سالگرد عشق و حماسه «در سوگ آبادان»؛ شعري از مشفق كاشاني

«در سوگ آبادان» عنوان شعري است از مشفق كاشاني. به گزارش بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، متن اين شعر هم‌زمان با هفته‌ي دفاع مقدس در پي مي‌آيد. «در سوگ آبادان» در سوگ آبادان، چو جان من نشيند سيلاب خون از ديده بر دامن نشنيد هر روز و شب، توفان مرگ، از آتش و دود بر جان مظلومان، ز مرد و زن نشيند بر پيكر رنجور شهر، از كينه‌ي خصم باراني از خمپاره و آهن نشيند اين‌جا، هزاران كودك و مادر به خون خفت كز داغ‌شان آذر به جان و تن نشيند اين‌جا، هزاران تن، غريب و خانه بر دوش بر ماتم ويراني ميهن نشيند اين‌جا، چو خرمشهر و دزفول و دگر شهر گرد ملال از غم به پيراهن نشيند چاك ار گريبان زد هزار آوا، عجب نيست با ده زبان خاموش اگر سوسن نشيند اين‌جا، هزاران لاله رويد از دل خاك از گلبنان عشق و، بر گلشن نشيند اين‌جا هزاران ديده همچون پير كنعان در انتظار بوي پيراهن نشيند هر اختري چشمي است زين نه توي نيلي گريان ازين اندوه بر روزن نشيند اين‌جا، تجلي‌گاه نور ايزدي را موسي به ياد وادي ايمن نشيند اي آهنين‌پيكر، مقاوم‌شهر ايثار چندت ز دشمن تير بر جوشن نشيند؟! هر خاربن كز كينه رويد در كنارت چون خنجري بر حنجر دشمن نشيند هر واژه خشمي كه خيزد از دل تنگ بر چهره‌ي نازيباي اهريمن نشيند روبه ندارد تاب رويارويي شير خنجر زند از پشت و چون رهزن نشيند توفان‌برانگيز است خشم خلق و دشمن ايمن كجا زين سيل بنيان‌كن نشيند؟! از بعثيان، مردي نخيزد، كاندرين قوم نامردمي در تار و پود «من» نشيند بايد بريد از كينه ناي بوم پيكار تا شاهباز صلح بر مأمن نشيند اين لاشخور كفتار بي‌آزرم، چون جغد در رهگذار شب، به صد شيون نشيند آن روز نزديك است، كز خشم الهي صداميان را شعله‌ در خرمن نشيند دست عدالت ز آستين حق درآيد اين ديو را چون حلقه در گردن نشيند شايد كه هر آزاده‌اي را دل از اين درد در سوگ آبادان چو جان من نشيند انتهاي پيام
  • جمعه/ ۱ مهر ۱۳۹۰ / ۱۲:۳۰
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 9007-21343.185778
  • خبرنگار :