در بزرگداشت کوروش اسدی عنوان شد:

مرگ کوروش تلنگری به همه نویسندگان بود

امیرحسن چهلتن می‌گوید: مرگ کوروش اسدی نه یک سیلی، بلکه تلنگری است برای همه ما که باید شرایط را به نفع خود تغییر دهیم؛ این پیام روشن مرگ کوروش بود.

به گزارش ایسنا، مراسم بزرگداشت زنده‌یاد کوروش اسدی - داستان‌نویس - روز پنجشنبه (هشتم تیرماه) در خانه اندیشمندان علوم انسانی با حضور خانواده و جمعی از اهل قلم همچون یونس تراکمه، فریبا وفی، شهاب مقربین، حسن صفدری، محمدرضا صفدری، اسدالله امرایی، حسین سناپور، محمد حسینی، فرهاد کشوری، امیرحسن چهلتن  و...  برگزار شد.


 در ابتدای مراسم فرزانه اسدی- خواهر کوروش اسدی - در بخشی از سخنان خود گفت:  کوروش انگار همیشه می‌خواست برود. انگار می‌خواست نباشد. با تنفس مصنوعی چشم باز کرد، آرام آرام بزرگ شد و شیطنتش بیشتر... او عاشقانه هنر را دوشت داشت و همه را عاشق خود کرد، عاشق بزرگی‌اش، نوشته‌هایش. او یک جور دیگری زندگی می‌کرد و به آن نگاه می‌کرد.


سپس شهرزاد اسدی - دختر کوروش اسدی - بخشی از داستان‌های پدرش را خواند.


سیاوش اسدی - برادر این نویسنده فقید -  نیز در سخنانی اظهار کرد: خاطرات زیادی از او به یاد دارم اما به خاطر  آخرین تصویری که از او در ذهن دارم با پیکر نحیف و بی‌جان و چشم‌هایش که هزاران حرف نگفته دارد، چون شبحی ذهن و روح مرا در بر گرفته است. به یاد ندارم احدی را آزرده باشد.  شیوه رفتار و گفتار او به‌گونه‌ای بود که همه دوست داشتند در کنارش باشند. همه او را دوست داشتند اما کوروش کتاب‌هایش را بیشتر دوست داشت.


اکبر معصوم‌بیگی هم در این مراسم  با اشاره به صحبت‌هایی  کوروش اسدی مبنی بر این‌که سعی داشته بر  روی اصول خود بایستد، اظهار کرد: کوروش اسدی از کسانی بود که قبل از آن‌که بنویسد فکر نمی‌کرد چطور بنویسد که از سد سانسور بگذرد و یا اگر  نگذشت تن به لت و پار شدن نوشته خود بدهد. برای او ادبیات معنا و مقصود بود و داستان را با خونش می‌نوشت و حاضر نبود به هیچ‌کس باج بدهد.  او روی اصولش ماند و بعد یک شب رفت. فکر نمی‌کنید که خوش‌عاقبت رفت؟ او گرد نشد، شیرین نشد و بالاتر از همه اختیار را به دست مرگ نداد.


این مترجم در ادامه بیانیه‌ای را که به عنوان بیانیه کانون نویسندگان برای درگذشت کوروش اسدی عنوان کرد خواند.


در بخش دیگری از مراسم  امیرحسن چهلتن ضمن تسلیت به دختر و همسر زنده‌یاد اسدی، گفت: من نیز مانند همه غمگین هستم اما بیشتر عصبانی‌ام، عصبانی از لوازم، اسباب و ابزاری که باعث مرگ‌هایی از این دست می‌شوند. زمانی که خبر مرگ او را شنیدم از خودم پرسیدم نویسنده ایرانی چطور می‌میرد اما بعد به نظرم رسید درست‌تر این است که بپرسم نویسنده ایرانی چطور زندگی می‌کند. چطور مردن چه اهمیتی دارد زمانی که چطور زندگی کردن اهمیت ندارد.


این داستان‌نویس افزود: تصور کنید نویسنده جوانی را که پس از سال‌ها نوشتن روزها و شب‌ها با این رویا به سر می‌کند که کتاب چاپ‌شده‌اش را به دست بگیرد اما ناگهان دستی بیرون می‌آید  و به رویای نجیب و پاک و معصومانه‌اش مشتی لجن می‌پاشد. تصور کنید  نویسنده‌ای که ۱۰ سال انتظار می‌کشد تا رمانش چاپ شود، انتظار کشنده و طولانی است  اما از انتشار کتاب  خوشحال نمی‌شود. تصور کنید نویسنده‌ای که برای معیشت خود دست به کاری غیر از نوشتن می‌زند،  کار نویسنده نوشتن است که یکی از فرساینده‌ترین کارهاست. نویسنده‌ای که به هر طرف نگاه می‌کند بن‌بست است و گویی در یک بیابان تاریک و بی‌مرز رها شده است.

چهلتن  خاطرنشان کرد:  ما از این مرگ‌ها زیاد دیده‌ایم؛ از عشقی و فرخی و یزدی تا هدایت و نیما و ساعدی و غزاله و مختاری. شاید بگویید این مرگ‌ها متفاوت است، اما تفاوت چندانی ندارد زیرا اراده‌ای که پشت آن‌ است اراده واحدی است. نقطه مشترک مرگ‌ها در شکل زندگی نویسندگان است و اصول‌شان آن‌ها را  شبیه به  هم می‌کند.


 او با طرح این سوال که  آیا کوروش بیهوده زیست یا بیهوده مُرد، گفت:  گمان می‌کنم انتشار چهار اثر قابل تأمل دستاورد کمی نیست اما مرگش نه یک سیلی، بلکه تلنگری است برای همه ما که باید شرایط را به نفع خود تغییر دهیم؛ این پیام روشن  مرگ کوروش بود.

در ادامه مراسم مجری این برنامه، پیام هوشنگ چلنگی را خواند: «کوروش اسدی دوست عزیزی که می‌دانم کسانی که چون او در کار نوشتن هستند نبوغ و دانشش را بیش از من می‌توانند بازگو کنند، متأسفانه در وضعیت کاملا غیرمنتظره ترک ما گفت و ما را در غم خود نشاند. کارهایی از او خوانده‌ام که بسیار فراگیر و انسانی‌اند. شرمنده از این‌که در این برهه زمانی نمی‌توانم آن‌چه را بود بازگو کنم. نویسنده‌ای با دانش بالا که این را همسرش آتفه چهارمحالیان بیشتر از ما می‌داند و می‌تواند تأویل کند. دوست می‌داشتم در کنار عزیزانم در این مجلس حضور داشتم. دست به سینه  در پیشگاه او می‌ایستم و برایش آمرزش و برای خانواده‌اش تسلی آرزو می‌کنم.
 

سپس  حسن میرعابدینی با اشاره به مقاله هوشنگ گلشیری  اظهار کرد: او جوانمرگی را مهم‌ترین  عارضه تاریخ داستان‌نویسی ایران می‌داند. منظور او  این است که نویسندگان بعد از انتشار یک کار  چشمگیر  به دلایل مختلف سیاسی، تاریخی، معیشتی، خلاقیتی و .. نمی‌توانند دیگر اثر  چشم‌گیری منتشر کنند اما در مورد کوروش فرق می‌کرد زیرا او در مسیر خلاقیت ادبی بود که جوان‌مرگ شد. فرصت اندکی  به او برای چاپ آثارش دادند.


این منتقد و پژوهشگر ادبی افزود: زنده‌یاد کوروش اسدی از میان ما رفته است. ما باید در کنار  مرثیه و اندوه به میراث ادبی او بیندیشیم. زمانی که نویسنده خلاق جهان را ترک می‌کند، صدایش باقی می‌ماند. صدای کوروش  داستان‌ها و نقدهای اوست.


او همچنین اظهار کرد:  کوروش اسدی  نگاهی پرابهام و شاعرانه در داستان‌هایش داشت و در آخرین آثارش وهم و هراسی که از ساعدی وام گرفته بود، به گونه‌ای تازه به چشم می‌خورد. او  نویسنده‌ای تجربه‌گرا بود  اما برخلاف جربان تازه ادبی دلبستگی به زبان و فرم را بهانه گریز از اجتماع و تاریخ  ندانست و از آن غافل نبود که این نکته می‌تواند برای داستان‌نویسان جوان درس مهمی باشد.


میرعابدینی با اشاره به نقدهای ادبی اسدی خاطرنشان کرد: نقدهای کورش اسدی  جنبه مهم و خلاقیت ادبی  او بود  که کمتر مورد توجه واقع  شده است. او  ادبیات ایران و جهان را به خوبی خوانده و درک کرده بود و دید تازه‌ای به داستان‌ داشت.


این پژوهشگر و منتقد ادبی تأکید کرد: جمع‌آوری مقالات و نقدهای  او می‌تواند کار جالبی  باشد.


در ادامه مراسم فرهاد کشوری با بیان این‌که نوشتن  عشق و شور و حوصله می‌خواهد و واگذاری عمر است جادوی کلمات و گاهی بیرون کشیدن آن از دهان گرگ، اظهار کرد: کورش اسدی همه این‌ها را داشت به اضافه چیزی که او را زندانی ادبیات داستانی کرد، او جانش را برای ادبیات گذاشت. از اولین مجموعه داستانش  می‌خواست داستانی بنویسد که مختص خود باشد. واقعا چه چیزی باعث شد اسدیِ عاشق کلمات در اوج خلاقیت به بن‌بستی برسد که مانند صادق هدایت  در را به روی خود ببندد؟ اسدی می‌خواست نویسنده‌ای تمام‌عیار و حرفه‌ای باشد  و با نوشتن گذران زندگی کند؛ کاری نشد در این روزگار.


او خاطر نشان کرد: اسدی زود قلمش را زمین گذاشت. تا این‌جا نیز نویسنده برجسته‌ نسل سوم داستان‌نویسی زمان ماست و آثار ارزنده‌ای را بر جای گذاشته است.


محمدرضا صفدری هم در ادامه مراسم با بیان خاطراتی از کوروش اسدی گفت:  کورش هرگز تسلیت نمی‌گفت. هنگام مرگ برادرم به من تلفن کرد و گفت‌وگویی دوستانه داشتیم.


این داستان‌نویس افزود: گاهی پیشنهادی برای افزایش شمارگان در ایران می‌دهیم؛ دانشگاهیان، هنرمندان، سربازان و گرمابه‌داران و سیرابی‌فروشی‌های اطراف دانشگاه در آخرین چهارشنبه سال به جای خرید ترقه‌های چینی و فشفشه کتاب بخرند و آتش بزنند و از روی آن بپرند زیرا سرخی آتش کتاب برای ایرانیان شادی می‌آورد.


 در بخش دیگر از مراسم  غلامرضا رضایی با تسلیت به خانواده زنده‌یاد اسدی  و تسلیت ویژه به داستان و ادبیات داستانی، درباره او گفت: یکی از ویژگی‌های کوروش جسارت در نوشتن و ارائه  فرم‌های تازه بود.  او از ننوشتن و مرگ ترس داشت. مانند همه ما که از مرگ می‌ترسیم او نیز از مرگ می‌ترسید و شاید برای همین به بازی با آن روی آورد. شاید بازی او با مرگ مانند شگردهایی بود که در داستان‌هایش به کار می‌برد.


امیررضا بیگدلی از دیگر سخنرانان این مراسم با بیان این‌که  سخن گفتن از کوروش اسدی برایش سخت است، خاطرنشان کرد: همه می‌دانیم او داستان‌نویس قابلی بود  و زمانی که قلم به دست می‌گرفت و درباره کسی یا چیزی می‌نوشت چنان جادو می‌کرد  که همه محو نوشته‌هایش می‌شدند فارغ از این که موافق یا مخالف او بودند، او آن‌گونه قلم به دست می‌گرفت که نقاشان مینیاتور دست به قلم می‌برند.


این نویسنده افزود:  کسانی که چیزی در چنته ندارد به بساط دیگری دستبرد می‌زنند و آنکه چنته‌اش پر است گشاده‌دستی خصیصه‌اش می‌شود. کوروش اسدی نه دلال میدان بهارستان بود و نه دخل‌دار خیابان سمیه. او یا کتاب‌فروش راسته انقلاب بود یا نویسنده کوچه‌های بی‌انتها. او خودش بود با آن بالا و پایین‌ها به دور از قیل و قال.

همچنین ابراهیم دمشناس با  اشاره به مقاله  گلشیری درباره خرافات در ادبیات گفت:  این خرافات در نگاه به مکتب خوزستان وجود دارد. اگر مکتب خوزستان به وجود آمد، دلیلش در توجه متمرکز به نویسندگان و شاعران مرکز بود. بعد از انتشار خبر درگذشت اسدی روایتی از زندگی او منتشر شد که سراسر خرافه بود، چراکه هیچ‌گونه اشاره‌ای به فعالیت‌ها و آموزش او در جنوب نداشت و با اتکا به حرف اضافه تا، فعالیت ادبی او را به ورودش به تهران و آشنایی با گلشیری نسبت می‌داد. البته واقعا گلشیری یک کانون ادبی قوی برای داستان ایرانی است اما درست هم نیست که ادبیات شهرستانی‌ها را نفی کنیم یا نویسندگان شهرستانی و آثار آن‌ها را ذیل ادبیات مرکز تعریف کنیم. یعنی درباره اسدی این را هم مورد توجه قرار بدهیم که او «همسایه‌ها»ی احمد محمود را هم خوانده است.


در ادامه مراسم فریبا وفی با اشاره به نحوه آشنایی خود با آتفه چهارمحالیان همسر کوروش اسدی، همچنین گفت: من یک بار کوروش اسدی را دیدم آن‌هم زمانی که پیش گلشیری رفته بودم تا داستانی را برای او بخوانم. من او را از نزدیک نمی‌شناختم اما احساس می‌کنم یکی از نزدیکانم را از دست دادم.


این داستان‌نویس خاطرنشان کرد: شرایط برای نوشتن خیلی سخت است و نوشتن در این جامعه روحیه خیلی بالایی می‌خواهد. انگار ما در مرگ اسدی مسئولیم. من احساس می‌کنم در مرگ او مسئول و مقصرم برای این که نتوانستیم از تلخی یکدیگر کم کنیم.


 سپس پیام صوتی که  احمد آرام برای این مراسم فرستاده بود پخش شد. این نویسنده با اشاره به نحوه آشنایی خود با زنده‌یاد کوروش اسدی گفت: زمانی که «باغ ملی» و «پوکه‌»باز» کوروش اسدی را خواندم  با خودم گفتم باید منتظر یک نویسنده خوب از نویسندگان جنوب باشم. حال و هوای داستان‌هایش طبیعی بود و آدم‌های داستان خلق شده بودند تا پرده‌هایی از رنج ما را به نمایش بگذارند، مخصوصا توصیف او از شخصیت داستان  به قدری زنده و بکر بود که انگار  رنج‌ها در بدن‌شان حک شده بود. اندوه ژرفی در تمام داستان‌هایش وجود داشت که همه نویسندگان جنوب با آن درگیر هستند.


آرام خاطرنشان کرد: فاصله‌ای میان او  و شخصیت‌های داستان‌هایش نبود.  صداقتی  که شخصیت داستان‌هایش داشتند در وجود او نیز بود. او مستحق چنین مرگی نبود.


 در ادامه مراسم سه نفر از شاگردان کوروش اسدی از خاطرات  خود با این نویسنده فقید و داستان‌هایش گفتند.

انتهای پیام

  • جمعه/ ۹ تیر ۱۳۹۶ / ۰۰:۳۷
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 96040903466
  • خبرنگار : 71573