روستاي سنگ كليدر؛ مكاني كه گلمحمد و همرزمانش روزگاري در آن مبارزه كردهاند
شايد بسياري از ما، ”گلمحمد” را از رمان عظيم “كليدر“ محمود دولتآبادي بشناسيم؛ ولي او واقعا قهرمان شهر سبزوار است و در ميان ادبيات عاميانهي مردم اين ديار جايگاه ويژهاي دارد. لوطيها، ازجمله نوازندگان خراسان بودند كه با خواندن و دهلزدن، رخدادهاي مهم را در قالب شعر به اطلاع مردم ميرساندند. يكي از شعرهاي اين دسته از نوازندگان، ذكر داستان ”گلمحمد (گلممد) كلميشي” است كه در دوره رضاشاه با روسها و انگليسيها درگير بود. يكي از شعرهايي كه درباره گلمحمد گفته شده و مردم سبزوار آنرا ميخوانند، اينگونه است: صد بار گفتم همچي مكن، ننه گلممد! زلفاي سياتو قيچي مكن، ننه گلممد! صد بار گفتم پلو مخور، ننه گلممد! به دور قزاق تو مخور (نچرخ)، ننه گلممد! محمود دولتآبادي كه خود در سال 1319 در سبزوار متولد شده، پس از چند سال تحقيق در روستاي سبزوار، داستان مبارزه گلمحمد را در طول 15 سال در رمان 10 جلدي “كليدر“ نوشته است. قلعه چمن داستان، همان روستاي سنگ كليدر سبزوار است كه بسياري از اتفاقهاي رمان دولتآبادي در آنجا رخ داده است. گلمحمد در طول مبارزهي خود مدتي را نيز در رباط زغفرانيه گذرانده كه اكنون برخي از مردم او را بهخاطر ميآورند يا تعدادي از همرزمان او هنوز هم در همان خانههاي روستاي قديمي زندگي ميكنند. بسياري از كساني كه رمان “كليدر“ را خواندهاند، علاقه دارند در فضاي واقعي داستان قرار گيرند. به همين دليل، مسؤولان ميراث فرهنگي سبزوار تصميم گرفتهاند كه مكانهايي را كه در داستان به آنها اشاره شده است، سامان دهند و بهعنوان تور “كليدر” معرفي كنند؛ تا جاذبههاي اين مسير مورد استفاده قرار گيرد. ژاندارمهاي دوره رضاشاه، پس از كشتن گلمحمد و همرزمانش براي قدرتنمايي و ايجاد ترس در ميان مردم اجساد آنها را در شهر به ميخ كشيدند. در عكسي كه همان زمان از اين مبارزان در كنار نيروهاي شهرباني گرفته شده است، گلمحمد در وسط، برادرش در سمت راست، دامادشان در سمت چپ و سر عمويش (كه بهدليل سنگيني بدن او، ژاندارمها از حمل بدنش صرف نظر كردهاند) در بالا ديده ميشود. انتهاي پيام