• سه‌شنبه / ۱۱ مرداد ۱۳۸۴ / ۱۷:۲۱
  • دسته‌بندی: سیاسی2
  • کد خبر: 8405-05265
  • منبع : مطبوعات

گفت‌وگو با مادر سيدمحمد خاتمي؛ رياست جمهوري، پسرم را از من دور نكرد

گفت‌وگو با مادر سيدمحمد خاتمي؛
رياست جمهوري، پسرم را از من دور نكرد

مي گويند دعاي خير مادران كه بدرقه راه فرزندان مي شود، از هر نيرويي بالاتر است و به هر فرزندي كه از آن برخوردار شود، از كودكي تا آستانه مرگ قدرتي فراتر از خواست بزرگترين سدهاي موجود بر سر راه آن فرزند مي بخشد. چه آن فرزند، آدمي گمنام باشد، چه «سيدمحمد خاتمي» مظلوم ترين رييس‌جمهور ايران كه با پشتوانه‌اي از 42ميليون راي بايد در طول هشت سال صدارت خود، با قدرتي بسيار بيش از آنچه مي ديديم، به راه خود ادامه داد تا به آرمان هايش جامه عمل مي پوشاند گرچه همواره آماج تيرهاي انتقادهاي بدخواهان و كارشكنان «اصلاحات» بود. اكنون او به روزهاي پاياني رياست جمهوري خود نزديك مي شود و براي ما چيزي تا روز خداحافظي با «رييس‌جمهور محبوب» نمانده است. اما به راستي «شير آهن كوه» مرد ايران اين همه محبوبيت، اين همه پايمردي و اين همه آزادگي را از كجا به ارمغان گرفته است؟

مي خواهيم از مردي كه هشت سال عاشقانه حمايت‌اش كرديم، با او خون دل خورديم، اما نتوانستيم همانند او استخوان آزاردهنده سكوت را در گلوي خود تحمل كنيم و بارها فرياد زديم و بافك هايي كه از غضب بر هم فشرده مي شد، غريديم، بيشتر بدانيم. اين خصلت آدميزاد است كه مي خواهد هنگام خداحافظي با هر آنچه دوست دارد، خوب نگاهش كند، با تمام وجود درك اش كند و بعد چشم ها را ببندد تا آن عزيز با تمام جزئيات در ذهن اش جاي گيرد.

خاتمي عزيز، سيد سبزپوش، مردي كه نه تنها آرا كه قلب هايمان را فتح كرده بود از كسوت رياست جمهوري خارج مي شود. او را دوست داشتيم و هنوز هم و پس از اين نيز حتما... اما او كه بود و چرا محبوب شد؟

به اين بهانه به سراغ خانم سكينه ضيايي، مادر ارجمند، متين و صبور سيدمحمد خاتمي رفتيم. زني بلندقامت كه در 84سالگي هنوز چون كوه استوار است و به سان نسيم، آرام. در تمام صحبت هايمان با او در مي يابيم خاتمي عزيز تبسم هايش را از مادر به ارث برده است. او در تمام صحبت هايمان حتي يك لحظه را بدون تبسم سر نكرد. خانم ضيايي در 15سالگي با مرحوم آيت الله سيدروح الله خاتمي ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج هفت فرزند است: فاطمه، خديجه، محمد، مريم، علي، محمدرضا و زهرا. او و همسرش به توصيه پيامبر عمل كردند و نام نخستين پسر خود را محمد نهادند و اولين دخترشان را فاطمه ناميدند. فرزندان همگي براي مادر عزيزند اما براي ما كه اين روزها واژه خداحافظي تمام ذهن و روحمان را پر كرده و هر گاه و بيگاه بي آنكه بخواهيم با پشت دست هاي خود به چشمانمان مي كشيم، «محمد» چيز ديگري است. مي خواهيم از كودكي هاي اين «بزرگمرد» بدانيم.

مادر با برق چشماني كه خاص مادراني است كه روزهاي كودكي فرزند برومند و ايام جواني خود را به ياد مي آورند، مي گويد: وقتي محمد، پس از فاطمه و خديجه به دنيا آمد، بسيار خوشحال شدم. اولين پسرم متولد شده بود.

«كودكي او با شيطنت، هوشمند و استعداد فراوان همراه بود. تنها چهار، پنج سال داشت كه آيت الله خاتمي با توجه به هوش و فراست محمد، او را به مكتب خانه فرستاد و او پس از آموزش هاي مقدماتي شروع به فراگيري قرآن كرد. در سال هاي كودكي محمد، به خاطر گرفتاري هاي آيت الله خاتمي كه به تعليم و درس و آموزش و فعاليت ديني مشغول بودند، من، بيش از هر كسي پناه محمد بودم و او انس و الفتي خاص با من داشت. طوري كه هنوز هم رشته اين انس و الفت با وجود دغدغه هاي فراوان محمد كمرنگ نشده و بر دوام و قرار خود باقي است. «رياست جمهوري» نتوانست محمد را از من دور كند. او هميشه از زمان كودكي اش تاكنون به من لطف داشته است... وقتي نوجوان بود، مرتب سعي مي كرد با كارهايي هر چند كوچك به من و پدرش كمك كند. او تا پيش از ازدواج خود و تا زماني كه در خانه بود، هر روز از آب انبار آب مي آورد، نان مي گرفت، خريد مي كرد، به بازار مي رفت و... اما تا بچه بود، شيطنت هاي زيادي داشت... پرشور و شر بود. اما ما كه معتقد بوديم فرزندانمان بايد آزادانه زندگي كنند و تربيت شوند تا آزاده خو بارآيند و آزادگي را به ديگران بياموزند، مانع شيطنت هاي او نمي شديم و اجازه مي داديم آزاد باشد.»

دنياي كودكي همه آدم هاي دنيا شيرين است. ايامي كه آرام آرام، در خلال بازي‌هاي كودكانه مي گذرد و مثل باران بهاري به بذرهايي كه در دل نهاد هر آدمي پنهان است، زندگي مي بخشد. نوجواني هر كس آيينه كودكي اوست. هر آنچه پدر و مادر در كودكي فرزند خود، درون او كاشته اند، در نوجواني بار مي دهد. از خانم ضيايي مي خواهيم برايمان از نوجواني خاتمي سخن گويد:

«تمامي نوجواني محمد به مطالعه، ورزش و عشق به پدر و مادر و خانواده گذشت. او بسيار مهربان بود و بيش از همه به مادربزرگ پدري اش علاقه داشت. مهرباني را از هيچ كس دريغ نمي كرد. حتي خوب به ياد دارم، يك گربه خانگي داشتيم كه پس از زايمان مريض شد. محمد دلسوزانه از بچه گربه ها مراقبت و نگهداري مي كرد. حتي يادم هست با قطره چكان به آنها شير مي داد تا بزرگ شوند. محمد بسيار صبور، صميمي، صادق و خويشتندار بود. هرگز از هيچ كس گلايه نمي كرد. با كسي شكوه و گلايه و حتي درد دل نداشت. اما ارتباطات او با دوستان و آشنايان كاملاً شفاف بود. هرگز دروغ نمي گفت و همه روابط او با اطرافيان با اطلاع ما صورت مي گرفت و از همه كارهاي او خبر داشتيم. محمد من به تميزي و نظافت اهميت فراوان مي داد. نيازهاي شخصي اش را خود برآورده مي كرد. بسيار تميز بود، لباس هايش را خود مي شست و حتي گاهي جورابش را كه پاره شده بود، با دستان خود مي دوخت تا من به زحمت نيفتم. در اين ايام ورزش را هم خيلي دوست داشت. بويژه به وزنه برداري، زيبايي اندام، فوتبال و دوچرخه سواري علاقه نشان مي داد.»از خانم ضيايي مي خواهيم از تحصيلات سيدمحمد بگويد، مردي كه در تمام هشت سال رياست جمهوري اش، براي بيان عقايد و ديدگاه هاي خود، فخيم ترين كلمات را به كار مي گرفت و زبان هر اديبي را به تحسين مي گشود. استواري او در كلام، سياستمداران جهان را به فروتني در برابرش وامي داشت. مادر باز هم با اشاره به هوش و استعداد فراوان نوجوان ديروزش مي گويد:

«سال دوم دبيرستان بود كه به حوزه علميه اردكان كه تحت مديريت پدرش، آيت الله خاتمي اداره مي شد، رفت و شروع به آموختن دروس حوزوي كرد. تا سال 1339 كه عرصه اي بزرگتر را طلبيد و راهي قم شد تا در حوزه علميه اين شهر تحصيل كند. در قم همزمان با تحصيل در حوزه، ديپلم خود را در رشته علوم طبيعي (تجربي) گرفت. البته تحصيل او در حوزه اولويت اول انتخاب او نبود و بيشتر با تشويق پدر به حوزه رفت و به همين دليل نيز در كنار حوزه، دروس دبيرستان را آموخت و ديپلم گرفت و حتي در كنكور سراسري آن زمان نيز در رشته حقوق دانشگاه تهران پذيرفته شد. اما از آنجا كه ديگر به لباس روحانيت ملبس شده بود، تحصيل علوم ديني را اولويت اول خود قرار داد و از تحصيل در رشته حقوق دانشگاه تهران چشم پوشيد. اما عشق به تحصيلات دانشگاهي سرانجام او را به سمت انتخاب رشته فلسفه در دانشگاه اصفهان كشيد. اما قبولي در دانشگاه، فترتي در تحصيلات حوزوي او ايجاد نكرد و محمد به لحاظ حفظ ارتباط با ماهيت تحصيل او با علوم ديني و حضور در متن حوزه، در اصفهان مقيم حوزه علميه اين شهر شد و روز به روز پيشرفت بيشتري كرد تا جايي كه به درجه اجتهاد هم رسيد. جالب آنكه پس از فارغ التحصيلي از دانشگاه اصفهان به دليل داشتن همين شرايط اجتهاد مي توانست از خدمت معاف شود، اما به دليل فعاليت هاي سياسي در دانشگاه به اجبار به خدمت سربازي رفت. او كه عاشق تحصيل بود، از همين فرصت نيز استفاده كرد و همزمان با گذراندن خدمت سربازي به تحصيل در كارشناسي ارشد علوم تربيتي دانشگاه تهران پرداخت. تا اينكه بالاخره سربازي اش تمام شد و بعد از آن به حوزه علميه قم بازگشت.

بعد از اينكه به قم بازگشت، در فاصله سال‌هاي 51 تا 56 تحصيل خارج فقه و اصول را نزد اساتيدومراجع ونيزازجمله شهيد مطهري ادامه داد. از ديگر اساتيد او در اين زمان آيات محترم مرتضي حائري يزدي(قده)، وحيد خراساني وسيدموسي شبيري زنجاني بودند. در طول اين سال ها او هر سال ماه مبارك رمضان به اردكان مي آمد و به جوانان پرشور و دانشجويان دوستدار دين در قالب دوره هاي آموزشي به تبليغ دين و مباحث سياسي ومذهبي مي پرداخت . در همين ايام نيز بود كه با همسرش خانم زهره صادقي درقم ازدواج كرد. اوازخاندان بزرگ صدرو زني نجيب و اصيل است كه در تمام اين سال ها يار و همراه سيدمحمد بوده و نقش مهمي در توفيقات او داشته است. در مقابل رابطه سيدمحمد نيز با او و فرزندانش بسيار صميمي و خوب است.محمد بعد از فراگيري خارج فقه و اصول سال 1356 به درخواست شهيد بزرگوار آيت الله بهشتي عازم مركز اسلامي هامبورگ شد.»هر پدري به پسرش كه راه مي افتد، پا مي گيرد، مي بالد و نام او را زنده نگه مي دارد، نگاه مي كند و براي او آرزوي روزي را دارد كه سالم، مستقل و جوانمرد به حيات خود ادامه دهد. از خانم ضيايي مي خواهيم از رابطه محمد با پدرش بگويد:

«آيت الله خاتمي در تربيت فرزندان آزادي و روشن بيني را مورد توجه قرار مي دادند و به همين لحاظ رابطه آنها بسيار عاطفي و صميمانه بود و در كنار آن تبادل نظري و فكري هم داشتند و مرتب كتاب مبادله مي كردند. مرحوم آيت الله خاتمي در صرف وجوهات و سهم امام(ع) بسيار سخت گير و دقيق بود. اما وقتي محمد راباقابليتهايش براي تحصيل به قم فرستاد، به او گفت: «تا زماني كه در اين راه (تحصيل علوم ديني) تلاش كني من همه مخارج زندگيت راتأمين مي كنم .او مردي روحاني، روشنفكر و متدين بود و با ساير حوزه هاي علميه تبادل فكري و علمي داشت. آن دو (سيد محمد و پدرش) همواره سعي در برطرف كردن مشكلات مردم داشتند، گاه كه براي برخي طلاب گرفتاري هاي سياسي پيش مي آمد و يا براي انجام پژوهشهاي خاص درگير مسائل مالي مي شدند، سيد محمد از طريق كمكهاي مالي پدرش كارهاي آنان را سامان مي داد. پس از انقلاب كه آيت الله خاتمي امام جمعه اردكان بودندو بعد از شهادت آيت الله صدوقي نيز كه ايشان امام جمعه يزد شد و سيد محمد نماينده مجلس اول و بعد وزير ارشاد بودند، پدر و پسر به رابطه فكري تنگاتنگي با يكديگر ادامه دادند و همچنان به تبادل افكار مي پرداختند. سيد محمد هر بار كه از قم و يا تهران به اردكان و يزد و نزد پدرش مي آمد، آخرين اخبار و تحليلهاي سياسي، كتب منتشره و... را در اختيار پدرش قرار مي داد. آيت الله خاتمي با آنكه اصلاً مال و مكنتي از خود به جاي نگذاشت، پس از مرگ وصيت كرد ثلث دارايي اش در اختيار سيد محمد قرار گيرد تا با نظر او هزينه شود كه همين نشاندهنده نزديكي فكري پدر و پسر دارد.»

پسر نور چشم مادر است و خانم ضيايي مدام از محبتهاي سيد محمد نسبت به خود سخن مي گويد. از او مي پرسيم پس از اينكه سال 1376 بيست و دو ميليون نفر با رأي قاطع خود سيد محمد را برگزيدند و او را شايسته رياست جمهوري ايران دانستند، زندگي شما چه تغييري كرد؟

«مسووليتم سنگين تر شد. بسياري ازمردم نامه ها و پيغامهاي خود را به من مي رساندند و من نيز سعي مي كردم آنها را به دست ايشان و دفترشان برسانم و البته محمد هميشه سعي مي كرد به تمام آنها رسيدگي كند، اما در تمام اين هشت سال هرگز بين خود و ديگران تفاوتي نديدم. در سفر زيارتي به مكه معظمه در هتلي كه زائران ايراني بودند، ساكن بودم و بسياري از مردم از اينكه مي ديدند مادر رئيس جمهوربه صورت عادي در كنار آنها است، تعجب مي كردند و يا روزي در يكي از سفرهاي زيارتي به مشهد مقدس، وقتي قصد داشتم در رواق دارالسياده حرم مطهر امام رضا (ع) نماز جعفر طيار بخوانم، از خانمي كه در پهلوي من نشسته بود خواستم تا كمي جابه جا شود تا به دليل درد پايم بتوانم در آرامش نمازم را بخوانم، همين مسأله باعث شد كمي با هم حرف بزنيم. او پرسيد: اهل كجاييد؟ گفتم: اردكان. پرسيد: آقاي خاتمي را مي شناسيد. خنديدم و گفتم بله. وقتي فهميد مادر محمد هستم، خيلي تعجب كرد. در اين هشت سال هر وقت ابراز احساسات مردم را نسبت به محمد مي ديدم، خوشحال مي شدم و خدا را شكر مي كردم كه صاحب چنين فرزندي هستم. از وقتي محمد رئيس جمهور شده، هر شب براي او سوره انعام را مي خوانم و مرتب براي او دعا مي كنم كه رياست جمهوري اش به سلامت و خوبي تمام شود. من معمولاً روزنامه ها را مي خواندم و اخبار كشور را تعقيب مي كنم. البته اخيراً به خاطر خونريزي چشم، روزنامه را به سختي مي خوانم، اما هر بار كه احساس مي كردم محمد ناراحت است و يا بحراني پيش مي آمد، نذر مي كردم كه مشكلات برطرف شود.الآن هم خوشحالم كه رياست جمهوري او با آبرو و عزت به پايان مي رسد. به هرحال مسؤوليت سنگين سياسي، شرعي و مشكلات پيچيده مملكت از دوش او برداشته مي شود. دلم مي خواهد تاريخ از سيد محمد خاتمي به نيكي ياد كند.»

در پايان از مادر رئيس جمهور محبوب مي پرسيم: دوست داريد پسرتان باز هم رئيس جمهور شود؟ قاطعانه مي گويد: نه! از لحاظ شخصي دوست دارم، مسووليت سنگين نداشته باشد. او در تمام اين سال‌ها مرتب از من يك خواسته داشت و مي گفت: دعا كنيد عاقبت به خير شويم... مادر،مرا دعا كنيد.

* * *

حرفهايمان با شيرزني كه بوي رئيس جمهور مي دهد و چشمانش يادآور مردي است كه هشت سال از زندگي گفت و به ما اجازه نداد در حضورش از مرگ سخن بگوييم. مردي كه در خلوت خود درد دل هايمان را با او مي گفتيم، گلايه هايمان را با او مي كرديم و به خود اجازه مي داديم مطالباتمان را با فرياد از او بخواهيم ـ كه خود نيز همين انتظاررا از ما داشت ـ تمام شد. با يك دنيا صداقت، خداحافظي مي كنيم و به آينده مي نگريم.

گفت‌وگو و عكس از روزنامه‌ي ايران

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha