محمدرضا بايرامي: مكان، ‌جغرافيا و موقعيت اجتماعي شخصيت‌هاي داستاني اصل نيستند كه بخواهيم براساس آن‌ها حكم صادر كنيم

تقسيم‌بندي ادبيات بر مبناي پايگاه اجتماعي و اقتصادي، حركت در سطح است و اين از ماهيت ادبيات به مفهوم واقعي به‌دور است. محمدرضا بايرامي در گفت و گو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با بيان اين مطلب گفت:‌ به نظرم، مكان، جغرافيا و موقعيت اجتماعي افراد و شخصيتهاي داستان، اصل نيستند كه بخواهيم بر اساس آنها تقسيم بندي كرده و بدتر از آن حكم صادر كنيم. اين داستان‌نويس گفت: ‌ادبيات از آن جا كه خلاقانه است، بنابراين پيش فرض مستحكم و تخطي‌ناپذير بر نمي‌دارد. يعني به عنوان نويسنده داستان مي‌نويسم از پيش نمي‌توانم تصميم بگيرم كه مخاطب آن قشرهاي پايين اجتماع يا اثري خلق كنم كه طبقه متوسط مخاطب آن باشند. وي تاكيد كرد: اگر نويسنده‌اي با اين پيش فرضها، شروع به نوشتن داستاني كند، ‌در درجه اول دست و پاي خودش را بسته و خلاقيتش را محدود كرده است. بايرامي تاكيد كرد: ادبياتي از اين دست، كاركرد خوبي و شبيه به آن را پيدا مي‌كند و اين تلاشي است كه عده‌اي در پيش از انقلاب داشتند و مثلا سعي مي‌كردند ادبيات كارگري به‌وجود آورند كه البته نتيجه درخشاني نداشت. او با تاكيد بر اينكه خلق ادبي توام با پيش فرض به اثر لطمه مي‌زند، به دو اثر “زمين نوآباد” و “دن آرام” از ميخاييل شولوخوف اشاره كرد و گفت: ‌دن آرام با وجود فروپاشي شوروي هنوز هم رماني است خواندني. حتا از ترجمه اخير احمد شاملو از اين رمان هم استقبال شده؛ اما “زمين نوآباد” از همان ابتدا مورد توجه قرار نگرفت و به نظرم اثر ماندگاري هم نخواهد بود. چراكه شولوخف در زمين نوآباد تصميم گرفته بر اساس آرمان حزبي‌اش - كاري به تنگناهاي احتمالي ايجاد شده براي او نداريم - داستاني بنويسد كه در آن به مرام اشتراكي بها داده شود. وي افزود: بر همين اساس به عمد تلاش كرده قهرمان داستان يكي دو نفر نباشند؛ بلكه جمعيت باشد و با وجود اينكه وقت زيادي براي نوشتن اين داستان گذاشته است، ‌باز در كارش موفق نبوده است. بايرامي تاكيد كرد: از موضع نويسنده اگر بخواهيم از پيش تصميم بگيريم كه فقط يا به طور عمد براي قشر خاصي بنويسيم، موفق نخواهيم بود. اما از موضع مخاطب هم، به نظرم مردم ادبيات را مثلا به ادبيات فقرا، متوسط الحا‌ل‌ها و مرفهين تقسيم نكرده و نمي‌كنند. اين نويسنده تاكيد كرد:‌ به لحاظ جايگاه اجتماعي اصلا اين طور نيست كه مثلا فقرا حتما داستان‌هايي را دوست داشته باشند كه در آنها به فقر پرداخته شده است. بنابراين تقسيم بندي از اين دست، يك تقسيم بندي اعتباري است تا واقعي و درست هم همين است. وي گفت: هر داستاني صرف نظر از اين كه در چه فضايي روي مي‌دهد و از چه طبقه اجتماعي حرف مي‌زند واجد يا فاقد يكسري ويژگي‌هاي عمده است كه مي‌تواند در جلب مخاطب تاثير گذار باشد؛ مثلا روابط انساني مطرح شده در اثر، جذابيت داستان و مسائلي از اين دست، در اين زمينه تاثير گذارند. اين نويسنده ادبي تصريح كرد: فكر مي‌كنم هر داستاني بتواند از اين ويژگي‌ها بهره‌مند شود و آنها را در سطح اعلايي به كار بگيرد، با قشرهاي مختلف ارتباط برقرار مي‌كند. وي گفت: البته نويسنده‌ها معمولا از محسوسات و معلومات خودشان بيشتر مي‌نويسند و شايد از اين رهگذر طبقه اجتماعي خودشان را بيشتر مي‌نمايانند. اين طبقه اجتماعي زماني حالتي داشت كه به آن “مردمي” مي‌گفتند و امروز ممكن است بيشتر جنبه روشنفكري پيدا كرده باشد و به اين واسطه مخاطبان داستاها بيشتر خواص باشد و كتابخوانهاي خيلي حرفه‌يي؛ كه البته حركت اميدواركننده‌اي نيست. انتهاي پيام
  • دوشنبه/ ۲۵ آبان ۱۳۸۳ / ۱۱:۱۵
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8308-09294
  • خبرنگار : 90002