يادداشت بنفشه حجازي درباره‌ي «سرقت ادبي»

بنفشه حجازي در يادداشتي به بررسي موضوع «سرقت ادبي» پرداخته است. اين شاعر و پژوهشگر اين نوشتار را كه بخش‌هايي از آن را در نشست ادبي «عصر روشن» مطرح كرد، در اختيار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، قرار داده است كه در پي مي‌آيد. «وقتي لفظ سرقت در ميان است، کار پليسي مي‌شود و انسان ياد کلانتري و يا حداقل کارآگاه علوي و هرکول پوارو و خانم مارپل مي‌افتد؛ ولي وقتي که لفظ ادبي به آن اضافه مي‌شود و سرقت، صفتي اين‌چنيني پيدا مي‌کند، چاره‌اي جز لبخند يا زهرخند نيست. اما خب چه توان گفت در مورد اموال سرقت‌شده؟ دارايي‌اي که براي صاحب اثر فايده‌اي نداشته، چگونه براي سارق مفيد فايده خواهد بود؟ به هر رو، طبق تحقيقات روان‌شناسان، ما حداقل يک‌بار در زندگي‌مان دزدي کرده‌ايم. چطور؟ فهم معناي مالکيت در گرو برداشتن بي‌اجازه‌ي چيزي است که تنبيه پي‌آمد آن به ما مي‌فهماند اين مداد، اين کاغذ، اين اسباب‌بازي مال ما نيست و مالک دارد؛ پس اگر طبق برنامه‌اي درست بزرگ شده باشيم، بايد در همان کودکي معناي مالکيت را فهميده باشيم. ولي گويا نمي‌شود و همچنان غصب و دزدي و تصاحب غيرقانوني و چه و چه و بعد هم کپي‌رايت مي‌ماند لاينحل. از اين‌ها بگذريم و بپردازيم به سابقه سرقات ادبي به طور کاملا خلاصه از لغت‌نامه دهخدا: در زيرمجموعه سرقات يعني سخن ديگران را به خود نسبت دادن، قدما قائل بر چهار نوع بوده‌اند: انتحال يعني تمام بيت يک شاعر يا يک فرد از او دزديده شود؛ المام يعني اين‌که معني شعر شاعر اول دزديده شود؛ سَلَخ يعني دزد لفظ را دگرگون کرده؛ ولي همان معنا را ايجاد کند؛ نقل يعني کل کار شاعر اول بدون ذکر نام او در اثر شاعر دوم نقل شود. *** يکي از راه‌هاي فهم سخن هر شاعر و درک ارزش افکار و اشعار او بررسي ميزان آشنايي شاعر با آثار متقدمان و ميزان تأثيرپذيري از آن‌ها و همچنين تأثير بر افکار شاعران بعدي است. تمام کساني که به حافظ عشق مي‌ورزند و در پي لذت بردن از زيبايي‌هاي کلامي او و راه يافتن به افکار متعالي‌اش هستند، به ناچار در راه شناخت او و شناخت آبشخور انديشه و معلمان او در پي شناخت کساني هستند که به نحوي بر شاعر تأثيرگذار بوده‌اند. بررسي اين تأثير و ميزان آن از دو راه ممکن است: توجه به صورت؛ يعني توجه به غزل‌هايي که حافظ استقبال کرده است و از راه معني يعني تحقيق در معاني و مضاميني که ممکن است او مستقيما از پيشينيان گرفته باشد و يا به صورت توارد در سخنش آمده باشد. گويا نحوه گردآوري غزليات حافظ توسط محمد گلندام (پرداخت يک سکه در برابر هر غزل) موجب وارد شدن غزل‌هاي شاعراني متعدد به ديوان او شده که پس از زحمات بسيار حافظ‌پژوهان، اين ابيات و اشعار خارج و سرانجام با قطعيت بخصوص در مورد رباعيات موجود در ديوان به کمال‌الدين اسمعيل اصفهاني و ابن سينا و عايشه سمرقندي (يا خاقاني) سلمان ساوجي، اثيرالدين فتوحي مروزي و ناصر بخارايي و... سند مالکيت داده شده است. و در اين ميان، تأثيرگذاري 17- 18 تن از شاعران بر روي شعر حافظ ثابت شده است. تضمين در اشعار شاعران بسياري وجود دارد که يا شاعر نام شاعر اول را در شعر خود تضمين و يا به علت اشتهار بيش از حد آن شعر از بردن نام شاعر خودداري کرده است؛ چون در تضمين لازم نيست که شاعر دوم عين ابيات يا مصاريع شاعر اول را به عين و يا به لفظ و بدون هيچ تغيير و تصرفي در شعرخود محفوظ بدارد. اين قضيه موجب تشابه شعر يک شاعر با شاعر ديگر مي‌شود. بسيار ديده شده که يک مضمون واحد را چند شاعر به نظم کشيده باشند. «توارد يا توافق در فکر گاهي منشأ اين تشابهات است که تصور کنند يکي از ديگري اقتباس کرده است؛ ولي ما مي‌دانيم که بسياري از عقايد و آراي فلسفي هستند که صاحبان آن‌ها به هيچ وسيله‌اي نسبت به هم ارتباط و آشنايي نداشته‌اند؛ ولي با يکديگر مشابه درآمده‌اند. تشخيص مورد توارد از تأثير و تأثر بي‌حد مشکل است و تا دليل قاطعي بر آن نباشد که فکري را يک نفر از ديگري گرفته است، نمي‌توانيم تصديق کنيم که تأثير و تأثر حقيقي ما بين ايشان واقع شده است.» با اين مقدمه پس در وهله اول بهتر است خوش‌بين باشيم و بگوييم که شباهت آثار که عمدتا در ايران برمي‌گردد به شعر مي‌تواند توارد باشد (چرا شعر؟ چون تا آن‌جا که من مي‌دانم، تا به حال کسي مدعي دزديده شدن اثر منثور خود نشده است؛ مگر اين که محققان در يافتن صاحب اثر دچار مشکل باشند). نگاه مشابه به موضوعي مشابه قاعدتا بر اثر ويژگي سيطره‌جويانه آن موضوع بر شاعران است و اين توارد موضوعي زيرمجموعه شرايط سياسي – اجتماعي – فرهنگي‌اي است که در گذشته منجر به ايجاد سبک‌ها شده شده است. نگاه طبيعت‌گرا، سرشار از زيستي شادخوارانه و مدح زندگي سبک خراساني را پي ريخته و شرايط پس از مغول و اوضاع آن زمانه به سمت سبک عراقي رفته که همگان مي‌دانند. پس کليه افراد عمل‌ورز در اين سبک با هم و با يک نگاه به چيزي مشترک دست يافته‌اند که توارد معنايي و موضوعي بخشي از آن است. تحقيقي که درباره کلمه «بنفشه» در هزار سال شعر فارسي کرده‌ام، به من اين امکان را مي‌دهد که بگويم تشبيهات و اسنادهاي مجازي و حتا استعارات و کنايات کاملا تواردي هستند و تنها مي‌توان به فضل تقدم افراد اشاره کرد؛ يعني اين‌که چه کسي در ابتدا متوجه شباهت حالت سر گل بنفشه با حالت سر انساني افسرده شده و اين تصوير را ساخته است؛ ولي واقعا نمي‌توان ثابت کرد که شاعران مربوطه از کارهم خبر داشته‌اند. در کتاب «کلمه کبود» اين معني قابل پي‌گيري است. در اشعار و ترانه‌هاي عاميانه نيز اين تشابه نگاه به جهان هويداست. ترانه‌ها كه هنر و نبوغ ساده‌ترين طبقات مردم هستند و حاصل كاري كه روح جمعي در آن جلوه‌گر است، گوياي آرزوها و تمناها و عشق ايرانيان است و درد هجران و اشك و طنز اين مردمان را به نمايش مي‌گذارد. مردمان چون از ارتفاع ساده زندگي سخن مي‌گويند، زباني ساده و طبيعي دارند كه با احتياجات هنري‌شان مطابقت دارد و من نشنيده‌ام که کسي بگويد اين شعر مال مردم ماست و قومي ديگر بگويد نه‌خير مال ماست و با بيل بيافتند به جان هم! مشکلات اثباتِ شبهات در مورد شاعر بزرگي مثل شاملو و يا نويسنده‌اي چون هدايت، کار نوپردازان مبتدي را مشکل‌تر مي‌کند و اثبات ادعاي مورد سرقت قرار گرفتن آنان را تقريبا غيرممکن مي‌سازد. *** مورد ديگري که ايجاد شبهه سرقت مي‌کند، انتساب اشعار توسط کاتبان شعر به علت بي‌اطلاعي و يا کتاب‌سازي و يا غفلت است به افرادي ديگر، که موجب مي‌شود اشعاري در ديوان‌هاي افراد مختلف ديده شود و امروزه کار محققان بشود پيراستن ديوان‌ها و يافتن صاحب اثر تا سرانجام محقق علاقه‌مند بررسي اين قبيل مسائل نفهمد كه رباعي زير طبق نوشته‌ي تاريخ گزيده از بنت التماريه است يا به نوشته‌ي مجالس النفائس از عايشه مقريه؟ ما را به دم تير نگه نتوان داشت / در خانه دلگير نگه نتوان داشت آن را كه سر زلف چو زنجير بود / در خانه به زنجير نگه نتوان داشت روشن نبودن نام شاعر منحصر به انتساب شعر شاعره‌اي به شاعره‌ي ديگر نيست، بخصوص كه از معني شعر مذكور مي‌توان آن را شعري زنانه دانست. اما اشعاري وجود دارد چون شعر زير كه سرگذشتي ديگرگونه دارد؛ مي‌نويسند كه اين رباعي شعر دختري است: در مطبخ عشق جز نكو را نكشند / لاغرصفتان تندخو را نكشند گر عاشق صادقي ز كشتن مگريز / مردار بود هر آن‌كه او را نكشند نويسنده رياض العارفين آن را در شمار اشعار سرمد آورده است؛ ولي گلچين معاني آن را متعلق به حدود 200 سال پيش از زمان سرمد مي‌داند؛ در كليات شمس تبريزي (ص، 1373، رباعي 881) آن را در عداد رباعيات مولانا مي‌بينيم. در ديوان خواجه‌ي شيراز نيز همان‌طور که گفتم، مكرر به اشعاري برمي‌خوريم - در نوع رباعي - كه به شاعراني ديگر منسوب‌اند؛ مثل رباعي زير و چند رباعي ديگر كه به سلمان ساوجي منسوب است: جز نقش تو در نظر نيامد ما را / جز كوي تو رهگذر نيامد ما را خواب ارچه خوش آمد همه را / در عهدت حقا كه به چشم درنيامد ما را رباعي معروف زير نيز هم به كمال اسماعيل (نزهت المجالس، شماره 3861) و هم به كمال خجندي (ديوان كمال، ص827 ) منسوب است: امشب ز غمت ميان خون خواهم خفت / وز بستر عافيت برون خواهم خفت باور نكني خيال خود را بفرست / تا درنگرد كه بي تو چون خواهم خفت يا رباعي زير در ديوان خواجه كه هم به عايشه سمرقندي (نزهت المجالس، شماره 791) نسبت داده شده و هم در ديوان خاقاني ديده شده است: گفتي كه تو را شوم ‌مدار انديشه / دل خوش كن و بر صبر گمار انديشه كو صبر و چه دل كان‌چه دلش مي‌خوانند / يك قطره خونست و هزار انديشه حالا تصور کنيد که اين افراد يا وکلاي‌شان قرار باشد به جان هم بيفتند و هم را متهم به سرقت کنند. از اين جالب‌تر مورد زير است: شادروان گلچين معاني در سال‌ها پيش کاري هر چند کم‌حجم ولي کارستان کرده به نام « شاعراني که شاعره شناخته شده‌اند» و با دليل ثابت کرده‌اند که جنسيتِ شاعران به سرقت‌رفته مرد است و اين تعداد از شاعران، مرد هستند و اشعارشان و هويت‌شان به نام زنان ثبت شده است ... يعني در اين‌جا حق آقايان خورده شده! افراد ذيل: پري بدخشي حاکمي خوافي حجابي گلپايگاني حکيم پرتوي شيرازي (= بي‌بي آرزوي سمرقندي = پرتوي تبريزي) رضيه شکسته‌نويس زيبايي ضعيفي عصمت بخارايي کوکب خراساني مخفي رشتي نهاني قايني (مجله هنر و مردم، شماره‌هاي 168-172) **** از شيوه‌هاي ديگري که در واقع سرقت حيثيت ادبي شاعران است، جاسازي اشعار است؛ يعني افراد شعر مي‌سروده‌اند و در ديوان ديگران جاسازي مي‌کرده‌اند و تحت نام شاعر بينوا از امنيت اجتماعي و سياسي زمان مستفيض مي‌شده‌اند. شاعر مربوطه نيز که زنده نبود تا ثابت کند ابيات مذکور مال او نيست و نمونه مشهور آن هم همين حکيم عمر خيام خودمان است، فعلا. مي‌ترسم او را هم غصب کنند و اصولا شاعردزدي نيز يکي از جنبه‌هاي مهم سرقات ادبي است که فعلا گريبان مولوي و نظامي و فضولي و خاقاني و رودکي و شايد چند نفر ديگر را گرفته است. البته مسأله خيام به همين‌جا ختم نمي‌شود؛ بلکه نوعي از سرقت شخصيت را در مقوله سرقات ادبي باز مي‌کند و آن اين است که مثلا در گلچين‌ها دخالت منويات و سليقه جمع‌آوري‌کننده بخشي از شخصيت و نگاه و اشعار شاعر را مغفول گذاشته و نوعي ديگر و چهره‌اي ديگر از او بازمي‌نماياند و نمونه‌ها در اين زمينه لاتعد و لاتحصي است؛ ولي در مورد اين شاعر بخصوص که روي اشعارش کار کرده‌ام، مي‌توانم به يک ترجمه از چاپ يونسکو اشاره کنم که 143 سال پس از اولين ترجمه فيتزجرالد کتاب‌سازي شده (متن انتقادي من راجع به آن در باياي دوره سوم شماره 1 و 2، سال 1383 چاپ شده) اين کتاب، كتابي است كه با انتخاب تعدادي از رباعيات مبتني بر «فرصت شمردن زندگي» و «غنيمت دانستن دم» - حدود يك‌سوم اشعار - تا حدود زيادي از يأس فلسفي «صادق هدايت» بركنار مانده است؛ گلچيني كه با توصيه به شادماني آغاز شده و با وصيت خيام پايان مي‌پذيرد. انجام نيافتن كار دقيق كارشناسي روي رباعيات باعث شده كه رباعياتي كه طبق تحقيق شادروان همايي در طربخانه از نظر انتساب به خيام مشكوك هستند، در كتاب وارد شود. به طور نمونه: «يك قطره آب بود و با دريا شد» كه در منظومه مختارنامه به نام شيخ عطار هم آمده است يا «چون ابر به نوروز رخ باده بشست» كه در مجموعه قرن هشتم هجري كتابخانه شوراي ملي به نام مهستي است و در ديوان عراقي نيز ديده شده است. يا «نيكي و بدي كه در نهاد بشر است» كه جزو رباعيات افضل‌الدين كاشاني ديده شده است. بحث سر اين است که با بزرگ‌نمايي يک بخش از وجود شاعر، او مثله شده و قسمت‌هايي از هستي‌اش به سرقت مي‌رود. *** گاهي شنيدن شعر از دهان افراد مطرح موجب انتساب اشعار مي‌شود به او و نام گوينده اصلي از صفحه‌ي خاطره‌ها و تاريخ ادبيات پاک مي‌شود. يعني اين دفاتر شعر که ما داريم و اشعار زيبا را در آن‌ها ثبت مي‌کنيم، پس از مرگ‌مان ممکن است اين شبهه را پيش بياورد که مال ماست و بعد برخي با تلاش ثابت کنند که نه مال ما نيست و مال کسي ديگر است و خداي نکرده ما دزديده‌ايم و به نام خود به خلق‌الله جا زده‌ايم. *** موضوع اين‌که تکليف شاعران براي برکنار ماندن از انگ دزدي چيست، خود مي‌تواند باب بررسي اخلاق حرفه‌يي و حفظ حقوق مؤلف و مصنف و شاعر را مجددا پيش بکشد؛ ولي چيزي که به نظر مي‌رسد مي‌شود انجام داد، رعايت خود شاعران و بازبيني دقيق اشعارشان است و اين‌که کاري که بر خود نمي‌پسندند، بر ديگران روا ندارند تا از ايجاد جو عدم اعتماد و بازيگوشي برخي از افراد و شهرت‌طلبي‌ها جلوگيري شود و بدترين مجازات براي يک شاعرِ دزد اين است که در ذهن خوانندگان آثارش محکوم شود. ماجراي چندي پيش بين دو شاعره جوان و اعتراض يکي بر ضد ديگري غير قابل اثبات است. زمينه‌ي توارد و يا تأثيرپذيري بيش‌ترين موردي است که مي‌شود روي آن کار کرد و مطمئنا باز هم به جايي نمي‌رسد.» انتهاي پيام
  • جمعه/ ۱۸ شهریور ۱۳۹۰ / ۱۳:۵۷
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 9006-11019
  • خبرنگار :