به گزارش ایسنا، غلامعلی خوشرو در روزنامه «اطلاعات» نوشت: «هاشمی رفسنجانی روستازادهای که سختکوشی، سادگی و صمیمت را با خود به شهر آورد. سخن گفتن، لباس پوشیدن و معاشرت کردنش همه ساده بود و مردمی، خاکی بود و بیپیرایه. او از کار و تلاش روی زمین لذت میبرد و قدر یک قطره آب و یک وجب خاک را با عمق جان درک میکرد. همواره روی زمین کار میکرد و به سمت آسمان نگاه. پنداری که بهرهوری بهتر از آب و خاک و منابع کمیاب بود که او را به سوی دانش بیشتر و بینش عمیقتر کشاند. در ۱۴ سالگی ضمیر پرسشگر و کنجکاوش او را به حوزه علمیه قم رساند.
او در حوزه علاوه بر بحث و درس مدرسه، لحظهای از مسائل بنیادین کشور نظیر محرومیت، عقبماندگی، وابستگی، استبداد، بیسوادی، سستی و ناامیدی غافل نبود. او در این سالها محزون همه این فلاکتهاست. اینکه چنین انسانی یار پایدار امام (ره) شود و زندگی را با مبارزه عجین کند، تعجب ندارد. عجیب آن است که وی همزمان به فکر آب، زمین، کار، بهرهوری، سازندگی و پیشرفت کشور باشد. اینجاست که شخصیت او از همدرسانش متمایز میشود. او به انتظار غمبار و تاریخی مردم ایران پایان میدهد و دیگر پشت حمام فین منتظر نمیماند تا امیر از گرمابه بیرون بیاید. خود پا به رکاب میگذارد و در گام نخست به بررسی علمی علل توسعهنیافتگی ایران میپردازد و کتاب «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار» را مینویسد.
در سال ۱۳۴۶ هاشمی به عنوان یک روحانی مبارز در بررسی تاریخی اقدامات امیرکبیر از لزوم گسترش علم، نیاز کشور به برنامهریزی اقتصادی، گسترش کشت و صنعت و لزوم سدسازی، مبارزه با خرافات و مبارزه با فساد و وابستگی سخن میگوید. از اینجا به بعد میتوان توجه و تمرکز او را بر مدیریت منابع و اهمیت فناوری و دقت در محاسبه، به خوبی دریافت. همین ذهن منطقی و محاسبهگر او سبب شد که سالها بعد در جایگاه ریاست جمهوری و ریاست مجلس شورای اسلامی هر مسئولی که میخواست گزارشی از حوزه کاری خود به او بدهد با وسواس، اعداد و ارقام را مرور کند و هزینه و فایده هر طرحی را بارها بسنجد تا در برابر پرسشهای عینی و دقیق او پاسخی در خور ارائه کند.
یکی از همبندان او در زندان کنایه زد که هاشمی در شکنجهگاه هم به فکر فعالیت اقتصادی بود و محاسبه سود و زیان میکرد. آری! او مبارزی بود محبوس سلول ولی پاکباخته، دوراندیش، اقتصادسنج و عاشق توسعه. قبل از انقلاب هم فکر اقتصادی داشت و هم تمکن مالی و برخلاف بدگوییها و طعنه و کنایهها، پس از انقلاب به داراییاش افزوده نشد. او با محاسبه و برنامهریزی به دست میآورد و با سخاوت میبخشید.
هاشمی نجات کشور را در استقلال و پیشرفت میدید؛ پیشرفت در علم، فناوری، اقتصاد. او گویی خود را مخاطب آیات متعدد قرآنی در مورد لزوم بهرهوری از زمین، آب، باران، کوه و دشت میپنداشت. او با توجه به عنصر کار در پی آبادانی و سازندگی و تولید ثروت برای جامعه بود. در عین حال از شخصیتی چند وجهی برخوردار بود. قدرت سازماندهی, همت مبارزه و میزان مقاومت در او کمنظیر بود.
برای او انسان، محور توسعه بود و دانش و فناوری و مدیریت و تولید، لازمه پیشرفت. همین نگرش او را به تاسیس و تحکیم دانشگاه آزاد سوق داد وآموزش عالی را در سراسر وطن چنان همگانی و گسترده کرد که در تاریخ ایران نظیر نداشت. هاشمی به دنبال توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بود و مردمسالاری دینی را همنوا با آهنگ سازندگی طلب میکرد. در عین حال این دیدگاه را مطلق نمیانگاشت و با دیگران به بحث و گفتوگو مینشست.
او فرهنگ را در قالب کلمات یا محفلهای فرهنگی نمیدید بلکه فرهنگ را روش زندگی و فرهنگسازی را لازمه تحول جامعه قلمداد میکرد. برای او سازندگی یک رسالت کوچک و فرعی نبود بلکه یک شیوه زندگی و فرهنگی فراگیر بود.
او میخواست عقبماندگی تاریخی ایران را با فرهنگ کار و تلاش و تولید به جامعهای اسلامی، مستقل، مومن و متعادل ارتقاء دهد. او سالها در خطبههای نماز جمعه پشتوانههای قرآنی و روایی این رویکرد را برای مردم تشریح میکرد. او ضرورت عینی ساخت مترو در تهران را با ایراد خطبهای تاریخی کلید زد.
او هرگز مدعی نبود که شخصیتی است اسطورهای مبرا از کمی و کاستی. او فردی صادق بود که نسبت به رنج دورترین روستاها حساسیت نشان میداد و در عین حال از پیشرفتهای جهانی آگاه و مطلع بود. او قبل از انقلاب به بسیاری از کشورهای جهان سفر کرد و علاوه بر ملاقات با مبارزین و مخالفین رژیم شاهنشاهی, پیشرفتهای علمی و فنی آن کشورها را مد نظر قرار داد. او در تدوین نظام جمهوری اسلامی نقشی بارز داشت و در تثبیت و تکریم اجزای آن رنج برد و تلاش کرد.
او در سطح ملی در پی استقلال و عزّت و پیشرفت کشور بود و در سطح جهانی هدف سیاست خارجی را تعامل سازنده با جهان، تنشزدایی و همکاری میدانست. وی اعتدال، خردورزی، عزتمندی و ایمان را عناصر تشکیلدهنده سیاست خارجی تلقی میکرد و بر همین مبنا با کشورهای منطقه و فرامنطقه تعامل میکرد. چه بسیار گرههای کوری که با زیرکی و فراست ایشان در منطقه و جهان گشوده شد اما افسوس که برای تعدادی، منش اعتدالی و روش عقلانی و کوشش اقتصادی هاشمی جذابیت نداشت. اعتدال او را، افراطگرایان رادیکال در طیف چپ و راست تحمل نمیکردند. عقلانیت او را ماجراجوییهای توفانی و هیجانی برنمیتافت. صبر و شکیبایی او در حوصله بیماران تبدار و متشنج نمیگنجید. تدبیر و تامل او با سادهاندیشی و یاوهگویی نسبتی نداشت.
به دلیل همین ویژگیهای شخصیتی بود که نوبت آسیاب از بهشتی به هاشمی رسید. او در انقلاب و برای انقلاب صفت باغبانی داشت دلسوز و امیدوار؛ باغبانی که چشم امید به آب، خاک، انسان و آینده داشت. گرچه باغ هیچگاه از علف و آفت در امان نیست ولی او با صبوری و رنجوری توانست خطرهای پیدا و پنهان را از باغ دور کند. او فرمانده جنگ بود تا کشور را از تجاوز و اشغال نجات دهد. او دل در گرو صلح داشت تا وطن را بسازد. او نجات کشور را نه در قهر و غلبه که در اقتدار انسانی، اقتصادی و دفاعی جستوجو میکرد. برای او تولید و کار، اشتغال و بهرهوری, علم و فناوری و عقل و ایمان اولویت داشت.
آنها که ۶۰ سال تلاش بیوقفه او را شاهد بودند از طیفهای متنوع اجتماعی و سیاسی به هنگام وداع با او گرد هم آمدند و آرزوی قلبی او را تحقق بخشیدند؛ آرزوی وحدت جامعه برای استقلال و پیشرفت ایران. افسوس که او این وحدت را به چشم سر ندید اما اکنون که در جوار حق آرامش ابدی گرفته به نور دل شاهد است. اینک دل امیدوار و توکلگرای او مصداق این بیت مولاناست: «ایاک نعبد» است زمستان، دعای باغ / اندر بهار گوید «ایاک نستعین»
انتهای پیام
نظرات