• یکشنبه / ۱۸ بهمن ۱۳۸۸ / ۱۶:۳۸
  • دسته‌بندی: اندیشه امام و رهبری
  • کد خبر: 8811-11031
  • منبع : بیت مقام معظم رهبری

مروري بر خاطرات علي‌اصغر رخ‌صفت از مبارزات رهبر انقلاب؛ از شهيد مطهري و آقا خط مي‌گرفتيم

مروري بر خاطرات علي‌اصغر رخ‌صفت از مبارزات رهبر انقلاب؛
از شهيد مطهري و آقا خط مي‌گرفتيم

در آستانه سي و يكمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي، "ديگران" بخشي از خاطرات انقلابي برخي فعالان و مبارزان نهضت اسلامي درباره‌ي برنامه‌ها و فعاليت‌هاي حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در كوران مبارزات را رونمايي مي‌كند.

به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا خاطرات حجت‌الإسلام والمسلمين ناطق نوري و عزت‌الله مطهري(شاهي) فصل‌هايي از اين دفترچه خاطرات بود.

آنچه در پي مي‌آيد خاطرات علي اصغر رخ‌صفت از مبارزان فداييان اسلام و عنوان ديگري از اين دفتر است.

كاربران Khamenei.ir در روزهاي دهه‌ي مبارك فجر امسال، مي‌توانند هر روز فصل ديگري از اين دفترچه را در پايگاه اطلاع‌رساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، تورق كنند.

***

علي اصغر رخ‌صفت از جمله كساني است كه مبارزات انقلابي خود را، همراه با فداييان اسلام و نواب صفوي آغاز كرد و بعد از آن نيز با پيوستن به هيئت‌هاي موتلفه اسلامي، ستيز با رژيم طاغوت را جدي‌تر ادامه داد. وي در سال 57 عضو كميته استقبال از امام بود و بعد از انقلاب نيز، در مسئوليت‌هاي مختلف به كار و فعاليت مشغول شد. آنچه در ادامه مي‌آيد، بخشي از خاطرات وي دوران مبارزه همراه با رهبر انقلاب عليه رژيم ستم‌شاهي است:

امام گفتند ديگر كار متفرقه فايده ندارد

بنده از حدود هفت‌ هشت سالگي در مسجد لُرزاده حضور داشتم و از مريدهاي مرحوم برهان بودم. ايشان، استاد مرحوم آقاي مجتهدي و حضرت آيت‌الله مهدوي كني هم بوده‌اند. مسجد لرزاده، پايگاه بسيار خوبي بود براي تبليغ و ترويج احكام اسلامي. خدا رحمت كند شهيد نوّاب و اعضاي فداييان اسلام را؛ در تهران به هيچ‌جا راهشان نمي‌دادند. اما مرحوم برهان، خيلي به شهيد نوّاب علاقه داشت؛ لذا اجازه داده بود تا آن‌ها سخنراني‌هايشان را مسجد لرزاده انجام دهند. در اين اثنا، با حاج مهدي عراقي آشنا شديم و از آن به بعد، پايم به جلسات و كارهاي سياسي باز شد. آن زمان، حدود بيست سالم بود. شب‌هاي ماه مبارك مي‌رفتيم بازار و مسجد امين‌الدوله. آن‌جا پايگاه‌ مبارزان بود. يك عده‌اي هم به مسجد آقاي شاه‌چراغي مي‌آمدند. مثل حاج صادق اماني، شهيد اسلامي، آقاي لاجوردي، آقاي عسكراولادي، آقاي خاموشي، آقاي سعيدمحمدي و... آن‌ها مشغول بودند؛ من هم در كنارشان بودم. كم‌كم پايم به هيئت انصار باز شد. سخنرانان در آن‌جا، حماسي و داغ صحبت مي‌كردند. معمولاً‌ متدينان بازار در آن‌جا جمع مي‌شدند. مدتي حضرت آيت‌الله خامنه‌اي را دعوت مي‌كردند براي سخنراني. جلسه‌ها بيشتر كلاس درس بود. من از آن‌جا با آقاي خامنه‌اي آشنا شدم. تقريباً رابطه‌ي مريد و مرادي براي ما بود. براي اكثر كارهايم با ايشان مشورت مي‌كردم.

جريان مبارزه و انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي كه شروع شد، حضرت امام، آقاي عسكراولادي و بعضي از برادرها را خواستند و در قم جمع‌شان كردند و به آن‌ها فرمودند: "ديگر كار متفرقه فايده ندارد؛ صلاح نيست اين كارها را گروه گروه انجام دهيد." تا پيش از آن عده‌اي در اصفهان بودند، عده‌اي در تهران، عده‌اي در قم و... فعاليت مي‌كردند. حضرت امام، آن آقايان را به قم خواستند و گفتند بياييد با همديگر ائتلاف كنيد؛ با هم باشيد و با هم كار كنيد. هيئت‌هاي مؤتلفه كار مبارزاتي‌شان از آن‌جا، شروع شد. آن وقت ديگر ارتباطمان با شهيد مطهري و آقاي خامنه‌اي قوي شده بود. از آن‌ها خط مي‌گرفتيم و شروع مي‌كرديم به كار. هيئت انصار، اصلاً يك پوشش بود. البته ما كه جلسات تشكيلاتي‌مان را راه انداخته بوديم، مستقيماً وصل به هيئت انصار نبوديم. ولي هر وقت مي‌خواستيم جمع شويم، مركز فعاليتمان هيئت انصار بود.

تغيير در روش تبليغ

هيئت انصار، معمولاً در خيابان ايران، خيابان خراسان و خيابان 17 شهريور برگزار مي‌شد. مركزش هم در خيابان ايران، چهار راه آبسردار، حسينيه‌ي احمديه بود. ولي در واقع سيّار بود؛ همه‌جا برگزار مي‌شد. آن زمان،‌ منبري‌ها خيلي معمولي صحبت مي‌كردند؛ يك روايت مي‌گفتند و روضه مي‌خواندند مي‌رفتند. ولي منبرهاي آقاي خامنه‌اي، آقاي هاشمي، آقاي باهنر و شهيد مطهري، فرق مي‌كرد. آن‌ها دنبال اين بودند كه آگاهي بدهند. اين‌جور نبود كه مردم بيايند يك چايي بخورند، گعده‌اي بكنند و روضه‌اي هم گوش دهند و بروند. البته در آن زمان، اين مراسم‌ها معمول بود اما اين آقايان اصلاً آن روش را به هم زدند. مي‌گفتند: "اين‌كه بنشينيم اين‌جا فقط صبحانه بدهيم، چايي بخوريم اين كه كار نشد. ما بايد فرهنگ اسلامي را رشد و نشر بدهيم. بايد مردم را تربيت كنيم. بايد معلم تربيت كنيم تا بيايند در جامعه و كار كنند." فكر آن‌ها اين بود.

آن زمان در مسجد لرزاده، پيرمردها حاكم بودند، ولي ما در چلّه و ختم گذاشتن‌ براي شهداي فيضيه، كم‌كم نبض كل كارهاي مسجد را از دست آن‌ها گرفتيم. جمعيتي كه پاي منبر شهيد مطهري، آقاي خامنه‌اي و آقاي هاشمي مي‌آمدند، آدم‌هاي ورزيده‌اي بودند؛ هر كدامشان هزار نفر بودند. در آن زمان ما پايگاه مسجد لرزاده را در اختيار گرفته بوديم. همه‌ي منبر‌هاي ناجور را قطع كرديم. ديگر منبري‌هايمان امثال آقاي امامي كاشاني شده بودند كه ما دعوتشان مي‌كرديم. آقاي خامنه‌اي خيلي تهران نبودند. ايشان مشهد ساكن بودند. آقا را دهگي دعوت مي‌كرديم و ايشان هم مي‌آمدند.

آقا معمولاً در دهه‌هاي فاطميه، محرم و ماه مبارك رمضان در مشهد سخنراني داشتند اما با دعوت ما به تهران هم مي‌آمدند. جريان مشهد هم خيلي مفصّل است؛ ايشان از نظر منبر رفتن، مشكلات زيادي داشتند. مسجدشان را مي‌بستند و از سخنراني‌هايشان جلوگيري مي‌كردند. يادم مي‌آيد در مسجد "كرامت" مشهد كه ايشان سخنراني مي‌كردند، ساواك آمد و درش را بست. ديگر مدتي در آن‌جا منبر نمي‌رفتند. بعد آمدند روبه‌روي خيابان دانش، مسجد ديگري بود به نام امام حسن مجتبي عليه‌السلام؛ آن‌جا سخنراني مي‌كردند. دعوت ايشان به تهران، از طريق هيئت انصار انجام مي‌شد. مثلاً دهه‌هاي محرم‌ و صفر دعوت بودند. آن وقت غير از برنامه‌ي صبح‌، شب‌ها هم از طرف مساجد مختلف، مثل مسجد حاج ابوالفضل و جاهاي ديگري كه دوستان ايشان در آن‌جا دست‌اندركار بودند، دعوت مي‌شدند.

عيد نوروز

از نظر سكونت آقا هم همه‌ي دوستان در خدمت ايشان بودند. يادم مي‌آيد كه يك سال در ايام عيد كه ايشان در تهران بودند، به من فرمودند: "شما امسال كجا هستي؟ شب عيد تهراني يا نه؟" گفتم: نه، تهران نيستم. گفتند: "پس من مي‌آيم خانه‌ي شما." گفتم خب تشريف بياوريد. خانه‌ي ما، اول خيابان غياثي بود؛ شهيد آيت‌الله سعيدي فعلي‌. يكي از خاطره‌هاي ماندني و بسيار جالب من، تشريف‌فرمايي آقا به منزلم بود. با همه‌ي اهل‌بيتشان آمدند. كليد خانه را دادم به ايشان و حدود سيزده‌ چهارده روز در آن‌جا بودند. زمان شاه اكثر اوقات ما به سفر عمره مي‌رفتيم. اول اسفند كارهايمان را مي‌كرديم و با ماشين مي‌رفتيم. ديگر خانه‌ي ما خالي بود. يك ماهي كه در ايام عيد ايشان به تهران مي‌آمدند، يك سال لطف كردند و با اهل‌ بيتشان به منزل ما آمدند. به نظرم سال 50 يا سال 54 بود.

از لحاظ دعوت به سخنراني هم خود ايشان اصلاً استقبال مي‌كردند براي تبليغ. چون در جاهاي ديگر، اصلاً جرأت نمي‌كردند ايشان را دعوت كنند. صبح كه سخنراني آقاي خامنه‌اي در هيئت انصار تمام مي‌شد، خود مسؤولان هيئت هم دچار نگراني بودند. هميشه مجلس پر بود از ساواكي‌ها. با بعضي‌ها هم درگير مي‌شدند كه بلند شويد برويد! ولي مبارزان و كساني كه در خط مبارزه بودند، آن‌جا مي‌نشستند، گعده مي‌كردند و قرار و مدارهايشان را مي‌گذاشتند. بعد از منبر هم مفصّل با آقا مي‌نشستند و تازه اول سؤال و جواب بود. ايشان هم كه براي تبليغ و ارشاد كردن خلق‌الله آماده بودند.

مأموريت از طرف آقا

ارتباط ما با آقا بيشتر در تهران بود اما مشهد هم وضع خيلي وحشتناكي داشت. ساواكي‌هاي مشهد، خيلي خشن و بد بودند. من در مشهد يك رفيقي داشتم كه تاجر فرش بود و با هم تجارت فرش مي‌كرديم. فعال هم بوديم؛ در عين حالي كه مبارزه مي‌كرديم، كار تجاري‌مان هم خيلي فعال بود. پايگاه ما در مشهد هم، ابتداي بازار سرشور، در مغازه‌ي او بود. با آقاي خامنه‌اي، هم ارتباط داشت و خيلي صميمي بود. يك بار وسط روز، به تهران آمد و به من گفت كه آقاي خامنه‌اي من را مأمور كرده و گفته كسي هم نفهمد. بايد برويم به نهاوند. گفتم براي چه كاري؟! گفت يك زنداني در آن‌جا هست بنام "طالبي" كه بايد به خانواده‌اش سربزنيم. خدا رحمتش كند؛ در هفتم تير شهيد شد.

اين ماجرا مال سال 47 يا 48 است. خلاصه سوار ماشين شديم و با هم تا آن‌جا رفتيم. وارد نهاوند كه شديم، از سايه‌ي خودمان هم مي‌ترسيديم. مي‌خواستيم آدرس خانه‌ي او را بگيريم، همه وحشت مي‌كردند. مي‌گفتند كه شماها با او چه كار داريد؟ اين‌جا در شهر غربت آمديد براي چه؟ با يك مصيبتي آدرس خانه‌ي او را پيدا كرديم. داخل خانه‌اش نشستيم و غذاي مختصري هم خورديم. بعداً به خانواده‌اش گفتيم كه از طرف آقاي خامنه‌اي آمده‌ايم؛ از مشهد. ايشان پيغام دادند كه بياييم خدمت شما و اين پول را بدهيم. آقاي طالبي دبير بود. زنداني‌اش كرده بودند و زن و بچه‌اش در مضيقه بودند. حالا اين خبر را چه كسي به آقاي خامنه‌اي در مشهد داده بود كه ايشان ما را مأمور كرده‌ بودند، نمي‌دانم. رفتن به نهاوند، مساوي بود با مرگ. مسافرت‌ها اين‌جوري بود.

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha