موضعگیری در مورد مهمترین مسئله حال حاضر اروپا؛ یعنی مهاجرت، اشکالی ندارد و بسیار طبیعی است که احزاب مختلف برنامههای خود را برای مواجهه با آن ارائه دهند؛ اما این مسئله زمانی رنگ و بوی سوءاستفاده به خود میگیرد که متوجه باشیم مهمترین استدلالها در این زمینه نه به مدیریت و برنامههایی برای ادغام و اجتماعیکردن مهاجران؛ بلکه به اسم ملیگرایی صورت میگیرد. موضعگیری با تم ملت و ملیگرایی به کام سیاست، آن چیزی است که این روزها در اروپا در حال اتفاق افتادن است؛ اما سئوال اینجاست این ملیگرایی که به شکلی در استراتژی جلب نظر افکار عمومی به کار میرود و یک معضل خوانده میشود در چه قالبی بازنمایی میشود؟
احزاب راستگرا و چپگرا بدون توجه به اندیشهها و بنیانهای فلسفی خود تلاش میکنند به شکلی مولفههای ملیگرایی را در برنامههای تبلیغاتی خود پررنگ جلوه دهند؛ اما مسئله اینجاست که این ملیگرایی در گفتمان حل مشکل احزاب اروپایی از اتریش گرفته تا لهستان، آلمان، فرانسه و بریتانیا به شکل افزایش سیم خاردارهای مرزی، کنترل هوشمند مرزها، تنظیم کنوانسیونهای سیاست مهاجرتی، محروم کردن هر نژاد، قوم و مذهبی به جز قوم و مذهب مسلط کشور از برنامههای رفاهی، تفاوت در نظام آموزشی، تفاوت در تعریف کیفیت زندگی و رفاه برای خود و دیگری، بازنمایی شده است. این نابرابری بسیار شبیه به آن چیزی است که در قرون وسطی فئودالها در مقابل رعیت برای خود قائل بودند. چیزی شبیه آنچه که به اسم ملت و در مقابل استثمارگران غربی توسط کشورهای تحت سلطه انجام میپذیرفت.
رشد جنبشها و احزاب راست گرای افراطی در اروپا مانند جبهۀ ملی در فرانسه، لیگا نُرد در ایتالیا، پگیدا در آلمان نشانگر اقبال به سیاستهای ملیگرایی و ضدمهاجرتی است. نمونه بارز این سیاستها را در انتخابات اخیر آلمان اتریش که با پیروزی این احزاب همراه بود، شاهد بودیم. احزاب حاکمی که درصد قابل توجهی از رأی خود را به سیاست احزاب رقیبی واگذار کردند و خواستار اصلاح سیاست های مهاجرتی اشتباه بودند.
معضل در پیشگرفتن این سیاست مهاجرتی در قالب ملیگرایی با دو موضوع دیگر تقویت و باعث موفقیتهایی برای این احزاب و جریانها شد:
الف- رشد عملیاتها و حرکات تروریستی گروههای افراطی؛
ب-وجود نشانههایی از ظهور یک بحران اقتصادی دیگر در کشورهای اروپایی با کاهش صادرات و لزوم در پیش گرفتن سیاستهای اقتصادی متناسب با جمعیت.
با این حال ادامه این نوع استفاده از مسئله مهاجرت و پناهندگی در کنار اتخاذ سیاستهای سخت گیرانه در قبال آنها میتواند خطراتی را برای هر دو طرف به همراه داشته باشد. برای مهاجران، سخت شدن وضعیت موجود و ابهام دو چندان در وضعیتهای پیش رو. در مورد دولت های اروپایی هم مهمترین مشکل رشد و تقویت نوعی مقاومت در میان اقلیتها و نهادهای انجمنی در این کشورها در قبال سیاست اصلی خواهد بود. این مقاومت در ادامه میتواند رنگ و بویی نژادپرستانه و حتی نئوفاشیستی به خود بگیرد. تجربههای تاریخی از چند دوره سیاستهای مهاجرتی اتحادیه اروپا از قرن 19 نشان میدهد متصور شدن این وضعیت دور از ذهن نیست. وضعیتی که با نگاهی استعمارگونه به مهاجران شناخته میشد. این در حالی است که هیچ موازنهای میان بازنمایی مهاجرت و پناهندگی به عنوان یک تهدید و ارائه یک راه حل موثر برای این موضوع در میان سیاستهای احزاب اروپایی وجود ندارد.
یادداشت از: محمدرضا صمدی مقدم، کارشناس ارشد روابط بین الملل
انتهای پیام
نظرات