بهزاد خواجات: امروز با تعمق بيشتري به تجربه‌ي عظيم شهادت و جنگ مي‌توان پرداخت در شعر دهه‌ي 70 ديگر با ابرمرد شعر دهه‌هاي 30 و 40 مواجه نيستيم

هنوز هم شعر گفتن براي جنگ و شهيدان دير نيست و با تعمق بيشتري به اين تجربه‌ي عظيم مي‌توان پرداخت. بهزاد خواجات در گفت و گويي با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره‌ي شعر گفتن با موضوع شهيد، مبارز و قشر فرودست جامعه متذكر شد: همه‌ي شاعران رويكردهاي انساني دارند و در پي ساختن جهاني نوتر هستند، لذا موضوع شعر مي‌تواند شهادت و ديگر ارزش‌هاي انساني باشد، اما به قول نيما،‌ اين به شرطي است كه شعر برادري خود را به اثبات برساند و اين پيش فرض است. او افزود: يعني در وهله‌ي اول، شعر و شاخصه‌هاي هنري آن اهميت دارد و بعد وارد كاركردها و مفهوم گرايي شعر مي‌شويم. او همچنين يادآور شد: اصولا در زمان هر جنگ و انقلابي، شعر خوب خلق نشده و شعرهايي كه در اين زمان‌ها شكل مي‌گيرد تامين كننده‌ي نياز آن زماني هستند، منتها دور شدن از مساله و عمق بخشيدن از پس ماجرا قابل جست‌وجو و پيگيري است. خواجات همچنين خاطرنشان كرد: تا انقلاب، شعر به مقدار زيادي به قشر روشنفكر مربوط بود، اما با انقلاب و با مسائلي كه يجاد شد، برخلاف قبل ، ساده ‌زيستي در جامعه و ارتباط گيري موثر با جامعه و مردم مطرح شد كه اين حركت شعر به‌سوي سادگي را موجب شد؛ بعد از انقلاب به ويژه در غزل و شعر سنتي، نوعي سادگي در شعر پديد آمد كه اين موجب مي‌شد شعر ديگر يك هنر تزئيني يا صرفا مختص قشر روشنفكر نباشد. او ادامه داد: از قضا طبقه‌ي روشنفكر، به خاطر فعل و انفعالات سياسي - اجتماعي، خود را از بعضي جريانات اجتماعي جدا كرد و اين باعث شد خيلي از مفاهيمي كه در رفتار تاريخي مردم داشت ايجاد مي‌شد، وارد شعر اين طيف نشود كه بدون شك يك مساله‌ جنگ و شهادت بود. خواجات با تاكيد بر عوض شدن مكانيزم‌ها بعد از دهه‌ي70 گفت: تا پيش از انقلاب در هر شعر انقلابي با قهرمان پروري مواجه بوديم و غالبا يك فرد به عنوان ابرمرد مطرح مي‌شد و اين تفكر باعث مي‌شد هر شعر براي ياران، ستايش‌آميز و براي نقطه مقابل كه باطل بود با بي‌مهري توام باشد. بعد از انقلاب و به ويژه بعد از دهه‌ي 70 به خاطر تكثرها و به وجود آمدن احزاب، اين چرخه مقداري تغيير كرد و ديگر فرد در شعر امروز ايران، به ويژه از دهه‌ي 70 به بعد، آن ابرمرد دهه‌هاي 30 و 40 نيست؛ اين موضوع جاي خود را به مسائل روزمره‌اي داد كه در پشت آن‌ها بايد دنبال تحليل‌هاي بزرگتري درباره‌ي هستي بود. شاعر شعرهاي جمهور در عين حال يادآور شد: البته در شعر عرفاني كه داريم، همواره مراد به عنوان فرد برتر مطرح است، يا در شعر مذهبي ائمه‌ي معصومين (ع) افراد برتر هستند و هميشه جايگاه خود را حفظ كرده‌اند و حتي‌ الان هم با مطرح شدن پست مدرنيزم، به واسطه‌ي جاودانگي دين،‌ اين گونه شعرها هميشه محملي دارند. او همچنين درباره‌ي توجه به مضاميني مثل شهيد و قشر فرودست در شعر پست مدرن گفت: در شعر دهه‌ي70 با تكثرگرايي شديدي روبرو شديم كه در پي كشف و شكستن روايت و ساختار بود و توجه به فرم در اين شعر نتيجه‌ي نوعي سرخوردگي از مفهوم‌گرايي در شعرهاي دهه‌هاي قبل است، چنان‌كه شعر دهه‌هاي 30 و 40 متراكم از مفهوم و انديشه بود. خواجات سپس درباره‌ي توجه به فقر و فاصله‌ي طبقاتي در شعر گفت: مي‌گويند غير مردمي‌ترين شعر، شعر مردمي است؛ شعر بايد از مردم باشد نه براي مردم. شاعر دغدغه‌ي مردم را به واسطه‌ي پيوند با ارتباط جمعي شعر مي‌كند، منتها در تعبير "شعر براي مردم" بايد تجديد نظر كرد. در كشوري كه دو درصد از مردم مطالعه مي‌كنند، در خوش بينانه‌ترين شكل، يك درصد شعر و نيم درصد شعر نو مي‌خوانند كه در اين شرايط چه طور مي‌توانيم از "شعر براي مردم حرف" بزنيم. او همچنين گفت: جهان به تمامي از آن شاعران است و در اين جهان خيلي چيزها مي‌تواند درخشش پيدا كند. اما اصولا يك شاعر بنا بر طبقه‌اي كه به آن متعلق است، دغدغه اش شكل گرفته و طبيعي است هم‌زباني با طبقه‌ي خود را پي مي‌گيرد، يا ممكن است پرداختن به موضوعي مثل فقر جزو سلايقش باشد يا نباشد. او در عين حال يادآور شد: البته به شكل كلاسيك، طبقه‌ي مرفه و محروم نداريم. در ادبيات قرن 18 اروپا و دهه‌هاي 30 و 40 ايران با دو قطب داراها و ندارها مواجهيم و در اين بين، يك طبقه‌ي متوسط است كه اتفاقا مي‌گويند هنر نو مال آن هاست و توسط آن‌ها شكل مي‌گيرد، اما امروزه در ساختار اقتصادي جامعه تغييراتي شكل گرفته كه نمي‌شود آن را به طبقه‌ي محروم و مرفه تقسيم كرد. خواجات افزود: در دهه‌هاي 30 و 40 كساني كه آمدند مشكل فقر را حل كنند يا با موضوعي شعر بگويند كه حق مطلبي را به انسان ادا كنند، غالبا فقط در زمان خود درخشش داشتند، منتها از قضا شعرهاي خوبي در اين زمينه داريم كه از تعداد انگشتان دست تجاوز نمي‌كند. اين مسائل براي ورود به شعر في نفسه مشكلي ندارد، به شرطي كه شاعرانگي را به نفع مفهوم گرايي كنار نگذاريم و اين دو دوشادوش هم حركت كنند. بهزاد خواجات در پايان گفت و گويش با ايسنا، شعر ”‌هزار سال دير” خود را خواند: هزار سال دير به فكر افتادم كه به چهل و پنج دقيقه‌ي قبل فكر كنم چهل و پنج دقيقه‌ي قبل كه آمدي به عكس ببر ماضي بر سينه‌ام نگاه كني و بروي به سمت بارش باران بر جنازه‌هاي غير رسمي. كج راه رفتن تو معنا داشت و اينكه مي‌گفتي: "نعل‌ها هم نمي‌توانند فاجعه‌ي رسيدن را علاج كنند" مرا اندام كتك خورده‌ي يك فكر مي‌كرد گاندي كه نقطه‌ي نامش را پخت و به كودكي هندي داد هيچ وقت گمان نمي‌كند كه سوراخ روحش را كاملا پوشانده است او تنها مي‌تواند رو به خورشيد حدس بزند كه هزار سال دير به فكر افتاده است چهل و پنج دقيقه‌ي ديگر هزار سال كم مي‌آوري و كج راه رفتن كودك چيزي را به ياد ما خواهد آورد انتهاي پيام
  • دوشنبه/ ۲۴ مرداد ۱۳۸۴ / ۱۲:۲۰
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8405-10888
  • خبرنگار : 71157