ویکتور هوگوی تاریخ

ژول میشله که یکی از ستاره‌های درخشان آسمان تاریخ - و شاید بزرگ‌ترین مورخ قرن نوزدهم - است تابستان ۱۷۹۸ در چنین روزی در پاریس متولد شد. او را «ویکتور هوگوی تاریخ» هم می‌خوانند؛ هر چند متفاوت با هوگو خودش را درگیر سیاست روز و مسائل اینچنینی نمی‌کرد.

به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «پدرش چاپخانه‌دار ناموفقی بود و خودش مدتی در سال‌های نوجوانی در این چاپخانه کار کرد. در تقدیم‌نامه کتاب مردم (۱۸۴۶) به یکی از دوستانش نوشت: «افتخار می‌کنم پدرم مردی عادی، بدون وابستگی به سرچشمه‌های قدرت و ثروت بود. چون کنار همین مردم و در میان آنها بزرگ شدم و زندگی را با همه واقعیت‌های زشت و زیبایش مثل آنها تجربه کردم و لایق این شدم که تاریخ‌شان را بنویسم. برای این که از زندگی مردم و جان‌کندن‌ها و رنج‌کشیدن‌های آنان آگاه شوم چاره‌ای جز بازجویی از حافظه خودم نداشتم. چون من نیز، دوست من، با دستانم کار کرده‌ام. ولی تنها از یک لحاظ نیست که شایستگی نام راستین انسان مدرن، نام کارگر را پیدا کرده‌ام. من پیش از آن که کتاب بنویسم، کتاب حروف‌چینی کرده‌ام. پیش از آن که اندیشه‌ای پیدا کنم، حروفش را چیده‌ام و از ملالت‌انگیزی کارگاه و خستگی ساعات طولانی بی‌خبر نیستم.»

میشله جمهوری‌خواهی اصیل بود و می‌گفت - و سخت باور داشت - مردم، همین مردم به ظاهر پرعیب و ایراد، قهرمانان تاریخ‌اند که برای تحولات بزرگ (مثل انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۸۹) پا پیش می‌گذارند و فداکاری می‌کنند، در جنگ برای دفاع از کشور داوطلب می‌شوند و ستودنی‌ترین حماسه‌ها را خلق می‌کنند. رهبران سیاسی - شاید به جز چند نفرشان - نه قهرمانند و نه بزرگ و نه حتی مفید. بیشترشان آدم‌های درجه‌چندمی‌اند کاملا مقصر در ایجاد مشکلات و بحران‌ها، کور در دیدن حقیقت و پرادعا درباره دستاوردهایی که به دروغ به خودشان نسبت می‌دهند. می‌گفت روایت تاریخ و بازآفرینی گذشته (که وظیفه اصلی مورخ است) بدون همذات‌پنداری با آرمان‌ها و فهم چرایی کارهای مردم عادی ارزشی ندارد و نمی‌شود تاریخ ملتی را نوشت مگر این که در غم‌ها و شادی‌های آنان شریک شد: «خوشحالم که خداوند در تاریخ این امکان را به من داده است که در همه‌چیز شریک شوم.»

ژول میشله که یکی از ستاره‌های درخشان آسمان تاریخ - و شاید بزرگ‌ترین مورخ قرن نوزدهم - است تابستان ۱۷۹۸ در چنین روزی در پاریس متولد شد. او را «ویکتور هوگوی تاریخ» هم می‌خوانند؛ هر چند متفاوت با هوگو خودش را درگیر سیاست روز و مسائل اینچنینی نمی‌کرد. اما چون با صراحت و بدون ترس، از غم‌های مردمش و از ریشه‌های درد سخن می‌گفت ابتدا کلاس او را در کلژ دو فرانس معلق کردند و چندی بعد مجوز تدریس را از او گرفتند. از تدریس منع شد و حتی شغلش در بایگانی ملی پاریس را هم از دست داد. قهر کرد و در تبعیدی خودخواسته به بروتانی رفت. در کتابخانه‌ای محلی مشغول به کار شد و نوشتن را جدی‌تر از روزهای زندگی در پاریس ادامه داد. مهم‌ترین اثرش کتاب ۱۹ جلدی تاریخ فرانسه است (البته چاپ متفاوتی - مجموعه‌ای ۲۳ جلدی - از آن هم وجود دارد). ژاندارک را او - در جلد پنجم همین کتاب - از تاریکی بیرون کشید و به نماد خودآگاهی ملت فرانسه در آن دوره تبدیل کرد (جالب این که او از تشکیلات کلیسا و نفوذ یسوعیان در تعلیم و تربیت فرانسویان نفرت داشت اما بیشتر کاتولیک‌ها این کتاب او و نیز کل روایت او از قرون وسطی را ستایش کردند). همچنین اصطلاح رنسانس - به معنی تولد دوباره - را او در جلد هفتم کتاب ابداع (هم تعریف و هم استفاده) کرد. میشله زمستان ۱۸۷۴ در ایئر، شهری چسبیده به ساحل مدیترانه از دنیا رفت.»

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ / ۲۰:۲۹
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1400053121770
  • خبرنگار :

برچسب‌ها