• شنبه / ۱ دی ۱۳۹۷ / ۰۱:۳۸
  • دسته‌بندی: فوتبال، فوتسال
  • کد خبر: 97092814499
  • خبرنگار : 71536

خاطره‌بازی با اصغر شرفی درباره جام ملت‌های ۱۹۶۸

درخواست خنده‌دار "اصلی" از شاه/ چرا برخی به تیم ملی دعوت نمی‌شدند؟

درخواست خنده‌دار "اصلی" از شاه/ چرا برخی به تیم ملی دعوت نمی‌شدند؟

اصغر شرفی یکی از بازیکنان حاضر در تیم ملی ایران بود که با نقش تاثیرگذار خود در ترکیب تیم ملی توانست جام ملت‌های آسیا ۱۹۶۸ را در ایران حفظ کند.

به گزارش ایسنا، تیم ملی ایران در نخستین حضورش در جام ملت‌های آسیا توانست اولین جام قهرمانی این رقابت‌ها را برای ایران به ارمغان بیاورد. قهرمانی ایران در حالی رقم خورد که ایران به عنوان میزبان رقابت‌ها با چهار تیم رژیم صهیونیستی، برمه (میانمار)، هنگ کنگ و چین به رقابت پرداخت و با پیروزی در بازی پایانی مقابل رژیم صهیونیستی توانست جام قهرمانی را در ورزشگاه امجدیه از آن خود کند.

این تیم را گروهی از بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران به مربیگری محمود بیاتی تشکیل دادند که در بین آنها اسامی بازیکنانی همچون مرحوم همایون بهزادی (آقای گل مسابقات)، حسین کلانی، اصغر شرفی، مرحوم مهراب شاهرخی، مرحوم اکبر افتخاری، علی جباری، پرویز قلیچ خانی و ... دیده می‌شود.

اصغر شرفی یکی از بازیکنان حاضر در آن تیم ملی ایران بود که با نقش تاثیرگذار خود در ترکیب تیم ملی توانست جام قهرمانی را در ایران حفظ کند. او در گفت‌وگو با ایسنا، پیرامون قهرمانی ایران در آن دوره و خاطراتی که کما بیش به یاد دارد، صحبت کرد.

* بازیکنان زیادی از آن تیم در قید حیات نیستند و عمر خود را به شما دادند.

پنج نفر از آن تیم فوت شدند. مهراب شاهرخی، عزیز اصلی، امینی خواه و چند نفر دیگر که در خاطرم نیست فوت شدند و ما جزو آخرین نفرات هستیم.

* هنوز هم‌بازی‌های دوران جوانی خودتان را می‌بینید؟

آقا حبیبی را خیلی می‌بینم. معمولا وقتی به شمال می‌روم، با هم هستیم. البته او الان ایران نیست. پرویز قلیچ‌خانی را هم در سن خوزه کانادا می‌بینم. بقیه را هم باید در بهشت زهرا ببینم.

شرایط روحی تیم خوب نبود. بهزادی و قلیچ‌خانی پشت توپ نرفتند. قلیچ خانی گفت "اصغر برو بزن دیگه" من پنالتی را زدم اما شوتم یواش بود چون پایم لرزید و نتوانستم خوب به توپ ضربه بزنم و در نهایت توپ گل نشد. همان لحظه شعر درآوردند. می‌گفتند "ای داد و بیداد، شرفی توپ را دست گلر داد."

* برای ما از قهرمانی تیم ملی در جام ملت‌های سال ۱۹۶۸ بگویید. ایران برای نخستین بار به عنوان میزبان وارد رقابت‌ها شد و با برگزاری چهار بازی قهرمان شد.

ما در هتل بین المللی تهران، واقع در سید خندان مستقر بودیم. شب قهرمانی فراموش نشدنی بود. بعد از بازی، مردم تا صبح نمی‌گذاشتند بخوابیم. خودمان هم خیلی فکر و خیال داشتیم. همه دنبال خانه بودند.

* گروهی از بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران در تیم ملی بودند و توانستند نامشان را با کسب جام قهرمانی در تاریخ جاودانه کنند.

محمود بیاتی سرمربی ما بود. قبل از او حسین فکری بود که تیمسار خسروانی، رئیس سازمان ورزش او را کنار گذاشت و سرهنگ بیاتی را که در گذشته کاپیتان تیم ملی بود، انتخاب کرد. تیم ما خیلی خوب بود. من خاطره بدی از اولین بازی تیم ملی مقابل هنگ‌کنگ دارم.

* چرا خاطره بد؟ تیم ملی بازی را برد. مگر چه اتفاقی افتاد؟

مردم فراموش کردند که همه بازیکنان ایرانی هستند و در تیم ملی بازی می‌کنند و شاهد دو دستگی بین رئیس فدراسیون و باشگاه‌ها بودیم. همین موضوع موجب درگیری تماشاگران می‌شد. برخی از بازیکنان هم به سکوها خط می‌دادند. روز قبل از بازی با هنگ‌کنگ جو طوری بود که گویا باید به این تیم ۱۰ گل بزنیم. من آن موقع فیکس بودم و در پست هافبک چپ بازی می‌کردم. قبل از بازی، تمرین کاشته زدن و پنالتی کردیم. هر چه پنالتی زدم گل شد. محمود بیاتی که ما به او "آقا بیاتی" می‌گفتیم، گفت اگر پنالتی شد، من بزنم و فهمیدم که فیکس هستم. در طول بازی هر شوتی زدیم، دروازه‌بان هنگ‌کنگ گرفت. آن قدر حمله کردیم که پنالتی گرفتیم. شرایط روحی تیم خوب نبود. بهزادی و قلیچ‌خانی پشت توپ نرفتند. قلیچ‌خانی گفت "اصغر برو بزن دیگه؛ آقا بیاتی هم اشاره می‌کند." من پنالتی را زدم اما شوتم یواش بود چون پایم لرزید و نتوانستم خوب به توپ ضربه بزنم و در نهایت توپ گل نشد. به خاطر هواداران استرس داشتم. آن قدر "دری وری" می‌گفتند و هو می‌کردند که ضربه را آرام زدم و دروازه‌بان هم گرفت. توپ به نوک انگشتش گرفت و به بیرون رفت. همان لحظه شعر درآوردند. خیلی جالب بود برای من. می‌گفتند "ای داد و بیداد، شرفی توپ را دست گلر داد". من تعجب کردم از کجا خط می‌گرفتند. بین دو نیمه کسی ما را تشویق نمی‌کرد. به بیاتی گفتم "محمود آقا من بازی نمی‌کنم. چرا در بازی ملی ما را تشویق نمی‌کنند". آقا بیاتی هم به حرفم گوش نداد و گفت برو بازی کن. اتفاقا آن بازی را در نهایت ۲ بر صفر بردیم. چون ما جزو بازیکنان پاس بودیم، فشارها به ما می‌آمد. پاس مقابل استقلال، شاهین و پرسپولیس محکم بازی می‌کرد. ما تماشاگر نداشتیم.

* خاطره انگیزترین بازی تیم ملی مقابل رژیم صهیونیستی بود. تیم ملی مقابل قهرمان دوره گذشته مسابقات به پیروزی رسید و جام را بالای سر برد.

بازی با اسرائیل خیلی خاطره انگیز است. آن بازی را بردیم و همه سر از پا نمی‌شناختند. مردم خیلی خوشحال بودند. عزیزی اصلی مقابل شاه ایستاد و گفت "علی حضرت ما خانه مانه نداریم". تیمسار خسروانی هم قبل از مراسم به ما گفت "خاطر ارباب را مکدر نکنید. هر چه بخواهید من به شما می دهم". اما عزیز اصلی گفت "این چیزی نمیده." خسروانی با ماشینش جلوی ما پیچید و گفت پیاده شوید. به عزیز اصلی رو کرد و گفت "خیلی ممنون آقای اصلی. مگه من نگفتم هر چه می‌خواهید به من بگویید. این چه طرز صحبت است. یعنی چی خونه مونه نداریم؟" اصلی هم که فهمید شرایط از چه قرار است گفت "قربان من دهاتی‌ام!"ما را پیش شاه بردند. خیلی خاطره انگیز بود. قبل از این که به کاخ برسیم، قرار گذاشتیم به شاه بگوییم چیزی نداریم، به ما خانه بدهید. عزیز اصلی می‌خواست به شاه بگوید. ما صف بسته بودیم و به وسیله اتیکتی نام همه بازیکنان روی لباسشان نصب شده بود. حسن حبیبی کاپیتان بود. بعد از او عزیز اصلی مقابل شاه ایستاد. او به شاه گفت "علی احضرت مطلبی دارم. والا ما خانه مونه نداریم." این اتفاق در حالی رخ داد که تیمسار خسروانی هم قبل از مراسم به ما گفت "خاطر ارباب را مکدر نکنید. هر چه بخواهید من به شما می‌دهم". اما عزیز اصلی گفت "این چیزی نمیده". تا اصلی بحث خانه را مطرح کرد، شاه چشمش را سمت خسروانی برگرداند و خسروانی سریع تعظیم کرد و گفت چشم قربان. خلاصه با خودمان می‌گفتیم که وضعمان خوب شد. در حین خروج از کاخ، خسروانی با ماشینش جلوی ما پیچید و گفت پیاده شوید. به عزیز اصلی رو کرد و گفت "خیلی خب آقایان. خیلی ممنون آقای اصلی. مگه من نگفتم هر چه می‌خواهید به من بگویید؟" اصلی هم خیلی ساده بود و به خسروانی گفت "قربان، اعلی حضرت خوشحال شد." خسروانی اصلی را به باد انتقاد گرفت و گفت"این چه طرز صحبت است. یعنی چی خونه مونه نداریم؟" اصلی هم که فهمید شرایط از چه قرار است گفت "قربان من دهاتی هستم." خسروانی در همان لحظه به اصلی گفت "ضمنا شما هفته قبل یک خانه گرفتید" که اصلی گفت "آپارتمان که خانه نمی‌شود. ما خانه حیاط‌دار می‌خواهیم". آنجا بود که فهمیدیم اصلی بدون اطلاع ما از خسروانی آپارتمان گرفته است و به او گفتیم "پدر سوخته تو خانه گرفتی و به ما نمی گویی؟"

* آخر خانه را گرفتید؟

خیلی‌ها وعده می‌دادند. همه دنبال تبلیغات با اسم ما بودند اما ما فقط پول می‌خواستیم و آخر هم خانه را نگرفتیم. خودمان تحصیل کرده بودیم و درآمد داشتیم. من افسر پلیس بودم.

اصغر شرفی و علی جباری
اصغر شرفی و علی جباری در تصویر منتشر شده در دنیای ورزش

* از خاطره هایی که تا به حال گفته نشده بگویید.

حافظه‌ام به من خیانت می‌کند. خلاصه صمیمیت بین بازیکنان خیلی خوب بود. همه در خدمت تیم بودند. مردم علی رغم این که خیلی خوب حامی ما نبودند، در بازی با اسرائیل غوغا کردند. تیم آنها خیلی خوب بود. اول یک گل خوردیم، بعد ۲ بر یک شدیم. جو حاکم بر ورزشگاه ورزشی نبود. بازی جنبه سیاسی – مذهبی داشت و غیر فوتبالی‌ها هم آمده بودند. یادم است کاریکاتوریستی نبوغ به خرج داده بود و کاریکاتور بازیکنان اسرائیل را داخل زمین چمن امجدیه کشیده بود که نشان می‌داد بازی تمام شده و یک ایرانی می‌گوید بازی تمام شده بروید اما یک اسرائیلی می‌گوید ما هر جا بیاییم، آنجا را می‌گیریم و بیرون نمی‌رویم.

* همگی شما بازیکنان بزرگی بودید اما بالاخره تیم، بزرگ‌تر داشت. حرف چه کسی بیشتر از همه ارزش داشت؟

همه از حبیبی، کاپیتان تیم حساب می‌بردند. ما بزرگ‌تر و کوچک‌تر سرمان می‌شد. پیراهن تیم ملی ارزش داشت. بچه‌ها رعایت بزرگ‌تر و کوچک‌تر می‌کردند. حبیبی مدیر گردن کفلتی بود. خودش از نظر نظم و دیسیپلین اول بود. کسی جرات نمی‌کرد مثل او عمل نکند. بچه‌ها همدیگر را دوست داشتند. با دلشان به هم لطف می‌کردند اما الان همه چیز در حد زبانی است. گاهی وقت‌ها آدم می‌بیند دو بازیکن به هم فحش می‌دهند و فردا می‌گویند ما چیزی نگفتیم و همدیگر را ماچ می‌کنند. اگر فحش می‌دهی، یک هفته روی حرفت وایسا. الان سردار آزمون می‌گوید من کسانی را که به خانواده‌ام فحش دادند، فراموش نمی‌کنم. آن موقع  هم ما این طور بودیم. اگر دعوا می‌کردیم، درست دعوا می‌کردیم.

* ماجرای خط دادن به سکوها از سوی بازیکنان کدام تیم‌ها بود؟

آن موقع شاهین و تاج طرفدار داشتند. آن‌ها با هم مشکل داشتند. پاس و عقاب کنار بودند. تعداد پاسی‌ها در تیم ملی هم زیاد بود. یادم است یک موقعی هر ۱۱ نفر ما در تیم ملی بازی کردند. بیشتر تیم مال ما، تاج و شاهین بود.

* آخرین خاطره...

حسین سرودی رئیس فدراسیون بود. خودش کاپیتان رشته‌های والیبال، بسکتبال و فوتبال بود. در حال تمرین در امجدیه بودیم. او به تمرین آمد و حسین فکری، سرمربی تیم، تمرین را قطع کرد. ما هم جرات نمی‌کردیم حرف بزنیم. فکری جلو آمد و صحبت کرد. سرودی هم طوری ما را نگاه می‌کرد که انگار شما را نمی‌شناسم. گفت تمرین چطور است که فکری گفت همه چیز خوب است. سرودی جلوی ما گفت "تاجی ماجی که تو تیم نیست!" فکری هم سریع گفت "نه قربان. از تاج بازیکن نداریم." سرودی در نیروی هوایی بود و با خسروانی جنگ داشت. فکری هم با خسروانی بد بود. منظورم این است که اگر کسی از کس دیگری خوشش نمی‌آمد، در عمل نشان می‌داد و کتمان نمی‌کرد. سرمربی شجاعت داشت بازیکنی را از روی دشمنی دعوت نکند.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۷-۱۰-۰۱ ۱۰:۰۶

کاری که کی‌روش داره انجام می‌ده و منافع ملی را نمی‌بیند.

avatar
۱۳۹۷-۱۰-۰۱ ۲۲:۴۵

با سلام. در آن زمان برمه و یا میانمار بهترین تیم آسیا بود و چین تایپه و یا تایوان، هنک گنگ هم قهرمانان منطقه‌یی خود بودند و اسراییل هم حرفه‌ای‌ترین تیم آسیا بود. آن موقع به تیم برنده دو امتیاز تعلق می‌گرفت و به مساوی یک امتیاز داده می‌شد و ایران هنک گنگ را دو بر صفر و تایوان را چهار بر صفر شکست داد و برمه را هم سه بر یک و اسراییل را هم دو بریک شکست داد، بنا بر این با امتیازات امروزی ایران با دوازده امتیاز اول شد. آن تیم ایران اگر امروز هم وجود می‌داشت میتوانست در جایگاه اول آسیا رقابت بکند.