عکس، ثبت لحظههاست. این جمله کلیشهای، تعریفی بارها شنیدهشده از عکس و عکاسی است؛ اما گاه در پس هر کدام از این لحظات، قصه و روایتی نهفته است؛ روایتی که گاه ماجرای عکس را بازگو میکند و گاه تکنیک یا انگارههای پیدا و پنهان عکس را آشکار میسازد. عکاسان ایسنا در یک ماه اخیر، هفت عکس خود را به عنوان عکسهای منتخب ماه انتخاب کردهاند و حالا در اینجا، تجربیات خود در زمان عکاسی را نقل میکنند.
هر ساله اقامه نماز عید فطر در مصلای شهرستان شوش بود که امسال با تصمیم ستاد اقامه نماز برای اولین بار نماز عید فطر در حرم دانیال نبی و کنار رودخانه شاوور برگزار شد. حضور مردم با رنگ ها و فرهنگهای مختلف زیبایی خاصی به نماز عید فطر بخشید.
**********
در حالی که تحریمهای اقتصادی غرب علیه ایران شرایط بسیار سختی را برای مردم بوجود آورده و گره برجام هر روز کور تر میشود، آلنا دوهان، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در مورد تاثیر منفی اقدامات یکجانبه قهرآمیز بر بهرهمندی از حقوق بشر، به ایران آمد و
در جمع خبرنگاران و رسانههای داخلی و خارجی، بیانیهای را خواند و از تجربهای که در مدت اقامتش در ایران داشت گفت؛ از ابتدای این نشست برایم ثبت لحظههایی از حرکات صورت و بدن مهم بود؛ لحظهای که شال خود را مرتب میکرد اتفاقی که میخواستم افتاد.
«گرفتن گوشها برای نشنیدن»
**********
در خیابان نواهای مختلفی درباره روز قدس به گوش میرسید، که فاصله هر کدام از آنها شاید کمتر از ۲۰ متر بود. چهارراه ولیعصر مملو از آدمهای شرکت کننده و تماشاچی بود که هر کدام مجذوب یکی از این ادوار شده بودند و یا یکی از افراد خانوادهشان که بعضا فرزندشان بود، در اجرای آن دخیل بود.
در بین هیاهوی خیابان چهارراه ولیعصر، در گوشهای گروهی از کودکان را دیدم که در حال اجرای سرود بودند. بین همه آنها دختربچهای که مدام چشم به زمین دوخته بود و با اطرافیانش به صورت محجورانهای همخوانی میکرد توجهام را جلب کرد. سعی کردم نزدیکتر بشوم و صف تماشاچیان را بر هم زدم تا اندازهای که دیگر مسئولین برگزاری این سرود صدایشان درآمده
و سعی به عقب کشاندن من را داشتند، در این حین دخترک لحظهای به من نگاه کرد و دوباره سرش را پایین انداخت. در این حین چندین عکس گرفتم و عقب در کنار تماشاچیان ایستادم. دخترک همچنان به زمین نگاه میکرد و لبهایش را تکان میداد.
**********
سوت پایان بازی پیکان - سانتوری که زده شد، بازیکنان حلقه شادی تشکیل دادند و ما عکاسها هم دنبال راهی بودیم تا بیشتر به این حلقه نزدیک شویم. بازیکنان چند دسته شده بودند و جشن میگرفتند.
وقتی از آن هیاهوی ابتدایی کم شد و بعضی از بازیکنان زمین را ترک کردند، مدیران باشگاه به سمت سعید معروف رفتند تا از او تقدیر کنند. آدمها یکی یکی میآمدند و او را بغل میکردند،
از همان فاصلهای هم که ما میدیدم، گریههای کاپیتان سابق تیم ملی مشخص بود. شاید او انتظار داشت در یکی از بازیهای ملی از او تقدیر کنند. ماموران حراست سعی میکردند جلوی ورود عکاسها را به درون زمین بگیرند.
جمعیت دور معروف هم آنقدر زیاد بود که نمیشد از راه دور قاب خوبی بست و تصویر شلوغ بود. پس باید هر طور شده خودم را به او میرساندم.
برای نزدیک شدن به معروف مجبور شدم بازیکنان و مربیان و کسانی که آنجا بودند را یواشکی دور بزنم. تا به معروف رسیدم سرش را از روی شانه مربیاش بلند کرد. اولین چیزی که میان آن همه رنگ و نور توجهم را جلب کرد چشمان غمزده و قرمزش بود.
دوربینها را که نزدیک خودش دید سعی کرد خودش را کنترل کند. سریع دوربین را بالا آوردم و غمش را ثبت کردم.
**********
جاده تاریخی و زیبای چالوس به واسطه تاریخچه با اهمیت خود همواره برای ایرانیان از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است.
با این حال در طول سالیان گذشته بر حجم فرسودگی و معضلات فنی آن افزوده شده است. وقتی که همراه تیم راهداری به عنوان عکاس برای مشاهده نقاط حادثهخیز جاده چالوس راهی شدیم تصور دیگری از امنیت این جاده داشتم.
میتوانم بگویم در صورت عدم رسیدگی فوری و برطرف نکردن مشکلات این جاده در آینده بسیار نزدیک شاهد حوادث تلخ و ناگواری خواهیم بود.
برخی بر این باورند که با احداث ازادراه تهران شمال، جاده چالوس از دسترس خارج میشود در صورتی که نوستالژی بودن آن برای بسیار از مردم مانع از این موضوع میشود و اهمیت بازسازی مناسب آن همواره مطرح است.
ریزش سنگ و رانش کوه، نفوذ آب به لایه های زیرین زیرسازی جاده و باریکبودن برخی نقاط از جمله مهمترین مشکلات این جاده است.
**********
هفته بیست و هشتم لیگ برتر فوتبال، با دیدار تیمهای تراکتور و پرسپولیس در ورزشگاه یادگار امام(ره) آغاز شد. یحیی گلمحمدی که در این دیدار باید بازی را به دلیل محرومیت از جایگاه ویژه تماشا میکرد، پس از اینکه داور، بازی را بدلیل جو ملتهب ورزشگاه،
متوقف کرده بود، با تدابیر ویژه پلیس از مقابل تماشاگران تراکتور به سمت رختکن پایین آمد.
**********
خُشک، خُشک، خُشک... تنها واژهای است که میتوان برای وصف سدکرخه از آن استفاده کرد. اینکه هیچ آبی حتی به دریچههای سد نمیرسد و ماهها نیروگاه برق آن از کار افتاده است گویای حال ناخوش کرخه است؛
حالی که بر ما نیز اثرگذار است ودر گذر زمان و با رسیدن تابستان دردمان را دوچندان میکند آن هم در تابستانِ سوزانِ خوزستان. برای جلگه خوزستان خشک شدن رگهای حیاتش چیزی شبیه مرگ تدریجی رویای زندگی است که شاید باید روزی برای آن مرثیه خواند.
**********
نظرات