• دوشنبه / ۲۴ مهر ۱۴۰۲ / ۰۶:۵۰
  • دسته‌بندی: فوتبال، فوتسال
  • کد خبر: 1402072316133
  • خبرنگار : 71536

روایت «مجید سیم‌خاردار» از گلزنی به برزیل تا جنگ با عراق

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم

قهرمانی در جام ملت‌ها، حضور در المپیک و گلزنی به برزیل، قهرمانی در چندین دوره جام حذفی و جام تخت جمشید گوشه‌ای از افتخارات بازیکنی است که رایکوف او را بهترین مدافع ایران و آسیا می‌دانست.

به گزارش ایسنا، محبت و خونگرمی بچه‌های جنوب به خصوص اهوازی‌های عاشق فوتبال را می‌توان از صدای مجید حلوایی تشخیص داد. طوری خوش و بش می‌کند که انگار چندین سال است یکدیگر را می‌شناسیم؛ مدافع تنومند و قلدر دهه ۴۰ و ۵۰ که مهاجمان از نزدیک شدن به او هراس داشتند و به تکل‌ها و ضربات سر قدرتمند در قلب خط دفاعی پاس و تیم ملی مشهور شده بود، در ۷۵ سالگی رو به روی دوربین ایسنا نشست تا خاطرات تلخ و شیرین گذشته بگوید.

ویدیو/ «مجید سیم‌خاردار»؛ تنها گلزن ایران به برزیل

مجید حلوایی یک مدافع تمام عیار بود که از چهره‌اش خشونت می‌بارید ولی با گلی که در المپیک به برزیل زد و منجر به پیروزی ایران شد، یک گوشه از تاریخ فوتبال ملی را به نام خود سند زد. البته این تمام افتخارات فوتبالیست سابق پاس و تیم ملی ایران نیست؛ او سابقه قهرمانی در جام ملت‌های آسیا را هم دارد.

گفت‌وگوی مفصل ایسنا با این فوتبالیست قدیمی را در ادامه می‌خوانید:

* از ابتدا شروع کنید که فوتبالتان کی و چطور شروع شد؟

من مجید حلوایی اهل خوزستان و اصالتا اهوازی و متولد سال ۱۳۲۶ هستم. خوزستانی‌ها از بچگی در کوچه و پس کوچه‌ها و روی آسفالت داغ با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می‌کنند. ما هم مانند همه کودکان فوتبال را شروع کردیم و در ۱۶، ۱۷ سالگی مورد توجه قرار گرفتم و به دارایی اهواز پیوستم. آن موقع فوتبال مانند الان نبود که لیگ وجود داشته باشد. بلکه فوتبال استانی بود و یک تیم منتخب استان انتخاب می‌شد و نمایندگان استان‌ها در یک استان جمع می‌شدند و بازی می‌کردند. در همان سنین جوانی به لحاظ تکنیک و وضعیت فیزیکی مورد توجه قرار گرفتم و جزو تیم منتخب اهواز و خوزستان شدم و همراه این تیم به کرمان رفتم و در مسابقات قهرمانی کشور بازی کردم.

موقعی که گفتند به تیم ملی دعوت شدم تعجب کردم چون من ۱۷ ساله بودم و کسی را نداشتیم که در ۱۷ سالگی به تیم ملی دعوت شود.

در کرمان دوم شدیم و تیم پاس به نمایندگی از تهران با بازی مهاجرانی، حسن حبیبی و محمد رنجبر هم بودند و من افتخار همبازی شدن با این فوتبالیست‌ها را داشتم. مدیرعامل‌ها و مدیران باشگاه‌ها به محل مسابقات می‌آمدند و بازی‌ها را می‌دیدند. آن موقع «آقا محب»، مدیرعامل تیم دارایی من را انتخاب کرد و به تهران دعوت شدم. در تهران با یک تیم روس بازی داشتیم که من به جای مرحوم منصور پورحیدری در دفاع راست بازی کردم و اتفاقا خوب هم بازی کردم. این شروع فوتبالم بود.

به اهواز برگشتم و مجددا من را به تیم ملی دعوت کردند. موقعی که گفتند به تیم ملی دعوت شدم تعجب کردم چون من ۱۷ ساله بودم و کسی را نداشتیم که در ۱۷ سالگی به تیم ملی دعوت شود. فکر می‌کردم چنین چیزی امکان پذیر نیست. آن موقع دو روزنامه ورزشی داشتیم که یکی کیهان ورزشی و یکی هم دنیای ورزشی بودند. من به یک روزنامه فروشی رفتم تا عکس و اسمم را ببینم. تا خواستم روزنامه را بردارم، روزنامه فروش گفت دست نزن. من هم بچه بودم. گفت اگر می‌خواهی بخر اما دست نزن. من هم پول نداشتم. به یک مغازه رسیدم و دیدم فروشنده کیهان ورزشی می‌خواند. می‌خواستم خواهش کنم روزنامه را به من بدهد اما نشد. جلوتر رفتم که گفت چه می‌خواهی؟ گفتم روزنامه را بعد از خواندن به من می‌دهی؟ گفت نه من می‌خواهم شیشه‌ها را بعدا پاک کنم.

یک مقدار ایستادم تا بالاخره گفت بیا ببینیم عکس تو هست یا نه. روزنامه را ورق زدیم و دیدم عکس من روی روزنامه است. نفرات دعوت شده به تیم ملی را که نگاه می‌کردم، باورم نمی‌شد. مرحوم محمد رنجبر، مرحوم مهراب شاهرخی، مرحوم حمید شیرزادگان، مرحوم همایون بهزادی، مرحوم حمید جاسمیان، جلال طالبی و مربی ما یعنی حسین فکری هم به عنوان اعضای تیم ملی حضور داشتند. من در این سن و سال به تیم ملی دعوت شدم و دیدم جزو این بازیکنان هستم. وقتی روزنامه را دیدم جا خوردم. بالاخره روزنامه را به من داد و من هم از سر شوق راهی خانه شدم. وجدانا احساس می‌کردم در سطح این تیم ملی نیستم. با این تیم به مسابقات عمران منطقه‌ای در پاکستان رفتیم که ترکیه و پاکستان هم حضور داشتند.

بعد با تیم دارایی تهران راهی شوروی سابق شدیم. در اوکراین دو بازی کردیم و آقای نوریان، مرحوم اکبر افتخاری، آقای خسروشاهی، آقای میرزایی، آقای دکتر زرین نام، مرحوم حاج نصرالله و پرویز قلیچ‌خانی هم در آن تیم بودند و من افتخار می‌کردم که در آن تیم بودم. بعد که برگشتیم، من دیپلم خودم را گرفتم.

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم
تیم پاس - مجید حلوایی نفر دوم ایستاده از راست

بعد از این که برگشتیم، دیپلم خودم را گرفتم. آقای مددنوعی (معروف به آقا مدد) که یکی از خادمان ورزش و یک آدم بی‌ریا متواضع و افتاده بود که حوالی میدان راه آهن زندگی می‌کرد. او از من خواست به تیم پیکان بروم. تیم پیکان به تازگی توسط محمود خیامی که ایران ناسیونال را ساخته بود، تاسیس شده بود. نادر لطیفی هم مربی تیم بود. مددنوعی را جلو فرستادند که من را به تهران بیاورد. من گفتم جا (خانه) ندارم. گفتند به تو جا می‌دهیم، گفتم دیپلم نگرفته‌ام، گفت ثبت نامت می‌کنیم درس بخوانی و غذا هم می‌دهیم. ۶۰۰۰ تومان هم دستمزدم بود. به تهران آمدم و در امیریه، سر مختاری یک آپارتمان بزرگ داشتم. دبیرستان ملی شاه عباس هم ثبت نام کردم و دیپلم گرفتم و در تیم پیکان بازی کردم و با همین تیم پیکان که علی پروین، نادر لطیفی و «همیشه جوان» را هم داشت، قهرمان تهران شدیم.

* منظورتان آن سالی نیست که طی توافق خیامی و عبده همه بازیکنان پرسپولیس به پیکان آمدند و قهرمان شدید؟

آن اتفاق مربوط به سال بعد بود. مهندس عابدینی هم آن موقع در تیم ما بود. هنوز بازیکنان پرسپولیس نیامده بودند. ما در تهران قهرمان شدیم. بعد من دیپلم خودم را گرفته بودم. باید تعیین تکلیف می‌شدم.

 بر اساس وضعیت فیزیکی و تکنیکی خودم مدافع بودم اما در هر یازده پست بازی کردم. در یک بازی دروازه‌بان ما مصدوم شد و نتوانست بازی کند. آقای حبیبی گفت برو دروازه. من هم دروازه‌بان بودم و یک نیمه گل نخوردم.تیمسار خسروانی و علی عبده پیشنهاد دادند بیا در تیم ما بازی کن. خاطرخواه زیاد داشتم. فکر می‌کردم مساله مسکن و خورد و خوراکم را چه باید بکنم؟ هزینه دانشگاهم چه می‌شود؟ می‌توانستم بهترین رشته را هم انتخاب کنم اما تیمسار صادقی، مدیرعامل باشگاه پاس با ماشین پلیس آمد و کل تهران را دیدیم و به من گفت تو جا و مکان می‌خواهی و اگر به تیم پاس بیایی که یک مکتب بزرگ دارد، به دانشگاه پلیس می‌روی و آنجا شبانه‌روزی و همه چیز مجانی است و برای خودت نظامی می‌شوی. ته دلم راضی نبودم این مسیر را انتخاب کنم ولی ناچار بودم. هزینه ماندن و خوراکم را باید تامین می‌کردم. به دانشگاه پلیس رفتم و سه سال هم دوره دیدم و ستوان دو شدم و در تیم پاس ماندم. کل فوتبال ما تا سال ۵۷ در پاس بود. با تیم ملی و تیم ارتش و ضمنا با پرسپولیس به کویت رفتم. یکی دو جا هم با استقلال بازی کردم. بر اساس وضعیت فیزیکی و تکنیکی خودم مدافع بودم اما در هر یازده پست بازی کرده‌ام.

یک بازی در تهران داشتیم که جزو مسابقات باشگاهی بود و دروازه‌بان ما یعنی مرحوم تیمسار نیک نفس ضربه خورد و مصدوم شد و نتوانست بازی کند. آقای حبیبی گفت برو دروازه. من هم دروازه‌بان بودم و یک نیمه گل نخوردم. آقای رایکوف هم از من به عنوان هافبک و مهاجم استفاده کرد. در بازی با شیلی در برزیل که گل زدم هافبک بودم اما پست اصلی من دفاع بود. می‌توانم بگویم با سه نسل فوتبال بازی کردم. من هیچ‌وقت تحمیل نشدم. نسل اول فوتبالیست‌های هم‌دوره من جعفر کاشانی، ابراهیم آشتیانی، غلامحسین مظلومی، جواد قراب، و نسل دوم کارو حق‌وردیان، صفر ایرانپاک، حسن کازرانی و پرویز میرزاحسن بودند و نسل سوم هم حسین فرکی، حمید استیلی، محمد مایلی کهن، محمد دادگان و محمد صادقی بودند. من با سه نسل بازی کردم. بهترین بازی‌هایم در خط دفاع با پرویز قلیچ‌خانی بود.

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم

* سال ۴۹ به پاس می‌روید و تاج را در فینال جام حذفی ۳ بر یک می‌برید و قهرمان می‌شوید. شما در آن بازی گل می‌زنید.

آن بازی در امجدیه سابق بود و تماشاگر هم زیاد بود. خوب بازی کردیم. شانس من این بود که توپ را با سینه کنترل کردم و با پای راست زدم. حجازی در دروازه بود و توپ از بالای سر او و پورحیدری به لبه دیرک ساییده شد و به گل رفت. گل دوم را اصغر شرفی زد. جام حذفی را بردیم و قهرمان شدیم.

* با رایکوف در تیم ملی هم کار کردید. خیلی‌ها اعتقاد دارند او اولین کسی است که فوتبال ایران را متحول می‌کند. او چطور آدمی بود؟ کسی که از شرق اروپا می‌آید و تاثیر خود را می‌گذارد.

اشاره به فاکتورهای موجود در رایکوف کردید. رایکوف جزو مربیانی بود که توانست در فوتبال ما یک رنسانس و تحول ایجاد کند و یک جهش را به وجود بیاورد. او تشخیص داد که فوتبال ما چه می‌خواهد و خوب کار می‌کرد. او مقررات خاصی داشت و یک مربی بسیار مستبد و محکم اما با دانش بود. یک روز دست من را گرفت و وسط زمین آزادی گفت تو به نظرم بهترین مدافع ایران و آسیا هستی و می‌خواهم دو، سه مورد بگویم. اولا یادت باشد یار با توپ را باید کنترل کنی و باید همیشه توپ را قطع کنی یا هر دو را اما گفت یار بدون توپ را نزن و هرگز این کار را نکن. این یک توصیه به من بود. از آن موقع به بعد اگر مهاجمی صاحب توپ بود و به او می‌رسیدم همه می‌دانستند کار تمام است و می‌دانستند نمی‌گذارم ادامه دهد. یکی دیگر هم کار بدنسازی بود. بازیکنان ما بدنسازی نداشتند. او شم استعدادیابی بالایی داشت. تشخیص می‌داد کدام بازیکن مستعد است و پیشرفت خواهد کرد و روی ‌آنها کار می‌کرد مثل حجازی، رضا قفل‌ساز و خود من. این بود که یک تحول کلی در فوتبال ما ایجاد کرد و فوتبال را از مسائل جانبی و حاشیه‌ای جدا کرد و فوتبال را در فوتبال نگه داشت. فاکتورهای سرعت، قدرت و تکنیک را به ترتیب در فوتبال ما پیاده کرد. می‌دانست این بازیکن نیاز به سرعت دارد. سرعت چند رقم است. مثلا سرعت فکر کردن داریم. الان تنها کسی که بهتر از همه فکر می‌کند و سریع حرکت می‌کند مسی است.

کل فوتبال ما تا سال ۵۷ در پاس بود. با تیم ملی و تیم ارتش و ضمنا با پرسپولیس به کویت رفتم. یکی دو جا با استقلال بازی کردم.رایکوف به فوتبال ما خدمت کرد و تحول کلی ایجاد کرد. فوتبال ما فقط رایکوف نبود. الان مربیان خوب داریم و همه با دانش هستند. همانطور که دنیا جلو می‌رود، به همان نسبت هم تغییر ایجاد می‌شود و در کلیه جنبه‌های زندگی بشر تغییر ایجاد می‌شود. یکی هم فوتبال است. فوتبال زمان ما یک مقدار کند بود و الان سرعتش بالاست. آن موقع اشتباهات بیشتر بود.

* اولین بار توسط آقای فکری به تیم ملی دعوت می‌شوید. فکری هم جزو کسانی است که در تاریخ فوتبال ما گم شد. کمتر از او گفته می‌شود اما کسی است که در فوتبال ایران سازنده بود و در نسل خود جزو مربیان پیش‌رو بود. اخلاق و رفتار او چطور بود؟ او یک مقدار هم با خسروانی درگیری داشت. رفتار فکری با خود شما چطور بود؟

اجازه بدهید یک چیز بگویم. در زمین‌های ورزشی و به خصوص فوتبال می‌توان چیزی‌هایی خرید که هیچ جا قدر و قیمت ندارند و آن هم جوانمردی، پهلوانی، انسانیت، منش پهلوانی است و صداقت است که این‌ها قدر و قیمت ندارد. در این زمین‌ها باید این مسائل را یاد بگیریم و اگر آقای فکری و امثال فکری بزرگ بودند به خاطر رفتارشان بود. شاید فکری اندازه رایکوف دانش نداشت اما فکری منش، افتادگی، تواضع و رفتارش با بازیکنان درس بود. ما درس یاد گرفتیم. سالیان سال در میادین ورزش از او و بقیه یاد گرفتم اما باز هم کم است. فکری آدم بزرگی بود که زیر دستش کلانی، امیر آصفی، نادر لطیفی، پرویز قلیچ خانی، مصطفی عرب و جعفر کاشانی ساخته شدند و خودشان نامی برای خود دست و پا کردند.

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم
اوزبیو (اسطوره بنفیکا و پرتغال) و مجید حلوایی (دو نفر وسط)

یک جلسه‌ای رفتیم که شهردار ما را دعوت کرده بود و همه بزرگان رشته‌های ورزشی بودند. ما هم دعوت شدیم. شهردار آمد و من را بغل کرد و گفت من شاگرد و سرباز شما هستم. گفتم نفرمایید. گفت واقعا می‌گویم من در فلان شهر سرباز شما بودم. در جلسه کنار دست او نشستم. جلسه‌ای بود که بالای ۱۰۰ پیشکسوت و بزرگ و اسطوره مملکت ما در همه رشته‌ها بودند. به من گفت که ردیف کنار دستم را تا آخر حساب کردم که سن‌شان بالای ۲۵۰۰ سال است. من یک مقدار مکث کردم و به شهردار گفتم شما با سن آنها کاری نداشته باشد. شما برای این جلسه می‌توانی وزنه‌ای بیاوری که وزن جلسه را مشخص کند. محمد نصیری، برزگر، طالقانی و کلانی خیلی از بزرگان بودند. گفتم یک وزنه بیاور که وزن جلسه را مشخص کند.

بنابراین ما ضمن اینکه ورزش می‌کردیم، آدم‌سازی و انسان‌سازی در دستور کار بود مثل تیم پاس. تیم پاس فاکتورهای زیادی دارد که هیچ کجا پیدا نمی‌کنید. قهرمانی کشتی و قهرمانی فوتبال آسیا و المپیک را دارد. اکثر کاپیتان‌های تیم ملی در اکثر رشته‌ها از پاس بودند. روسای فدراسیون‌ها از پاس بودند. کاپیتان‌ها و مربیان تیم ملی از پاس بودند. چرا؟‌ کسی دنبال چرایی این مساله رفته است؟ چرا تیم پاس را منحل کردند؟ چنین مکتبی که چنین انسان‌هایی را ساخته باید بزرگتر شود. حسن حبیبی، همایون شاهرخی و ذوالفقارنسب در این تیم بودند. چنین مکتب و جایی را به هم زدند و جایی بردند که نابود شود.

من در اردو بودم و به مسئول تیم گفتم که گفتند سریع به بیمارستان بیا که مادرت مریض است. به من گفتند که اگر از اردو رفتی برو و دیگر نیا. ما هم به جام جهانی نرفتیم!

اکثر موقع‌ها پاس تیم تاج و پرسپولیس را می‌برد. ما جام تخت جمشید را بردیم که وزن بسیار سنگینی داشت که کسی نمی‌توانست بلند کند.

اگر من دو فاکتور بد دارم، باید من را اصلاح کنی. اگر ۱۰ فاکتور خوب دارم، از من استفاده کن و برای جامعه از من بهره ببر. در هر جامعه‌ای دنبال پیشکسوت هستند. یکسری فاکتورها از قدیم در من بود که سراغ من آمدید. شما در آلمان می‌توانید صدراعظم را به راحتی ببینید اما بکن باوئر را نمی‌توانید به راحتی ببینید. او ارزش است. پله اسطوره بود. رونالدو و مسی اسطوره هستند و به این راحتی پیدا نمی‌شوند. در کنار اینها انسان ساخته می‌شود. تاریخ، پیشینه و هویت هر مملکتی پیشکسوتان هستند.

* شما یک بار قهرمان جام ملت‌ها شدید. در تایلند قهرمان شدید که قاطع‌ترین قهرمانی ما بود. آقای حبیبی سرمربی بود؟

آقای رنجبر و دهداری بودند. به فینال رفتیم و کره را بردیم. در شرایط سختی جام را بردیم و بعد از آن یک بار قهرمان شدیم. شرایط در آن آب و هوای تایلند خیلی سخت بود. کره را ۲ بر یک بردیم. در شرایط سختی جام را بردیم و قهرمان شدیم. بعد از آن یک بار قهرمان شدیم و نزدیک به ۵۰ سال قهرمان نشدیم. شرایط سخت بود. یک بازی با تایلند داشتیم که ته جدول بود و دو تا گل به ما زده بود. دو هیچ جلو بود. همه مانده بودیم. یک دفعه در عرض پنج دقیقه علی جباری سه گل زد. پشت سر هم گل زد. ما را از مخمصه بزرگ بیرون آورد. اگر باخته بودیم تمام می‌شد. بعد از برد حواسمان را جمع کردیم. دهداری و رنجبر خیلی زحمت کشیدند و همان سال برای المپیک انتخاب شدیم.

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم

* برویم سراغ المپیک که در آن مسابقات دو بازی بد مقابل دانمارک و مجارستان می‌کنیم و ۹ گل می‌خوریم اما برزیل را می‌بریم که یک گل می‌زنید.

المپیک جزو خواسته‌های هر ورزشکاری است. ورود به المپیک یک طرف اما بودن روی سکو و جایگاه هم اهمیت دارد. مجارستان که در گروه ما بود چند بار قهرمان شده بود. دانمارک جزو بهترین تیم‌ها بود. ما بازی تدارکاتی نداشتیم. یک مقدار خودمان تمرین کرده بودیم. برای رفتن به المپیک به این وسعت و بزرگی نیاز به تدارکات زیادی است. نمی‌توانید به یک نفر مسئولیت تام بدهید اما امکانات ندهید و برنامه نداشته باشید. دانش کمی داشته باشید. این مسائل به هم وصل هستند. به ما گفتند بلند شوید و به المپیک بروید. ما چهار تا و پنج تا از مجارستان و دانمارک خوردیم.

بعد با برزیل بازی داشتیم. من جزو مدافعانی بودم که در حمله شرکت می‌کردم و شوت‌های سنگینی می‌زدم. به شیلی هم در جام جهانی کوچک برزیل گل زدم. به قلیچ خانی پاس دادم و او رفت جلو و توپ را گرفتند و در بازگشت من توپ را گرفتم و از فاصله ۴۵ متری شوت زدم و توپ جایی رفت که دو دروازه‌بان هم نمی‌توانستند توپ را بگیرند. گل به نام من ثبت شد اما معتقدم تمام گل‌هایی که ثبت می شود به نام افراد است اما متعلق به کل تیم است.

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم
تیتر نشریه کیهان ورزشی بعد از درخشش حلوایی مقابل شیلی

* یک گل هم به شیلی می‌زنید. در این مسابقات و جام جهانی کوچک با پرتغال هم بازی کردید.

تیم خیلی خوبی داشتیم اما یک بازی با ایرلند داشتیم که یک بر صفر باختیم. با پرتغال بازی داشتیم که اوزه‌بیو هم بود و سه بر صفر باختیم. با شیلی هم بازی کردیم که دو بر یک باختیم و یک گل را من زدم. مظلومی یکی از مهاجمان ما بود. حسین کلانی و صفر ایرانپاک، علی پروین، آشتیانی و علی جباری بودند. من دو پاس گل به مظلومی دادم که خدا بیامرز گل نکرد. می‌توانستیم شیلی را ببریم. بعد خودم شوت زدم که گل زد.

* چرا در جام جهانی ۱۹۷۸ تیم ملی را همراهی نمی‌کنید؟ علت چه بود؟ سلیقه بود؟

متاسفانه نزدیک همان بازی‌ها و اردوی تیم ملی مادرم مریض شد. از شهرستان به تهران آمد. در بیمارستان آپادانا بستری بود. زمانی مادرم به تهران منتقل شد که دیر شده بود. دو، سه بیماری سخت داشت و پزشک‌ها هم زحمت کشیدند اما متاسفانه مادر من همان جا فوت کرد. من در اردو بودم و به مسئول تیم و مربی گفتم که زنگ زدند و گفتند سریع به بیمارستان بیا که مادرت مریض است. به من گفتند که اگر از اردو رفتی برو و دیگر نیا. اگر نه که نرو. مادر است دیگر. من رفتم و دیدم اصغر شرفی و حشمت مهاجرانی بودند. من را بغل کردند و تسلیت گفتند. مادرم فوت کرده بود و ما هم به جام جهانی نرفتیم!

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم
مجید حلوایی (نفر اول ایستاه از راست با لباس قرمز) در کنار مدافعان صاحب نام مانند پورحیدری و وطن‌خواه

* چه کسی گفت اگر رفتی دیگر نیا؟ مگر شرفی و مهاجرانی مربیان تیم ملی نبودند؟

یکی از کسانی که در اردو بود.

* رئیس فدراسیون؟ آتابای یا دیده‌بان؟

آتابای که رییس نبود. احتمالا دیده‌بان بود که این را گفت.

* ماجرای حضور شما در پرسپولیس و بازی‌های دوستانه کویت چه بود؟

زمانی بود که رابطه دیپلماتیک کویت با ایران خوب نبود و بعد از مدتی این رابطه خوب و حسنه شد. زمان شاه بود. معمول بود که از تیم‌ها دعوت می‌کردند. از پرسپولیس دعوت شد که در کویت بازی کنیم. نامه‌ای به شاه نوشتند که به کویت می‌رویم بازی کنیم، برای عبده نوشته بودند که بلامانع است که بروید در صورتی که نبازید! آنها از ترس اینکه نبازند تیم را تقویت کردند. در بولینگ عبده نشستیم و حرف زدیم و من گفتم در خدمتم. اتفاقا دو بازی کردیم. زمانی بود که زمین‌ها هم خاکی بودند. دو بازی کردیم و یک بازی را بردیم و یکی را هم مساوی کردیم. شاه می‌گفت نباید ببازید.

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم

* اخراجی هم می‌دهید و ۹ نفره می‌برید.

بله! همینطور است. کویت در سطح آسیا تیم خوبی بود. کره جنوبی و کویت حرف اول را می‌زدند. الان بنگلادش هم برای خودش کسی است.

* بعد از انقلاب هم دیگر بازی نکردید؟

اولین بازی من در دارایی و آخرین بازی من هم با پرسپولیس در ورزشگاه ۱۰۰ هزار نفری بود. پنج ماه بعد هم انقلاب شد و کلا ورزش مملکت تحت تاثیر بود و بلافاصله جنگ شد و این هم به انقلاب چسبید و عملا خودم شخصا نتوانستم ورزش کنم و به من هم ابلاغ کردند که لباس نظامی بپوشم. آن موقع که بازی می‌کردیم فقط ورزشی می‌پوشیدیم.

* به جبهه هم رفتید؟

بله.

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم
مجید حلوایی و حسین کلانی

* به شما مجید سیم خاردار می‌گفتند؟

بله! یک روز در یک بازی یکی از پیشکسوتان بزرگ ما به سرعت با توپ می‌آمد و وقتی من را دید ول کرد و کنار رفت. من پر قدرت بودم. می‌گفتم که اگر بازیکن توپ داشته باشد تحت هر شرایطی می‌گرفتم. خشونت نداشتم اما قلدر و محکم بودم. من با پرویز قلیچ خانی که از بهترین فوتبالیست‌های بزرگ مملکت ما بود، دفاع وسط بودم و در تیم ملی و ارتش و در تیم پاس خیلی بازی کردم. وقتی با قلیچ خانی وسط بازی می کردیم، دیگر مورچه هم از بین ما رد نمی شد. هر دو با قدرت کار می کردیم و با تعصب و با غیرت بودیم. یک بازی من با پرویز قلیچ دفاع وسط بودیم و محمود خوردبین سنتر فوروارد بود؛ او هم لاغر است. قرار ما با قلیچ خانی این بود که وقتی کسی برای توپ می‌رود، بگوید منم یا هستم، هرکس این را گفت دیگری برود کارش را بکند. اکثرا با هم این کار را می کردیم و خوردبین آمد ضربه سر بزند که من و قلیچ خانی از دو طرف به او خوردیم و او ساندویچ شد. ۴۸ ساعت در حالت اغما بود و قفسه سینه او توی هم رفته بود. برای همین بود که به من می‌گفتند سیم خاردار.

حلوایی: به خوردبین خوردم، ۲ روز در کما بود/ به خاطر مادرم از جام جهانی بازماندم

* کلام پایانی را بفرمایید.

دو خاطره مختصر و مفید بگویم. در محیط ورزش، منش پهلوانی اهمیت بسیاری دارد. بزرگی، افتادگی و تواضع فاکتورهایی است که به سادگی به دست نمی‌آید و باید در میادین ورزشی به دست بیاوریم.

یک خاطره ما از خصلت‌های پهلوانی این است که یک بازی در شمال با ملوان داشتیم. ملوان خیلی خوب بود. غفور جهانی و بهمن صالح نیا بودند. باران شدیدی آمده بود و آب زیادی روی زمین بود. محسن هوشنگی هم یکی از بازیکنان ما بود. او به بازیکن حریف خورد و زمین افتاد. من بالای سر او رفتم و گفتم محسن چه شده؟ دو چشمش بسته بود، یکی را باز کرد و گفت از حسن آقا سوال کن بیشتر بخوابم یا نه؟ منظورش وقت‌کشی بود. آخر بازی بود. من اطلاع نداشتم. حسن حبیبی پشت سر ما ایستاده بود، این را که شنید گفت پاشو گمشو ببینم! بر نمی‌تابید که بازیکن وقت‌کشی کند. وقت‌کشی ناجوانمردانه است.

آخرین صحبتم المپیک مونیخ بود. ما نشسته بودیم و مربی ایستاده بود و برای ما صحبت می‌کرد. دیدم که مربی به پاهای من خیره شده است. دیدم کفشم وصله دارد. کفش من در المپیک وصله داشت و پیش آقای محلاتی کنار ورزشگاه امجدیه می‌بردم. با کفش وصله دار به برزیل گل زدم. الان بازیکنی داریم که ۶۰، ۷۰ میلیارد تومان گرفته و پنج توپ به او داده‌ای و ۴ تا را خراب کرده است.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۴۰۲-۰۷-۲۴ ۰۸:۵۹

اگه اشتباه نکنم اخرین فعالیت حرفه ای ورزشی مجید حلوایی سرمربی خیبر خرم آباد بود که عملکرد خوبی هم داشت. همان موقع جانشین فرمانده نیروی انتظامی استان هم بود