكتر بهادرينژاد در ادامه با اشاره به اينكه جو غالب دانشكده در آن زمان در دست تودهاي بود و نيروهاي مذهبي در اقليت قرار داشتند، خاطرنشان كرد: « به تدريج با شكل گيري جبهه ملي بحثهاي زيادي بين آنها و تودهايها در گرفت و يادم هست كه در اين جلسات شهيد چمران بسيارخوب بحث ميكرد و با بيان گيرا و كوبنده خود ديدگاه اسلام را درباره موضوعات مختلف بيان ميكرد.
من و شهيد چمران در آن ايام علاوه بر حضور فعال در برنامههاي انجمن اسلامي هر شب جمعه در جلسات مسجد هدايت هم شركت ميكرديم.
ما دوچرخه داشتيم و هر كدام يك نفر ديگر از دوستان را كه يكي از آنها مرحوم دكتر ابتكار بود ترك دوچرخه سوار ميكرديم و تقريبا هر شب جمعه برنامه ما حضور در نماز جماعت و تفسير مرحوم طالقاني در مسجد هدايت بود.»
وي يكي از خاطرات خوب خود را از آن دوران نمره گرفتن نمره 5/21 از مهندس بازرگان در درس ترموديناميك توسط عباس چمران عنوان كرد و گفت: «برادر شهيد چمران كه بعدها استاد دانشگاه شريف شد و چند سال پيش فوت كرد از نظر سني چهار سال از ما بزرگتر بود اما در دانشكده فني يك سال جلوتر بود. جريان نمره 5/21 به اين ترتيب بود كه مرحوم مهندس بازرگان درس كه ميداد 2 نمره براي جزوه نويسي در نظر ميگرفت و 18 نمره را به امتحان اختصاص ميداد. مرحوم عباس چمران جزوهاش به حدي قشنگ بود كه به جاي 2، 5 گرفت. امتحانش را هم 5/16 شده بود كه جمعا ميشد 5/21.
يادم ميآيد سال بعد كه ما با مهندس بازرگان درس داشتيم ايشان بخشي از نمره را به امتحان شفاهي اختصاص داده بود. من و شهيد چمران با هم براي امتحان شفاهي رفتيم بعد از سوال و جواب مهندس بازرگان به چمران گفت: به تو هم بايد مثل برادرت بيشتر از 20 بدهم ولي خب بيشتر از 20 كه فايده ندارد همان را ميدهم؛ يعني اگر ميخواستند به همان سبك عمل كنند، يقينا شهيد چمران هم بيشتر از 20 مي گرفت ولي بهر حال اين عباس چمران بود كه 5/21 گرفت.»
دكتر بهادرينژاد در ادامه با اشاره به فارغالتحصيلي خود و شهيد چمران در حدود سال 1335 اظهار داشت: « من پس از پايان تحصيلات كارشناسي به دعوت مهندس بازرگان در شركتي كه با همكاري ايشان راه اندازي شده بود و كارهاي تاسيساتي داشت مشغول به كار شدم و پس از مدتي شهيد چمران هم به ما ملحق شد.
اين شركت را مهندس بازرگان مدتي قبل كه به دليل فعاليتهاي سياسي همراه با 11 استاد ديگر دانشگاه منتظر خدمت شده بود، با همكاري ده نفر آنها با نام شركت «ياد» (يازده استاد دانشگاه) تاسيس كرده بود.
بعد از يكي دو سال كار در شركت «ياد» من و شهيد چمران با استفاده از بورس تحصيلي دانشجويان ممتاز جهت ادامه تحصيل به آمريكا اعزام شديم و مدتها در شهرهاي نيويورك، واشنگتن و شيكاگو با هم بوديم، سپس من براي ادامه تحصيل به دانشگاه «ويسكانسين» در شمال آمريكا رفتم و شهيد چمران چون برادرش در تگزاس بود به دانشگاهي در تگزاس - جنوب آمريكا - رفت ولي در اين مدت هم مرتب با هم در تماس بوديم و هر هفته يك كارت پستال با هم رد و بدل ميكرديم.»
وي افزود: «شهيد چمران درجه كارشناسي ارشد را از دانشگاه «تگزاس» اخذ كرد و به دانشگاه «كاليفرنيا» در «بركلي» رفت. من هم پس از اخذ مدرك كارشناسي ارشد از دانشگاه «ويسكانسين» جهت ادامه تحصيل به دانشگاه «ايلي نوي» رفتم. ايشان تحصيلات دكتري خود را زودتر از من تمام كرد و تز دكتري ايشان كه اخيرا به فارسي ترجمه شده است بسيار مورد توجه قرار گرفت به طوري كه يكي از دانشگاههاي جنوب آمريكا براي اين كه براي شهيد چمران جاذبه ايجاد كند، پيشنهاد كرده بود كه ايشان را با درجه استادي استخدام كند ولي شهيد چمران به توصيه استاد راهنمايش ترجيح داد به جاي تدريس در دانشگاه به «آزمايشگاه بل» در «نيوجرسي» كه يك مركز بزرگ تحقيقاتي بود و به استخدام ايشان ابراز تمايل كرده بود برود. شهيد چمران مدتها در آن مركز بزرگ علمي به پژوهشي اشتغال داشت تا اين كه به دليل فعاليتهاي سياسي ناچار شد به كاليفرنيا برگردد.»
دكتر بهادري نژاد درباره آخرين ملاقات خود با شهيد چمران گفت:
«آخرين باري كه مرحوم شهيد چمران را ديدم سال 1350 بود. من در آن زمان استاد دانشكده مهندسي دانشگاه شيراز بودم و براي يك فرصت مطالعاتي به آمريكا رفته بودم كه از فرصت استفاده كردم و به دانشگاهي كه شهيد چمران در آنجا بود رفتم و ايشان و برخي ديگر از دوستان را ملاقات كردم. آن ديدار در دوران انجام شد كه دكتر چمران از دوستانش خداحافظي ميكرد تا راهي لبنان شود.
من حدود سال 1341 ازدواج كردم و شهيد چمران هم تقريبا در همان سال ها آغاز كردم و يادم هست حدود سال 41 به اتفاق دو نفر ديگر از دانشجويان ايراني با مسافرتي طولاني از «ايلي نوي» به دانشگاه كاليفرنيا در بركلي رفتيم و شهيد چمران و همسر و دختر كوچكشان را در همه دانشگاه بركلي ملاقات كرديم.»
وي درباره خاطرات فعاليتهاي سياسي اجتماعي خود در آن روزگار ميگويد: «در سال 1962 (1341) در دانشگاه ايلي نوي با چند نفر از دانشجويان مسلمان كه در انجمن اسلامي اين دانشگاه فعال بودند تصميم گرفتيم انجمن اسلامي دانشجويان امريكا و كانادا را تاسيس كنيم. لذا از دانشجويان مسلمان دانشگاههاي مختلف دعوت كرديم در آوريل آن سال (فروردين 41) به دانشگاه ما بيايند. در آن جلسه تنها تعداد انگشت شماري شركت كردند و با همان افراد معدود انتخاباتي برگزار كرديم و با تصويب اساسنامه و انتخاب رييس و معاون، انجمن اسلامي دانشجويان امريكا و كانادا را پايه گذاري كرديم.»
دكتر بهادرينژاد كه در دو سال اول فعاليت اين انجمن با راي اعضا به رياست اين تشكل اسلامي دانشجويي را بر عهده داشته است، خاطرنشان كرد: «در سال 1343 پس از اتمام تحصيلات دكتري ارتباط من با اين انجمن قطع شد. حدود 18 سال بعد (سال 1982) كه براي طي يك دوره مطالعاتي در دانشگاه «واترلو» كانادا بودم به مناسب بيستمين سال تاسيس انجمن جشني برپا شده بود و از من هم به عنوان يكي از روساي سابق انجمن دعوت كرده بودند.براي من بسيار جالب بود كه در اين جلسه حدود دو هزار نفر شركت داشتند چون در جلسه اولي كه ما در دانشگاه ايلي نوي داشتيم تنها هفت نفر از هفت دانشگاه مختلف آمده بودند و خودشان هم انتقاد ميكردند كه با هفت دانشگاه كه نميتوان انجمن اسلامي دانشجويان امريكا و كانادا را تشكيل داد.»
استاد بهادري نژاد خاطر نشان كرد: «با توجه به اين كه بيشتر شركت كنده در مراسم بيستيمن سالگرد و همچنين اعضاي انجمن را غير دانشجويان كه عمدتا از اقشار تحصيل كرده و اعضاي هيات علمي دانشگاهها بودند، تشكيل ميداد، انجمن اسلامي دانشجويان امريكا و كانادا به «انجمن اسلامي شمال امريكا»(ISNA) تغيير نام داد كه انجمن اسلامي دانشجويان، شاخه دانشجويي آن محسوب ميشود. البته در 20 سال اخير ديگر ارتباطي با آن انجمن ندارم ولي مطمئنا با افزايش شمار مسلمانان در آمريكاي شمالي فعاليتهاي اين انجمن بيش از گذشته گسترش پيدا كرده است.»
دكتر بهادري نژاد كه پس از پايان تحصيلات دكتري مكانيك (گرايش تبديل انرژي و انتقال حرارت در سال (1343) مدت دو سال در دانشگاه «ميسوري» آمريكا به تدريس اشتغال داشت و پس از آن به دعوت دانشگاه شيراز جهت تدريس در دانشكده مهندسي آن دانشگاه به ايران مراجعت كرد، درباره شرايط آنروز خود در امريكا و علت بازگشت به ايران گفت: «دانشگاه ميسوري از لحاظ زمينه مهندسي و تعداد و رشته دانشكدهها شباهت زيادي به دانشگاه شريف كنوني داشت به طوري كه تعداد دانشجويان آن و حتي نسبت دانشجويان دانشكدههاي مختلف آن تا حد زيادي شبيه دانشگاه شريف كنوني بود. من مدت دو سال در آن دانشگاه تدريس كردم تا اين كه در مهر ماه سال 1345 به ايران برگشتم. البته در آن زمان موقعيت بسيار مناسبي براي كار در امريكا داشتم ولي در عين حال هميشه علاقمند بودم كه فرصت پيش بيايد تا در ايران خدمت كنم و اصولا هيچ وقت اين فكر به ذهنم خطور نكرد كه براي هميشه در امريكا بمانم.»
وي افزود: «تصميم من به بازگشت به ايران براي مسئولان دانشگاه ميسوري تعجب برانگيز بود و تلاش زيادي كردند كه من از اين قصد منصرف كنند.و به همين دليل به من يك سال مرخصي بدون حقوق دادند تا شغلم در آنجا محفوظ باشد و بعد از يك سال رييس دانشگاه با هم مكاتبه كرد كه جواب دادم هنوز تصميم نگرفتهام و آنها يك سالي ديگر هم شغل من را نگه داشتند تا اين كه سال بعد به آنها اطلاع دادم كه ديگر تصميم به بازگشت ندارم تا آن شغل را به استاد ديگري بدهند.»
استاد با اذعان به اين كه اقامت در خارج كشور و فعاليت در دانشگاههاي معتبر خارجي مطمئنا امكانات زمينههاي بيشتري را براي پيشرفت علمي و تحقيقاتي در اختيار وي ميگذاشت، اظهار داشت:
«امروز كه پس از گذشت حدود چهل سال گذشته خود را مرور ميكنم از اين كه تصميم به بازگشت به ايران گرفتم كاملا راضيم. مسلما در صورت ماندن در خارج كشور زندگي راحت تري داشتم ولي معلوم نيست كه شادتر ميبودم.
اگر آنجا بودم شايد بيشتر مقاله مينوشتم ولي در ايران هم موفق بودم و مقالات و تحقيق و تدريس خود را پيش بردم.»
دكتر بهادري نژاد درباره علت انتخاب دانشگاه تازه تاسيس شيراز گفت: «اين انتخاب براي خود من كه تهراني هستم و هيچ فاميلي در شيراز نداشته و ندارم جالب است. زماني كه در آمريكا بودم مرحوم دكتر مجتهدي، موسس دانشگاه شريف كه پيش از آن رييس دبيرستان البرز بود، با فارغالتحصيلان اين دبيرستان از جمله من تماس گرفت و براي تدريس در اين دانشگاه تاسيس دعوت كرد اتفاقا در همان موقع نامهاي از معاون آموزشي دانشگاه شيراز دريافت كردم كه من را براي تدريس به دانشكده مهندسي اين دانشگاه كه تازه راهاندازي شده بود دعوت كرده بود. من با اينكه تهراني بودم و هيچ فاميلي در شيراز نداشتم ولي به دلايلي كه بعدها بيشتر برايم روشنتر شد، پيشنهاد دكتر مجتهدي را نپذيرفتم و با اينكه چند بار هم فرصت آمدن به تهران را داشتم در آن دانشگاه ماندم تا سال 66 كه به دليل تنها بودن مادرم در تهران ترجيح دادم كه به دانشگاه شريف منتقل شوم.»
دكتر بهادرينژاد در فاصله سالهاي 45 تا 66 بارها براي فرصتهاي مطالعاتي به خارج كشور سفر كرده و از سال 59 تا 66 به صورت پيوسته دانشگاههاي واترلو و آريزونا به تحقيق و تدريس اشتغال داشته است.
وي درباره فعاليتهاي خود در اين دوره ميگويد: «در سال 59 كه مصادف با تعطيلي دانشگاهها بود به عنوان فرصت مطالعاتي به دانشگاه واترلو در كانادا رفتم كه عمده وقت من در آن دانشگاه صرف انجام تحقيقات ميشد. پس از آن به مدت دو سال در دانشگاه ايالتي آريزونا به تدريس و پژوهش پرداختم. زمينه اصلي تحقيقات من مطالعه درباره انرژي خورشيدي بود. در آنجا همچنين مطالعات خود را در زمينه بادگيرها، يخچالها و ساير سيستمهاي گرمايشي و سرمايشي سنتي پيگيري كردم.»
وي خاطرنشان كرد: «من تقريبا از سال 1976 (1355) به مطالعه در اين زمينه علاقهمند بودم و در سال 1978 مقالهاي درباره بادگيرها و يخچالهاي سنتي ايران در مجله «ساينتيفيك امريكن» چاپ كردم كه بسيار مورد توجه قرار گرفت و پس از آن براي سخنراني به كشورهاي مختلف دعوت شدم.»
معاون پژوهشي فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي و عضو هيات موسس و رييس سابق انجمن انرژي خورشيدي ايران با اشاره به اينكه در حال حاضر نيز عمده فعاليتهاي پژوهشي خود را بر استفاده از انرژي خورشيدي و بررسي فناورهاي بومي نظير يخچالها، آب انبارها و بادگيرها متمركز كرده خاطرنشان كرد: « زمينه مورد علاقه ديگر من مطالعات علمي عرفاني است كه از سالها پيش به آن توجه دارم. به طوري كه حدود 17 سال پيش زماني كه ميخواستم به ايران برگردم بخشي از مطالبي را كه در ذهن داشتم در قالب كتابي با عنوان «دانشگاه زندگي» مكتوب كردم كه سال بعد در آمريكا چاپ شد و در ايران هم به چاپ چهارم رسيد و چند سال پيش هم به زبان اسپانيولي در آرژانتين چاپ شد و متن انگليسي آن به خط بريل هم منتشر شد.»
وي در پايان خاطرنشان كرد: «حدود 12 سال پيش كه براي يك فرصت مطالعاتي ديگر به آمريكا رفته بودم، كتاب ديگري تاليف كردم كه سال 1994 در آمريكا سال بعد به زبان اسپانيولي در اسپانيا و سال پس از آن با نام «شادي و زندگي» در ايران منتشر شد كه در حال حاضر به چاپ سوم رسيده است. حدود دو سه سال پيش هم كتاب ديگري به زبان فارسي به نام «مهدي (عج) امام حاضر» تاليف كردم.»
انتهاي پيام
نظرات