سپیده‌دمِ سپهبد

دم‌دمای طلوع آفتاب به همراه پسر ۱۸ ساله‌اش سوار تویوتای سفید رنگش شد اما قبل از حرکت، قاتلِ رفته‌گری که در اطراف خانه‌اش پرسه می‌زد، اسلحه اتوماتیکش را بیرون کشید و پدر و پسر و ماشین را به رگبار بست و با تکه‌تکه شدن شیشه‌های ماشین، سرلشگر به آرزوی دیرینش رسید.

به گزارش ایسنا، امروز ۲۱ فروردین ماه بیست و سومین سالگرد ترور سپهبد علی صیادشیرازی در سال ۱۳۷۸ است.

دو سال بعد، اواسط سال دو هزار و یکِ مسعود رجوی، سرکرده گروهک تروریستی منافقین در ملاقات با سپهبد طاهر حبوش، مسؤول سرویس اطلاعات عراق، صدور دستور ترور سرلشگر علی صیاد شیرازی را تایید کرد.

در پی این دستور بود که زهره قائمی فرمانده تیم ترور که اوائل پیروزی انقلاب اسلامی جزو تیم شکنجه سازمان منافقین بود و بعدها دستگیر شد و در سال ۱۳۶۷ به دلیل ابراز ندامت در شمار توابین قرار گرفت، عملیات ترور سرلشگر را طرح‌ریزی و با کمک نیروهای آموزش دیده نفوذیش در ایران به اجرا درآورد.

سرلشگر علی صیاد شیرازی که حدود ۱۷ سال در محضر آیت‌الله سیدرضا بهاءالدینی پرورش یافته بود و سابقه پنج بار جراحت در میدان‌های نبرد حق علیه باطل را در کارنامه جانفشانی‌هایش داشت و ۲۲ ترکش در بدن داشت، با اصابت سه گلوله به سر و سینه، عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ شد.

علی کیست؟

حاصل ازدواج زیاد و شهربانو در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۳۲۳ در روستای کبودگنبد از توابع شهرستان درگز استان خراسان رضوی متولد شد.

مادرش اهل شهر انارک مرکز بخش انارک از توابع شهرستان نایین و پدرش از عشایر قشقایی بود که شغل نظامی‌گری را برای خودش انتخاب کرد. زیاد خان خدمت در نظام را از ژاندارمری شروع کرد اما بعدا به ارتش رضا شاه پیوست.

علی در خاطره‌ای از اصالت خانوادگیش گفت: «اجداد من از عشیره‌ای به نام «اخت افشار» هستند که از اصطهبانات و نی‌ریز در فارس تا سیرجان، بافت و جیرفت در کرمان گسترش یافته‌اند. پدربزرگم صیاد همراه فرزندانش و مال و احشامش ده‌ها سال پیش به سوی خراسان و شهرستان مشهد به راه افتادند و به شهرستان درگز کوچ کردند. پس از ولادت اینجانب و حدود یک سال اقامت در این شهر بر حسب شغل درجه‌داری ژاندارمریِ پدرم، حدود دو سال در مشهد و بالغ بر ۱۵ سال در استان‌های مازندران و گرگان در شهرهای گرگان، آمل و گنبدکاووس زندگی کرد اما در کلاس ششم ریاضی یعنی سال آخر دوره دبیرستان به تهران آمدیم و از دبیرستان امیرکبیر فارغ‌التحصیل شدم.»

جذابیت‌های زندگی نظامی خاصه ماموریت‌های پیوسته پدر به شهرهای مختلف، علاقمندی علی به نظام را سبب شد.

با پایان دوران دبیرستان، علی راهی برای گذراندن دوره سربازی به ژاندارمری رفت و پس از پایان دوران خدمت به استخدام این یگان نظامی درآمد. با خوش درخشیدن علی در ژاندارمری به ارتش منتقل شد در شهرهای گرگان، مشهد، آمل و شاهرود خدمت کرد سپس به دانشکده افسری ارتش در تهران برگشت و در ۱۳۴۶ با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغ‌التحصیل شد.

علی دوره‌های چتربازی و رنجر را با رتبه یکم گذراند و مدتی بعد به‌ عنوان افسر توپخانه منصوب شد.

علی جوان در خاطراتش از آن دوران، گفت: «پس از طی شدن یک سال از دوره مقدماتی رسته توپخانه، به لشکر دوم تبریز رفتم. در سال ۱۳۴۸ مأموریت استقرار در مرزهای غرب کشور، قصرشیرین به لشکر دوم تبریز داده شد. بنده به عنوان افسر دیده‌بان توپخانه و معاون آتشبار، حدود یک سال مأمور به این منطقه شدم.

علی جوان در سن ۲۵ سالگی با عفت، دخترِ عمویش محمود که نام فامیل «شجاع» را داشت و از مخالفان رژیم پهلوی بود، با وجود مخالفت اولیه ارتش شاهنشاهی، ازدواج کرد.

عفت متولد ۱۳۳۱ و در هنگام ازدواج ۱۷ ساله بود. حاصل این وصلت یک دختر به نام مریم و دو پسر به نام‌های مهدی و محمد بود.

شهید صیاد شیرازی در خاطراتش می‌گوید: «با منحل شدن لشکر تبریز در سال ۱۳۴۹ گردان ۳۰۲ توپخانه لشکر تبریز به توپخانه لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه پیوست و بنده فرمانده آتشبار شدم. پس از یک بار جابجایی و انتصاب به عنوان فرمانده آتشبار گردان ۳۱۶ توپخانه در سال ۱۳۵۰ برای شرکت در دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفتم. با شرکت در کنکور اعزام به خارج در سال ۱۳۵۱ برای طی کردن دوره تخصصی هواسنجی بالستیک توپخانه به آمریکا رفتم.»

ارتش برای استفاده از دانش علی جوان، او را در سال ۱۳۵۳ به مرکز توپخانه اصفهان منتقل کرد اما او در اصفهان با یافتن دوستان جدید، فعالیت‌ها و مطالعات دینی منسجم‌تری را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید و در نامه‌ای که برای سرگرد محمدمهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامه‌های مذهبی به حمدالله پیش می‌رویم مخصوصاً در آن قسمت که می‌دانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آن‌ها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند.

این فرمانده نامدار نیروی زمینی ارتش، پس از گذراندن دوره تخصصی توپخانه در آمریکا با درجه ستوان‌ یکم، استاد مرکز آموزش توپخانه اصفهان شد و به تدریس دانشجویان نظامی پرداخت. او همزمان فعالیت سیاسی را با ‌سازماندهی نظامیان انقلابی آغاز کرد. با حساس شدن ضداطلاعات ارتش از این موضوع ستوان یکم علی صیاد شیرازی در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ بازداشت اما سه روز بعد با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شد.

در سالهای دهه ۱۳۴۰ ماموران ساواک در گزارشی تحت عنوان «کنترل اعمال و رفتار سروان علی صیاد شیرازی» نوشتند:

«منبع ۴۴۲۲ گزارش داده: رفتار نامبرده با گذشته فرق کرده و بدین ترتیب که بیشتر تمایل به انزوا و گوشه‌گیری از دیگران دارد و اظهاراتش غیرعادی بوده و آثار حکومت نظامی و طرز رفتار دولت با مردم از صحبت‌هایش مشهود است و در بحث کوتاهی که سر صف پیش آمد اظهار داشت که علمای اسلام وظیفه دارند در مقابل هر ستمی سکوت نکنند و وظایفی دارند که ما از آن آگاه نیستیم، روزی که تیمسار سپهبد نجیمی برای پرسنل سخنرانی کرد در بحثی که پیش آمد افسر نامبرده اظهار داشت از اینکه امروز خود را در این اجتماع می‌بینیم سخت متأسف هستم و ننگ دارم.

منبع ۴۲۶۸ هم گزارش کرد: الف ـ نامبرده فوق فردی است مؤمن و معتقد در کارهای مربوطه ‌نهایت دقت و سعی را به کار می‌برد و با علاقه‌مندی انجام می‌دهد، لکن برابر اظهار دیگران در شرایط فعلی جزو کسانی است که علیه مقامات صحبت می‌کند و طرفدار برنامه انقلاب مردم است ولی خود من چیزی از او نشنیده‌ام.

ب ـ چند روز پیش که لایحه لغو قانون خدمات اجتماعی زنان به مجلس داده شد از ورزش صبحگاهی به طرف ستاد می‌رفتیم و من اظهار داشتم سپاه دانش برای کشاورزان خیلی خوب بود و آن‌ها را باسواد کرد ولی ایشان در جواب اظهار داشتند طرح‌های بهتر از آن هم هست که ظرف یک سال همه را درست کند.

منبع ۲۸۳۶۳ هم گزارش داد: افسر نامبرده چندین مرتبه از حکومت اسلامی صحبت کرده و شدیدا از عقاید خود طرفداری می‌کند و هنگام صحبت نیز بسیار جدی است.

نامبرده از مورخه ۲۹ آذر ۱۳۵۷ به مدت چهار روز در خارج از پادگان تحت کنترل تیم ۱۰۱ بوده که مورد مشکوکی از وی مشاهده نشده است.

با عرض مراتب بالا استدعا می‌شود مقرر فرمایید اوامر عالیه را ابلاغ فرمایند.»

صیاد انقلاب

صیاد شیرازی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با سیدیحیی رحیم‌صفوی و حجت‌الاسلام سالک آشنا شد و با همکاری یکدیگر از پادگان‌های اصفهان حفاظت کردند. او در سازماندهی نیروهای انقلابیِ ارتش نقش بسزایی داشت. او به دلیل توان بالای سازماندهی ‌نیروهای نظامی مورد توجه امام(ره) و یاران انقلاب قرار گرفت و در کردستان که در سال ۱۳۵۸ اتفاق افتاد به عنوان فرمانده عملیات غرب کشور منصوب شد و عملیات‌های مختلفی علیه گروهک‌های جدایی‌طلب کمونیست و ضدانقلاب در استان کردستان به خصوص شهرهای پاوه، مریوان و سنندج عملیات نظامی انجام داد.

تهیه طرح‌های عملیاتی بی‌نظیر و تلاش‌های وی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگان‌های مریوان، بانه و سقز منجر شد.

صیاد شیرازی پس از تحقق و اجرای موفق طرح‌های مذکور با دو درجه ارتقاء به درجه سرهنگ تمامی رسید و به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد.

با انتصاب سیدابوالحسن بنی‌صدر به عنوان فرمانده کل قوا و سنگ‌اندازی‌های او در کمک به جبهه‌های جنگ علیه صدام، سرهنگ صیاد شیرازی نسبت به رفتارهای تفرقه‌افکنانه بنی‌صدر بین ارتش و سپاه انتقادات شدیدی داشت. شدت انتقادات صیاد شیرازی به حدی بود که بنی‌صدر دستور خلع دو درجه و خلع از منصب نظامی صیادشیرازی را صادر کرد.

با کش‌دار شدن ماجرای مخالفت بنی‌صدر با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مخالفت با کمک‌رسانی به جبهه‌های جنگ و رای مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت سیاسی او، امام خمینی حکم خلع از فرماندهی کل قوا را صادر کرد و بنی‌صدر فراری شد.

با کنار رفتن بنی‌صدر و به ریاست‌ جمهوری رسیدن محمدعلی رجایی، سرهنگ علی صیادشیرازی به خدمت فراخوانده شد و مسوولیت قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) که وظیفه هماهنگی ارتش و سپاه را به برعهده داشت به او سپرده شد.

از مهم‌ترین اقدامات او در این جایگاه هماهنگی بین ارتش و سپاه، ایجاد وحدت بین قوای مسلح کشور و نیروهای دفاعی، مهار دشمن و حفظ تمامیت ارضی کشور و فتح جبهه‌های حق علیه باطل در عملیات‌های ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس و مرصاد بود. به دلیل رشادت‌های فراوان در جبهه‌های جنگ و به پیشنهاد آیت‌الله اکبر هاشمی‌رفسنجانی و تایید امام خمینی در اواسط سال ۱۳۶۰ به فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب شد.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با اشاره به رشادت‌ها و جانفشانی‌های صیاد شیرازی گفت: «صیادشیرازی فرماندهی لایق و سرافراز برای ارتش اسلامی بود. او نقشی موثر و تعیین کننده در عملیات‌ها و فرماندهی جنگ به عهده داشت و پس از جنگ نیز با کوله‌باری از اندوخته‌های علمی و تجربی، منشاء خدمات و برکات بسیاری برای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بود.»

نشریه مالین چاپ فرانسه در سال ۱۳۶۲، صیادشیرازی را این‌گونه توصیف کرد: «برای صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران، کلید پیروزی به تانک و موشک بستگی ندارد بلکه تنها به اعتقاد به خدا بستگی دارد. قدی کوتاه، نگاهی روشن و دست‌هایی که با انگشتر عقیق صاف روی میز ستاد مشترک روی هم قرار گرفته‌اند. این متخصص توپخانه که دوره تخصصی خود را در آمریکا گذرانده و امروزه فرماندهی نیروی زمینی ارتش ایران را هدایت می‌کند، از فرمول‌ها نمی‌ترسد. او با سادگی می‌گوید:‌ »من یک سرباز اسلام هستم.»

برچیدن بساط فروغ جاودان

از جمله عملیات‌هایی که نیروهای نظامی سازمان منافقین به صورت مستقیم به آن وارد شدند، عملیات فروغ جاویدان یا عملیات مرصاد بود که تنها یک هفته پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران در سوم مرداد ۱۳۶۷ منافقین از محور خانقین، خسروی، سرپل ذهاب، به سمت کرمانشاه حرکت کردند.

مسؤولیت مبارزه با منافقین بر عهده صیادشیرازی گذاشته شد. او پس از حضور در منطقه مرصاد از طریق فرماندهی متحرک هوایی و با استفاده از بالگرد تمام محورهای هجوم منافقین را شناسایی و ابتکار عمل را از آنِ نیروهای خودی کرد و حرکت ستون نظامی منافقین را متوقف کرد.

صیادشیرازی در خاطراتش از عملیات مرصاد گفت: «در آن زمان من نماینده حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع بودم و در ساعت ۲۰:۳۰ مورخه سوم مرداد ۱۳۶۷ معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح به من تلفن کرد و گفت دشمن از سرپل ذهاب و گردنه پاتاق به سرعت در حال ورود به داخل خاک خودی است و به من حکم مأموریت دادند.

شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم ... صبح روز پنجم مرداد عملیات مرصاد با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهار زبر چنان جهنمی برای یاران صدام بر پا شد که زمانی برای پشیمانی نماند.»

در این عملیات حدود ۲۰۰۰ نفر به هلاکت رسیدند و حدود ۱۵۰۰ نفر مجروح  و ۱۰۰۰ نفر فراری شدند و ۱۵۰ نفر اسیر شدند. علاوه بر آن بیش از ۱۲۰ دستگاه تانک، ۴۰۰ دستگاه نفربر، ۲۴۰ قبضه خمپاره‌انداز ۸۰ و ۶۰ میلی متری و ۳۰ قبضه توپ ۱۰۶ میلی متری منهدم و صدها قبضه آرپی‌جی۷، تیربار و خمپاره‌انداز، ده‌ها دستگاه تانک و نفربر، ۱۲ عراده توپ ۱۲۲ میلی‌متر و مقادیری تجهیزات الکترونیکی و مخابراتی به غنیمت گرفته شد.

صیا شیرازی در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی ارتقاء یافت و با پایان جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۸ با حکم آیت‌الله خامنه‌ای به معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب و در شهریور ۱۳۷۲ جانشین رییس ستاد کل نیروهای مسلح شد.

سرتیپ علی صیادشیرازی ۱۵ روز قبل از ترور به دست گروهک تروریستی منافقان در تاریخ ششم فروردین‌ ۱۳۷۸ به دست مقام معظم رهبری به درجه سرلشکری ارتقا درجه پیدا کرد. اما در ۲۱ فروردین در حالی که قصد عزیمت به محل کارش را داشت از سوی عامل تروریستی منافقین در داخل ماشین شخصی‌اش به رگبار بسته و به شهادت رسید.

ساعتی بعد از این عملیات ترورستی ناجوانمردانه، سخنگوی منافقین در تماس با خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا مسوولیت این جنایت را بر عهده گرفت.

چند روز بعد از شهادت سرلشگر علی صیادشیرازی، آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای به پاس رشادتهای شهید، درجه سپهبدی را به او اعطا کرد. با این اقدام، صیادشیرازی دومین نظامی عالی‌رتبه ایرانی بعد از سپهبد محمدولی قرنی بود که این درجه به وی اعطاء شد.

در حکم سپهبدی صیادشیرازی آمد: «به پاس رشادت و فداکاری‌های امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مومن، پارسا، پرهیزکار و فرمانده دلاور و نامدار هشت سال دفاع مقدس سرلشکر علی صیاد شیرازی که به دست دشمنان مجرم، خونخوار و منافقین رو سیاه به فیض عظمای شهادت نایل گردید، درجه سپهبدی به آن امیر بزرگوار اهدا گردید تا به عنوان نشان افتخار و شایستگی وی باقی بماند.»

خاطره شهادت

همسر سپهبد علی صیادشیرازی بعد از ترور همسرش در خاطره‌ای وضعیت جسمی و روحی شهید یک روز قبل شهادت را اینطور روایت کرد: «یادم هست شب قبل از شهادتش -۲۰ فروردین ۱۳۷۸ - را در مشهد بود. آن روزها مادرش مریض بود. شب را تا صبح در بیمارستان و کنار مادر مانده بود و روز بعدش را آمده بود تهران. خیلی خسته بود با این حال مقداری به درس ریاضی بچه‌ها رسیدگی کرد.

صبح روز شهادت ساعت ۶:۳۰ بامداد، با من خداحافظی کرد اما من به دلیل مشغله کاری متوجه خداحافظیش نشدم و او رفته بود. هنوز دقایقی از رفتنش نگذشته بود که صدای شلیک گلوله آمد و من با این تصور که بچه‌ها در کوچه ترقه‌بازی می‌کنند توجهی به صدا نکردم اما به دنبال صدای شلیک، فریاد و گریه پسرم مهدی بلند شد که «مامان بیا بابا رو کشتن.»

سراسیمه از خانه بیرون پریدم، علی غرق خون، پشت فرمان ماشین به همان حالت نشسته، چشم‌هایش بسته بود، مثل وقت‌هایی که از فرط خستگی، روی صندلی خوابش می برد.

آن قدر شوکه شده بودم که حتی نتوانستم کسی را صدا بزنم. برگشتم داخل منزل، گوشی تلفن را برداشتم و به چند نفر زندگ زدم اما هیچ کس جواب نداد وقتی دوباره به کوچه برگشتم همسایه‌ها علی را به بیمارستان برده بودند. بچه‌ها را که نگران پدرشان بودند، دلداری دادم و راهی مدرسه کردم. گفتم: «بابا تیر خورده اما اتفاقی نیفتاده» در حالی که می‌دانستم علی همان لحظه به شهادت رسیده است.

خواب دیده بود یکی از دوستان شهیدش آمده و او را با خود برده است. از شبی که این خواب را دید تا آن صبح که آرام و راحت روی صندلی ماشین خوابیده بود، کمتر از یک ماه نگذشت که به آرزوی دیرینش رسید.»

وصیت‌نامه

علی صیادشیرازی در ۱۹ دی ماه ۱۳۷۱ وصیت‌نامه‌اش را اینطور نوشت: «بسم‌الله الرحمن الرحیم، ارحم الراحمین، رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین و سلم.

انالله و اناالیه راجعون

خداوندا، این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی. خدایا تو خود می‌دانی که همواره آماده بوده‌ام آنچه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. در صورتی که چنین نبود، آن هم خواست تو بود. پروردگارا رفتن در دست تواست، من نمی‌دانم چه موقع خواهم رفت ولی می‌دانم که از تو باید بخواهم تا مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و به قدری با دشمنان قسم خورده‌ات بجنگم تا به فیض شهادت نائل آیم. از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردنم دارند می‌خواهم که مرا عفو کنند من نیز همواره برای‌شان دعا کرده‌ام که عاقبت به خیر شوند.

از همسر گرامی، فداکار و فرزندانم تقاضا دارم که مرا ببخشند که کمتر توانسته‌ام به آنها برسم و بیشتر می‌خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده است.

آنچه برایم از دنیا باقی می‌ماند، حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد. از همه آنهایی که از من بد دیده‌اند می‌خواهم که مرا به بزرگی خودشان ببخشند و بالاخره از مردان مخلص خودم به ویژه حاج آقا امیر رنجبر نیک‌دل، استدعا دارم به امور حساب و کتاب من در غیابم رسیدگی کنند و با برادران دیگر، چون جناب سرهنگ حاج آقا آذریون و تیمسار حاج آقا آراسته در این باب، تشریک مساعی نمایند.

خداوندا، ولی امرت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را تا ظهور حضرت مهدی (عج) زنده، پاینده و موفق بدار.»

منابع:

در کمین گل سرخ؛ محسن مؤمنی؛ سوره مهر ۱۳۸۲

ناگفته‌های جنگ؛ تدوین احمد دهقان؛ دفتر ادبیات وهنر مقاومت ۱۳۷۸

خاطرات امیر شهید سپهبد صیاد شیرازی؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۱۳۷۸

خاطرات سال‌های نبرد؛ محسن مؤمنی؛ دفتر ادبیات و هنر مقاومت و نشر شاهد ۱۳۷۸

صیاد دل‌ها؛ احمد حسینیان؛ ارتش جمهوری اسلامی ایران، سازمان عقیدتی سیاسی ۱۳۷۸

یادداشت‌های سفر شهید صیاد شیرازی؛ محسن کاظمی؛ دفتر ادبیات و هنر مقاومت ۱۳۷۸

عملیات آزادسازی سنندج و گردنه صلوات‌آباد (اردیبهشت ۱۳۵۹)؛ تدوین علی صادقی‌گویا؛ ایران سبز ۱۳۷۹

مجموعه مقالات اولین نشست کنفرانس بررسی دفاع مقدس؛ به‌کوشش ذاکر صالحی؛ دانشگاه امام حسین ۱۳۷۱

یادداشت‌های ویژه سپهبد علی صیاد شیرازی (۱۳۶۴تا ۱۳۶۸) ؛ به‌کوشش سیدحسام هاشمی ؛ ایران سبز ۱۳۸۰

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۲۱ فروردین ۱۴۰۱ / ۰۵:۳۰
  • دسته‌بندی: دفاعی - امنيتی
  • کد خبر: 1401012010737
  • خبرنگار : 90089